|
پنج شنبه 19 آذر 1388 ـ 10 دسامبر 2009 |
روزنامه نگاری در بزرگ ترین زندان روزنامه نگاران جهان
فهیمه خضرحیدری
اینجا ایران است؛ كشوری كه تنها در حافظهی كوتاه مدت خود خاطرهی تلخ توقیف 16 روزنامه را در آن واحد دارد؛ كشوری كه هنوز صد سال از عمر ژورنالیسم اش نگذشته، صدها روزنامه و نشریه را به محاق توقیف و تهدید و لغو مجوز كشانده و روزنامه نگارانش اقلیتی جان سختاند كه كولیوار از این روزنامهی توقیف شده به آن روزنامهی در آستانهی توقیف كوچ میكنند.
روزنامهنگار ایرانی حلزونی است كه تحریریهاش را بر پشت خود از اینجا به آنجا میبرد و اگرچه به خاطر دارد كه در همین تاریخ كوچك صدسالهی گذشتهاش – نه خیلی دورتر- دهان شاعر و روزنامهنگاری مانند «فرخی یزدی» را با نخ و سوزن دوختند، اما حاضر نیست، این تحریریه را از پشت خود بردارد و بر زمین بگذارد.
با این حال اما ژورنالیسم ایرانی این روزها كمرمقترین روزهای عمر كوتاهش را میگذراند.این روزها در برابر كیوسكهای روزنامه فروشی كه میایستید، حجم قابل توجهی روزنامه و مجله و هفته نامهی رنگارنگ را در برابر دارید كه همه از یك جنساند و یك چیز میگویند. رشد قارچگونهی مطبوعات هواخواه و گاه «فدایی» دولت، این روزها بیش از گذشته توجه روزنامه خوانها و اهالی مطبوعات را به خود جلب میكند.
شاید نمای بیرونی كیوسكهای مطبوعاتی در روزهایی كه میگذرد، بهترین نماد از یكدستیای باشد كه جمهوری اسلامی ایران در میدان سیاست و حتی جامعه و فرهنگ، جستوجو میكند.
در شرایطی كه آخرین روزنامههای اصلاح طلب و منتقد در جریان انتخابات جنجالی و پرحاشیهی دور دهم ریاستجمهوری به محاق توقیف رفتند و تنها بازماندگان این گروه از رسانههای مكتوب هم هر شب با وحشت از توقیف به چاپخانه میروند؛ روز به روز بر كمیت و كیفیت روزنامههای دولتی در ایران افزوده میشود. علاوه بر روزنامهی «ایران» كه ارگان رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران است، روزنامههایی مثل «وطن امروز»، «جوان» و صدالبته «كیهان» هم هستند كه حمایت مطلق و بیچون و چرا از تمامی سیاستها و بیسیاستیهای دولت، نوعی بیمهی عمر برایشان محسوب میشود.
شاید اگر از دستاندركاران این گروه از رسانههای مكتوب بپرسید روزنامه نگاری را از مشاغل بیدردسر مقرون به صرفه و اتفاقا سودآور ارزیابی كنند اما پرسش اینجاست كه آیا حقیقتاً میتوان عنوان روزنامهنگار را به نویسندگان این دسته از مطبوعات داد؟
پاسخ من این است كه دستكم مادامی كه از جغرافیایی به نام ایران صحبت میكنیم این گروه از نویسندگان مطبوعات، بیش و پیش از هر چیز، رپرتاژ نویسان دولتی محسوب میشوند و روزنامهنگار در این سرزمین یعنی همان حلزون كولی دهان دوخته.
اما اگر از احوال این حلزونهای كولی دهان دوخته جویایید، باید بگویم ملال دوری شما آخرین گرفتاریای است كه دارد؛ چرا كه یا در زندان است و دارد اعتراف و بازجویی پس میدهد، یا بیرون از زندان به «غربت خانگی» دچار است و روزنامهای برای نوشتن ندارد و یا خانهی حلزونیاش بر پشت، در جستوجوی دنیای آزاد، مرزها را پشت سر گذاشته و خانهاش را موقتا یا برای همیشه ترك گفته است.
آمار و ارقام حكایت از آن دارند كه تنها پس از انتخابات دور دهم ریاستجمهوری در ایران 2000 روزنامه نگار بیكار شدهاند.از این تعداد، هر روز عدهی بیشتری سر از كشورهای آزاد و خوشبخت جهان درمیآورند.عدهی زیادی هم راههای گریز را میسنجند و نقشهی رفتن میكشند.اندك نهادهای رسانهای باقیمانده در كشور كه البته آنها هم به نظر میرسد نفسهای آخر را میكشند، برای این حجم انبوه بیكارانٍ قلمبهدست، به اندازهی كافی صفحهی سفید ندارند. روزنامهنگاران ایرانی در جریان ناآرامیهای اخیر حتی درهای تنها خانهی خود – انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران – را هم پلمپشده یافتند و این یعنی ما روزنامهنگاریم و دستمان به هیچ كجا بند نیست.
این است كه این روزها بیش از گذشته روزنامهنگار معترف، روزنامهنگار زندانی، روزنامهنگار افسرده، روزنامهنگار بیكار، روزنامهنگار بیپول، روزنامهنگار رانندهی تاكسی و آژانس، روزنامهنگار كارمند روابط عمومی، روزنامهنگار پناهنده، روزنامهنگار مهاجر و در یك كلام روزنامهنگار تغییرهویتداده ،ترسخورده و مسخشده میبینید و این یعنی بزرگترین زندان روزنامهنگاران جهان، همچنان بنا دارد بزرگترین زندان روزنامهنگاران جهان باقی بماند.
http://khabarnegaran.info/article.php3?id_article=63
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|