|
يک شنبه 6 دی 1388 ـ 27 دسامبر 2009 |
نامه ای ازعاشورای ايران
ايراندخت دل آگاه
استاد گرامی
نمی دانم چرا دلم خواست این نامه را برایتان بنویسم. شاید برای آن که لبخندم را با کسی قسمت کرده باشم. زیرا درست همزمان با روزهای شادی و جشن در کشورهای مسیحی که مردمان فاصله میان میلاد مسیح و سال نو ترسایی را سپری می کنند، ما در اینجا با محرم ام خوشیم!
می گویم خوش، چون به راستی از این ماه چیزی نمانده جز همان لبخند بر بخش های نمایشی اش. البته اگر خوراکی ها را هم نادیده نگیریم. آن هم چه خوراک هایی! جایتان حسابی خالی، من چند روز است که همه اش «حسین» و «ابوالفضل» خورده ام. باور کنید راست می گویم. روی همه شله زردها و حلوا ها و همه خوراک هایی که می توان به یاری شابلون کلمه ای را نگاشت، این دو نام دیده می شود. روی بسیاری از ظرف های یک بار مصرف غذا هم همین طور. از قیمه و قورمه سبزی بگیرید تا چلوکباب و زرشک پلو با مرغ و آبگوشت و فسنجان.
وای برمن! نکند دلتان بخواهد و در دسترس تان نباشد سفره پر و پیمان این روزها. باورکنید آن وقت خود را سرزنش خواهم کرد.
در این چند روز و بویژه امروز که روز تاسوعاست، همه جا دیگ ها برپاست و از همه جا بوی «نذری » می آید. اگر خانه تان پنجره ای یا پشت بامی به خیابان داشته باشد می بینید که نه تنها در دست رهگذران که حتا روی پای راننده اتومبیلی که در حال حرکت است، ظرف غذایی خودنمایی می کند. راننده ای که با ولع قاشقی پر را به دهان گذاشته و تخت گاز می رود که خود را برساند به محل نذری پزان بعدی. به به، چه منظره اشتها برانگیزی. نمی دانم اگر پلیس آمریکا با این علاقمندان حسین و سینه چاکان ابوالفضل مواجه می شد چه تذکری به آن ها می داد. نمی دانم خوردن غذا هم در پشت فرمان اتومبیل جرم دارد یا نه. در اینجا که پلیس هم در وسط خیایان مشغول «لمباندن » نذری است. سورچرانی ملی یعنی همین!
واقعا بیراه نیست اگر گرسنگان بسیاری در این میهن عزیز بگویند «ما هر چه داریم از محرم است، هر چه داریم از تاسوعا و عاشورا ست»!
خمینی هم این را می گفت انگار! چرا که نه؟ از برکت این ماه بود که بر گرده بی خبری سی میلیون انسان سوار شد و بزرگترین آرزویش را که «هیچ » شدن این سرزمین بود، جامه عمل پوشاند.
باری، داشتم از سورچرانی ها می گفتم. در اینجا حتا اگر از خانه هم پایتان را بیرون نگذارید دست های بسیاری در ِ خانه را می زنند و خوراک چند روزه تان را پیشکش می کنند. اگربا آدم ناباوری چون صاحب این قلم هم رو به رو بشوند - که دز این جور مواقع هم اهل ریا نیست و نمی گوید «نذرتان قبول الله » - باز هم فقط لبخند می زنند و رگ اسلامیت شان نمی زند بالا. چون همه که اسلام خمینی را ندارند. این مردم اسلام خاص خودشان را دارند. حالا اگر هزار بار هم چوبش را خورده اند و به خود نیامده اند، بحثی دیگر است. جای پرداختن به آن هم در ایام خوش محرم نیست. این روزها باید به فکر سور و سات بود، که به کوری چشم دشمنان ایران و آزادی مردم، به فکرش هستیم و خیلی هم خوش می گذرد.
نذری پزها در اینجا بساط عیش همه را برپا ساخته اند. دستشان درد نکند. البته سپاس من از آن گروه نیست که سفره نفت را با کاسه و بشقاب و آبگوشت اش یکجا فرو برده اند. حساب آن ها که روشن است. اگر هر روز هم نذری بدهند، سرانجام یک روز باید پای میز محاکمه بایستند. اگر هم خیال می کنند ما جزایشان را به آن دنیا حواله می دهیم سخت در اشتباهند. مگر ما چیمان از برادران عراقی کمتر است که نتوانیم هزاران صدام را محاکمه کنیم؟
مقصود من گروه دوم است. گروهی که با وعده آتش انداختن زیر یک دیگ – ولو کوچک - در ایام محرم، با خدایشان ساخت و پاخت کرده اند؛ و چادری برپاداشته و از سهمیه نهادهای دینی و کمک های مردمان خوشباور بهره جسته و بساط «یکی بخور و دوتا ببر » راه انداخته اند. مردمانی که نمی دانند این آتش، آتشی نیست زیر دیگچه پلوی آنان؛ که آتشی است برای گرم نگاه داشتن اجاق جهل و نادانی خرافه.
نمی خواهم در این باره پرحرفی کنم. شما نیک می دانید که دفتر سیدعلی خامنه ای چه بودجه هنگفتی را برای نگاه داشت این دو روز «بخور بخور » اختصاص داده است. از سهمیه ای ویژه هیات های عزاداری گرفته تا پولهای پنهان پَسکی که ما از صفرهای نشسته کنار یک ِ آن بی خبریم.
این بودجه البته از جیب بابای مرحوم سید علی نیست. سهمی است که باید در طول سال خرج ساخت و ساز و هزار درد بی درمان این کشور می شد که نشده و اکنون به صورت قطره ای از اقیانوس درآمدهای نفتی به این صورت هزینه می گردد که به گفته بنیانگذار حکومت دینی، «محرم زَنده بماند »!
اصلا چرا این ها را می گویم؟ بنای این کار را نداشتم اصلا. تنها می خواستم در میان شادی مردمان آنسوی آب ها، با بخشی از خوشی های مردم سرزمین خودتان هم شریک باشید. ضمنا خواستم بدانید محرم این دهه ها مانند همان محرم های دهه چهل و پنجاه نیست که شما در ایران دیده بودید. دلم نمی خواهد تصاویری که از شبکه های برون مرزی پخش می شود، آن انگاره را در ذهن شما هم زنده کند و گمان برده شود که مردم امروز ما همان مردم اند که به زودی انقلاب اسلامی تازه ای راه خواهند انداخت. توهمی که مدتی است بعضی سخت به آن گرفتار آمده اند و «پولیتک » های از نوع «سرکار استواری » این مردم در به کار بردن پاره ای شعارها، کار دست شان داده است.
استاد!
این جا اگر از پنجره رو به خیابان یا پشت بام مشرف بر یک گذرگاه بزرگ به هیات های سینه زنی – مثلا عزادار - که شمارشان روز به روز کاهش یافته است، بنگرید، می بینید که چرا از محرم فقط بخش «نمایش » آن به جای مانده است؛ اجرای نمایش به صرف شام و ناهار!
اگر این ناهار و شام را از محرم بگیرند، قول می دهم، شمار سینه زن های کل کشور به صد هزار نفر هم نرسد. این آمار هم البته سقف این پیش بینی است نه کف آن. اصلا مگر می شود پیراهن سیاه تازه بخری و ساعت ها وقت بگذاری بروی توی خیابان بر سینه بزنی و با شکم گرسنه به خانه برگردی؟ به چه کار می اید آن «شور حسینی »؟ امام حسین ای که نتواند شکم هواداران اش را سیر کند، همان بهتر که...
اصلا بگذریم. به ما چه. خود او پاسخ سینه چاکان اش را بدهد هر وقت پختن نذری ممنوع شد. فعلا که نان خیلی ها با همین محرم چرب است.
سینه زن ها و زنجیرزن های امروزین همه شیک، آلامد و آراسته اند، با ریش های آرایش شده و کمر بندهای سفید و کفشهای براق. نه زنجیر را محکم بر پشت و شانه ها فرو می آورند و نه دست را خیلی بالا می برند که سنگین بر روی سینه بنشیند. نگاهشان هم مغموم نیست. اصلا چرا اندوهگین باشد وقتی دخترکان زیباروی ایرانی پشت سر یا در پیاده روها، آن ها را پا به پا همراهی می کنند و با لبخند نمکین شان، ناگفته ها را وامی گویند؟
دخترکانی که برای حضور در این مراسم سراغ صندوقخانه مادر بزرگ نرفته اند که چادر سیاه را بیرون بکشند؛ بلکه از چند روز قبل بوتیک های شهر را زیر پا گذاشته اند تا به فراخور امکانات مالی، نشانه ای سیاه متناسب با محرم را بیابند و در قالب یک شال خوشبافت با حاشیه سنگدوزی یا مانتویی خوش دوخت - که چسبان و کوتاه بودن اش دراین روزها مورد اعتراض گزمه های سید علی نیست - خود را جلوه گر سازند.
از شبهای محرم هم نگویم بهتر است که نه صیغه لازم دارد و نه دائم! پلیس ها همگی رفته اند گل بچینند!
نیروی انتظامی برای برقراری انتظامات محرم ناچارست با لباس شخصی در میان مردم بلولد. یکی هم نیست بگوید شما که به عزاداران حسین و باورمندان به اسلام ناب همیشه در صحنه اطمینان ندارید و می ترسید در این بازار آشفته، بساط حکومت دینی را برچینند، پس به چه کسی اطمینان دارید؟ به رییس جمهوری فلان کشور که هزاران کیلومتر دور از اینجاست؟ همان که به خیال تان می شود با تقیه تا «ظهور » یا مذاکره تا «قیامت » سرش را گرم کرد که تخت از زیر پایتان نکشد. زهی خیال باطل!
استاد گرامی!
نمی دانم شما در این ایام در تلویزیون های برون مرزی رژیم چه می بینید. هرچه هم که نشان دادند و شما دیدید، بدانید که آن تصاویر یا متعلق است به هیات های کپک زده موتلفه و جناح راست که هنوز بخش هایی از این معرکه را هدایت می کنند و می خواهند هر چه دارند از محرم داشته باشند؛ یا تصاویر متعلق است به دورانی که محرم هنوز محرم بود و می شد با کتابهای علی شریعتی آن را با شکوه پنداشت و به خاطرش به خیابان ریخت تا حکومتی مذهبی را که بر تخت سلطنت نشسته حفظ کرد.
استاد گرامی!
جایتان واقعا خالی! کاش بودید تا به اتفاق همسر گرامی تان با هم شله زرد با «برند » حسین یا قیمه و قورمه در ظروف یکبار مصرف «ابوالفضل نشان » بخوریم و از رژه سیاهپوشان شیک پوش در خیابان و نیز کرشمه های ظریف دخترکان زیبا اندام برای پسرکان خوش سیما لذت ببریم و به آینده این سرزمین امیدوار باشیم. جایتان سبز، ولی نه سبز سیدی!
سبز به سبزینگی پرچم شیرو خورشید نشان؛ و سبزینگی درختان پرتقال و نارنج در بهار گیلان و مازندران و همه نهال ها در همه سرزمین مان.
شادکام باشید
سال نو ترسایی بر شما فرخنده باد – ایراندخت دل آگاه
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|