|
دو شنبه 14 دی 1388 ـ 4 ژانويه 2010 |
کلاه یک مفهوم
شیریندخت دقیقیان
بخش یک: بحثی در واژههای سکولاریزم و لائیسیته (*)
واژههای سکولاریزم و لائیسیته (معادل آن در زبان فرانسه)، در فرهنگ سیاسی جامعهی ما واژههایی به نسبت تازه وارد هستند. این واژهها همان گونه که جا بیفتند، کاربرد خواهند داشت و اگر با ضریب خطای بالایی جا بیفتند، پریشانی زبانی و معنایی میان ما و متون کلاسیک و امروزی پدید خواهند آورد.
اگر واژهها را بد تعریف کنیم، هنگام مطالعهی متون زبانهای دیگر دچار بد فهمی خواهیم شد. زیان بار ترآن است که تعریفهای نا دقیق و غلط را سر مشق پرکسبس اجتماعی- سیاسی قراردهیم. این بدفهمیها کدامند؟
بدفهمی اول، معادل دانستن این مفاهیم با اندیشه خداناباور است. این که بگوییم: من فردی سکولار و لائیک هستم، میتواند اشارهای غیر مستقیم باشد به عدم باور به خدا و مذهب، اما نه الزامأ و نه در همهی موارد. در چنین صورتی، به قول زنده یاد امیر حسین آریان پور، کلاه یک مفهوم، یعنی واژه را بر سر مفهوم دیگری گذاشتهایم . هر واژهای که غیر مستفیم، احتمال دیگری را مطرح کند، مساوی با خود آن احتمال نیست و به جای آن به کار نمیرود.
بد فهمی دیگر، تقسیم بندی من درآوردی ادبیات سیاسی روز به سکولاریزم فلسفی و سکولاریزم سیاسی ست که این جا و آن جا به چشم میخورد. این تقسیم بندیای از ریشه با مفهوم سکولاریزم در تضاد است. سکولاریزم تنها یک اصطلاح سیاسی برای پردازش قانون در زمینه ادارهی کشور است و تقسیم کردن آن به فلسفی و سیاسی گمراه کننده است.
در برخورد با آسیب شناسی واژگانی، اولین پایگاه استدلال، تبار شناسی واژگانی است. واژهی secularism برای اولین بار در قرن نوزدهم در زبان انگلیسی، در بیان دیدگاهی ضرب شد که اخلاق را بدون توجه به زندگی آن جهانی و اعتقاد به خدا و بر اساس خرد انسانی در زندگی زمینی لازم میدانست. تبار شناسی این واژه نیز به مفهوم “جداسازی” باز میگردد و از ریشهی لاتین 'sec' میآید. با نگاهی به واژههایی چون 'section' (بخش تفکیک شده)، 'sect' (فرقه)، 'seclusion' (ریاضت و تفکیک خود از اجتماع)، در مییابیم که این ریشهی زبانی دال بر تفکیک دارد و نه هیج چیز دیگر. واژهی سکولاریزم بعدها در مبارزه برای تفکیک آموزش و پرورش از کلیسا و آموزشی غیر دینی در جوامع اروپایی به کار رفت. سرانجام در قرن بیستم بود که سکولاریزم به تفکیک نهاد دین از حکومت اطلاق شد.
واژهی 'laïque' در زبان فرانسه از ریشهی یونانی λαϊκός) laïkós) به معنای "از مردم" آمده که دال بر همهی قشرهای جامعه است که لباس روحانیت به تن ندارند و ملزم به دستورهای کلیسا نیستند. در زبان فرانسه نیز Laïcité یاLaïque ابتدا برای بیان تفکیک آموزش و پرورش از حوزهی اقتدار کلیسابیان شد و از پیشتازان این کاربرد، میتوان امیل زولا را نام برد در مجموعهی مقالههای خود به نام La vérité en marche یا حقیقت در راه است. بن مایهی رمان زولا به نام "حقیقت"، بی عدالتیهای حاصل از دخالت کلیسا درنظام آموزش و پرورش بود.
در تمام این موارد، زولا واژهی Laïque را در فضای تفکیک آموزش و پرورش از حوزهی دین به کار برد. فرهنگ نامههای زبان فرانسه، Laïcité را اصل تفکیک کلیسا از حکومت تعریف میکنند و مادهی سی ام قانون اساسی فرانسه همین مضمون را دارد. تعرف دیگر فرهنگ نامههای زبان فرانسه، عدم دخالت دین در امور دولت و عدم دخالت دولت در امور دین است. در وب سایت اروپا و لائیسیته (Europe-et-Laïcité)، برخی سوء تفاهمهای رایج از مفهوم لائیسیته این گونه شرح داده میشوند: “ما ضد مذهب نیستیم. ما به باورهای مذهبی که در چار چوب قانونی ابراز میشوند، احترام میگذاریم. ما با اقتدار سیاسی روحانیون (Cléricalisme) مخالفیم، یعنی با خواست کلیساها و گروههای مذهبی که میخواهند عقاید خود را بر سیاست تحمیل کنند مخالفیم”.
واژهی laïcité درزبان محاورهای و روز نامهای فرانسویان و البته نه در متون کلاسیک، گاهی به جای خدا نا باوری نیز به کار میرود. اما باید توجه داشت که سهل انگاری یک زبان در محدودهی فرهنگی خاص خود، ممکن است عوارض جانبی نداشته باشد، ولی تکرار آن سهل انگاری در حوزهی فرهنگی دیگر، بدفهمیهای ریشهای را موجب میشود.
چنان چه ما در زبان فارسی، سهل انگاری مرسوم در میان فرانسویان را به کار بگیریم، اولین حقی که ضایع کرده ایم، حق نواندیشان دینی ست که در عین خدا باوری در حیطهی اندیشه فلسفی و عرفانی خود، به تفکیک حوزهی حکومت و قانون مدنی از حوزهی دین اعتقاد دارند. سهل انگاری فرانسه زبانان در دور شدن از معنای دقیق Laïcité آنها را دچار درد سرفکری وزبانی نمیکند، زیرا ضرورتها و پدیدههای اجتماعی مشابه ما ندارند.
واژهی “lay” که در زبان انگلیسی به کارمی رود، شاهدی دیگر برعدم تقسیم بندی افراد از نظر جهان بینی فلسفی و تنها بر پایهی وابستگی به کلیسا و یا عدم وابستگی به آن است.
با این تفصیل، به بد فهمی دوم میپردازیم: با به کار بردن واژه سکولاریزم و لائیسیته به جای جهان بینی ماتریالیستی و یا اصالت ماده، اول از همه در فهم فیلسوفان پایه گذار سکولاریزم دچار مشکل میشویم. اگر این دو واژه را بتوان به جای هم به کار برد، نظریه پردازان سکولار را نخواهیم فهمید، زیرا اکثر آنها درحیطهی تفکر شخصی و فلسفی خداباور بودهاند. دونمونه را بررسی میکنیم:
جان لاک، متفکر انگلیسی قرن هفدهم در نامهای در مفهوم مدارا Toleartion Letter Concerning از منافع مدنی یا civil interests سخن گفت که شامل حق زندگی، آزادی، سلامتی و داشتن اموال برای همگان است. جان لاک در این نامه به تفتیش عقاید کلیسا، عدم مدارا و سخت گیری با دگر اندیشان اعتراض میکند و ازهمین دریچه، فکرت جامعهی مدنی را ارائه میدهد که بر اساس آن، حکومت از حوزهی دین یکسره تفکیک میشود؛ به گونهای که هیچ یک حق ندارد دیگری را تعریف کند . جان لاک از کلیسا میخواهد که حقوق فردی پیروان مذاهب و دیگر اندیشان را زیر پا نگذارد، اقتدار مذهبی خود را درهمان محدودهی کلیسا نگه دارد و آن را به امورمدنی گسترش ندهد . جان لاک با وجود این موضع روشن، یک فیلسوف خدا باور و در عین حال از پیشتازان فهم سکولار از کار کرد جامعه است.
نمونهی دیگر، کانت است که بعد از اسپینوزا مهمترین تلاش روشنگری را در تقکیک اخلاق مدنی از اخلاق دینی به عمل آورد. کانت با فرمول Categorical Imperative یا گزارهی اجرایی، معادل سکولاری برای مبانی رفتار اخلاق گرا در جامعه ارائه داد، اما همه میدانیم که کانت معتقد به اصالت ماده نبود. کانت با برداشتی مدرن از پند Bible ":آن چه به خود نمیپسندی به دیگران روا مدار"، فرمولی جهان شمول برای اخلاق مدنی و غیر دینی ارائه داد که به Categorical Imperative مشهوراست. این فرمول از سه گزاره مرتبط تشکیل شده است: 1- تنها بر اساس آن پندی عمل کن که میتوانی در همان حال بخواهی که به یک قانون جهان شمول تبدیل شود. 2- به آن گونه با همنوع خود رفتار کن چه خود و چه فرد دیگر، همیشه در آن واحد، هدف تو باشد و هرگزخودت و دیگری را تنها وسیلهای برای رسیدن به هدف قرار ندهی. 3- بنابراین، هر موجود خردورزی، باید به گونهای رفتار کند که گویی در بطن پندی که سرمشق قرار میدهد، قانون گذار هدفهای جهان شمول است.
بدفهمی سوم، تقسیم بندی سکولاریزم به انواع فلسفی و سیاسی ست. جوامعی را در نظر بگیریم که در آنها قانون مدنی حاکم و قانون دینی راهی به نظام قضایی و حکومتی ندارد؛ مثل فرانسه و آمریکا. در این جوامع، حتی روحانیون مذاهب نیز خود به خود سکولار هستند، زیرا اگرهم در محدودهی فردی به قوانین مذهب عمل کنند، ولی در محدودهی اجتماعی، تابع قوانین مدنی هستند؛ مگر آن که بنیاد گرا باشند و جایگزینی قانون دیتی به جای قانون مدنی را دردستورعمل سیاسی خود داشته باشند که حرکتی برخلاف قانون اساسی این کشورهاست. این نمونهها ناکارآبی تقسیم بندی سکولاریزم به انواع فلسفی و سیاسی را نشان میدهد، زیرا سکولاریزم و اعتقاد و عمل به تفکیک حوزهی حکومت از دین، در عرصهی قانون مطرح است.
میتوان از میان فلاسفه گفت کدام دیدگاه سکولار داشته و کدام نداشته اند، ولی مقولهای به نام سکولاریزم فلسفی وجود ندارد. میتوان یک فیلسوف خداباور سکولار داشت که به جدایی دین از حکومت باور دارد، مثل مارتین بوبر و کی یر که گار. نظامهای سکولار غربی به درجات گوناگون عناصر معنوی مذهب را به صورت تشریفات یا نماد حفظ یا طرد کردهاند. برای نمونه در آمریکا، رئیس جمهور هنگام سوگند خوردن به Bible. سوگند میخورد و یا در دادگاهها فرد برای اثبات گفتن حقیقت میتواند به کتاب مقدس سوگند بخورد. اما بدان معنا نیست که قانون نوشته شده و جاری کاری با قانون مذهبی دارد . جامعهای مثل آمریکا در قانون اساسی خود تفکیک حکومت از کلیسا را به تصریح بیان داشته، آن را مشخصهی بارز جامعه میداند و حراست آن را امری مداوم و حساس میشمارد. بنا براین، داشتن عقاید فردی خداباورانه و سکولار بودن در جوامع غربی مانع الجمع نیست. تاماس جفرسون نویسندهی اعلامیهی استقلال امریکا، یازده سال پیش از انقلاب کبیر فرانسه، بر جدایی نهاد دین از حکومت تأکید میکرد و درعین حال خداباور بود.
بحث واژگانی و تبار شناسی مفهوم سکولاریزم در زبان فارسی نیز، علت مساوی انگاشتن ماتریالیسم فلسفی با سکولاریزم را آشکار میکند. کاربرد علی البدل ِ (interchangeable) ماتریالیسم فلسفی و سکولاریزم در میان فارسی زبانان احتمالأ از معادلهای فارسی نارسا برای واژهی سکولاریزم شروع شده است. اغلب فرهنگ نامهها، سکولاریزم را”دیدگاه دنیوی” تعریف کردهاند. احتمالا قریحهی شعر و قافیه پردازی، کار ما فارسی زبانان را در یافتن معادلی دقیق برای این واژه خراب کرده و فرهنگ نویسان ما در برابر "دینی"، بی درنگ، "دنیوی"را انتخاب کرده اند، بی توجه به ریشهی واژه و کاربرد آن بدون تعریف دقیق حاکمیت قانون مدنی به جای قانون دینی. همین خطا به فارسی سره نیز منتقل شده و برخی، واژهی “گیتیانه” را به پیشنهاد زبان شناس ارجمند، داریوش آشوری، به کار میبرند. این معادل نیز، توهم علی البدل بودن” سکولاریزم” و “ماتریالیسم فلسفی” را بیشتر دامن میزند، حال آن که در هنگام معادل سازی برای واژگان، یکی از ضرایبی که باید رعایت شود، تبارشناسی واژه در زبان اصلی در کنار مفهوم است.
استفاده از “عرف گرایی” به جای سکولاریزم، نزدیکتر به معنای دقیق آن است، زیرا “عرف” در برابر “شرع” به گفتهی یوسفی اشکوری، از متفکران نواندیشی دینی، سابقه در فرهنگ و تاریخ ایرانی دارد. عرف به تعریف اشکوری رسم و آداب مدنی روز است. اما همچنان به نظر نگارنده، واژهی “عرف” چون خود، واژههای سنتی ست، فضای دقیق زبانی را ایجاد نمیکند و فاقد عنصر مدرن واژهی سکولایزم است. زیرا عرف به معنای سنتهای نا نوشته در یک اجتماع نیز هست.
این امر که تا ضرب شدن معادلی دقیق، چگونه واژههای سکولاریزم و لائیسیته را در متون فارسی به کار ببریم، یکی از ضرورتهای زبانی، فکری و اجتماعی ما در زمان حاضر است که تلاش جمعی زبان شناسان و جامعه شناسان را میطلبد. شاید تا پیدا کردن معادلی دقیق، بتوان از ” تفکیک گرایی” یا ترکیبهای طولانی تر ولی دستکم گویا و یا زیرنویسها استفاده کنیم؛ مبادا با گذاشتن کلاه یک مفهوم بر سر مفهوم دیگر، کلاهی بر سر خود بگذاریم!
۲۱ دسامبر ۲۰۰۹
ادامه دارد
(*) Secularism و Laïcité
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/think/more/20420/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|