|
چهار شنبه 9 دی 1388 ـ 30 دسامبر 2009 |
آتاتورک بدجوری نگاهم می کند...
آريانه ياوری (*)
برای شکوه ميرزادگی و اسماعيل نوری علا
سیگار برگی به یاد چه گورا روشن می کنم
و از باروت های خورجینش
به لحظه های تهی شلیک می کنم
و در هوای مدرن... راکی را سر می کشم
و به ترس دخترکی می اندیشم که گزمک (**) می کند
و رقاصه ی پیر که هنوز لباس بورژوازی برایش تنگ است
شهر اعلامیه های مرگ
و کردهای بی باک ....
خانه های نم تیمی ... و زغال سنگ های سمی
شهری عریان که ماشه را کشیده ... ودامنم را بالا زده
مادر کمی برایم جنوب بفرست سردم است ....سردم است
شهر تخته نردها و قمار بازهای مومن
شهر زالوها
شهر خفته در مه
شهر زنان بی صدا با پیراهن های گل گلی و لچک های رنگ و رو رفته
زنان بار ... مردان حریص و مست و عربده کش
سوت قطارهای قراضه
شهر سربازان یک چشم و چریک های دلیر
و رگ زدن های مسافرهای بی برگشت
شهر رگبار سفته ها میان پستان بندهای رقاصان
و سربازان رومی جامانده در حمامی پایکوبی می کنند
و انگار هنوز هارون الرشید استخوان های شهر را غارت می کند
و ماهی های کوچک دریای سیاه در دهانم بازیگوشی می کنند
اینجا درخت های افتاده و موسیقی بتهوون معنائی ندارد
و جذام در دل زنان بار فراری رقص مرگ می کند
و پرنده های مصنوعی بازار... کلاه از سر بر می دارند
شهری بسته و خفته در مذهبی گنگ
جنازه ای که بر مدار مدرنیته تکیه داده
شهر سرمایه داران غریبه
شهر روزه داران گرسنه
شهر زمین لرزه ها... دامن ام را بالا کشیده
و آتاتورک بدجوری نگاهم می کند
مادر کمی برایم جنوب بفرست سردم است ...سردم است
20 نوامبر 1986
(*)توضیح: من این شعر را در سال 86 میلادی زمانی که برای درس خواندن به ترکیه رفته بودم نوشتم که همين چند روز پيش در میان کاغذپاره ها و... و آرزوهای بر باد رفته ام پیدايش کردم.
(**) گزمگ، و یا گزمگ کردن. در ترکیه دختران سیاه بختی که در خانواده های فقیر چشم بدنیای رنگی مسموم باز می کنند ازسنین بسیار کوچک که شاید هنوزباید عروسک بازی کنند توسط خانواده های خوددر بارها و کاباره ها بصورت دور زدن روی پاهای حریص مردان می نشینند و پولی دریافت می کنند ...و هرشب میهمان مردهرزه ای می شوند.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|