|
سه شنبه 1 دی 1388 ـ 22 دسامبر 2009 |
رابطهء دو شعار با «جنگ برای صلح»
الاهه بقراط
گذشته از سخنانی که باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا روز پنجشنبه ده دسامبر به مناسبت دریافت جایزه صلح نوبل در دفاع از مبارزات آزادیخواهانه مردم کشورهای مختلف از جمله ایرانیان بیان کرد، شاید مهمترین نکتهء سخنان او در این باشد که گفت: «جنگ برای حفظ صلح لازم است». البته این جمله عمدتاً در رابطه با افغانستان و تقویت نیروی نظامی آمریکا در این کشور تعبیر و تفسیر شد، لیکن بیان آن از سوی اوباما، آن هم به هنگام دریافت «جایزه صلح»، سنگینی دیگری پیدا میکند که دامنه آن بسی فراتر از افغانستان میرود. این جمله یک حکم و نتیجهگیری روشن است که مطلقاً جدید نیست و پیش از این نیز از سوی سیاستمداران در محدودههای ملی و منطقهای، و هم چنین در دو جنگ جهانی، تکرار شده است. کمتر کسی است که جملهء معروف «جنگ، ادامهء سیاست با ابزاری دیگر است» را نشنیده باشد. اوباما در سخنان خود آلمان هیتلری را مثال زد و آن را به تروریسم و رژیمهایی در دوران کنونی بسط داد که امنیت و صلح جهانی را به خطر میاندازند و آنها را نمیتوان از راه گفتگو و مذاکره به راه عقل کشاند. هنگامی که صلح از طریق اینان در خطر قرار میگیرد، آنگاه جنگ، ناگزیر میگردد. به نظر میرسد با این منطق، به ویژه از زبان رییس جمهوری محبوبی مانند اوباما، بتوان افکار عمومی بسیاری از کشورها را به ضرورت جنگ قانع ساخت. فرقی نمیکند آیا این جنگ هم اکنون در جایی در جریان باشد، یا به زودی در جایی در گیرد.
یک ابزار قدیمی
ایرانیان حق دارند هنگامی که سخن از «خطر»، «تهدید» و «جنگ» میرود، خود را مخاطب احساس کنند. امروز شرایط به گونهای است که احساس صلح و امنیت هم از آنکه سرکوب میکند و هم از آنکه سرکوب میشود، رخت بر بسته است. در تلاطمهای اجتماعی، این مرحلهای است برزخی که میرود تا توازن قوا را بین جامعه معترض و حکومت سرکوبگر تغییر دهد. از این پس ریزش در نهادهای سیاسی و اجتماعی و نظامی حکومت که پیش از این به تدریج آغاز شده بود، تا جایی تسریع میشود که دیگر جز تنگترین حلقههای رژیم کسی در دایره آن باقی نمیماند.
درست در چنین گیر و دار تعیینکنندهای، اگر قدرتهای غربی واقعاً به تغییر و تحول دمکراتیک در منطقهء خاورمیانه علاقه داشته باشند، باید سنجیدهتر از آن عمل کنند که بلوفهای بیمارگونهء جمهوری اسلامی را در مورد توان هستهای آن جدی بگیرند و آن را چنان در حد خطری بالا ببرند که نیاز به رفع آن از طریق جنگ باشد. رژیم ایران بیش از آن شکسته و فرسوده است که بتواند فکر خود را برای پیشبرد بی کم و کاست برنامهء اتمی چنان جمع کند که جهان را با بمب اتمی خویش غافلگیر سازد. البته من گمان ندارم که، برخلاف آنچه برخی معتقدند، جنگ سبب خواهد شد مردم «پشت رژیم» جمع شوند. نه این مردم، مردم سی سال پیش هستند و نه این رژیم، رژیمی است که تازه با وعده و وعیدهای آزموده نشده بر سر کار آمده باشد، و نه حريف جنگ، حريفی است که مانند عراق طمع به خاک ایران داشته باشد! این همه را اتفاقاً جمهوری اسلامی به خوبی میداند؛ به ویژه که نمیداند در صورت درگرفتن یک جنگ، که کارشناسان احتمال میدهند عمدتاً از طریق هوایی و بمباران تأسیسات اتمی باشد، نیروی خود را به کدام جبهه گسیل دارد تا با کلید پلاستیکی بهشت بر گردن «شهید» شوند!
یک شعار قدیمی
جنگ، یا حملهء نظامی، از زاویهء دیگری علیه ایران عمل میکند. جنگ گذشته از وارد آوردن خسارات مادی عظیم و نیروی انسانی که قربانی میشود، راه را بر هرج و مرجی میگشاید که چه بسا هیچ نیرویی نتواند آن را مهار کند. این بدبینی نیست اگر بر این باور باشیم که ذلیل و ضعیف شدن ایران اگر آرزوی همسایهها و کشورهای منطقه نباشد، دست کم سبب ناراحتی و زیان آنها نیز نخواهد شد. برای قدرتهای غربی نیز تفاوتی نمیکند آنچه از منابع ایران نیاز دارند در چه شرایطی و توسط چه کسانی در اختیار آنها قرار گیرد. جنگ به سود رژیم نیست ولی به سود ایران و ایرانیان نیز نیست.
بهترین راه برای ایرانیان همین است که در پیش گرفتهاند: گسترش جنبش اعتراضی، حرکت به سوی همگرایی نیروهای مدافع دمکراسی و حقوق بشر، و مبارزهء متحد علیه رژیمی که حاضر نیست با پاسخ دادن به مطالبات مردم و استیفای حقوق آنها، قدرت را از خود سلب و به ملت منتقل نماید. از همین رو در کشاکشی که جریان دارد یکی از اساسیترین شعارهایی که هر بار در هر تظاهرات سر داده میشود همانا «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» است. تا زمانی که این شعار در ایران تکرار میشود یعنی هنوز انسان و شهروند ایرانی امنیت فکر، بیان و فعالیت ندارد. سی سال پیش زندانیان سیاسی بر روی شانههای مردمی از بند آزاد شدند که نیاموخته بودند برای نداشتن زندانی سیاسی، به ابزاری نیاز هست که هنوز در توان و اختیارش نیست: قانون اساسی دمکراتیک و حکومتی که توسط دمکراتها اداره شود.
یک شعار نو
شعارهایی که این روزها بر زبان معترضان جاری میشود، بسیار متنوع هستند. من در همان روزهای نخست پس از 22 خرداد در مقالهء «وحدت عمل به جای وحدت کلمه» (به تاريخ 28 خرداد) به برخی از آنها پرداختم. ولی هر چه زمان گذشت، اگرچه برخی شعارها به دلیل اهمیتشان ثابت ماندند، لیکن شعارهای دیگری به میدان آمدند که هر کدام زاویهای از خواستهای تلنبار شده جامعه را مطرح کرده و میکنند.
جدیدترین و مهمترین شعاری که روز 18 آذر بر زبان دانشجویان دانشگاه صنعتی تهران (شریف) جاری شد حامل یک مضمون تاریخی و سیاسی بسیار با اهمیت است: «تحجر، جنایت، دو پایه ولایت!» ولی آیا واقعا این شعار نو است؟ آیا مضمون آن به صد سال پیش بر نمیگردد که قرار بود پای قانون اساسی و قوای سه گانه و مطبوعات و نهادهای مدنی به ایران باز شود؟ آیا آن زمان نبودند کسانی که برای حفظ «ولایت» روحانیان بر زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم حاضر بودند غرق در «تحجر» دست به «جنایت» بزنند؟ آیا قتل امیرکبیر و قرة العین و میرزاآقاخان کرمانی، قتل صوراسرافیل و ملک المتکلمین، قتل احمد کسروی در صحن دادگستری و همین امروز قتل نویسندگان و دگراندیشان را نمیتوان در کارنامه «تحجر و جنایت» مدافعان و فداییان «ولایت» نوشت؟
و یک رویداد نو
اهمیت شعارها در این است که نه تنها خواستهای سیاسی و اجتماعی، بلکه رشد و تکامل جنبش اعتراضی نیز در آنها نمود مییابد. جامعه تشخیص میدهد که مشکل در «فقاهت» نیست بلکه در جایی است که «فقیه» به «ولی» تبدیل میشود و یک تنه حکومت میکند. اگر کسانی هستند که میخواهند یا به این دلیل که واقعا اعتقادشان چنین است و یا به دلایل صرفاً سیاسی، نقش آیتالله خمینی را در شکلگیری رویدادهای کنونی و اساساً تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی کمرنگ کنند و او را به بتی تبدیل سازند که با آنچه در بیست ساله پس از وی رخ داد حتماً «مخالف» میبود، لیکن یک نکتهء مسلم را نمیتوان انکار کرد: اینکه عکس وی را امروز در خیابانها زیر پا میاندازند و لگدمال میکنند به طوری که «صدا و سیما» آن را نشان میدهد تا بهرهبرداری امنیتی خود را بکند (در حالی که نمایش این فیلم نتیجه عکس دارد!) دلیل معین دارد.
خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بود و نه یک ایران آزاد و آباد و سربلند! او نمیتوانست چیزی جز این باشد. حکومت ولایت فقیه (چه مطلقه چه غیرمطلقه!) که وی در پی آن بود بیش از آن با «تحجر» پیوند داشت که بتواند برای اعمال «ولایت» خود بر جامعه دست به «جنایت» نزند. جای شگفتی نیست اگر امروز عکس وی توسط ملتی که موقعیتاش به پایینترین سطح کشورهای جهان کاهش یافته است، تکه پاره و لگدمال میشود! اتفاقا اگر «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» که مردم آن را ننگ خود میشمارند، در تمام این سالها یک خبر راست پخش کرده باشد، همین است! حتی اگر آن را مونتاژ هم کرده باشد، از واقعیت الهام گرفته است! این تصویریست که در تاریخ خواهد ماند تا بار دیگر نشان دهد چگونه میتوان با پشتیبانی نود و هشت درصدی، از شانههای مردم سقوط کرد و به زیر پای آنها افتاد.
جهان کوچکتر از آن است که به نظر میرسد. از سخنان اوباما تا شرایط مردم ایران و موقعیت حکومت اسلامی راه درازی نیست. تا زمانی که مردم حق و قدرت خود را مطالبه میکنند و مدافعان «تحجر» برای حفظ «ولایت» از یک سو به «جنایت» و از سوی دیگر به تهدید جهان میپردازند، نمیتوان مطمئن بود که مجموعهء این شرایط به «جنگ» منجر نخواهد شد؛ جنگی که دیگران برای حفظ «صلح» ناگزیرش میپندارند؛ صلحی که اوباما جایزهاش را پیشاپیش دریافت کرده است.
10 دسامبر 09
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|