|
پنج شنبه 17 دی 1388 ـ 7 ژانويه 2010 |
امام حسين در زندان جمهوری اسلامی
ف.م. سخن
مامور- اسم؟
امام حسين- حسين.
مامور- اسم فاميل؟
امام حسين- [با تعجب] چی فرمودين؟
- [با
عصبانيت] فاميل؟
-
منظورتان کنیّه است؟
- [با
عصبانيت] چی؟ چی گفتی؟ بيام بزنم تو دهنت؟
- [امام
حسين آشکارا ناراحت شده است] عرض کردم می خواهيد بدانيد به چه لفظ
خوانده می شوم؟ پدرم کيست؟ مادرم کيست؟ من کلمه ی فاميل نمی دانم چيست. در
زبان ما اين کلمه کاربُرد ندارد.
-
آهان. حدس ام درست بود. از خارج اومدی واسه ی خرابکاری زبون فارسی بلد نيستی. از
کجا اومدی آقا پسر؟
-
از کربلا.
-
صحيح. ای آمريکايی های فلان فلان شده. بی شرف ها. جاسوس می فرستين. نشونتون می دم.
بابات کيه؟
-
علی بن ابی طالب...
-
منو سر کار گذاشتی. حالا بذار کارتکس تو درست کنم، يک علی بن ابی طالبی
نشونت بدم که خودت حظ کنی. اين شمشير و سپر چيه دست ات گرفتی؟ لابد اومدی
به جنگ يزيد [هاهاهاهاها. قهقهه می زند[...
-
بله. درست می فرماييد آمده ام به جنگ يزيد. شما مرا برای چه اينجا آورده
ای؟ من که جز قيام عليه ظلم و يزيدِ زمان کار ديگری نکرده ام.
-
ببين. هيچی بهت نمی گم زبون درازی نکن. [از توی کشو کابل در می آورد].
پا می شم با اين همچين می زنمت که پخش شی زمين. می فرستمت تو سلول اسمال
آمپولزن تا [...] خلاصه... نذار کاری که نبايد بشه، بشه. يزيد يزيد می
کنی منظورت کيه؟ "آقا"ست؟...
-
اسم اش "آقا" نيست. يک کسی ست به نام خامنه ای...
- [چشم
هايش را تنگ می کند و نگاهش را به امام حسين می دوزد. لب هايش را
با خشم به هم فشار می دهد. با صدای آرام زير لب می گويد] خامنه ای...
صحيح... [ناگهان نعره می زند و شروع به فحاشی می کند] [...] [...]... صبر
کن؛ حالا نشونت می دم. گروهبان محمدی. اينو ببر اون جا درازش کن...
[چند
دقيقه بعد، از اتاق بازجويی صدای فرياد امام حسين به گوش می رسد:
"مادرم،
يا زهرا، به دادم برس"... مامور در حال شلاق زدن به او فحش می دهد
که اگر يک بار ديگر نام حضرت زهرا سلام الله عليها يا خدا را بر زبان
بياوری آن قدر می زنمت که يک راست راهی قبرستان شوی...[
***
چند هفته بعد...
[امام
حسين با تن آش و لاش در حالی که چشم بندی بر چشم دارد در اتاق بازجويی رو به ديوار
نشسته. بازجو سوال می کند]- اسم؟
-
کامبيز.
-
فاميل؟
-
شاهدوست.
-
خب. آقا کامبيز جريان ملاقات ات را با آمريکايی ها و اسرائيلی ها به طور دقيق شرح
بده.
-
بسم الله الرحمن الرحيم. با درود به رهبر معظم انقلاب اين جانب کامبيز
شاهدوست در کربلا با ماموران سازمان سيا و موساد ملاقات کردم. آن ها به من
پول دادند و مرا تحريک کردند و گفتند که در ايران يک يزيدی هست به نام
آقای خامنه ای که خدم و حشم و لشکر فراوان دارد و به اسم اسلام به مردم
ظلم می کند و مردمی را که دست شان خالی ست و به او و حکومت اش اعتراض
دارند با خشونت بسيار سرکوب می کند. در زندان کهريزک اش زندانيان را تشنه
نگه می دارد و مورد تجاوز قرار می دهد. زن و فرزندان شان را مورد تهاجم
قرار می دهد. بر تن شان بی رحمانه زخم می زند و به آن ها که دست شان از هر
سلاحی خالی ست باران گلوله می باراند. گفتند تو برو با اين ظالم بجنگ و
مردم را از چنگال اين دشمن دين نجات بده...
-
آقا کامبيز اومدی نسازی. انگار می خوای دوباره بری تو اون يکی اتاق...
-
ابداً حاج آقا. اشتباه شد. ببخشيد. يادم رفت چه بايد می گفتم. بله.
آمريکايی ها مرا تشويق کردند که در مقابل يزيد زمان بايستم؛ ببخشيد حاج
آقا قاطی کردم؛ من هم مثل آقای عطريانفر قاطی کردم... عرض می کردم مرا
تشويق کردند در مقابل آيت الله امام خامنه ای بايستم و اسم خودم را هم
مسلمان بگذارم و لباس سبز بپوشم و ادای امام حسين را در بياورم در حالی که
امام حسين اصلا خود حضرت آيت الله العظمی امام خامنه ای ست. ايشان بيخود
اسم اش را علی گذاشته و من بیخود نام ام حسين است... ببخشيد کامبيز
است... بله بله... غلط کردم... ايشان به هر حال امام حسين است و ما يزيد
هستيم. ايشان بايد سبز بپوشد و ما سرخ بپوشيم. بله. برای اين قيام از
بنياد سورُس پول گرفتم. به بنياد کارنگی اطلاعات می دادم. کتاب کارل پوپر
هم می خواندم... نزن حاج آقا... نزن، هر چی بخوای می گم....[و کتک ها و
شکنجه ها ادامه می يابد[
امام حسين با بدن خونين و پاره پاره، با لب تشنه، با پاهايی که کف آن
ها به شدت باد کرده، در حالی که ماموری آستين اش را گرفته خود را به طرف
سلول می کشد. در داخل سلول به نماز می ايستد و از خدای خود ياری می خواهد.
دعای او در پايان نماز شنيدنی ست:
خدايا يزيد را ببخش و بيامرز!
خدايا قدر يزيد را به عنوان دشمن ندانستم؛ روح او را قرين رحمت فرما!
خدايا يزيدِ بيچاره در مقابل آن چه اين ها با من کردند کاری نکرد؛ او را به بزرگی
خودت عفو کن!
خدايا شما هم مبادا اين طرف ها پيدايت شود که اگر گير بيفتی شما را هم وادار به
توبه می کنند! استغفرالله ربی و اتوب اليه!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|