|
يک شنبه 20 دی 1388 ـ 10 ژانويه 2010 |
اسلام و یهودیان
ب. بی نیاز (داریوش)
«در این جهان نابرابر و غمانگیز
شاید بتوان هر چیز را مورد معامله قرار داد؛
اما تنها چیز معامله ناپذیر،
شأن و مقام خدشهناپذیر انسان هاست.»
آلکساندر فون هومبولد (۱۷۶۹ تا ۱٨۵۹)
مقدمه
رابطهی اسلام با یهودیان اگرچه از بار تاریخی گرانی چون رابطهی مسیحیت با یهودیان برخوردار نیست، ولی خصومت دینی صدرِ اسلام نسبت به یهودیان از جایگاه ویژهای برخوردار است. جهان مسیحی تازه پس از پشت سر نهادن پدیدهی هولوکاست بود که به گونهای جدی و فشرده خصومت دینی و تاریخی خود را با یهودیان مورد بررسی و بازنگری قرار داد و تلاش کرد که فرهنگِ یهود ستیزی را از لابلای متون مقدس اصلی و فرعی خود بیرون بکشد و ماهیت ضدانسانی و تبعیضآمیز آن را افشا نماید. شکلگیری اسلام سیاسی در مدینه تحت رهبری محمد همواره با سرکوب و کشتار یهودیان توأم بوده است که ما بازتاب آن را در قرآن، سورههای مدنی (مربوط به مدینه)، مشاهده میکنیم. متأسفانه در جهان اسلام تاکنون یک بازنگری انتقادی جدی به این منبع و منشاء خشونت دینی که در دوران محمد پایهریزی شد، صورت نگرفته است.
تشکیل دولت اسرائیل در سال ۱۹۴٨ و آغاز بحران خاورمیانه بستری شد که به مرور زمان به رنسانس مضامین ضدیهودی اسلام منجر گردید. البته آغاز این کشمکش و نزاع سیاسی- نظامی به رهبری جمال عبدالناصر، فارغ از عناصر مذهبی بود. جمال عبدالناصر تحت شعار «وحدت (پانعربیسم)، آزادی و سوسیالیسم»، بدون تشبث به متون ضدیهودی اسلام مبارزه خود و متحدانش را برای «آزادی فلسطین» علیه «بقایای استعمار امپریالیسم غرب» سازماندهی کرد. شکست اعراب در جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ و اشغال مناطق دیگر توسط اسرائیل، به معنای پایان مبارزهی ملی و سکولار ناصر نیز بود. با مرگ ناصر، دوران قدرتگیری محافظهکاران در مصر آغاز شد که تبلور آن در انور سادات بود. طی قرارداد صلح کمپ دیوید که بین مصر و اسرائیل بسته شد، عملاً مصر از جبههی متحد اعراب خارج گردید. از زمان مرگ ناصر و به ویژه از زمان قرارداد کمپ دیوید ما با یک گرایش نیرومند مواجه هستیم که قرائت و تأویلشان از مبارزه با دولت اسرائیل بر مبنای درک پیامبر اسلام در مدینه استوار میشود. مبارزه برای «آزادی فلسطین» و جستجوی راه حل و چاره برای این معضل جای خود را به مبارزه مسلمانان علیه یهودیان میدهد: اخوان المسلمین و بازوی آن در فلسطین یعنی حماس از ستونهای اصلی این نیروها هستند. با انقلاب اسلامی در ایران و سپس با ترور انور سادات توسط گروه اسلامی «الجهاد»، یکی از منشعبات سازمان «جماعت الاسلامیه»، در ۶ اکتبر ۱۹٨۱ یعنی دو سال پس از انقلاب اسلامی در ایران، عملاً ما وارد یک مرحله نوین شدیم: جایگزین شدن راهحلهای ناب اسلامی به جای راهحلهای سیاسی در حل مسئلهی فلسطین.
عدهای بر این نظرند که منشاء خصومت مسلمانان با یهودیان نه در مبانی دینی- فرهنگی بلکه در تشکیل دولت اسرائیل نهفته است. خمینی در مقدمهی کتاب «حکومت اسلامی»، چاپ ۱۹۷۱ ، نوشته است: «نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد و تبلیغات ضد اسلامی و دسائس فکری را نخست آنها شروع کردند و بطوریکه ملاحظه میکنید دامنه آن تا به حال کشیده شده است.» (خمینی، حکومت اسلامی، ص ۷) این جملهی خمینی چکیده و عصارهی مناسبات صدر اسلام با یهودیان را در خود حمل میکند که در پائین به طور مختصر به آن خواهم پرداخت. به هر رو، با نگاهی به قرآن خواهیم دید که این خصومت و تضاد به عصر محمد برمیگردد. در مقاطع تاریخی معینی، به ویژه دورههای بحرانی، یهودستیزی صدر اسلام حیات مجدد پیدا کرده است. امروز تحت این شرایط و بهانه و دیروز تحت شرایط و بهانهی دیگر. وظیفهی ما در این جا بازنگری این منبع دینی و تصفیه حساب تاریخی با آن است. در این نوشته تلاش کردهام بیش از حد وارد جزئیات نشوم و به خطوط کلی این وقایع بسنده کنم.
سورههای مکی و مدنی
سورههای قرآن اساساً به دو بخش مکی و مدنی تقسیم میشوند، یعنی آنها که در مکه یا مدینه اعلام شده است. کلاً اسلامشناسان سورههای مکی را به سه بخش تقسیمبندی کردهاند. در دورهی اول سورهها بسیار کوتاه هستند و اغلب با یک قسم آغاز میشوند، در دورهی دوم سورهها توأم هستند با مثالها، تصاویری از طبیعت و تاریخ و به همین دلیل از سورههای بخش اول طولانیتر هستند؛ در این سورهها خدا صفاتی مانند رحیم و رحمان میگیرد و اعلام میشود که این سورهها از طرف خدا نازل شده است. سورههای دورهی سوم مربوط به تاریخ انبیا از انجیل عهد عتیق و سنت یهودی میباشد که نسبت به دو دورهی اول طولانیتر میباشند (سورههای اسرائیلیات). کلاً سورههای مکی اثبات خدای یگانه در مقابل سنت بتپرستی حاکم بر عربستان بوده است. به عبارتی، خداباوری مبتنی بر تکخدایی که ویژهی ادیان ابراهیمی است، بازتاب خود را در سورههای مکی مییابد. این سورهها به آن دوازده سالی برمیگردد که محمد در مکه تلاش کرد، بدیل تکخدایی را در مقابل چندخدایی (بتپرستی) تثبیت کند. از این رو، سورههای مکی تقریباً فارغ از موضعگیریهای سیاسی روزمره هستند. این سورهها کلاً آن هستهای را تشکیل میدهند که با دیگر ادیان ابراهیمی مشترک است و فارغ از قوانین اجباری میباشد.
کیفیت سورههای مدنی (مدینه) اساساً با کیفیت سورههای مکی متفاوت است. محمد در سال ۶۲۲ میلادی با هفتاد و پنج نفر (۷٣ مرد و ۲ زن) به شهر یثرب (که بعدها مدینه المنوره نام گرفت) کوچ کرد. این افراد در تاریخ اسلام به «مهاجرین» شهرت گرفتند و یاران و کمککنندگان محمد در مدینه به انصار لقب گرفتند. آن چه که ما امروز تحت نام اسلام سیاسی میشناسیم در مدینه شکل گرفت. کلاً میتوان با دنبال کردن سورههای مدنی زندگی سیاسی و حتا خصوصی محمد را نسبتاً دقیق بازسازی کرد. برای درک سورههای مدنی، به ویژه آن بخشی که به یهودیان مربوط میشود، ضروری است که ما یک تصویر عمومی و کلی از شرایط آن زمان مدینه داشته باشیم.
اوضاع مدینه (یثرب) به هنگام ورود مهاجران
منبع اصلی درآمد و سرمایهی مکه در این عصر تجارت و زیارت بود. برخلاف مکه، مدینه هم کشاورزی، هم صنعت و هم تجارت داشت. مدینه در ۴۰۰ کیلومتری مکه قرار گرفته و تشکیل شده بود از یک هسته شهری که در اطراف آن واحهها و آبادیهای زیادی قرار داشت که متعلق به قبایل عرب و یهودی بودند. در مدینه دو قبیلهی بزرگ عرب به نامهای اوس و خزرج (khazraj) زندگی میکردند که تا قبل از ورود محمد و مهاجرین، مانند مابقی مردم عربستان بتپرست بودند. در کنار این دو قبیلهی عرب، سه قبیلهی یهودی به نامهای بنیقینقاع، بنینضیر و بنیقُریظه زندگی میکردند. قبیلهی بنیقُریظه در خارج از مدینه و در چند کیلومتری جنوب آن متمرکز بود. آنها صاحب آب، باغات، واحهها نسبتاً بزرگ، طلاسازی و اسلحهسازی بودند و حدود ۷۵۰ جنگجو داشتند. بنیقریظه و بنینضیر در یک پیمان نظامی با قبیلهی عربی اوس قرار داشتند. آنها پیش از ورود محمد به مدینه در یک جنگ نسبتاً بزرگ علیه قبیلهی خزرج که با بنیقینقاع در پیمان نظامی بود، شرکت کرده بودند که سرانجام با شکست خزرج به پایان رسید. قبیلهی بنینضیر از دو قبیلهی دیگر یهودی ثروتمندتر بود. آنها در چند کیلومتری جنوب غربی مدینه متمرکز بودند و به کشاورزی، تجارت اسلحه، صرافی و وام دادن و تجارت جواهرآلات میپرداختند. شریک تجاری اصلی آنها منطقهی واحهنشین خیبر بود که در ۱۵۰ کیلومتری شمال مدینه قرار داشت و یهودینشین بود. بنی قینقاع بر خلاف دو قبیلهی دیگر به کار کشاورزی و زراعت اشتغال نداشت و صاحب واحه نبود. اقتصاد آنها بر صنعت طلاسازی و تجارت استوار بود. بنیقینقاع در منطقهی شهری مدینه ساکن بود و صاحب دو قلعه بود. یکی از بازارهای شهر نیز به نام آنها بود. به واسطهی موقعیت جغرافیایی خود، این قبیلهی یهودی در ارتباط مستقیم با عربها بود و در یک پیمان نظامی با قبیلهی خزرج به سر میبرد. در ضمن این قبیلهی یهودی از چند صد جنگجو برخوردار بود. طبق تخمین مورخین، یهودیان ساکن منطقهی مدینه تقریباً بین ۹۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ نفر بالغ میشدند، چیزی حدود ۱۵۰۰ تا ۱۶۰۰ خانواده.
به هر رو طبق مدارک تاریخی، زندگی یهودیان نسبت به عربها بسیار بهتر بوده و در آن زمان بسیاری از عربها برای یهودیان کار میکردند. کلاً میتوان گفت که یک بخش بزرگ از اقتصاد آن زمان مدینه در دست یهودیان بود و آنها نقش بسیار مهمی را در مبادلات و تولیدات اقتصادی و پولی بر عهده داشتند.
دیدگاه و رفتار اولیه محمد نسبت به یهودیان
عدم موفقیت محمد در مکه باعث شد که او و یارانش راهسپار مدینه شوند (هجرت). علت استقبال قبایل خزرج و اوس از محمد خستگی آنها از جنگهای بیپایانی بود که فرصت زندگی عادی را از آنها گرفته بود. از سوی دیگر باور محمد به خدای یگانه برای مردم مدینه پدیدهای غریب نبود. زیرا به واسطهی جمعیت بزرگ یهودیان در این منقطه، عربها نسبت به این موضوع سابقهی ذهنی داشتهاند و به همین سبب از تعصبِ مکیان بتپرست برخوردار نبودند.
محمد به هنگام ورود به مدینه، به یهودیان به چشم برادران دینیای مینگریست که میبایستی او را در جنگ علیه مکیان حمایت مالی و معنوی کنند. مبانی نزدیکی دین نوین، اسلام، با یهودیت در سورههای مکی دورههای دوم و سوم کاملاً برجسته است. وقتی محمد به مدینه آمده بود، عملاً او چند رسم دینی یهودیان را پذیرفته بود:
1- نماز. عبادت به درگاه خدا یعنی نماز یا به قول عربها صلاه. در همین رابطه در سوره بقره، آیه ۲٣٨ آمده است: «بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.» در ابتدا نماز مسلمانان مانند یهودیان به سه وعده در روز، یعنی صبح، ظهر و عصر خلاصه میشد،
۲- قبلهگاه. در همین رابطه ابن هشام، بیوگراف محمد، مینویسد زمانی که محمد در مکه بود، او به هنگام عبادت رو به سوریه (فلسطین/ اورشلیم) می ایستاد. اورشلیم قبلهگاه یهودیان بوده و در کتاب اول پادشاهان، باب ٨، آیه ۴۴ در انجیل عهد عتیق آمده است که اگر یهودیان به هر دلیلی در اورشلیم حضور ندارند بایستی به هنگام عبادت رو به اورشلیم بایستند. به عبارتی در آغاز اسلام، از نظر محمد کعبه، زیارتگاه بتپرستان بود و اروشلیم منشاء ظهور ادیان تکخدایی ابراهیمی
٣- روزه. در همین رابطه در سوره بقره، آیه ۱٨٣ آمده است: «ای مومنین! بر شما واجب است که روزه بگیرید مثل آن کسانی که پیش از شما زیستند و برآنها مقرر شده بود.» یکی از جشنهای بزرگ یهودیان، روزه در روز آشتی (یوم کیپور)، روز دهم ماه تیشری (سپتامبر/ اکتبر) میباشد. یهودیان عربزبان مدینه به سادگی این روز را عاشورا (دهم) مینامیدند. در کنار این سه رسم و آئین، روز تعطیل جمعه است. مردم مدینه روز سبت، روز عبادت یهودیان را که از جمعه غروب شروع میشود و تا غروب شنبه ادامه مییابد به خوبی میشناختند. یهودیان مومن طی این مدت مجاز نیستند که به جز عبادت اقدام به کار دیگری نمایند. به همین دلیل انجام کارهای دیگر را در سبت (شنبه) به غیریهودیان (گوئیم) محول میکنند. سبت یک منبع درآمد برای عربهای مدینه بود. زمانی که محمد هنوز در مکه بود کسانی که از مدینه (یثرب) به اسلام گرویده بودند دربارهی این روز عبادت از او پرسیدند و محمد در پاسخ گفت که آنها هم میتوانند در روز جمعه که یهودیان خود را برای سبت آماده میکنند، روز عبادت خود را اجابت کنند.
در هر صورت تا چند ماه اول بعد از هجرت هنوز مناسبات محمد با یهودیان به خوبی طی میشد و فاقد تنش و تیرگی بود و یهودیان برادران دینی مسلمان قلمداد میشدند.
وضعیت نابسامان مهاجرین در مدینه و آغاز غزوات
زمانی که مهاجرین وارد مدینه شدند فاقد هرگونه منبع ارتزاق بودند. آنها مجبور بودند یا به عنوان مزدور در باغات و مزارع کار کنند یا از صدقهی انصار، که خود نیز در وضعیت چندان خوب اقتصادی نبودند، روز را به شب برسانند. طبعاً این شکل از ادامهی بقا به لحاظ روانشناختی برای کسانی که میخواستند علیه قدرت مرکزی مکه مبارزه کنند، بسیار نامطبوع و ناخوشایند بود. اولین راه برون رفت از این معضل اقتصادی، هجوم و شبیخون به کاروانهای تجار مکه بود. این جنگها به نام غزوهها (جنگ، جنگ غافگیرانه، شبیخون) در تاریخ اسلام به ثبت رسیده است. طبق سنت قبایل عرب حمله و تهاجم به کاروانها و کلاً جنگ در ماههای رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرم حرام بود. این قانون ننوشته که همه به آن تمکین میکردند برای رونق اقتصادی منطقه از اهمیت بسیاری برخوردار بود. به همین دلیل کاروانهای تجاری در این چهار ماه با حداقل نفرات جنگجو میتوانستند با خیال راحت تردد کنند. در یکی از ماههای حرام، یعنی رجب، محمد دستور داد به یک کاروان قریشی در نخله (سریه النخله) حمله کنند. مسلمانان اموال کاروان را به غنیمت گرفتند و بین خود تقسیم کردند. بسیاری از اسلامشناسان این عمل تابوشکنانه را آغاز شکلگیری اسلام سیاسی میدانند. از این پس محمد برای هر عمل خود آیهی مخصوص و معینی عرضه میکند. در اعتراض مردم به محمد که چرا در ماه حرام به کاروان حمله کرده، در آیه ۲۱۷ سوره بقره اعلام میکند که: «از تو در باره ماهی که کارزار در آن حرام است میپرسند بگو کارزار در آن گناهی بزرگ و باز داشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام [=حج] و بیرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا [گناهی] بزرگتر و فتنه [=شرک] از کشتار بزرگتر است و آنان پیوسته با شما میجنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه میشود و ایشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.» کلاً این غزوات توانستند تا حدودی مشکلات مالی و اقتصادی مهاجرین را حل کنند ولی تغییرات کیفی در زندگی مسلمانان بوجود نیاورد. به تدریج و طی دو سال اول هجرت، جنگها و حملات محمد و یارانش علیه کاروانهای قریشی چهرهی سیاسی و جبههبندی مدینه را از نو رقم زد. از یک سو یهودیان با بدبینی به محمد مینگریستند و از سوی دیگر بخشی از مردم عرب، که هم متعلق به خزرج و هم به اوس بودند، صف خود را از مابقی که به اسلام گرویده بودند، جدا کردند. اینها از گرویدن به اسلام خودداری میکردند و منتظر پایان کشمکشهای محمد و قریشیها شدند. محمد این دسته را منافقین نامگذاری کرد که کلاً به آن کسانی گفته میشد که نمیتوانند تصمیم بگیرند، نوسانکننده، یا به معنای امروزی یعنی تفرقهافکنها است. در کنار این گروههای اجتماعی، بادیهنشینها یا بدویها بودند که نه حاضر بودند زیر پرچم اسلام محمد بروند و نه به مکیان تمکین کنند. سیاستهای آنها آنی و لحظهای بود و جبههگیری خود را بنا بر منافع روز و بلاواسطهشان تعیین میکردند.
طی دو سال اول هجرت از یک سو محمد به غزوات خود علیه کاروانهای قریشی ادامه داد، از سوی دیگر جبههبندی سیاسی در مدینه شکل گرفته شده بود. طی این فرآیند کوتاه، فاصلهی یهودیان هر چه بیشتر از محمد بیشتر و بیشتر شد. کلاً یهودیان بنا بر تجارب تاریخی خود به ویژه قیامهایی که به نام مذهب یهود صورت گرفته شده بود، از هر گونه دخالت در امور سیاسی پرهیز میکردند. قیام مذهبی زیلوتها در سال ۷۰ میلادی علیه رومیان که منجر به تخریب اورشلیم و معبد شد و همچنین قیام بارکوخبا علیه رومیان در سالهای ۱٣۲ تا ۱٣۵ که با کشتار یهودیان و اعدام خاخام آکیبا پایان یافت، جزو حوادث تاریخی قوم یهود بودند که تأثیرات شگرفی بر رفتارهای دینی و سیاسی آنها باقی گذاشت. از این رو یهودیان در طول تاریخ خود تلاش میکردند که به نام دین در امور سیاسی دخالت نکنند. بازتاب این تفکر را در تلمود، (بابا باترا، ۱۲ ب) میبینیم: «از آن هنگام که معبد ویران شد، پیامبری از پیامبران گرفته شد و به دیوانگان و کودکان داده شد.» بنابراین طبق سنتِ دین یهود اساساً دین و سیاست (گرفتن قدرت سیاسی) با هم مغایرت دارد و از این رو یهودیان نمیتوانستند بپذیرند که محمد فرستاده خداست. زمانی که محمد یهودیان را به اسلام دعوت کرد، آنها پاسخ دادند: «خدا بعد از موسی کتابی نازل نکرده است؛ نه پیامبری فرستاده و نه هشدار دهندهای.» در مقابل این پاسخ در سوره مائده آیه ۱۹ آمده است: «ای اهل کتاب پیامبر ما به سوی شما آمده که در دوران فترت رسولان [حقایق را] برای شما بیان میکند تا مبادا [روز قیامت] بگویید برای ما بشارتگر و هشداردهندهای نیامد پس قطعا برای شما بشارتگر و هشداردهندهای آمده است و خدا بر هر چیزی تواناست.»
از این رو، در همان دو سال اول مشخص شد که نه یهودیان حاضرند دین خود را رها کنند و به اسلام بگروند و نه حاضرند در جنگِ قدرت محمد با مکیان نقش فعال ایفا نمایند. محمد که امیدش از یهودیان کاملاً قطع شده بود، تنها راه و چاره را در سرکوب و تصفیهی آنها از مدینه دید.
جنگ بدر و جنگ علیه بنیقینقاع (سال دوم هجرت): محمد با اولین تابوشکنی، یعنی جنگ در ماههای حرام علیه قریشیها، نشان داد که او قادر است برای رسیدن به هدف خود دست به هر عملی بزند. بالاخره در ماه رمضان سال دوم هجرت به محمد خبر رسید که یک کاروان غنیالمحموله از سوریه به سمت مکه در حرکت است. محمد و یارانش در نزدیکی بدر منتظر این کاروان شدند. در این میان خبر به مکیان رسید که مسلمانان قصد حمله به کاروان را دارند. مکیان یک سپاه که تقریباً سه برابر جنگجویان محمد بود به بدر روانه کردند. در این جنگ مسلمانان توانستند سپاه بزرگ مکیان را شکست بدهند. این یکی از بزرگترین پیروزیهای محمد علیه مکیان بود که باعث بالا رفتن مقام و ارزش محمد شد و در این زمان، به اصطلاح اولین ستون اسلام سیاسی در میدان رقابت سیاست کوبیده شد. در سوره الانفال آیه ۷ در همین رابطه آمده است: «و [به یاد آورید] هنگامی را که خدا یکی از دو دسته [کاروان تجارتی قریش یا سپاه ابوسفیان] را به شما وعده داد که از آن شما باشد و شما دوست داشتید که دسته بیسلاح برای شما باشد و [لی] خدا میخواست حق [=اسلام] را با کلمات خود ثابت و کافران را ریشهکن کند.» و در آیه ۱۵ همین سوره آمده است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید هر گاه [در میدان نبرد] به کافران برخورد کردید که [به سوی شما] روی میآورند به آنان پشت مکنید.» محمد درست پس از پیروزی در جنگ بدر، بنی قینقاع را به بازار مدینه فرا خواند و از آنها خواست که به اسلام رو بیاورند وگرنه همان بلائی که در بدر بر سر قریشیها آمد، بر سر آنها نیز خواهد آمد. در سوره آلعمران، آیات ۱۲ تا ۱٣ آمده است: « به کسانی که کفر ورزیدند بگو به زودی مغلوب خواهید شد و [سپس در روز رستاخیز] در دوزخ محشور میشوید و چه بد بستری است» و «قطعا در برخورد میان دو گروه برای شما نشانهای [و درس عبرتی] بود گروهی در راه خدا میجنگیدند و دیگر [گروه] کافر بودند که آنان [=مومنان] را به چشم دو برابر خود میدیدند و خدا هر که را بخواهد به یاری خود تایید میکند یقینا در این [ماجرا] برای صاحبان بینش عبرتی است.» مورخان نوشتهاند که بنی قنیقاع این سخنان محمد را اساساً جدی نگرفت و حتا به او گفتند که آنها به لحاظ نظامی بهتر از مسلمانان مجهز هستند. ظاهراً محمد این پاسخ را توهینی بزرگ به خود و مسلمانان دانست و اعلام کرد که یهودیان میخواهند او و مابقی مسلمانان را از بین ببرند. بنی قینقاع هنوز در پیمان نظامی با قبیلهی خزرج بود ولی بعدها مشخص شد که این قبیله یکطرفه پیمان خود را فسخ کرده است. به هر رو، محمد دستور محاصره مناطق مسکونی بنی قینقاع را داد و پس از چهارده روز آنها مجبور شدند بدون جنگ و مقاومت تسلیم شوند. قبایل دیگر یهودی هم به کمک آنها نیامدند. مردان را کتف بسته سوار بر شترها کرده و همهی افراد این قبیله یهودی را به سوریه تبعید کردند. در واقع جنگ بدر یک نقطه عطف در تاریخ اسلام سیاسی در مدینه بود که آغاز تصفیهی یهودیان مدینه را اعلام کرد. جنگ بدر اثرات خود را نیز بر قبایل بدوی و بادیهنشین هم داشت. پس از آن، تعدادی از این قبایل و طایفههای کوچک به طمع رسیدن به غنایم اعلام همبستگی با محمد کردند. حتا بخشی از منافقین نیز به صف محمد آمدند. این که چرا محمد ابتدا بنیقینقاع را انتخاب کرد، هم از منظر سیاسی و هم نظامی بسیار مهم و تعیینکننده بود. بنیقینقاع به دو علت اصلی انتخاب اول محمد برای سرکوب یهودیان شد: ۱- علت جغرافیایی: بیقینقاع برخلاف بنیقریظه و بنینضیر که در چند کیلومتری جنوب و جنوب غربی مدینه متمرکز بودند، در خود شهر مدینه اسکان داشتند. هدف محمد این بود که ابتدا شهر یا هستهی شهری مدینه را از وجود یهودیان پاک کند، با این برنامه که اگر روزی با قبایل یهودی بنیقریظه و بنی نضیر درگیری نظامی پیدا کرد، بنیقینقاع نتواند به عنوان پشتجبهه یا ستون پنجم به آنها کمک کند؛ ۲- بنیقینقاع همپیمان نظامی خزرج بود. خزرج در مقایسه با اوس به محمد بسیار نزدیکتر بود. زیرا زمانی که محمد با مهاجرین به مدینه آمد، محمد اعلام کرد هر جا شترش ایستاد، در همان منطقه اتراق خواهد کرد. شتر محمد در یکی از مناطق قبیلهی خزرج ایستاد و به همین علت محمد و مهاجرین به لحاظ جغرافیایی به این قبیله نزدیک بودند. از این رو، محمد مطمئن بود که خزرج به همپیمان نظامی خود یعنی بنیقینقاع کمک نخواهد کرد. بنابراین حذف بنیقینقاع بر اساس یک استراتژی سیاسی و نظامی بسیار حساب شده و آیندهنگرانه بوده است.
جنگ اُحُد و جنگ علیه بنینضیر (سال سوم هجری): پس از جنگ بدر، طبعاً غزوات محمد علیه کاروان های مکی ادامه یافت. سرانجام مکیان تصمیم گرفتند که این قائله را فیصله بدهند. آنها با تقریباً ٣۰۰۰ جنگجو به سوی مدینه راه افتادند. وقتی خبر رسید که مکیان با سه هزار جنگجو در راه هستند، تعداد زیادی از بادیهنشینان و منافقین راه خود را از محمد جدا ساختند. سپاه محمد در این جنگ با تلفات زیادی به دامنهی کوه اُحُد پناه برد. بسیاری از مسلمانان میدان جنگ را رها کردند و حتا شایعه شده بود که محمد در این جنگ کشته شده است. در واقع او فقط زخمی شده و توانسته بود از معرکه جان سالم بدر برد. با این که سپاه محمد در این جنگ شکست خورد ولی مکیان بنا بر سنن قبیلهای تصور میکردند که این شکست درس عبرتی برای محمد است و او برای مدتی خاموش خواهد شد. از این رو، آنها از ادامه جنگ و تسخیر مدینه خودداری کردند و به مکه باز گشتند. طبیعتاً این شکست ضربهای بزرگ به مقام و منزلت محمد وارد آورد. تفاوت بین جنگ بدر و کمک خدا به مسلمانان با این شکست آن چنان فاحش بود که برای بسیاری از مومنین غیرقابل هضم بود. در سوره آلعمران، آیات ۱٣۹ و ۱۴۰ در رابطه با همین شکست آمده است: «و اگر مومنید سستی مکنید و غمگین مشوید که شما برترید» «اگر به شما آسیبی رسیده آن قوم را نیز آسیبی نظیر آن رسید و ما این روزها[ی شکست و پیروزی] را میان مردم به نوبت میگردانیم [تا آنان پند گیرند] و خداوند کسانی را که [واقعا] ایمان آوردهاند معلوم بدارد و از میان شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد.» محمد در این جنگ بسیاری از یاران خود را که پس از جنگ بدر به دست آورده بود، از دست داد و وضعیت نسبتاً خوب و پایدار او در مدینه دچار تزلزل شد. برای جبران این شکست محمد به دنبال یک پیروزی بود که هم بتواند وضعیت اقتصادی و بحرانی یارانش را سر و سامان دهد و هم موقعیت سیاسی خود را در مدینه بازسازی کند. تنها امکان جبران این شکست نظامی، سرکوب، حذف سیاسی و خلع مالکیت از یهودیان بود. مورخان سه نکته اساسی برای حملهی محمد به بنی نضیر ارایه دادهاند:
۱- بخاطر شاعر و هنرمند هجوسرا کعب بن اشرف. پدر کعب عرب بود و مادرش یهودی متعلق به قبیلهی بنی نضیر. کعب به مکه رفته بود و در آن جا علیه محمد و یارانش هجوسرایی میکرد. طی یک بند و بست سیاسی کعب مجبور شد دوباره به مدینه برگردد. او در مدینه دست از هجو سرایی خود بر نداشت. سرانجام محمد دستور ترور او را صادر کرد.
۲- بنینضیر تا زمان جنگ اُحُد یکی از طرفهای تجاری و اقتصادی مکه بود. این مسئله از نظر محمد به عنوان خیانت محسوب میشد.
٣- بهانهای که سرانجام به سرکوب و تصفیه بنینضیر منجر شد برمیگردد به جریان گرفتن دیه یا پول خونی که قرار بود محمد از این قبیله برای یک خانواده مسلمان بگیرد. مورخان میگویند زمانی که محمد منتظر گرفتن پول بود به دیواری تکیه کرده و در این هنگام یک یهودی با یک سنگ بزرگ از بام قصد کشتن محمد را میکند. البته خدا به یاری محمد آمده و او توانسته به موقع خود را کنار بکشد. پس از این جریان محمد یک اولتیماتوم برای بنی نضیر فرستاده که طی ده روز واحهها و آبادیهای خود را ترک کنند. ولی آنها اجازه داشته که هنوز صاحب نخلهای خود باشند و هر سال میتوانند بیایند و سهم خود را بگیرند. همین شرایط نشان میدهد که جریان ترور محمد زیاد با واقعیت سازگار نیست. با این که بنینضیر با قبیله اوس در یک پیمان نظامی بود ولی سران اوس به اسلام گرویده بودند و نمیشد روی آنها حساب کرد. ولی رهبر منافقین، عبدالله بن اُبی بن سلول، یهودیان را ترغیب کرد که دست به مقاومت بزنند و قول داد که ۲۰۰۰ جنگجو برای حمایت آنها خواهد فرستاد. یهودیان که حاضر نبودند خانه و کاشانه و ثروت خود را رها کنند، خود را برای مقاومت آماده کردند. البته بن سلول به وعدهی خود وفا نکرد و یهودیان را تنها گذاشت. محمد و یارانش دست به محاصره منطقه بنی نضیر زدند و یکی از زشتترین و قبیحترین عملیات را انجام دادند یعنی قطع کردن و سوزاندن نخلها. در همین رابطه در سوره الحشر ۵۹ آیات ۲ تا ۵ آمده است: «اوست کسی که از میان اهل کتاب کسانی را که کفر ورزیدند در نخستین اخراج [از مدینه] بیرون کرد گمان نمیکردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود و[لی] خدا از آنجایی که تصور نمیکردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند [به طوری که] خود به دستخود و دست مومنان خانههای خود را خراب میکردند پس ای دیدهوران عبرت گیرید.» «و اگر خدا این جلای وطن را بر آنان مقرر نکرده بود قطعا آنها را در دنیا عذاب میکرد و در آخرت [هم] عذاب آتش داشتند» و «این [عقوبت] برای آن بود که آنها با خدا و پیامبرش در افتادند و هر کس با خدا درافتد [بداند که] خدا سختکیفر است» و «آنچه درخت خرما بریدید یا آنها را [دست نخورده] بر ریشههایشان بر جای نهادید به فرمان خدا بود تا نافرمانان را خوار گرداند» سرانجام بنینضیر مجبور شد پس از چهارده روز تسلیم شود. تمام ثروت آنها مصادره شد و همهی قبیله را سوار بر ۶۰۰ شتر کرده یک بخش از آنها را روانهی سوریه کردند و بخش دیگر را به منطقهی واحهنشین خیبر کوچ دادند. محمد، ثروت و زمینهای یهودیان را بین خود و مهاجرین تقسیم کرد و توانست هم موقعیت اقتصادی خود و یارانش را سامان دهد و هم به لحاظ سیاسی ضربهای اساسی به منافقین وارد سازد.
جنگ خندق و قتلِ عام بنی قُریظه (سال پنجم هجری): محمد پس از پیروزی بر بنی نضیر، غزوات خود را علیه کاروانهای مکی ادامه داد. زیرا در این هنگام هم انگیزهی مسلمانان بیشتر شده بود و هم خود محمد پیروزی اسلام را با پیروزی سیاسی و نظامی بر مکیان گره زده بود. غزوات بیوقفهی محمد علیه قریشیان در این اثنا به مکیان ثابت کرده بود که جنگ اُحُد برای آنها فقط یک پیروزی ظاهری بود. از این رو دست به تدارک یک جنگ بزرگ زدند. مکیان توانستند یک لشکر تقریباً ده هزار نفری سامان بدهند. به هر رو، در سال پنجم هجری مکیان به سوی مدینه روانه شدند. محمد با کمک سردار ایرانی، سلمان فارسی، دور مدینه خندق کندند که از پیشروی مکیان جلوگیری کند. البته در این اثنا محمد تلاش کرد که با رایزنیهای خود در صفوف مکیان تفرقه بیندازد که البته موفق هم شد. این محاصره که تا زمستان به طول انجامید بدون موفقیت مکیان به پایان رسید و آنها دوباره به مکه باز گشتند. هنوز جنگ خندق به پایان نرسیده بود که محمد علیه بنی قریظه اعلام جنگ کرد. کشتار و قتل عام بنیقریظه که لکهی ننگی در تاریخ صدر اسلام است، مورخان اسلامی را وادار کرده که آن را به اشکال گوناگون توجیه کنند. به هر رو، مورخان اسلامی متفوقالقول هستند که بنی قریظه قصد داشت که در جنگ خندق به ابوسفیان مکی یاری رساند و تسهیلات ورود مکیان را به مدینه از ضلع جنوبی که بنیقریظه در آن جا سکونت داشت، فراهم آورد. بسیاری از مورخان ولی بر این نظرند که ابوسفیان تلاش کرد که از طریق منطقهی قریظه وارد مدینه شود ولی بنیقریظه حاضر به این کار نشد ولی قول داد که اگر ابوسفیان وارد مدینه شد، آنها از محمد حمایت نکنند. من این قرائت را به واقعیت نزدیکتر میبینم، زیرا همین که مکیان وارد مدینه نشدند خود دلیل بر آن است که قریظه حاضر نشد راه را برای آنها باز کند. به هر رو، محمد درست در همان عصر عقبنشینی مکیان، دستور داد که بنی قریظه را محاصره کنند. این قبیلهی یهودی در پیمان نظامی با اوس بود و تلاش کرد که از طریق آن همان شرایطی را بدست آورد که دیگر قبایل یهودی با وساطت خزرج بدست آورده بودند یعنی خانه و کاشانه خود را رها سازند و به تبعید بروند. محمد، کاملاً آگاهانه، تصمیمگیری را به عهده سعد بن معاذ از رهبران قبیلهی اوس که دشمنی دیرینهای با بنیقریظه داشت، محول ساخت. سعد بن معاذ هم تصمیم گرفت که همهی مردان قبیله را به قتل برساند. وقتی معاذ اعلام کرد که او تصمیم به قتل آنها گرفته محمد پاسخ داد: «تو حکم خدا را که بر عرش هفتم است اعلام کردی.» به هر رو، یهودیان تسلیم شدند، آنها را به بازار شهر آوردند و سر بین ۶۰۰ تا ۹۰۰ مرد را با شمشیر از تن جدا کردند. در این مراسم خونافشان، چهار یهودی که به اسلام رو آوردند مورد عفو قرار گرفتند و یک زن یهودی هم گردن زدند. مابقی یعنی زنان و بچهها به بردگی برده شدند، تعدادی از آنها در سوریه و تعدادی دیگردر نجد به فروش رسیدند. زمینها و ثروت یهودیان بین محمد و مسلمانان تقسیم شد؛ و خود محمد یکی از زنان یهودی به نام ریحانه را تصاحب کرد. در همین رابطه در سوره الاحزاب، آیات ۲۵ تا ۲۷ آمده: «و خداوند آنان را که کفر ورزیدهاند بیآنکه به مالی رسیده باشند به غیظ [و حسرت] برگرداند و خدا [زحمت] جنگ را از مومنان برداشت و خدا همواره نیرومند شکستناپذیر است.»، «کسانی از اهل کتاب را که با [مشرکان] همپشتی کرده بودند از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افکند گروهی را میکشتید و گروهی را اسیر میکردید.» و «و زمینشان و خانهها و اموالشان و سرزمینی را که در آن پا ننهاده بودید به شما میراث داد و خدا بر هر چیزی تواناست.»
انفکاک نهایی اسلام از سنت یهود و جنگ علیه یهودیان خیبر (سال هفتم هجری): محمد تا اواخر سال ششم هجری به غارت و غزوات خود علیه مکیان ادامه داد. در کنار این غزوات به جنگ علیه قبایل بادیه نشین پرداخت و توانست آنها را شکست بدهد و آنها را مجبور کند اسلام بیاورند. در اواخر سال ۶ هجری محمد به چنان قدرتی رسیده بود که میتوانست روی یک لشکرکشی بزرگ به مکه حساب کند. البته پس از سرکوب و حذف یهودیان دو نکته دینی اساسی در اسلام رخ داد که از منظر اسلامشناسی از اهمیت تعیینکننده برخوردارند: ۱- کعبه که در مکه قرار داشت به قبلهگاه مسلمان تبدیل شد و ۲- حضرت ابراهیم از سنت دین یهود تفکیک شد و به اولین مسلمان، مسخ گردید. در سوره آل عمران، آیه ۶۷ آمده است: (مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلاَ نَصْرَانِیًّا وَلَکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ) یعنی «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی بلکه او مسلمان بود و به مشرکین هم تعلق نداشت». در سورهی فتح آیه ۲۷ خدا به محمد دستور داد که مسلمانان باید به مکه زیارت کنند. «حقا خدا رویای پیامبر خود را تحقق بخشید [که دیده بود] شما بدون شک به خواستخدا در حالی که سر تراشیده و موی [و ناخن] کوتاه کردهاید با خاطری آسوده در مسجد الحرام درخواهید آمد خدا آنچه را که نمیدانستید دانست و غیر از این پیروزی نزدیکی [برای شما] قرار داد.» در سورهی بقره که جزو سورههای مدینه و به لحاظ تاریخی از آخرین سورههای قرآن است، محمد طی آیههای ۱۲۴ تا ۱۲۹ مضمون داستان ابراهیم را از ریشهی یهودیاش قطع میکند و به آن خصلت و کیفت عربی میدهد. بدین وسیله ریشهی تکخدایی اسلامی نه در دین یهود و نه در خارج از عربستان بلکه به لحاظ جغرافیایی به مکه انتقال مییابد و ابراهیم به پدر اعراب تبدیل میشود و به عنوان اولین مسلمان جهان غسل تعمید میشود. این دستکاری تاریخی اساساً به دو علت صورت گرفت، یکی استقلال کامل اسلام از دیگر ادیان ابراهیمی و تکخدایی و دوم جذب مردم سنتی عربستان و به ویژه سران مکه برای پیوستن به اسلام که از این به بعد قبلهگاه و محل زیارت، نه دیگر اورشلیم بلکه همان مرکز تجاری سنتی عربها، یعنی مکه، شد. تبدیل مکه (کعبه) به زیارتگاه یکی از بزرگترین دستآوردهای سیاسی محمد است. زیرا همین باعث شد که محمد عملاً بزرگترین منبع درآمد تجار مکی را تضمین نماید و از این طریق بین آنها تفرقه بیندازد و بخشی از آنها را به خود جذب نماید. به هر صورت، درسال شش هجری محمد دستور داد که مسلمانان با حیوانات قربانی خود به زیارت کعبه بروند. در کنار این فرمان از قبایل بدوی خواست که از این پروژه حمایت کنند و در صورت لزوم، در کنار مسلمانان علیه مکیان وارد جنگ شوند. مسلمانان در منطقهای به نام حُدبییه اتراق کردند و از آنجا مذاکرات خود را با مکیان آغاز نمودند. نمایندهی مسلمانان عثمان بود. پس از مدتی شایع شد که عثمان توسط مکیان به قتل رسیده است. ولی بزودی معلوم شد که شایعه است و مکیان با پیشنهادات جدید آمدند. این قرارداد که به پیمان حُدیبیه شهرت دارد، یک عقبنشینی بزرگ از سوی محمد بود که حتا مخالفت بسیاری از نزدیکانش را به همراه داشت. طی این قرارداد ۱۰ سال صلح با مکیان به امضا رسید و قرار شد که محمد بخشی از مکیان را که به او پیوسته بودند به ابوسفیان بازگرداند. این دپورتاسیون و تحویل فراریان باعث خشم و تفرقه میان مسلمانان شد. این اولین دپورتاسیون سیاسی در تاریخ اسلام است که مردم عادی قربانی سیاستهای قدرتطلبانهی محمد شدند. پس از قرارداد حُدیبیه که از دید یاران محمد، شکست مفتضحانهای بود، یک بار دیگر وضعیت محمد در میان یارانش ناپایدار شد. محمد بهترین جبران این شکست خود را در از میان بردن آخرین بقایای قدرتمند یهودیان در منطقهی واحهنشین خیبر دید (سال هفتم هجری). چون این منطقه یهودینشین بسیار غنی بود و محمد با تصرف آن میتوانست از طریق غنایم به دست آمده، یارانِ ناراضیاش را خاموش گرداند. به هر رو، محمد در سال هفتم هجری بدون اعلام جنگ، لشکرکشی خود را علیه خیبر آغاز کرد. علیرغم عدم آمادگی خیبرنشینان، آنها مقاومت شدیدی کردند. منطقهی خیبر هم زراعی بوده و هم صنعتی و از چند قلعه برخوردار بود. در اولین حملهی غافلگیرانه، مسلمانان یک قلعه را تصرف کردند و توانستند بیش از ۵۰ نقر آنها را بکشند. تلاشهای نظامی ابوبکر و عمر به جایی نرسید و آنها نتوانستند کاری از پیش ببرند تا علی وارد معرکه شد و توانست قلعه بزرگ ناعم را تصرف کند. در کنار این تهاجمات آب را بر قلعههای دیگر بستند و خیبریان مجبور شدند که از فرط تشنگی تسلیم شوند. در کنار خیبر منطقهی فَدَک و همچنین قبایل دیگر یهودی مانند «وادی القری» و «تَیما» نیز تسلیم شدند. غنائم مناطقی که مقاومت کرده بودند بین سپاه اسلام تقسیم شد و غنائم مناطقی که بدون جنگ تسلیم شده بودند به خود محمد رسید. از جمله غنائمی که نصیب محمد شد، صفیه دختر حی بن اَخطب بود. طبق گزارش مورخان، مسلمانان ۱۶۰۰ جنگجو داشتند، ۲۰۰ سواره و بقیه پیاده نظام، که غنائم بین آنها تقسیم شد. با شکست خیبر حضور و نفوذ اقتصادی و اجتماعی یهودیان در منطقهی عربستان به پایان رسید. آخرین بقایای پراکندهی یهودیان در این منطقه در دورهی عمر برای همیشه محو و نابود شد.
جمعبندی
بعضی از اسلامشناسان معتقدند که آغاز اسلام سیاسی با یک پرنسیب اصلی محمد گره خورده بود: برای رسیدن به قدرت سیاسی همه چیز مجاز است. این سیاست محمد در ابتدا خود را در شکستن تابوها و سنتهای پسندیدهی قبایل عرب به نمایش گذاشت. قبایل عرب در تاریخ خود برای ادامهی بقا و زندگی به یک سلسله سنن و تابوهای پسندیده رسیده بودند که همه به آنها عمل میکردند. این تابوهای حیاتی و پسندیده که در هر شرایطی، صلح و جنگ، باید رعایت میشدند، عبارت بودند از:
۱- ممنوعیت کشتن شتر،
۲- ممنوعیت قطع نخل و یا سوزاندن آنها،
٣- ممنوعیت تشنه نگاهداشتن انسان و حیوان،
۴- ممنوعیت غزوه (جنگ) در ماههای چهارگانه حرام.
این سنن و تابوهای انسانی عرب که هم در دوران جنگ و هم صلح رعایت میشدند، هنوز هم (در قرن بیست و یکم) از ارزش انسانی خود برخوردار هستند. محمد برای رسیدن به هدف خود، یعنی قدرت سیاسی، همهی این تابوهای انسانی و پسندیده را زیر پا گذاشت و به مسلمانان نشان داد که برای رسیدن به هدف میتوان هر عمل زشت و ناپسند را توجیه الهی کرد. سیاستی که بعدها در تاریخ، هم مسلمانان در مقابل غیرمسلمانان عملی کردند و هم در مقابل برادران و خواهران دینی خود. در جنگ خبیر، محمد آب را بر مردم خیبر بست و مردم از فرط تشنگی تسلیم شدند. همان ضدارزشی که بعدها فرزند خودش، حسین، قربانی آن شد. در غزوهی نخله در ماه حرام جنگ کرد و آن را توجیه الهی کرد؛ ما ادامهی همین بیپرنسیبی را در قتلها و ترورهایی میبینیم که شیعیان و سنیها در ماههای حرام علیه یکدیگر عملی میکنند. در محاصره یهودیان بنینضیر درختان نخل را قطع کرد و سوزاند و آن را با آیات قرآن توجیه کرد. و سرانجام بسیاری از هنرمندان و مخالفان سیاسی خود را به قتل رساند و آن را توجیه الهی کرد. مورخان اسلامی و حدیثنویسان اسلامی همواره با تحقیر به سنن و تابوهای خوب و پسندیدهی قبایل اعراب برخورد کردهاند و دوران پیش از محمد را عصر جاهلیت نامگذاری کردهاند. اگر تابوهای نامبردهی فوق جهالت است، باید گفت آری، قبایل عرب پیش از اسلام جاهل بودند. بیش از چند قرن یهودیانِ خداباور و عربهای بتپرست مدینه در کنار یکدیگر زندگی میکردند، علیرغم تمام اختلافات قبیلهای که وجود داشت. این رواداری و تساهل دینی جا افتاده بود و به ذهن هیچ قبیلهای هم خطور نمیکرد که قبیلهی دیگر را محو و نابود کند. این پدیده هم جزو فرهنگ عصر به اصطلاح جاهلیت محسوب میشود. با شکلگیری اسلام در مدینه، ما به جای ارتقاء ارزشهای انسانی با سقوط و حذف آنها مواجه هستیم. این تنها تاریخ نیست که رقم میخورد بلکه مضامین ارزشها و مفاهیم در سایهی کسب قدرت سیاسی محمد مسخ میشوند و جهانبینی جدیدی برای بشریت به ارمغان آورده میشود، جهانبینیای که رکن اساسی بر این قرار دارد: هر کس که با من است، خودی است و هر کس که با من نیست، غیرخودی و دشمن است.
محمد از همان ابتدا قصد حذف یهودیان را کرد. او این سیاست را در دو زمان افراطی به فرجام میرساند: یا پس از یک پیروزی (مانند جنگ بدر) یا پس از یک شکست (جنگ خندق یا پیمان حدبییه). در مورد اول برای تکمیل پیروزی و در مورد دوم برای جبران شکست. استراتژی محمد در تقسیمبندی دشمنانش از منظر امروزی بسیاری بیرحمانه ولی هوشمندانه بود. او ابتدا یهودیان و مسیحیان را «صاحب کتاب» و برادران دینی اعلام کرد، در دور بعدی او بین یهودیان و مسیحیان تفاوت قایل میشود و اعلام میکند که یهودیان نسبت به مسیحیان به اسلام بیشتر دشمنی میکنند. در همین رابطه در سوره المائده، آیه ٨۲ آمده است: «مسلماَ یهودیان و کسانی را که شرک ورزیدهاند دشمنترین مردم نسبت به مومنان خواهی یافت و قطعا کسانی را که گفتند ما نصرانی هستیم نزدیکترین مردم در دوستی با مومنان خواهی یافت زیرا برخی از آنان دانشمندان و رهبانانیاند که تکبر نمیورزند.» ولی اساساً در ذهن محمد دو جبهه بیشتر وجود نداشت: مسلمان و غیرمسلمان به عبارت دیگر «خودی و غیرخودی». در آغاز این فرآیند پاکسازی ایدئولوژیکی و فیزیکی، یهودیان و مسیحیان «صاحب کتاب» هستند و دوست مسلمانان محسوب میشوند، سپس یهودیان دشمن اسلام میشوند و مسیحیان هنوز اندکی «خودی» هستند (سوره المائده، آیه ٨۲). در مرحلهی آخر یعنی زمانی که محمد به قدرتِ کامل میرسد، جهان از نظر او فقط به «خودی و غیرخودی» تقسیم میشود و مسیحیان نیز به دشمنان اسلام تبدیل میگردند. در همین رابطه در سورهی التوبه، آیه ٣۰ که جزو آخرین سورههاست، آمده است: «و یهود گفتند عُزیر پسر خداست و نصاری گفتند مسیح پسر خداست این سخنی است [باطل] که به زبان میآورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شدهاند شباهت دارد خدا آنان را بکشد چگونه [از حق] بازگردانده میشوند.» در یک کلام، در این جا یک بستر دینی و ایدئولوژیکی بنیانگذاری میشود که بر پایهی «خودی و غیرخودی» استوار است، تفکری به غایت خطرناک و دیکتاتورمنشانه که قربانیان اصلی آن در وهلهی اول خود مسلمانان هستند.
منابع:
۱- سیرت رسولالله. ابن اسحاق، ترجمه اسحاق ابن محمد همدانی، ویرایش: جعفر مدرس صادقی، نشر مرکز
۲- ۲٣ سال. علی دشتی
٣- قرآن
۴- انجیل عهد عتیق و جدید
۵- Sirat ibn Hisham, Biography of the Prophet; Abridged by: Abdus-Salam M. Harun
۶- Muhammad At Medina; by: W. Montgomery Watt, Oxford ۱۹۵۶
۷- Die Juden in Arabien zur Zeit Mohammads; Rudolf Leszynsky
٨- Geschichte des jüdischen Volkes; H. H. Ben-Sasson
۹- Babylonische Talmud; übertragen und erläutert von Jakob Fromer
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|