|
چهار شنبه 2 دی 1388 ـ 23 دسامبر 2009 |
حقوق بشر، زنان و جایگاه آنان درجنبش سبز
همراه با برخی پیشنهادات (*)
ويکتوريا آزاد
نظام حقوقی جمهوری اسلامی در طی سه ده بر اساس نگرش جنسیتی و به طرزی نابرابر اندیشیده و عمل کرده است. در چنین وضعیت نابرابری، زنان به عنوان کالائی بی ارزش و فاقد ماهیت انسانی بشمار رفته اند؛ توگویی که آنان تنها برای ارائه خدمات جنسی به مردان پا به عرصه حیات گذارده اند.
وجود قوانینی چون حجاب، سنگسار، تعدد زوجات، دیه، سن تکلیف، نداشتن حق طلاق، نداشتن حق حضانت از فرزندان پسر و دختر، نداشتن حق مساوی ارث، و موضوع نابرابر تفکیک جنسیتی در مراکز آموزشی همچون مدارس و دانشگاه ها، و نیز عدم رعایت حق اشتغال و غیره، همه و همه، نشان دهندهء این موضوع می باشند که جوهر همهء این قوانین از فرهنگ و نگرشی حکایت می کند که زن را به مثابه موجودی جنسی و شهروند درجه دو در نظر گرفته است و می گیرد.
آب به صد درجه که می رسد آنگاه به جوشیدن و قل زدن می افتد. جمهوری اسلامی نیز کار را به آنجا رسانده که بالاخره مردم به جوش آمدند و می روند که با او تعیین تکلیف نهائی کنند اما در این مسیرتوجه به یک نکته (شماره 1) و پاسخ به دو سوال (2 و 3 ) اهمیت استراتژیکی دارد.
1. با تعویض یک مهره با مهرهء دیگر، بدون تغییرات ساختاری، امید به تغییر ـ در روند خود ـ به ناامیدی محض تبدیل خواهد شد!
2. اگر بدنبال استقرار دموکراسی در ساختار آینده هستیم نقش زنان را در این مسیر چگونه می بینیم؟ مطالبات زنان در این مرحله چگونه تعریف می شود؟ و رابطعء تکثرگرائی با نقش زنان چيست؟
3. تاثیر زنان بر روند ها و شکل مبارزه (مثلاً، مسالمت آمیز یا غیرمسالمت آمیز) در طولانی مدت چه می تواند باشد ؟
><><><><><><><><><
در خصوص نکتهء اول در مقالات متعدد گپ زیادی زده شده است. با داده ها و برداشت های شخصی من از جامعهء ایران، امروز برای بسیاری از مردم روشن است که چرا با تعویض یک مهره ـ مثلاً تعویض یک رئیس جمهور و یا یک کابینه دولت ـ مشکل حقوق بشر و، بطور اخص، زنان با نظام حل نخواهد شد و این شکاف کاهش نخواهد یافت. اما مختصراً عرض می کنم که چرا اینگونه تعویض ها پاسخگو نیستند:
1. ساختار نظام جمهوری اسلامی بغایت تک محوری است و با سطح شعور و تقاضای جامعه ایرانی، و بالاخص زنان ایران، مبتنی بر استقرار یک نظام تکثرگرا و دموکراتیک و غیرزن ستیز هماهنگ نیست. شاهد و ناظر بر این ادعا، وسعت و فراگیری شعار مرگ بردیکتاتور، مرگ برخامنه ای است که تنها شعاری است که سراسری شد و بر سرهر کوی و برزن فریاد زده شد و برصفحات تاریخ نبشته خواهد گشت.
2. رشد معکوس شعارهای فرد محور، حکایت از آن دارد که هدف مردم در این مرحله کابینه و نخست وزیر و رئیس جمهور عوض کردن نيست بلکه تعیین تکلیف نهائی با نقش دین در حکومت و تغییر اساسی در نظامی حقوقی است که مبتنی بر اجرای حقوق بشر نيست؛ حقوقی که تضمین کنندهء حقوق زنان نیز هست.
3. مردم از اصلاح این نظام کاملاً مأیوسند و به تجربه متوجه شده اند که حتی اگر اصلاح طلبان نیز بروی کار بیایند طرف مقابل با کارشکنی و چوب لای چرخ گذاشتن امکان یک قدم پیشروی را به آنها نخواهد داد و تنها انرژی و رأی مردم برباد می رود و مطالبات کماکان بی پاسخ می ماند.
4. خواستگاه هر دو جریان درگیر در انتخابات دهم ریاست جمهوری ـ یعنی اقتدارگرا و اصلاح طلب ـ ازهمپیوندی دین با حکومت و دولت نشات می گيرد و لذا هر دو ایدئولوژیک می اندیشند و عمل می کنند و بنابراین، با خواستگاه بخش وسیعی ازمردم ایران که خواهان جدائی دین از دولت و حکومتند در تناقض قرار می گیرند. بخاطر بیاوریم که در روز قدس جوانان فریاد زدند «نسل ما نسل آریاست، دین از سیاست جداست». روز قدس آغاز شکسته شدن قداست دخالت دین در حکومت و جامعهء ایران بود. روز 16 آذر شعارهای مردم بمراتب رادیکالتر شده بود. مردم تمام روزهائی همچون 13 آبان، روز قدس و 16 آذر را ـ که در طی سی سال دراختیار رژیم بود ـ به روز اعتراض به حکومت و تجدید پیمان مابين خود برای کسب حقوق شهروندی و دموکراتیک خويش تبدیل کردند. لذا جریان اصلاح طلب در چهارچوب نظام حقوقی جمهوری اسلامی ظرفیت فراروئی به یک آلترناتیو ملی را دارا نيست.
5. قانون اساسی کشور مورد احترام و تایید وسیعترین اقشارملت ایران نیست. بیعدالتی و تبعیض درقوانین کشور از جمله مواردی است که مردم در بیان مصائب حقوقی، قضائی، جزائی و اقتصادی خود در اماکن دولتی، دادگاه ها، اداره کارو بیمه ها و... از آن صحبت می کنند و این نارضایتی از قوانین تنها با جابجائی مهره ها و اشاره به چند بند معوق ماندهء قانون اساسی حل شدنی نیست. اصل دوم قانون اساسی اجبار انطباق همهء قوانین اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را با قوانین شرع تصریح میکند و اصل 110 اقتدار ولیفقیه را بر قوای مستقل مقننه، مجریه و قضاییه اعلام میدارد.
6. اعتماد مردم به کل نظام و کلیهء اعوان و انصارش سلب شده و ترمیم آن هم غیرممکن است.
7. به باور من، جامعهء ایرانی، چه درداخل و چه در خارج، خواهان تغییر کل نظام سیاسی ایران است. برخلاف تحلیل صد در صد خطای آقای موسوی که گفته اند: "مردم خواهان بازگشت به دههء اول جمهوری اسلامی هستند"، باید بگویم که جوانان امروز از آن دهه بعنوان دههء جنگ و خونریزی و کشتار و ترور یاد می کنند و خواهان عبور از این نظام هستند.
8. سیاست خارجی ایران تا کنون لطمات جدی به ملت ایران وارد آورده و این سیاست دقیقاً بر اساس اصول مندرج در قانون اساسی ایران شکل گرفته . آقای خامنه ای و احمدی نژاد دقیقاً بر اساس قانون اساسی کشور و اصول مندرج در قسمت مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی عمل می کنند.(1) مردم با طرح شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و هم چنین «اوباما، یا با اونا یا با ما»، با سیاست خارجی جمهوری اسلامی تعیین تکلیف نموده و جایگاه خود را شفاف اعلام کردند. حال چه کسی قادر خواهد بود که بدون تغییرات ساختاری درقانون اساسی کشور برطبق میل مردم ایران سیاست خارجی تایین کند.
فکرمیکنم همین مقداردلایل کفایت کند به اینکه چرا تعویض یک رئیس جمهور و یا کابینه، معضل مشروعیت و ساختاری این نظام را حل نخواهد کرد.
><><><><><><><><><><><
و اما نقش زنان در جنبش سبز:
اگر بدنبال استقرار دموکراسی در ساختار آینده هستیم نقش زنان را در جنبش سبز چگونه می بینیم؟ مطالبات زنان در این مرحله چگونه می باید تعریف شود؟
زنان براستی بخش وسیع و نیروی برجسته جنبش سبزند. آنها بخوبی متوجه اند که زنان بیشترین بهره را از تغییر نظام دینی و سرکوبگرجمهوری اسلامی خواهند برد. در این سه دهه جمهوری اسلامی به زنان ایران بیشترین جفا و ظلم را روا داشته است. از سنگسار تا نابرابری های حقوقی، از تحمیل حجاب و پوشش اسلامی تا تحمیل قوانین شریعت همچون چند همسری و ازدواج موقت که راه حلال طمع را بر مردان میگشاید، و بازپس گرفتن بخشی از حقوق اساسی زنان که در زمان پهلوی ها کسب کرده بودند.
تحمیل ساختار حقوقی نظام خانواده به گونه ای است که زن در مقام مادر و همسر فاقد امنیت قضایی است. نخستین اقدام جمهوری اسلامی در تبعیت از روح قانون شریعت لغو «قانون حمایت خانواده»» بود؛ قانونی که در پی دهها سال تلاش و کوشش زنان ایران 15 سال پیش از انقلاب به تصویب رسیده بود و نظیرش، از نظر تأیید و تضمین حقوق و آزادیهای زنان، هنوز هم در بیشتر جوامع اسلامی و خاورمیانه به چشم نمیخورد. با لغو این قانون، زنان ایران کنترل قابل ملاحظهای را که بر سرنوشت خود یافته بودند از دست دادند، از جمله حق ازدواج و طلاق، حق حضانت فرزندان، حق اشتغال، آزادی سفر کردن و صلاحیت شهادت دادن. قانون کیفر اسلامی، زنان را در معرض مجازاتهای وحشیانه و قرون وسطایی از جمله سنگسار قرار داد.
زنان در این سه دهه مورد بدترین تحقيرهای جنسی و جنسیتی قرار داشته و حاکمان و اسرای مذکر نظام برای جان و مال و جسم آنان نیز تصمیم گرفته اند. امروز فصل فریاد گشائی و سهم خواهی آنان فرا رسیده است و از اینروست که حضور آنان پررنگ است و باز اینروست که ندا، قهرمان جهانی آن، جاودان شد!
اما برای من، که خود جزئی از گردان شکست خوردهء انقلاب سال 1357 بودم، حضور فیزیکی زنان هر چندکه شرط لازم است اما کافی نیست. زنان در انقلاب سال 57 در صف نخست بودند، خوب بیاد دارم که زنان چگونه جسورانه درخیابان ها شعارسر میدانند و من نوجوان هم در همین صف بودم و همان شعارها را که مردان دیکته می کردند تکرار میکردم. اما بخوبی هم بیاد دارم که چگونه سیاستمردان در اتاق های دربستهء مردانه برای آیندهء ما زنان تصمیم می گرفتند و چگونه فردای پیروزی روسری را با توسری به ما تحمیل کردند. آری، حضور فیزیکی و مشارکتی زنان درجنبش سبز برای آنان بخودی خود قدرت و سهم خواهی ببار نمی آورد، همانطور که سهم زنان از مشارکت و حضور فعال و گسترده در انقلاب 57 برای آنان آزادی و استقلال ببار نیاورد، بلکه اسارت و بردگی را بر آنان تحمیل کرد. پس، زنان ایران باید پیشقراولان شعار جدائی دین از دولت و حکومت باشند چرا که بیشترین هزینه را بابت یک نظام دینی در ایران آنها پرداخته اند.
حال بايد ديد که شبکهء کمپین یک میلیون امضا و کمپین علیه سنگسار و جنبش فمینیستی زنان و کنشگران آن در ایران امروز درکجا ایستاده اند و برنامه شان چیست؟ دستور کار آن شبکه ها که، به گزارش رسانه ها، در سراسر کشور شکل گرفته بودند امروز چیست؟ ـ امروز که جامعه آبستن تغییرات عمیقی است و دیگر آن مرحله را پشت سرگذاشته ایم که دو نفر بر سر یک چهار راه تنها برای انجام یک گفتگوی چهره به چهره و جمع آوری یک امضا به زندان بیافتند؛ امروز که میلیون ها انسان در خیابان ها شعار "مرگ بردیکتاتور" را سر می دهند چرا زنان حامل پلاکاردهای خود نباشند که بر روی آن، حقوق زنان، که همان حقوق بشر است درج شده باشد؟ چرا زنان بر در و دیوار شهر نمی نویسند آزادی ایران بدون آزادی زنان ممکن نیست؟ چرا زنان شعارهاشان را با نقش کبوتر صلح و دموکراسی آزین نمی کنند؟ اگر دستور کار دیروز کنشگران جنبش زنان صرفاً کوشش در جهت تغییر و بهبود شرایط اجتماعی برای افراد جامعه بود، امروز که این جامعه بپا خواسته است نقش زنان کنشگر در پروسهء تغییر چیست؟ آیا تنها حضور آنها در این جنبش دموکراسی خواهی کفایت می کند؟ آیا بحث جنبش مطالباتی مصرف یک شبه داشت و دیگر زن نیستیم و لذا مطالباتمان باید به حاشیه رود؟
چرا زنان از مطالبات خود نمی گویند؟ چرا با رنگ سبز نمی نویسند «نقش دین در حکومت موقوف!»؟ چرا با رنگ سبز نمی نویسند «سهم من از قدرت سیاسی چیست؟ من می خواهم بر سرنوشت خود حاکم باشم»؟
آیا دچار بی هویتی شده ایم؟ آیا نسیم و باد ما را با خود برده اند؟ آیا هنوز هم وقت آن فرا نرسیده که در سیاست دخالت کنیم؟ آیا خواسته ها و مطالبات ما هنور صنفی است و در چارچوب این نظام است؟
نقش زنان را چگونه تعریف می کنیم؟ مساوات خواهی و برابری طلبی جنسیتی ما به چه معناست؟ آیا برابری حقوقی را در همهء ابعاد بین زنان و مردان خواهانیم و یا، خیر، تنها برای پرداخت حقوق باز پس گرفته مان؟ براستی در کجای این مسیر ایستاده ایم؟
جای شعارها و هویت سیاسی زنانه خالی است، هرچند که چهرهء شهر زنانه است؛ هرچند که فریاد مرگ بر دیکتاتور نیز زنانه است یادمان باشد که سه دهه به ما توهین نموده و ما را داخل آدم حساب نکرده اند؛ یادمان باشد که ما را جنس دوم که هیچ، جنس دست سوم هم بحساب نیاورده اند. این رفتار بدیهی است که اثرات خود را بروی ما زنان نیز گذاشته است. حال وقت آن است که برای به چالش کشیدن عاملان این جنایت ها در حق زنان ایران، حضور پر رنگ خود را با نماد و پلاتفرم زنانه توأم کنیم و حقوق شهروندی خود را بعنوان یک زن فریاد زنیم. این بار نباید اجازه داد که دوباره از روی ما عبور کنند؛ و این امر تنها با حضور هدفمند و با برنامهء ما در این صحنه ممکن است.
باید بیرق جنبش سبز را با هدف برابری حقوقی بين زنان و مردان، و به رنگ دموکراسی برای ایران آذین بندی کرد؛ و تفرقه و چند دستگی را به اتحاد برای حضور با معنای زنان در این برهه مهم تاریخی تبدیل نمود. یادمان باشد که مخالفان احقاق مطالبات زنان تنها حکومتیان نیستند بلکه خیل مردان دگرفتار فرهنگ مردسالاری و شستشوی مغزی داده شده توسط جمهوری اسلامی نیز جزئی از موانع احقاق حقوق زنان در ایران اند. لذا باید از این فضا استفاده کرد و خواست های زنان را مطرح کرد. امروز، به یمن قیام مردم، روز پیشروی است، روز طرح نفرت ما از خشونت علیه زنان است؛ وقت آن است که از این فضا ها بهره گیریم و بر در و دیوار شهر بنویسیم که "رعایت حقوق زنان معیار آزادی جامعه است". امروز روز طرح سهم خواهی زنان از حاکمان بعدی است؛ زمان تجدید پیمان زنان برای پایان بخشیدن به تبعیضات قانونی و طرح فعال آن در صحنهء واقعی مبارزه است ـ در آنجا که مردم حضور دارند، همین خیابان ها و بالای پشت بام ها را می گویم.
حضور پرشور زنان در خیزش و جنبش سبزرا به فال نیک بگیریم و شعارها را با جهت گیری های زنانه معنی دارتر کنیم؛ همینطور توانمند سازی زنان را باید آغازکرد. هیچ حکومتی این توا ایی ها را در ایران به زنان تقدیم نخواهد کرد. زنان باید خود سرنوشت خود را رقم زنند، هرچند که همیاری مردان ِ حق جو و غیرزن ستیز سرانجام رسانیدن این هدف را سهل و آسانتر خواهد کرد. جنبش زنان و خواسته های آن نباید دوباره تحت الشعاع انقلاب و تغییرات سیاسی کشور قرار بگیرد. باید به خواسته های شهروندی مردم معنی داد، آن را تعریف کرد، شعارها را باید جلای مدنی و حقوق شهروندی داد.
دموکراسی، انجام انتخابات آزاد، و سهم زنان در انتخاب و احراز پست های دولتی نيز بايد دغدغه ما زنان باشد چرا که حضور زنان بر سر میز قانون گذاری و ارگان های دولتی و پست های سیاسی است که سهم زنان را از درت و حقوق برابر تامین می کند.
جنبش زنان ایران از خود چنان ظرفیت والائی را به نمایش گذاشته که من ایمان دارم که هيچ گاه راه را گم نخواهد کرد. راه دشوار است و جان های خسته بس کتک ها خورده اند اما باید ادامه داد. حاصل کار طاقت فرسای این سال ها را امروز در قامت جنبش همیشه سبز شاهدیم؛ مردم بدون رهبر، بدون ریش سفیدان، بصورتی غیرمتمرکز اما هدفمند به پیش می روند و زنان بخش موثری از این نیروی محرکه هستند. حرکت هرچند افقی است اما بزودی همین حرکت افقی بدنبال سکانداران خود خواهد گشت، نقشه راه خواهد جست، برنامه و راهبرد کار خواهد طلبید. آیا باز شاهد آن باشیم که سکانداران مذکر باشند و سربازان مونث؟
جدائی نخبگان از مردم امروز نباید با عوام گرائی جبران شود. جنبشی که طرح و برنامه روشن برای آینده نداشته باشد جنبش بی سرانجامی است که پیروزی هایش نیز کوتاه مدت خواهد بود. بارزترین مشکل ما در ایران جدائی نخبگان و سیاسیون از عامه مردم است. باید این شکاف ها را زنان با حضور معنوی، خلاق و با اراده خود پرکنند. زنان می توانند دست در دست مردان آن نیروئی باشند که دوستی، آشتی، صلح و همبستگی ملی را سامان دهند.
نقشه راه و کلید هدایت این راه به دست پیشروان جنبش های زنان، دانشجوئی، کارگرِی و ... است! راه را گم نکنیم!
><><><><><><><><><><
حال، در قسمت دوم این مطلب، می خواهم به تاثیر حضور زنان در روندها و شکل مبارزه بپردازم.
مدت ها است که بحثی را از برخی جوانان داخل و خارج از کشور می شنوم که توجه به آن حائز اهمیت است. دوست جوانی از داخل کشور، در پیوند های ایمیلی نوشته بود:
«همیاران. دانشجویان و مبارزان راه آزادی: تنها راه براندازی رژیم تا دندان مسلح ننگین اسلامی مبارزهء مسلحانه است. برای روزهای سخت آماده باشید. تا وقتی قدرت دفاع نداریم اسیر بازی های حیله گرایانهء آخوندها می شویم.... یرای 22 بهمن و چهارشنبه سوری آماده باشيد. علاج حادثه قبل از خطر باید کرد .حتی اگر لازم شده فرش زیر پای خود را بفروشید و اسلحه تهیه کنید ... مبارزات مسالمت آمیز تنها در جوامع دموکراتیک و دولت های پاسخگو کارآمد است. نه در اینجا که پاسخ شعار ما را با گلوله می دهند! تنها راه ما ... برندازی فاسد ترین و ظالم ترین حکومت روی زمین است. نه سازش با آن و نه اصلاح آن. زنده باد آزادی... مرگ بر استبداد... پاینده باد ایران».
من به این جوان عزیز خسته از استبداد اینگونه پاسخ میدهم: آیا برای رسیدن به آزادی هر راهی مجاز است؟ خیر! عملکردها و رفتارهائی هست که ما مجاز نیستیم آنها را بکار بگیریم، حتی اگر هدف هموار کردن راه برای امر مهمی چون آزادی بشر باشد. اخلاقیات خود جزء مهمی از پدیدهء آزادی است. برای مثال آیا ما مجازیم سرباز دشمن را جهت کسب خبر و اطلاعات شکنجه کنیم؟ حتی اگر پاسخ او موجب آزادی لشکر ما باشد؟ پاسخ به این سوال منفی است؛ يعنی ما مجاز نیستیم. هدف وسیله را توجیه نمی کند.
امروز ما عملیات انتحاری سرزده از طرف برخی مسلمانان نادان نمی پذیریم حتی اگر هدف آنان آزاد سازی غزه و ملت فلسطین باشد؛ که چنین نیز نیست!
آیا توسل به تروریسم در افریقای جنوبی توسط ANC برای مبارزه با حاکمان سفید پوست و کشتن مردم بی گناه تحت لوای مبارزه با نژاد پرستی برای مردم آفریقا آزادی ببار آورد؟
آیا استفاده از ابزار و یا اعمال روش خشونت آمیز برای کسب آزادی در ادامهء راه، بخشی از شیوه و طریق کار ما نخواهد شد؟ آن روز که به آزادی نائل آمدیم با اخلاق و منش مبتنی بر خشونت چگونه خداحافظی خواهیم کرد؟ آیا برای اعمال خشونت نباید آنرا در خود نهادینه کرد؟
به اعتقاد من استفاده از روش های مبارزهء غیرمسالمت آمیز بعنوان یک ابزار کوتاه مدت می تواند تبدیل به یک بخش دائمی در روش و منش ما شود و اجازه ده که این سیر بی فرجام اعمال خشونت ادامه یابد.
خشونت مبتنی است بر فشار، سرکوب و ارعاب. آنان که دشمنان خود را می کشند دوستان خود را نیز، چنانچه بر وفق مرادشان نباشند، خواهند کشت! آینه تمام عیار اين نکته جمهوری اسلامی است.
نمونه های موفق جنبش های مردمی علیه زورو استبداد، کشور بلوی است برای مثال سال 1982 ـ 1980 علیرغم سرکوب وحشیانه و طولانی مدت مردم بلوی علیه دیکتاتور بالاره یونتان مجبور به استعفا شد. در هندوستان برهبری گاندی نیز به همین شکل بود مردم مقاومت کردند و با ابزار مسالمت آمیز و جنبش های خیابانی نظام را مجبور به تمکین کردند. حال چرا در ایران نه؟
مردم ایران در این مدت توان و روحیهء بسیار والا و بالائی از خود نشان دادند، خندهء آنان بهنگام کتک خوردن از بسیجی ها، و شعارهائی همچون «برادر بسیجی، چرا برادر کشی»، توانائی های بالای اخلاقی و روحیهء تولرانس و مدارای مردم ایران را به نمایش گذاشت. خویشتن داری ملت ایران بیان تحول عمیقی است که حاصل صد سال مبارزه با فرهنگ جهادی و چریکی است. اخلاق سیاسی مردم ما نمایشی است از فرهنگ گاندی وار که حتی برای آزاد سازی میهن خود حاضر به گرفتن سلاح در دست نیست.
اما این را نیز بخاطر داشته باشیم که گاندی نیز گفت در مقابل ظلم باید ایستاد، مبارزهء خشونت آمیز بهتر از خنثی بودن و پاسفیسم است ( خطاب به آنان که مردم را به بازگشت به خانه هایشان فرا می خوانند).
پاسخ به خشونت دولتی، با استفاده از ابزارخشونت آمیز تنها راه را برای توجیه خشونت گران دولتی فرا ترمی کند!
هدف های صلح آمیز روش های صلح آمیز نیز مطلبد!
لذا باید مبارزه کرد و آن هم از نوع گاندی وار آن!
حال بايد به اين پرسش پاسخ داد که نقش زنان برای هدایت مبارزه و نا امید نشدن فرزندانمان از جنبش مدنی برای تغییر چیست؟
به اعتقاد من، این نقش در قامت جنبش سبز هم اکنون خود نمائی می کند، جامعهء ایران، مردان و جوانان ما زنانه تر می اندیشند و عمل می کنند، از خشونت فاصله می گیرند و به روش های صلح جویانه رفتار می کنند. این حاکی از تاثیر عظیم کار مادران خواهران و کنشگران جنبش زنان است که فرهنگ آفرینی کردند، مقاومت کردند و در عرصه های اجتماعی و فرهنگی و مبارزات حقوقی نام زنان ایران را در تقویم زرین تاریخ بشر وارد کردند. اما کار زنان برای ادامهء این روند بسیار حائز اهمیت است. بسیاری از جریان های مسالمت آمیز، ازجمله در آفریقای جنوبی، در ادامهء خود به روش های خشونت آمیز روی آوردند؛ حرکت سبز مردم ایران نیز در ادامهء خود می تواند منحرف شود. حضور خلاق و سازمانده زنان می تواند خطر وقوع چنین چرخشی را بسیار کم کند.
همچنین زنان می توانند در شبکه هایی که از قبل سازمان دهی کرده اند کمپین علیه خشونت براه بیاندازند و به این ترتیب خشونت دولتی را مورد هدف قرار دهند.
زنان می توانند سفرای شایسته ای برای صلح و احقاق حقوق بشر در ایران باشند.
زنان تجربهء تشکل های متکثر با گرایشات مختلف سیاسی را درکمپین آزمایش کرده اند و می توانند از این تجربه گرانبها در سامان یابی جنبش سبز استفاده کنند و پر دوام بودن این جنبش را که در رنگین کمانی و سازمان یابی آنست به یک واقعیت غیرخدشه آمیز تبدیل کنند. حضور فرهنگی و اجتماعی زنان را به یک حضور خلاق سیاسی ارتقاء دهیم.
به امید آنروز
22 آذرماه 1388 ـ 13 دسامبر 2009
(*)متن سخنرانی در سمینار جامعه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران ـ گوتنبرگ سوئد
(1) من در این رابطه بتاریخ 5 شهریور 1387مقاله ای نوشتم که در اینجا میتوانید مطالعه بفرمائید. http://victoriaazad.com/index.php?option=com_content&task=view&id=195&Itemid=29
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|