|
پنج شنبه 3 دی 1388 ـ 24 دسامبر 2009 |
آزادی، پدر معنوی ندارد!
ایراندخت دل آگاه
دوستی ابراز نگرانی می کرد که پس از درگذشت آیت الله منتظری ، عده ای توده ای و غیر توده ای و اکثریتی و اقلیتی و حداقلی و جایزه گرفته و نگرفته و کارشناس کرسی دار و بی کرسی ، شتابان پا به میدان گذاشته اند و می کوشند تا آن مرحوم را «پدر معنوی» جنبش سبز بخوانند و با توجه به این که او یک آخوند بوده ، این جنبش را هم یک جنبش با گرایش دینی بنامند .
به او گفتم نباید نگران بود، چون این سخن هم به قدر شعار «یا حسین میرحسین» دارای تاریخ مصرف است و اگر همین میرحسین موسوی بکوشد مردم را به جاده دیگری بکشد و حکومتی دینی را با رنگ و لعاب تازه ای به این مردم غالب کند سر و کارش با کرام الکاتبینِ زباله دان تاریخ است و مردم بی اعتنا به آنچه او می گوید راه خود را تا رسیدن به دشت آزادی و داشتن یک حکومت سکولار خواهند پیمود .
واقعیت آن است که اگرچه «منتظری» در ساهای پایانی عمر خویش خوش درخشید و نگذاشت نامش تا همیشه به ننگ «اسلام خمینی» و حکومت جابرانه خامنه ای آلوده باشد، ولی او نه جنبشی را به راه انداخت و نه در تداوم جریان آن نقش داشت یا افکارش خواهند داشت. چرا که نقش آفرینان این تلاش تازه، نه به یک طیف خاص سیاسی بستگی دارند، نه از طبقه یا قشری خاص در اجتماع هستند و نه از یک باور مشترک دینی برخوردارند.
مردمی که امروز به صحنه آمده و با وجود همهء دژخویی های رژیم دینی و ستمگری های مسوولان، در همهء صحنه های مبارزه – از همراهی با مادران عزادار گرفته تا راهپیمایی های گوناگون مناسبتی و مراسم خاکسپاری و هر آنچه که پیوندشان را به نمایش می گذارد – حاضر می شوند ، حتا طیفی رنگارنگ تر از رنگین کمان آن بهاری را تشکیل می دهند که آرزو داریم جشن آزادی را در روزهای پر گل و طراوت اش برگزار کنیم .
این مردم پروانه سان به گرد شمعی تا ابد پایدار به نام «آزادی» گرد آمده اند و در یک امر نقطه نظری مشترک دارند که آن هم کنار زده شدن حکومت دینی و روی کارآمدن حکومتی است که آزادی های گوناگون وابسته به حقوق بشر را تضمین و نیز عدالت اجتماعی را برقرار و رفاه همگانی را تامین کند. این مردم – حتا با فرض آن که همه شان هم نه – به این نتیجه رسیده اند که تنها با وجود یک حکومت سکولار می توان به چنین آرزویی جامه عمل پوشاند و هیچ حکومتی که بر پایه یک ایدئولوژی بنا نهاده شده باشد، نخواهد توانست رفاه و آزادی همگانی را برایشان فراهم کند.
مردم ایران از این همه جور و ستم و بی عدالتی به ستوه آمده اند. دین را با هیچ آب و رنگ تازه ای بر مسند قدرت نمی خواهند. این مردم بر آن شده اند که اگر دین حتا خوشبو ترین گل عالم هم باشد، بهتر است که از بازار زندگی اجتماعی جمع آوری شده و گلابش در پستوی خانه ها نگاه داری شود. پس نباید بیهوده واهمه ای به دل راه داد که فلان خانم و بهمان آقا برای بردن کالای محبوب خود در این بازار آشفته، چه گفته و می گوید. این جماعت پرحرف ، سال هایی بس دراز است که خر خودشان را می رانند و هر از گاه، سازی می زنند که اگر مانی شنونده ای هم داشت ، روز به روز به گوش ناخوشایند تر آمده و خریداران اش را از دست داده است.
آقایان و خانم هایی که می کوشند جنبش سبز را جنبشی نو دینی یا حکومت دین با قرائت تازه تبلیغ کنند، سخت در اشتباهند. و دست خالی به خانه هایشان خواهند رفت. همچون کسی که آب در آبکش ریخته و بخواهد به منزل برساند.
چرا که ندیده اند در این جنبش حتا بی خدایان هم شعار مرگ بر دیکتاتور سر می دهند. ندیده اند که شمار ناباوران به دین اندک نیست. اگرچه در پیوند میان این مردم آنچه البته به شمار نمی آید نوع اعتقادات و میزان باورمندی هاست. انسان هایی که به « آزادی » می اندیشند نمی توانند با قل و زنجیر باورهای مذهبی دست و پای دیگری و دیگران را ببندد و هدف خود را دنبال کنند. بیرون آمدن از سیاهچال حکومت دینی با بالا رفتن از پلکان احترام به حق آزادی اندیشه و آزادی بیان و آزادی در انتخاب برای همگان شدنی است.
این مردم دریافته اند اگر آن پله را بالا نروند در همان محبس بویناک حکومت دینی خواهند ماند.
این مردم این پله را بالا رفته اند؛ فرقی هم نمی کند ماهی گیران آب های گل آلود در پی چه صیدی باشند. چون آبی در این میان نیست و اگر هم باشد اصلاً گل آلود نیست. اتفاقا این بار خیلی هم شفاف است، اگر چشم بگشایند؛ آبی که رو به سوی اقیانوس نیک بختی و آزاد زیستی انسان جاری است.
مردم باورهای پیشین خود را غربال کرده و الک را بر دیوار آویخته اند. این است که مروجان ایدئولوژی های شکست خورده را هم از سفرهء باورمندی های خویش بیرون ریخته اند. از همین رو هم هست که آزادیخواهان دست در دست هم یک صدا – درون و برون مرز- برقراری حکومتی را خواستارند که دین را از عرصه حکومت بیرون نگاه دارد. آن ها می دانند «آزادی» حق همه انسان هاست و پدر معنوی ندارد و یک نفر هم داعیه دار آن نبوده است که بیایند و در پی اش بر سر و سینه بزنند.
اکنون اگر می شنویم که مبارزان شعارهایی یکسان می دهند یا پارچه های سبز را به کار می گیرند، نه از آن روست که حکومتی دینی را با حکومتگران تازه خواستارند، که تنها می کوشند همدلی خود را نشان داده و پیامی مشترک به دنیا بدهند. وگرنه «منتظری» هم انسانی خوب بود و هم نه. کارش را در ابتدا بر مدار دگم اندیشی های دینی و به گونه ای نامردمانه آغازید و سرانجام، با رساندن هوای تازه به پستوی ذهن و پایین آمدن از منبر ولایت فقیهی و احترام به حقوق انسان ها، بر شانه های مردم به خاک سپرده شد ؛ بی آن که کفن اش را بدرند و تابوت اش را بر زمین اندازند ـ همان نمایش مضحکی که بر سر خمینی رفت و تاریخ آن را ثبت کرد تا انگارهء عبرت سیاهکاران باشد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|