بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

سه شنبه 24 آذر 1388 ـ  15 دسامبر 2009

 

دو بال ِ انقلاب

شهرداد فرمنش

 

آن چه یک کشور را به سوی وقوع یک انقلاب در عرصه ی سیاسی پیش می برد به طور خلاصه دو چیز است:

1- انباشت مطالبات

2- به وجود آمدن کینه و نفرت میان حاکمیت و عموم مردم

 

انباشت مطالبات

انباشت مطالبات در ایران، به خصوص مطالبات سیاسی، قدمتی به طول تاریخ تمدن این سرزمین دارد. به طور خاص پس از مشروطه، با به وجود آمدن حدی از خودآگاهی میان روشنفکران و پرسش از خویشتن برای برون رفت از وضع بغرنج موجود، همواره عدالت و آزادی آرمان هائی همه خواه بوده است. حتا با این وجود که تعریف درستی از آن ها و سازوکارهای دست یابی و نگهداریشان در دست نداشته است. اما به طور اخص وضع در سی سال گذشته با حاکمیت جمهوری اسلامی اسفناک تر شده است. ملت ایران که سر در پی کسب آزادی های سیاسی گذاشته بود با انقلاب 57 آزادی های مدنی و اجتماعی خود را نیز از دست داد و بی عدالتی را، سوای چگونگی تعریف عدالت، با تن و جان خود حس کرد.

ایرانیان در این سال ها با حکومتی سر و کار داشته اند که خود را مالک بی چون و چرا و متولی «همه چیز» مردم می دانسته اند؛ از اقتصاد و اجتماع گرفته تا مهمانی و حتا اندام جنسی زیر نظر حاکمان بوده است و حق دخل و تصرف برای ایشان محفوظ!

نبود آن دو بال پیشرفت و ترقی بشریت آزادی و عدالت، در سال های سخت ایرانیان بیش از پیش احساس و در نتیجه خواستنی تر شد. و این بار دامنه مطالبات بسیار گسترده است.

حق انتخاب پوشش، حق داشتن روابط آزاد فردی و اجتماعی، حق بیان عقاید، حق انتخاب شیوه ی دلخواه زندگی، حق تعیین سرنوشت سیاسی، حق داشتن گروه های اجتماعی، حق متفاوت بودن و... بسیاری حقوق دیگر که در سی سال گذشته از سوی حاکمیت انکار شده بود اما در چند سال اخیر دوباره به یاد آورده شد.

یکی از علت های مهم برخی از خواسته های بالا و بسیاری دیگر تولد «فرد» و «فردیت» در میان ایرانیان است. اکنون جمهوری اسلامی با «افراد» سروکار دارد نه با «توده» .

بنابراین، جامعهء ایران امروز به اندازهء کافی مطالبات انباشته شده دارد.

 

به وجود آمدن کینه و نفرت میان حاکمیت و عموم مردم

از زمان استقرار و تسلط حاکمان جمهوری اسلامی تا به امروز به مرور نفرت از ایشان بیشتر و بیشتر شده است. اما تفاوت عمده ای میان لایه های خاصی مانند روشنفکران، دانشجویان و... با عموم مردم باعث می گردد تا به وجود آمدن احساس مشترک میان آن ها، و هم چنین تبدیل شدن این «هم احساسی» (هم دردی) به هم صدائی، و در نهایت همکاری برای رسیدن به هدف مشترک، به زمان بیشتری نیاز داشته باشد.

به نظر می رسد ایرانیان امروز در حال طی کردن مرحله هم صدائی باشند و چه بسا زود به همکاری برسند. منظور از همکاری، بسیج نیروها و امکانات و تشکیل شبکه های منسجم برای فعالیت های سیاسی در راستای تضعیف حاکمیت است.

نفرت و کینه به صرف وجود استبداد میان عموم مردم و حاکمیت به وجود نمی آید. در زمان استبداد جمع کمتری به فعالیت سیاسی می پردازند به همین دلیل تصادمی میان اکثریت و حاکمیت رخ نمی دهد. اما با گذشت زمان دو طرف سر جای خود باقی نمی مانند. یا اکثریت مردم مطالبات خود را از حاکمیت درخواست می کنند و یا حاکمیت چنان فضا را تیره و تنگ می کند که فریاد ها بلند می شود.

در ایران امروز، خوشبختانه، هر دو صورت هم زمان رخ داده. مردم تا حدودی به حقوق خود آگاه شده اند. ظهور جنبش های مختلف اجتماعی از قبیل: جنبش برابری طلب زنان، جنبش های هویت خواهی اقوام، و هم چنین فعالیت طرفداران دو نامزد اصلاح طلب، نشان از آماده شدن جامعه ایران برای گام نهادن به دورهء جدیدی از حیات خویش است.

در طرف مقابل نيز حاکمیت، با تحمیل احمدی نژاد در چهار سال پیش، و سیاست های انقباضی دولت نهم در تمامی عرصه ها و در آخرین اقدام ناشیانه با تغییر دادن نتیجهء انتخابات، جرقه ای روانه توده ی «خس و خاشاک» آماده اشتعال کرده است!

«ناشیانه» از این نظر که حضور گستردهء مردم و قدرت نمائی آن ها را در خیابان ها قبل از انتخابات دیده بود.. شاید اگر در دوم خرداد 76 این چنین تقلب می کردند بدین سان مورد اعتراض واقع نمی شدند. چرا که جامعه در آن زمان دچار ترس و لکنت بود. حتا طرفداران خاتمی جرأت چنین ابراز وجودی در عرصه ی عمومی را نداشتند.

این اتفاق تنها نشان دهنده ی وجود نوعی جنون در میان تصمیم گیران جمهوری اسلامی ست.

با شروع تظاهرات در تهران و سایر شهرستان ها و برخورد پلیس و نیروهای رنگارنگ رسمی و غیر رسمی سرکوب با عموم مردم شروع شد. به قول برتراند راسل حاکمیت «قدرت برهنه» ی خود را به رخ مردم کشید. دیگر لایه های مختلف دارای اهداف خاص مانند روشنفکران و دانشجویان مطرح نبودند. هر که در خیابان ها بود کتک خورد، دستگیر شد، و يا زخمی و  کشته شد. هر چند اهداف خاص هم به طور ویژه نواخته شدند. اين چنین اتفاقاتی ست که منجر به بروز کینه و نفرت میان مردم و حاکمیت می گردد.

اما بخت بد جمهوری اسلامی این است که در دوره ی اینترنت و ماهواره می خواهد با ضرب و زور استبداد برقرار کند. گر چه به نوبه  ی خود سعی در محدود کردن آن ها می نماید اما برآیند وجودشان پر از ضرر و رسوائی برای حاکمان است.

جمهوری اسلامی «ندا آقا سلطان» (و دیگران) را یک بار در تهران، خیابان امیرآباد، نکشت.

هر بار فیلم کشته شدن او از رسانه های گروهی پخش شد یا به طور فردی دیده شد چنان بود که گوئی بار دیگر ندا آقا سلطان توسط رژیم به قتل رسید.

اتفاقاتی از این دست موجب به وجود آمدن کینه و نفرت شدیدی میان عموم مردم و حاکمیت می شود.

کشتار دههء شصت، وقایع 18 تیر 78، قتل های زنجیره ای و ـ در آخر ـ انتخابات 22 خرداد 88 شاه بیت های جنایات رژیم اند.

و حال هنر فعالان این روزها این است که این حوادث را به هم پیوند بدهند. به عنوان نمونه، می توان به قرار تظاهرات طرفداران موسوی و کروبی در مناسبت های مختلف اشاره کرد. یا قرار تجمع شنبه ها در چند پارک مشخص تهران توسط خانواده هائی که فرزندانشان را در حوادث اخیر از دست داده اند. اگر خانواده هائی که فرزندانشان در دههء شصت (به ویژه آن هائی که در خاوران به خاک سپرده شدند) و یا دیگر بازماندگان جنایات رژیم و حتا بازداشت شدگان حوادث اخیر به این حرکت ها بپیوندند موجب اتحاد بیشتر و قوام این حرکت می شوند.

دو فاکتور مهم تر، یا بهتر بگویم، نهائی برای وقوع یک انقلاب سیاسی در ایران به وجود آمده و در حال تکمیل است. از نظر فرهنگی و سطح آگاهی باید پذیرفت بسیاری از روشنفکران ایرانی پس از شکست و سرخوردگی ناشی از انقلاب 57 دوباره به پرسش از خویش پرداخته اند. این جست و جو و نقد خویش در لایه های دیگر جامعه نیز در سطحی دیگر پیگیری شده. شاهد مثال این ادعا پرفروش بودن کتاب های انتقادی نسبت به فرهنگ و خلق و خوی ایرانیان است.

حال با این اوصاف جنبش کنونی چه نقشی می تواند ایفا کند؟

اگر جوانان که جمعیت غالب این جنبش اند روزهای گذشته و حوادث اخیر را برای پیروزی کافی بدانند و آنها را رسیدن به پیروزی تلقی کنند بی شک نصیبی جز شکست نخواهند برد.

باید حرکات گذشته، پیروزی ها و هزینه ها را یک گام به جلو دانست نه گام آخر.

آن ها باید بدانند تا به امروز بزرگ ترین و بهترین تظاهرات علیه رژیم را به راه انداخته اند.

آن ها کانون های دیکتاتوری رژیم را هدف قرار داده اند.

آن ها دیکتاتور، علی خامنه ای، را از جایگاه ملکوتی و فصل الخطاب بودنش پایین کشیده اند.

آن ها رژیم و دولت کودتا را  در سطح دنیا بی آبرو کردند.

آن ها به ایرانی بودن اعتبار بخشیدند، این را ایرانیان خارج از کشور به خوبی حس می کنند.

و ...

سرخوردگی احتمالی ناشی از سرکوب ها نباید و امیدواریم که به افسردگی بدل نشده و مثل بسیاری از برهه های تاریخی به گوشه گیری، تسلیم، سازش و پناه بردن به عرفان و صوفی گری بدل نشود.

این جنبش برای حفظ یکپارچگی خود نیاز به رهبر دارد اما از رهبر مهم تر هدفی ست که دنبال می کند. تا زمانی که هدف روشن است، رهبری پیشروئی برای رسیدن به مقصد است.

این حرکت دارای یک منبع تغذیه دو قطبی ست: مثبت و منفی.

قطب مثبت آن موسوی (و همین طور کروبی) است که البته اکنون رابطه اش با بدنه ی جامعه به شدت محدود شده. قطب منفی احمدی نژاد است. او همچنان دیده خواهد شد و با حضور منفی اش موجب به حرکت در آمدن جنبش می گردد. اتفاقاً او پتانسیل عجیبی برای یکپارچه کردن مخالفان خود دارد. در واقع احمدی نژاد بیشتر مخالف دارد تا موسوی موافق؛ و، بدين لحاظ، گزینهء مطلوب تری برای جنبش است ـ البته به طور معکوس! او، با هر بار سخن گفتن، سفر رفتن و ... خون تازه ای به رگ های جنبش تزریق خواهد کرد. خوش اقبالی مخالفان این است: «احمدی نژاد با آن هاست»!

سبزها باید برای ادامهء حرکت فضاهای دیگری برای خود به وجود بیاورند. همان گونه که اشاره شد، در این جنبش «فرد فرد» اعضا می توانند به شکلی موثر تاثیر گذار باشند. و به نظر می رسد که پس از آن سیل خروشانی که در خیابان های تهران روان شد، اینک نوبت به قطرات باران رسیده تا ایران را از آلودگی بپالایند.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com