|
جمعه 27 آذر 1388 ـ 18 دسامبر 2009 |
عکس خمينی و در دام واکنشگرايی رژيم افتادن
محمود دلخواسته
يکی از اهداف مهمِ دامی که امروز پهن شدهاست، اين است که نيروهای محرکهی سياسی و نيز رهبران جنبش، با هواداری از آيتالله خمينی و هواخواهی جنبش از راه و رسم آيتالله خمينی، به واکنش وادارشوند و، با فراخوانی جنبش در طرفداری از آيتالله خمينی و برافراشته کردن نام و ياد و عکس او، محتوای جنبش را نه تنها از نقد گذشته بازدارند، بلکه عناصر فکری و فرهنگی و نيروی محرکهی جنبش را به جايی پيوند دهند که فاقد عناصر آزادی و نوانديشی است.
دانستن اين حقيقت چندان دشوار نيست که جريان محافظه کاری و اقتدارگرايی در ايران جز واکنش، فاقد هر گونه کنش سياسی و اجتماعی است. و نيز دانستن اين حقيقت چندان دشوار نيست که تنها جريان محافظه کاری و اقتدارگرايی در ايران نيست که فاقد کنش ورزی و کنشگرايی است. طبيعت گرايش به قدرت، واکنش گرايی است. هيچ قدرتی را خواه در حوزهء سياست و خواه در حوزهء فرهنگ و خواه در حوزه اقتصاد نمیيابيد که دارای استعداد و توانايی کنش ورزی و کنش گرايی باشد. دولتها و بعضی از احزاب و گرايشهای سياسی نيز تا آنجا که به قدرت اصالت میدهند، از استعداد و توانايی کنش ورزی و کنشگرايی فاصله میگيرند. ناگفته پيداست، وقتی کنش ها از استعداد و توانايیهای انسان رخت می بندند، توانايی خلاقيت، ابتکار و توليد نيز از فکر و انديشه آدمی رخت میبندد. استبدادها نيز از همينجاست که شکل می گيرند، از آنجا که انديشه از توانايی و استعداد خلاقيت و توليد تهی میشود.
اکنون، اگر در مجموع رفتارها و سياست های دولت های جمهوری اسلامی از سال های پس از ۶۰ به اين سو نيک نظر کنيد، خواهيد يافت که اين رفتارها و سياست ها جز رشته ای از واکنش ها چيزی بيش نبوده و نيستند. همچنين اگر دقت خود را به اوضاع کنونی ايران پس از اصلاحات معطوف کنيم، خواهيم يافت که چگونه جريان محافظه کاری و اقتدارگرايی، جز واکنش، نتوانسته است هيچ کنشی از خود نشان دهد. به عنوان مثال، زماني که موضوع جامعهء مدنی از سوی اصلاح طلبان به ميان آمد، بلافاصله موضوع جامعهء مدنيهالنبی از سوی محافظه کاران و طرفداران اسلام ولايی مطرح شد. و زماني که موضوع قتل های زنجيره ای به ميان آمد، بلافاصله موضوع روزنامه های زنجيرهای از سوی همين جريان مطرح شد. همچنين زماني که مسئلهء دموکراسی از سوی روشنفکران و مسئلهء مردم سالاری دينی از سوی دولت اصلاحات به ميان آمد، جريان محافظه کاری با سرقت اين مفاهيم و از ميان تهی کردن آن، کوشش داشتند تا جريان روشنفکری و اصلاحات را از اين مفاهيم خلع سلاح و از اهداف واقعی مردم سالاری باز دارند. اکنون می توانيم به همين ترتيب به رشتهء مطولی از واکنشهای جريان محافظه کاری نسبت به ايده های مخالف، به فهرست اشاره کرد:
- استفاده از واژههايی چون روزنامههای فله ای، يا مجوزهای فلهای، در برابر اصطلاح تعطيلی فلهای مطبوعات.
-
مدعی قانونگرايی شدن، در واکنش به برنامهء قانونگرايی دولت اصلاحات.
- ايجاد دفتر تحکيم وحدت مجازی در شيراز، به جای دفتر تحکيم وحدت واقعی.
- ايجاد انواع سايت های مجازی در اينترنت، در برابر سايت های واقعی.
-
تعيين
بودجه ۲۰ ميليون دلاری تبليغات عليه آمريکا، در برابر همين اقدام از سوی آمريکا
-
انتخاب نماد سبز علوی، در برابر نماد سبز جنبش مردم ايران
-
دستگيری شهروندان انگليسی، آمريکايی و آلمانی به عنوان جاسوس، در بزنگاه اقدامات
اين کشورها عليه ايران.
-
اعلام واکنشی و بچه گانهء تأسيس ۱۰ نيروگاه هستهای، در بزنگاه اعلام قطعنامه شورای
حکام عليه برنامه هستهای ايران.
خوانندگان محترم می توانند ده ها و صدها اقدام و طرح واکنشی ديگری که از سوی جريان اقتدار گرا و نظام ولايی ايجاد شده است، به اين فهرست بيافزايند.
با وجود فقدان توانايی و استعداد کنشورزی و خلاقيت و با وجود فقدان انديشهء توليدی و ابتکار در نظام های استبدادی، سياست ورزان استبداد، هنوز دارای يک ابتکار هستند. آنها به خوبی می دانند که چگونه و از چه راه جريان کنش ورزی و ابتکار را از مخالفان خود سلب و آنها را در دام واکنش گرايی قرار دهند. با ايجاد دام واکنشگرايی، بدين ترتيب موافقان و مخالفان نظام استبداد، تا ابد در مدار بسته عکسالعمل گرفتار میشوند.
بديهی است که پيروز اين ميدان جريانی است که دام می گسترد و کسی است که روشها و ابزارهای سلطه و خشونت را به خوبی بکار می گيرد. نه تنها امروز، بلکه از ديرباز نظام استبداد کوشش داشت تا با روش هايی چون خشونت و تخريب، دروغ و دغل، سناريو سازی و سند بازی، تهديد و تطميع، تهييج و ترديد، مخالفان خود را به واکنش وادار سازد. در اين ميان بايد توجه داشت که شبکههای رسانهای حکومت ولايی، در ايجاد مدار عکس العمل يا دام واکنشگرايی، مهمترين نقش را بر عهده دارد.
همچنين دانستن اين حقيقت آسان است که برنامه ريزان و سياستگذاران دام واکنش گرايی در اين شبکهها به شدت فعال هستند و کار خود را از اين شبکه ها آغاز می کنند. با يک نگاه ساده به برنامه های صدا و سيمای نظام ولايی و تيترها و گزارشات و مقالات روزنامه کيهان، دانسته خواهد شد که چگونه اين دو رسانه کوشش دارند تا با انواع دروغ ها و دغل ها و با انواع خشونت ها و تخريبها، نيروی محرکهء جنبش را در دام واکنش سازی قرار دهند.
اينجانب از سال ها پيش در شگفت بوده که چگونه و چرا است که جريان هوادار اصلاحات در دام سياست ورزان و دروغپردازان نظام ولايی قرار دارند؟ شگفتی زمانی بيشتر می شود که می بينيم نه تنها اصلاح طلبان، بلکه ساير نيروهای ملی و مذهبی در اين دام قرار گرفته و می گيرند؛ دامی که اين رسانه ها دائم در حال گستردن آن هستند. در شرايطی که همه نيک می دانند که روزنامهای چون کيهان و شخص مدير مسول وی هيچ رسالتی جز تکثير دروغ ندارد و بر او هيچ صفتی جز فسق و تبهکاری نمی توان نهاد، به چه دليل است که دروغ ها و تبهکاري های اين رسانه سال هاست فکر و ذکر طرفداران اصلاحات و ساير نيروهای آزادیخواه را به خود مشغول داشته است؟
اگر به نشريات و سرمقالهها و تفسيرهای طرفداران اصلاحات خوب دقت بياندازيد، خواهيد يافت که چه حجم از تحليل ها و گزارشات و تفاسير اين نيروها، در واکنش و پاسخ به دروغ ها و تبهکاري های اين ضد رسانه امنيتی و اطلاعاتی، صرف می شود. به عنوان مثال ديگر، زمانی که محافظه کاران در دولت اصلاحات، دولت را متهم می کردند که به وضع معيشتی مردم توجه ندارد و يا چرا به توسعهء اقتصادی اهميت نمی دهد، و در مقابل تمام توجه خود را معطوف به توسعهء سياسی نموده است، در اين ميان اصلاح طلبان با نشان دادن هزار و يک دليل، و يا نشان دادن هزار و يک سند و تحليل، کوشش داشتند تا بيلانی از پيشرفت های اقتصادی و توجه به توسعه اقتصادی را به اثبات برسانند. اما اگر اصلاح طلبان از همان آغاز به خوبی می دانستند که: اولاً، کسانی مدعی توسعه اقتصادی هستند که هيچ اعتقادی به اقتصاد ندارند و هم از اين بود که خود و جناح خود را اصول گرا و ارزش گرا ناميده اند ـ کسانی که روزگاری ديرتر اقتصاد را مال خر می دانستند و ديرتر از آن، اهميت اقتصاد را به موجب اصل و زير بنا بودن اقتصاد، بهره افکار ملحدين مارکسيستی می شناختند. و، ثانياً، هدف آنها چيزی جز گستردن دام واکنش گرايی نبوده است. آنها با پهن کردن اين دام، به خودی خود، موفق می شدند (که شدند) ماشين توسعهء سياسی اصلاح طلبان را از حرکت بازدارند. مثال ديگر را می توان از بی اعتقادی جريان اصولگرا به قانون، به موجب ولايت مطلقه فقيه و به موجب «اعدهء کشف» در اين ولايت، اشاره کرد. و مشاهده کرديم که چگونه آنها موفق شدند تا با پهن کردن دام واکنش گرايی، و پنهان کردن خود در پشت شبههء قوانين (مانند نظريه استصوابی، مصلحت نظام و...) جريان اصلاحات را اسير بی قانونیها و شبهه قانونیهای خود گردانند.
امروز نيز حکومت سرکوب و وحشت، که از مدتی پيش چهرهء خشونت و پليدی را کاملاً از پس پرده بيرون آورده است، بنا دارد تا اگر موفق به مهار جنبش سياسی مردم ايران نمیشود، لااقل با گستردن دام واکنش گرايی، امکان ابتکار و خلاقيت را از جنبش و رهبران جنبش بازستاند.
از همان آغاز، حکومت سرکوب با آخرين روش های خشونت آميز و با بکار بردن همه جانبهء روش های سبعانه عليه مردم و جوانان، بنا داشت تا جريان جنبش را به مدار قهر و خشونت بخواند. اما هوشياری وجدان اجتماعی کنشگران جنبش، مانع بزرگ و اساسی در راه بستن مدار قهر و خشونت گرديد. و از هوشياری و علائم تکامل مبارزه در اين مرحله از مبارزات آزاديخواهانه و استقلال طلبانهء مردم ايران و نيروهای محرکهء سياسی است، که گرايش های مختلف، به درستی دعوت به آرامش و مبارزه بدون خشونت میکنند. اين دعوت عمومی از سوی نيروهای محرکهء سياسی، مهمترين نقطهء تکاملی جنبش مردم ايران است. در حاليکه دام گستران واکنش گرايی هرگز نتوانسته اند به کوچکترين درکی از عمق اين مرحله از مبارزات مردم ايران پی ببرند.
با اين وجود، حکومت سرکوب از پهن کردن دام واکنشگرايی هنوز مأيوس نشده است. آتش زدن عکس آيه الله خمينی يکی ديگر از دام های واکنش گرايی است. در مقاله ارزشمندی که آقای محمد جعفری با عنوان "هشدار! جنبش همگانی مردم در دام شگردهای تبهکارانه رژيم قرار گرفته است" نگارش نمودهاند، به درستی نشان داده است که چگونه رژيم ولايی از همان آغاز حکومت خود، سعی داشت تا طرفدارن آزادی را به واکنش بکشاند. آنها با پاره کردن عکس آيه الله منظری، بنا داشتند تا همين ماجرای امروز را در آن روز طراحی و به اجرا بگذارند. به ديگر سخن، آنها با پاره کردن عکس خمينی بنا دارند تا همان برنامه و طرح ديروزی را در دوران حاضر و با هدف به واکنش واداشتن جنبش به اجرا بگذارند. آن برنامه در دفتر حزب جمهوری اسلامی عليه رئيس جمهوری منتخب طراحی و در تاريخ ۸ آذر ماه ۱۳۵۹ زمانی که ياران رئيس جمهور، آقايان سلامتيان و مرحوم آيه الله لاهوتی در مشهد به سخنرانی مشغول بودند، به اجرا در آمد .بلافاصله: «رسانه های هوادار ولايت فقيه به هدايت سپاه و بعضی از ارگان های تحت فرمان استاندار، شيون و وامصيبتا راه انداختند که به ولايت فقيه توهين شده است و مقدسات اسلام از بين رفته است. به فاصلهء چند ساعت و در دنبالهء همين سناريو، در اصفهان صحنهء ديگری اجراء شد؛ بدين گونه که اين بار به عکس آقای خمينی در يک سخنرانی توهين و گوشه ای از آن پاره می شود و تلويزيون از آن حرکت فيلمبرداری و در مرکز سيمای اصفهان به نمايش گذاشته می شود. حال در پی مشهد، در تهران و قم و اصفهان نيز صدای وا اسلاما راه افتاد و هزاران نفر تحريک شدند و به خيابان آمدند و خواستار مجازات همه کسانی شدند که به خود اجازه داده اند به ساحت مقدس روحانيت و ولیفقيه توهين شود؛ که در پی آن آيتالله طاهری امام جمعه اصفهان طی اطلاعيهای در اعتراض به پاره کردن عکس آيتالله منتظری و اهانت به ولی فقيه در تاريخ ۲۴ آذر ۵۹، شهر اصفهان را ترک کرد. متعاقب آن، نهادهای انقلابی و ائمهء جمعه در روز ۲۷ آذر ۵۹، که روز شهادت دکتر مفتح، موسوم به روز وحدت روحانی و دانشجو ، به هدف تجديد عهد با رهبر و محکوم کردن اهانت به ولايت فقيه، اعلام راهپيمايی سراسری کردند. در روز چهارشنبه ۲۶ آذر و به منظور تکميل طرح از سوی حزب جمهوری، آقای پرورش نايب رئيس مجلس که آن روز جلسه مجلس را اداره میکرد، اعلام کرد، "برای اينکه بار ديگر ملت ما همآهنگی خودش و ارادهء خودش را به جهانيان ثابت کند، روز پنچشنبه (۲۷ آذر) راهپيمايی خواهد بود و بدين منظور مجلس نيز روز پنجشنبه تعطيل خواهد بود". طبق برنامهء طرح ريزی شده، قرار بود که در قطعنامهء پايان راهپيمايی از رهبر انقلاب آقای خمينی خواسته شود که آقای بنیصدر را از فرماندهی کل قوا برکنار کند و با برکناری وی از فرماندهی کل قوا زمينهء حذف وی از رياست جمهوری آماده شود*».
يکی از اهداف مهمِ دامی که امروز پهن شده است، اين است که نيروهای محرکه سياسی و نيز رهبران جنبش، با هواداری از آيه الله خمينی و هواخواهی جنبش از راه و رسم آيه الله خمينی، به واکنش وادار شوند و با فراخوانی جنبش در طرفداری از آيه الله خمينی و برافراشته کردن نام و ياد و عکس او، محتوای جنبش را نه تنها از نقد گذشته بازدارند، بلکه عناصر فکری و فرهنگی و نيروی محرکه جنبش را به جايی پيوند دهند که فاقد عناصر آزادی و نوانديشی است.
بديهی است، وقتی جنبش سياسی مردم ايران به جای پيوند جستن با رهبران آزادی و نوانديشی، با رهبرانی پيوند بجويد که فاقد انديشه آزادی و نوانديشی بودند، راه شکست آن از هم اکنون طراحی و به اجرا گذاشته شده است.
اکنون و در اين مرحله از جنبش شايد نيازی به نقد انديشه های آقای خمينی و راه و رسم او نباشد و مي توان عمل پاره کردن عکس آقای خمينی را عملی مثبت در راستای پيش بردن جنبش انقلابی ندانست و هم اينکه حساسيت آقايان موسوی و کروبی بعنوان کسانی که بطور نمادين رهبری جنبش را بر عهده گرفتهاند، را درک کرد. اما تا همين اندازه لازم است به طرفدارن جنبش و از جمله به اين رهبران خاطر نشان ساخت که پاره کردن عکس آيه الله خمينی هيچ جای عکس العمل، با ياد او کردن و در فضايل(!) ايشان سخن گفتن نداشت.
خوب است که از هم اکنون تارهای توهم خود را يک به يک از هم پاره کرده و واقعيت را آنچنان که هست مشاهده کنيم. مردمی که در خيابان ها حاضر می شوند، جوانان و دانشجويانی که در خيابان به جنبش و کوشش می پردازند، هيچ پيوند فکری و فرهنگی و هيچ علقهء سياسی ميان آنها و شخص آيت الله خمينی وجود ندارد. تنها هوشياری جوانان و جريان انديشهء تکاملی و حيرت انگيز جنبش است که به پاس احترام و به پاس مقاومتهای بی شائبه و تحسين برانگيز رهبران نمادين جنبش، از مرزهای مورد اعتقاد و احترام آنها تا حال عبور نکرده اند. و الا بايد دانسته میشد که بعضی از سخنان مصلحت انديشانهء خمينی از پاريس تا پيش از کودتای خرداد 1360 عليه رئيس جمهور بنی صدر، چون "ميزان رأی مردم است"، يا تصديق جمهوری "به همان شکلی که در تمام دنيا هست" و يا "مارکسيست ها هم آزاد هستند"، و يا زنها در انتخاب نوع پوشش آزادند، تنها عباراتی بودند که از يک طرف، با رهنمودهای روشنفکران انقلاب بيان می شدند، و از طرف ديگر، بنا به ديدگاه مصلحت انديشانه وی صورت می گرفت. و الا جای آن نيست تا خروار خروار از ديدگاه های او را پس از يکسره کردن قدرت و حذف جريان روشنفکری و آزادی فهرست کرد. عباراتی چون "بشکنيد اين قلم ها را"، در حذف مخالفان و يا تعطيلی فله ای ۴۰ نشريه در يک روز توسط دادستان منسوب او (مرحوم آيه الله قدوسی)، و يا اين گفته که "بگذاريد بروند اين مغزهای پوسيده" در وصف مهاجرت روشنفکران و نخبگان، و نيز در پاسخ به نامهء آقای حجت الاسلام خامنه ای و در وصف ولايت فقيه بگويد: "حکومت می تواند حتی عقود خود را با مردم به طور يکجانبه فسخ کند" و... سرانجام وصيت نامهء ايشان که حتی يک عبارت مدنی در دفاع از آزادیها و حقوق مدنی جامعه، نمی توان يافت. توضيح اينکه، ادبيات اين وصيت نامه حتی با آنچه که به گفتمان اصلاح طلبان پس از دوم خرداد تا کنون مربوط می شود، به کلی بيگانه است؛ که گويی فکر و انشای آن از صدر تا ذيل توسط مدير مسئول کيهان امروز، نگارش شده است.
ملخص کلام آنکه، مردم ايران بهوش باشند که به هيچ رو نبايد در دام واکنشگرايی و واکنشسازی رژيم سرکوب قرار گيرند. يکی ديگر از آثار گسترش اين دام، ابهام آفرينی است. از اين روست که جنبش معلوم نمی کند که خواستگاه و گرانيگاه اصلی آن در کجا قرار دارد. اين حقيقت که مردم ديگر نمی خواهند سر در سپهر ولايت مطلقه بسپارند، ولايتی که به گفته بنيانگذار آن جز اجرای مصلحتهای قدرت خواسته نبود و به يمن آنچه که کمتر از آن در قانون اساسی آمده است، جز نظام سلطانی و آسمانی نيست. ابهام در اين حقيقت که مبادا جنبش خود گرفتار مصلحت انديشی و خود سانسوری شود يکی از بزرگترين آفات جنبش خواهد بود.
http://mag.gooya.com/politics/archives/2009/12/097667.php
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|