|
سه شنبه 8 دی 1388 ـ 29 دسامبر 2009 |
فرافکنی های بانوی «نوبل»، شیرین عبادی
در پیامی خطاب به «پدر» خوانده اش، آیت الله منتظری
سياوش عبقری
یک هفته از مرگ حسین علی منتظری می گذرد. در این مدت، از سوی چندی از شخصیت ها و نهادهای سیاسی، از جمله اصلاح طلبان حکومتی برون مرز، بانو شیرین عبادی، توده ای ها، اکثریتی ها و ... پیام های تسلیت به "خانواده" منتظری و "مردم ایران" در تارنماها بچاپ رسیده است. در فهرست پیام ها آن يک که، بیش و پیش از ديگران، از زوایایی چند جلب توجه می کند، پیام خانم عبادی، اولین بانوی ایرانی منتصب شده به کرسی و ردای قضاوت در دوران "شاهی" و یک وکیل مدافع در نظام "شیخی"، و اولين ايرانی دریافت کننده ی جایزه "نوبل" است. به تبع این مقام ها، ایشان در جایگاهی قرار گرفته که پیام هايش را نباید بدون پاسخ و برخورد گذاشت، هم بدلیل بار حقوقی و سیاسی ويژه ای که با خود دارند، و هم شرایط ویژه ای که ایران از دل آن می گذرد ـ بویژه از جانب کسانی که، در راستای استقرار آزادی و دموکراسی و دادگری در ایران، بر این باورند که بايد از کل نظام ولایت فقیه گذر کرد چرا که این نظام سیاسی ـ مذهبی بهیجوجه اصلاح پذیر نبوده، نیست و نخواهد بود و اسلام باید به مسجد برگردد. این را تاریخی که ديگر مردمان تجربه کردهء جهان ساخته اند، بما می آموزد! و خانم عبادی هم بايد روزی آن را باور بفرمایند!
اما، پیش از پرداختن به پیام ایشان، باید به دو نکته اشارتی داشته باشم.
نخست اينکه من نیز، چون بسیاری از هم میهنان ام، برای حسین علی منتظری احترام قائل هستم ـ مردی دین کار، تئوری پرداز ولایت فقیه، و از بنیان گذاران نظام ولایت فقیه؛ نظامی که جهنم کده ی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و هر آنچه ضد انسانی است را، در سی سال گذشته به مردمان ایران تحمیل کرده است، اما، بخاطر داشتن وجدانی که حقيقت را فدای مصلحت نمی کند کشتارهای تابستان 67 را تاب نیاورده و به بهای از دست دادن جانشینی ِ ولایت فقیه و مآلاً مقام ولایت فقیه و رهبری جمهوری اسلامی ـ با تمامی امکانات مالی – سیاسی ِ آن، به جنایات ضد بشری اعتراض کرده است. منتظری تنها فردی از تبار دین کاران و حامیان فرصت طلب آنها است که خمینی را "معصوم" نمی داند؛ همان خمينی که خانم عبادی، در پیام اخيرش، او را «امام» خمینی خطاب می کند!
دوم اينکه من نیز، چون هزاران و یا شاید میلیون ها ایرانی دیگر، در روزی که خبر اهدای جایزهء "نوبل" به خانم شیرین عبادی را از شبکه های خبری شنیدم، اشگ شوق ريختم ـ شادمان و مغرور از این که پس از بیشتر از دو دهه ستم کاری ِ دينکاران بر مردم ایران، و بویژه ستم های چند لایه نسبت به زنان دلیر و شجاع کشورمان، آنک زنی ایرانی در جایگاهی قرار گرفته بود، که میتوانست از يک تریبون جهانی فریاد در گلو خفه شده ی ایرانیان را بجهانیان برساند! ولی افسوس که بیش و پیش از هر پیام آزادی خواهانه ی مردمان ایران، شنیدیم و مردم جهان هم شنیدند که او از نقض حقوق بشر توسط دولت آمریکا در گوانتانامو و نقض حقوق بشر فلسطینیان سخن می گويد و می خواهد ثابت کند که "اسلام" با "دموکراسی" تناقضی ندارد! این پیام تلخ شیرین خانم عبادی چيزی نبود جز افزوده ای به پیام زهرناک مجیزگویان و لابیگران رژیم، از جمله شورای آمریکائیان ایراتی تبار تریتا پارسی و شورای آمریکائیان - ایرانیان هوشنگ امیراحمدی در آمریکا!
ندانستم و نمی دانم که ایشان چگونه و با چه ریسمانی می خواهد "اسلام" را، که مدعی است پدیده ای الهی، فرازمینی و بی زمان است، به "دموکراسی" که پدیده ای انسانی، زمینی و زمانمند است، پیوند دهد! بگذریم.بزودی ديديم که این جایزهء "نوبل" نه تنها برای مردمان ایران سرمایه ای نشد، بلکه تبدیل شد به یک بدهی ِ بزرگ، که اوج آن را می توان در پیام ایشان ـ آن هم از سوی مردمان ایران ـ در مورد "جسد" حسین علی منتظری يافت که، بنظر من، تحقیر صرف زنان و مردان دلیر و آزاده ی ایران است که جان بر کف با این رژیم "اسلامی" در جنگند!
من البته، بعنوان یک کوشنده ی حقوق بشری، اعتقاد دارم که اين حق انسانی خانم شیرین عبادی است که، بعنوان یک باورمند شیعی و مقلد، بند "قلاده" ی خود را به دست هر مرجع زنده و یا مرده ای بسپارد، ولی ايشان در انجام اين کار از سوی هيچکس نمایندگی و وکالت ندارد.
باری، خانم شیرین عبادی پیام خود به "جسد" حسین علی منتظری را با عنوان " پدر مرا ببخش" شروع می کند و می نویسد: «پدر مرا ببخش که در سالهای سختی که علیه رژیم ستم شاهی مبارزه میکردی ترا یاری نکردم...»
به ايشان بايد گفت که آن «ياری نکردن» مربوط به گذشته ها است و عاقلانه آن است که ايشان اکنون و امروز، در دوران "رژیم ستم شیخی" که فریاد آزادی خواهی مردمان ایران جهانیان را به ستایش بر انگیخته، در کنار اين مردم بایستد و اگر قادر به یاری رسانی نیست، و یا نمی خواهد باشد، حداقل یکی به میخ و یکی به نعل نکوبد و به جهانیان آدرس اشتباهی و واژگونه ندهد!
ایشان، با اشاره به ماه های قبل از انقلاب، ادامه میدهد که «ابلهانه میپنداشتم حکومتی که مجهزترین ارتش خاور میانه را دارد با فریاد چند روحانی ساقط نخواهد شد - حتماً به یاد میآورید که حتی تا چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، تعداد روحانیونی که مخالف شاه بودند تا چه حد اندک بود"!
از شیرین خانم عبادی می پرسم که شما چرا وضعيت کنونی رژیم ولایت فقیهی را که آقای منتظری مبتکرش بود، و تا آخر عمر هم همچنان بر این نظریه پایبند ماند، نمی بینید؟ این رژیم ضد ملی با تمامی جناح هایش، و با در دست داشتن هشتاد در صد اقتصاد ایران، نه تنها ارتش دارد، بلکه سپاه و بسیج و نيروی امنیتی و لباس شخصی و حزب الهی را يکجا جیره خوار خود کرده و بجان ملت انداخته و جوانان از جان گذشتهء میهن را واداشته تا این چنین با دلیری پایه های نظام ابداعی ِ "پدر" شما را به لرزه بياندازند! چرا نمی بينيد که فروپاشی این نظام نزدیک است؟!
خانم عبادی بدرستی می نویسد که تا چند ماه قبل از انقلاب تعداد دستاربندان دین کاری که مخالف شاه بودند کم بود. اما ایشان، با واژگونه کردن وقایع انقلاب، می گوید که این آخوند ها بودند که با همان تعداد کم انقلاب کردند و نه مردم! آری، تعداد آخوند ها کم بود برای اینکه بسیارانی از ايشان از ساواک و سازمان اوقاف پول می گرفتند، و همچون دوران کنونی تمام امکانات مالی مملکت در اختیار این قشر زالو صفت ِ مفتخوار نبود که به تکثیر این چنینی بپردازند! آن زمان، در ماه های آخر کار، این فریبکاران به رهبری ِ بزرگ حیله گر و ریا کار تاریخ ایران، خمینی، که خانم عبادی در این پیام "امام" اش می خواند، آمدند و با سوار شدن بر موج احساسات مذهبی مردم و شور و هیجان انقلابی، انقلاب مردم را "ملا خور" کردند! نتیجه شد آن خیانت بزرگ و خونباری به ملت و مملکت که سی سال است جهان شاهد آن بوده و خانم عبادی، آقايان خاتمی، کروبی، موسوی و دیگر شرکای توده ای و اکثریتی و... آنها هنوز هم در پی «اصلاح» اش می کوشند!
تاریخ جهان به کنار؛حق آن است که خانم عبادی ـ چنانچه فقط از تاریخ سی ساله اخیر ایران درسی گرفته باشد ـ بیاید و برای نجات مذهب خود و برای آزادی مردم، با بیانی شفاف و رسا، بگویند که مذهب یک امر خصوصی بین فرد و خدای او است و باید از حوزهء عمومی و دولت بیرون رانده شود.
خانم عبادی می نویسد: «پدر مرا ببخش، زمانی که همراه آیت الله خمینی به تهران آمدی و مهمترین مشاور سیاسی رهبر انقلاب بودی، درایت و تیزهوشی ترا نادیده گرفتم و معنای سخنانت را نمیفهمیدم»!
اين را همه می دانند که تخصص دین کاران در سفسطه گری و تهی کردن واژه ها از مفاهیم است. آيا حق نيست که خانم عبادی، بعنوان یک شخصیت حاضر در میدان کار زار سیاست، اگر در آن زمان سخنان منتظری را نمی فهمید و اینک به این "فهم" رسیده، برای دیگران و با زبانی شفاف شرح دهد که مردم نيز از "نافهمی" خود چگونه و به چه "فهم" ديگری برسند؟!
نمی دانم چرا خانم عبادی می خواهند «نافهمی» خود را به همهء مردم تعميم دهند، حال آنکه گویا خانم عبادی ظنزهایی را که مردم در آن دوران دربارهء درایت و تیزهوشی منتظری می گفتند فراموش کرده اند! طنزی که خود «آن مرحوم» هم از آن با خبر بود. هفته ی گذشته از ایشان یک مصاحبه ی ویدیوئی که اخیراً انجام شده بود دیدم که ايشان، در انتهای مصاحبه و درباره ی خاطرات آن دوره، گفت: «مردم بمن می گفتند گربه نره!»
خانم عبادی میفرماید: «پدر مرا ببخش، هنگامی که در آذر ماه ۱۳۶۴ طبق تصمیم مجلس خبرگان رهبری، به عنوان جانشین امام خمینی و رهبر آینده ایران انتخاب شدی، برای تبریک نزدت نیامدم زیرا میپنداشتم که دین را به دنیا فروختهای».
عجبا! سرکار خانم عبادی، حالا از پذيرش نيابت ولايت فقيه از جانب ايشان چه فهميده ايد؟ و آيا اساساً شما هیچ دین کار تمام وقتی را می شناسید که جز دین فروشی برای زندگی ی دنیوی خود، کار دیگری بکند؟ يعنی نمی بینید که این دین فروشان در ایران ِ ولایت فقیه زده ی اسلامی چه بازار پر رونقی پیدا کرده اند؟
خانم عبادی می گوید: «پدر مرا ببخش، در سالهای ۶۶ و ۶۷ که به کشتار زندانیان سیاسی اعتراض کردی و انتقادات خود را به عملکرد غلط حکومت علناً بیان کردی، هر چند سخنانت را شنیدم، اما واکنشی در خور نشان ندادم"!
خانم عبادی! حال که به نادرستی سکوت اشتباه آلود خود در مورد جنایات تابستان 67 پی برده اید، حال که میر حسین موسوی نخست وزیر و علی خامنه ای رئیس جمهور آن دوره هنوز در قید حیات اند، چرا از آن ها نمی خواهید تا سکوت خود را بشکنند و اطلاعات خود را اختیار ملت، بویژه خانواده ی آن جانباختگان، قرار دهند. رژیم در حال فروپاشی است و فرصت کوتاه. نباشد که پس از فروپاشی بخواهید از ملت طلب بخشش کنید که چرا قبل از برقراری حاکمیت ملت «واکنشی در خور» نشان نداديد؟! يقين داشته باشيد که در آن زمان هم به این گونه واکنش شما "فرصت طلبی" میگویند و آن را همانند و در ردیف "اصلاح طلبی" ی امروزی تان می گذارند!
خانم عبادی می گوید: «پدر مرا ببخش، سالها در حبس خانگی بودی ولی به علت سکوت مرگباری که ایران را فرا گرفته بود و خفقانی که گلوی ما را میفشرد، مظلومیت ات را فریاد نزدم و ستمگران را رسوا نکردم".
ممنون خانم عبادی از اين اعتراف؛ اما اکنون که مردمان ایران بپا خاسته اند و "آزادی و دموکراسی" را فریاد می زنند، و در خارج کشور هم "خفقانی" وجود ندارد که گلوی شما را بفشارد، آيا وقت آن نرسیده که "ستمگران" این دوران سی ساله را رسوا کنید؟
اما و باری، شاهکلام خانم عبادی، جملات پایانی پیام ایشان به پیکر در گور خفتهء آقای منتظری است، آنجا که می گوید: «تو پدر حقوق بشر در ایران هستی و میلیونها چون من فرزند و مرید داری. نیازی هم به قدردانی و سپاس ما نداری. اما همه ما در حق تو کوتاهی کردیم و مقصریم»!
ای بانوی"نوبل" و حقوق بشر! باور کن که بزرگ نمایی و فرافکنی هم حد و حدودی دارد! آیا این فرمایشات شما یاوه گویی نیست؟ در همین دو سال پیش آقای منتظری در مصاحبه ای با خبرنگار نشریه فرانکفورترآلگماینه آلمان گفت: «دستورات دین مقدس اسلام منحصر در مسائل عبادی و اخلاقی نیست، بلکه اسلام برای همهء نیازهای بشری، و از جمله حاکمیت و شرایط آن، دستور و برنامه دارد. چون اکثریت مردم ایران مسلمانند و به موازین اسلامی ملتزمند، ما از کتاب و سنت برای حاکمیت بر مسلمین شرایطی را استفاده می کنیم که بسا عقل هم با آنها مساعد باشد... آقایان (علمای شیعه) نوعاً و اجمالاً ولایت فقیه را قبول دارند. این نظریه اختراعی نیست، چون از کتاب و سنت استفاده می شود»>
شما خانم عبادی با کدامین معجزه می خواهید این باورمندی را به منشور حقوق بشر پیوند بزنید؟! من اطمینان دارم که شما منشور جهان شمول حقوق بشر را مطالعه کرده اید و درست به همين دليل است که در برابر این بزرگ نمایی ها و افاضات غلو آمیز شما حيران مانده ام! حقوق بشر جهان شمول است، فرا جغرافیایی، فرا گروهی، فرا مسلکی، فرا جنسیتی، فرا ملیتی، فرا نژادی، و بسيار «فرا» ی دیگر! شما چگونه فرد دین کاری را که معتقد به، و نظریه پرداز ِ، نظام ولایت فقیه ستم خیز بوده است، ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی و قائم مقامی رهبری را در کارنامهء سیاسی خود داشته و شیرین عبادی را نصف یک مرد می داند، پدر حقوق بشر ایران می نامید؟! آيا این نقض حقوق بشر ایرانیان توسط شما بانوی"نوبل" حقوق بشر نیست؟! آيا این دهان کجی شما به ایرانیت و جوانان ايرانی ما نيست که با جان خود در مقابل این رژیم ضد ایرانی برخاسته و در ماه های گذشته با نثار خون خود فریاد زده اند: «کورش پدر ماست، ایران وطن ماست»؟!
همین جوانان نسل انقلابی که حاکمیت جبار، قهار، غاصب و جنایت کار ولايت فقيه مبالغ هنگفتی از منابع مالی مملکت را برای شستشوی مغزی و کنترل آنها هزینه کرده است، همین جوانان دوران ستم شیخی، اینک در راه باز یافت فرهنگ بومی و ایرانی خود این گونه جان فشانی می کنند و فریاد"اسقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" بر می آورند، و شما، خانم عبادی، در حق شان بدينگونه کوتاهی می کنید!
ندا آقا سلطان ها و سهراب اعرابی ها، زنان و مردان حقوق بشر و تاریخ ساز ایران هستند. خانم عبادی شما، در واقع، بايد از این جوانان و مردم ایران پوزش خواهی و درخواست عفو و بخشش کنيد از اينکه هنوز هم بر طبل کج فهمی خود می کوبيد و بر کژراهه ها گام می زنيد.
شاید هم اين کار شما نيز بر حسب همان سیاست های "کمیته ی نوبل" باشد که يک بار مصلحت دید تا شما را بر آن جایگاه رفيع بنشاند و اکنون، در اوج رستاخيز ملت ايران، مصلحت چنين می بيند که شما در اين يکی بوق اسلام پناهی ِ اصلاحات طلبانه بدميد.
در هر صورت، بايد گوشزدتان کرد که آویزان شدن شما به جنازهء منتظری و طلب بخشش از او چيزی جر یک خیمه شب بازی دل آشوبه آور نيست!
27 دسامبر 2009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|