بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

جمعه 11 دی 1388 ـ  1 ژانويه 2010

 

دفاع از خود «خشونت» نيست

مسعود نقره‌کار

دفاع از خود و مقاومت در برابر خشونت‌های تجاوزگرانه حق شهروندی و حقوق بشری ِ هر انسانی‌ست. يکسان پنداشتن دفاع از خود با خشونت، و تبليغ در باره‌ی پرهيز از دفاع از خود و مقاومت در برابر خشونت‌های حکومتی – اسلامی، تحرک و جسارت جنبش آزادی‌خواهانه را کاهش خواهد داد.

جنبش مدنی و سياسی جاری در ميهنمان بی اعتنا به تهديد های حکومتی و رهنمود ها و فرمان های "اصلاح طلبان حکومتی" در داخل و خارج کشور، و نيزخرده فرمايش های خود رهبر پندارهای "اپوزيسيون" در خارج از کشور در راه سرنگونی حکومت اسلامی، پيش می رود. اين جنبش با شعار و رفتاراش نشان داده است که با روشی مسالمت آميز و به طريقت اصلاحات تدريجی به برچيدن بساط اين نظام کمرهمت بسته است.

اين جنبش در تاسوعا و عاشورا برای شير فهم کردن محلل های سياسی ی به ظاهر بيزار از "خشونت"،  که آشکار ويا در لفافه به دنبال بازگشت به آرمان های امام خشونت و جنايت هستند، نشان داد که از"اصلاحات تدريجی " و "مسالمت جويی" چگونه برداشت و تعريفی دارد.

1- عليرغم تهديدهای حکومت و اندرزها و رهنمود های بخشی از "اپوزيسيون" داخل و خارج کشور در باب پرهيز از سردادن ِ شعارهای ساختارشکنانه و سرنگونانه، آزاديخواهان که حنجره و قلب جنبش اند و سينه در برابر آدمکشان حکومت اسلامی سپر کرده اند، "شعار های ممنوعه" را فرياد کردند. در اين روز جنبش نشان داد که تلاش اصلاح طلبان حکومتی و ابواب جمعی شان در خارج کشور برای ترساندن آزاديخواهان با لولوسازی از "راديکاليسم" بيهوده و بی ارزش است. اين جنبش نشان داد با اتکا به تجربه و دانش اش در يافته است که نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی از موانع اصلی دست يافتن به آزادی و دموکراسی اند، بهمين دليل با هدف بر چيدن اين نظام، و منطبق با ارزيابی ها و خواست ها ی اش دست به تنظيم و تدوين شعار برده است.

۲- نخستين روزهای اوج گيری جنبش مدنی و سياسی در اواخر ماه خرداد، روزهای تحمل سرکوب وحشيانه و تن سپردن صبورانه به باتوم و زنجير و قمه و گلوله بود اما بتدريج آزاديخواهان به درستی و سزاوارانه نشان دادند که فهم و درک آنان از مسالمت آميزی و مسالمت جويی نا ديده گرفتن حق شهروندی و حقوق بشری شان در دفاع از خود و مقاومت در برابر خشونت های وحشيانه و تجاوزگرانه نيست .

دفاع از خود و مقاومت، حق شهروندی و حقوق بشری ست.

از خشونت به عنوان يک پديده ی چندسويه ی روانی،  اجتماعی و سياسی تعريف ها، توصيف ها و تحليل های متعددی شده است . قصد من پرداختن به اين تعاريف و توصيف ها و تحليل ها،  و طرح يک گفتمان علمی و روانشناختی و يا نشان دادن نقش خشونت و مقاومت در تاريخ و سياست نيست.

در باره ی علل پيدايی خشونت نيزعوامل روانی و عوامل محيطی (اجتماعی) مطرح شده اند،  که در همين رابطه می توان به اختصار به عوامل آموزشی و تربيتی در سطح خانواده و جامعه، نابرابری های اقتصادی، سياسی، فرهنگی ( دينی و مذهبی) و جنسی، تفکر و نظام پدرسالارانه و مردسالارانه، الگوهای ارزشی در جامعه، سطح سواد در جامعه، فقدان قوانين ضروری برای جلوگيری از بروز خشونت – مهار و نظارت- و... اشاره داشت .

ايران ما بستر مناسبی برای پيدايی انواع خشونت ها بوده است،  و اکنون نيز عرصه ی حضور فعال همه ی انواع خشونت هاست، به ويژه هولناک ترين آن،که خشونت رفتاری و دولتی ست؛ خشونتی که به فرد يا گروه اجتماعی (سياسی، قومی،  مذهبی و...) آسيب های شديد روانی و جسمانی (فيزيکی) وارد می کند. رابطه ی " قدرت و قدرت طلبی" و خشونت نيز در جامعه ی ما عريان تر از آن است که نياز به برگرفتن حجابک از روی آن باشد.در ايران از ميان عوامل خشونت آفرين بيش از هر عاملی، عامل مذهب، به ويژه تشيع، نقش ايفا کرده است، مذهبی که يا خود قدرت سياسی را در چنگ داشته و يا به قدرت های سياسی مشروعيت بخشيده است، نمونه اش همين حکومت اسلامی ست،  حاکميت مستبد دينی ای که با پشتوانه ی اهرم های سرکوبگرانه ی نظامی،  ايدئولوژيک،  سياسی و اقتصادی،  مولد، موزع،  آموزش دهنده و بکار گيرنده ی خشونت عريان مذهبی ( دينی) و دولتی در جامعه است.

عليرغم سلطه ی چنين حکومتی بر جامعه،  شاخصه ی جنبش مدنی و سياسی جاری در ميهنمان گزينش راه و روش مسالمت آميزو مسالمت جويانه بوده است، در اين معنا که اين جنبش بنا داشته و دارد که با روشی متمدنانه به سوی خواست های اش گام بردارد و در برخورد با حکومت اسلامی ِ سرکوبگر و خشونت آفرين مقابله ی به مثل نکند. در همين رابطه بخشی از جنبش روشنفکری و روشنگری ميهنمان ( منظورم اصلاح طلبان حکومتی و محلل های سياسی شان و ساير ابواب جمعی آنان در خارج کشور نيست ) به عنوان پاره ای از اين جنبش به درستی مبلغ،  مروج و مشوق "پرهيز از خشونت" و "خشونت زدايی" ی احتمالی از اين جنبش بوده و هست. اين مجموعه با اشاره به نمونه هايی تاريخی،  و تعاريف و توصيف ها و تحليل ها ی گونه گون از خشونت،  به تاثيرگذاری ثمربخش گذار مسالمت آميز به حکومت و جامعه ای دموکراتيک پرداخته اند. اما آنچه در اين تبليغ و ترويج و تشويق نا روشن و نامشخص است تعريف و توصيف خشونت مورد بحث است . به نظر می رسد مراد بسياری از اين دست روشنفکران و روشنگران از طرح "پرهيزاز خشونت" در رابطه با جنبش جاری،  تخريب و آتش زدن و ضرب و شتم و خونريزی و مبارزه ی مسلحانه و به طور کلی سازمانگری قهر مسلحانه باشد، چرا که اينان بهتر می دانند که حتی شعار " استعفا، استعفا، دولت کودتا استعفا " هم نوعی خشونت زبانی يا کلامی است، ونيز اينگونه اند اکثر شعار های بدون" مرگ" و اقدام های قهر آميزی از نوع اعتصاب ها و راهپيمايی ها.

بنابراين، برداشت من اين است که آموزش ها و روشنگری ها، و نيز اظهار نظرهای اين روشنفکران و روشنگران که پرهيز از خشونت را توصيه می کنند، ناظر بر پرهيز از دست زدن به تخريب و آتش افروزی و ضرب و شتم و خونريزی و فعاليت های مسلحانه است والا حتی اصلاحات ناممکن درون حکومت اسلامی هم نمی تواند بدون اعمال اشکالی از خشونت زبانی و رفتاری تحقق يابد،  حتی شعار وخواست هايی که برکناری احمدی نژاد را هدف دارد نيزنوعی اعمال خشونت است چه رسد به قهر ِ اعتصاب و راهپيمايی و...!

باری،  ماهيت جنبش،  ترکيب نيروهای شکل دهنده اش،  روش و خواست اش نمی بايد جای نگرانی برای خشونت ستيزان و خشونت پرهيزان باقی بگذارد . بعيد به نظر می رسد اين جنبش بخواهد با سازمانگری قهری که به نوع آن اشاره شد ,با حکومت وحشی مقابله ی به مثل کند . اما عنايت به اين واقعيت که آنچه درميهن در بندمان جاری ست دو سويه است نيز امری قابل توجه و تعمق است،  يک سو جنبش آزاديخواهانه وسويی ديگرحکومت اسلامی ست،  حکومتی شکل گرفته از ائتلاف روحانيون مرتجع؛ جنايتکاران تحصيلکرده و دستجات لتوت و لشوش و اجامر مسلمان، حکومتی که رفتار سياسی و اعمال قدرت اش نوعی "خشونت مقدس" يا "خشونت ايدئولوژيک" بوده و هست،  حکومتی که رهبرش "خشونت جنايتکارانه " را با برچسب "خشونت قانونی" ترويج کرده و می کند،  خشونتی که ذاتی تفکر و رفتار بانيان و گردانندگان اين حکومت است، حکومتی که به فرموده ی امام و ولی فقيه اش اعمال خشونت،  يعنی شکنجه و کشتار دگرانديشان و مخالفان,مجاز، وظيفه و تکليف است،  حکومتی که قوانين قصاص تجلی ِ تفکر حقوقی و قضايی،  و ملکه فکرش تفکر جهادی ست،  تفکری که "چه بکشيد و چه کشته شويد" به بهشت خواهيد رفت،  تفکری که احکام‌ الهی‌ و قوانين‌ کيفری‌ به‌ عنوان‌ مصاديق‌ خشونت، خمير مايه اش هستند. آيت الله خامنه ای به سال ۱۳۷۹،  که پرونده جنايت های اش سبک تر از امروز بود،  در خطبه ی نماز جمعه (۱۴ آپريل، ۲۶ فروردين) گفت و تأکيد کرد که «خشونت قانونی نه فقط خوب بلکه لازم است» و اجراکنندگان اين "قانون" را هم مشخص کرد: «جوانان، مؤمنين و متدينين ايرانی» که امروز گله وار به مردم حمله می کنند.

بنابراين در ميهن ما جنبشی مدنی و سياسی و آزاديخواهانه در يک سو و حکومتی وحشی و دينی و "النصر بالرعبی" در سوی ديگر قرار دارد،  حکومتی با پشتيبانی لشکريانی که جنون وجنايت در رگ و قلب و "مغز" دارند.

در رابطه با اين دو سويگی دو نکته و سؤال مطرح است:

۱- آيا شبيه سازی و مقايسه ايران امروز با هند ِ گاندی و افريقای جنوبی ِ ماندلا و..، و رونويسی از تجارب خشونت ستيزانه ی آن ها به عنوان مانيفست جنبش جاری در ايران، که از سوی برخی از روشنفکران و روشنگران مطرح شده است،  نشان از بی توجهی به ويژگی های حکومت اسلامی و جامعه ی ايران ندارد؟ برداشت،  تعريف و توصيف از خشونت،  به ويژه در رابطه ای مشخص با جنبش جاری در جامعه مان چيست؟

۲- در رويارويی جنبشی مدنی و سياسی با حکومتی وحشی و پيشا تاريخی جنبش از توسل به خشونت - در معنايی که به آن اشاره شد - حتی المقدور بايد دوری جويد،  و چنين نيز کرده است،  اما سؤال اين است: حق شهروندی و حقوق بشری آزاديخواهان ميهنمان، يعنی دفاع از خود و مقاومت در برابر "خشونت های مقدس و تجاوز گرانه" ی روحانيون مرتجع و جنايتکاران تحصيلکرده و لتوت و لشوش و اجامر مسلمان چه می شود؟ آيا دفاع از خود و مقاومت اعمال خشونت تعريف می شود و می بايد از آن پرهيز کرد؟ چه تفاوتی ميان حمله و دفاع،  و تجاوز و مقاومت است؟ آيا ممنوع سازی شعارهايی که درهم شکستن ساختار جنون و جنايت را هدف دارد، و نيز اندرزهای خشونت ستيزانه اما مداراگرانه با خشونت آفرينان، آن گاه و آن جا که با واقعيت های جاری در جامعه هم خوانی نداشته باشد، به خشونت آفرينی ی بيشتر بدل نخواهد شد؟

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com