بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

سه شنبه 10 آذر 1388 ـ  1 دسامبر 2009

 

نقطهء عطفی در مبارزات مردم ایران

محمد پروین

از تحولات شگفت اَور اخیر مردم ایران اندک زمانی بیش نمی گذرد. هر یک از ناظران این تحولات، با برداشتی خاص، نامی بر اَن نهاده اند و اَنرا تعبیر و تفسیرکرده و می کنند. طبیعتاً نگارنده نیز در این طیف جائی دارد. اَنچه امیدوارم به نقطه نظرات من تمایزی ببخشد این است که، همانگونه که راه و رسم چندین ده ساله من بوده است، جایگاه خود را بعنوان فردی در برون مرز برای کمک عملی به اهدافی که فکر می کنم ایرانیان اَزاده در درون مرز برایش در نبردند روشن کنم. با این امید که یا با نقد دیگران من راه و رسم درستتری را بیابم و یا اینکه، با مدد دیگران،  بطور عملی و نه با شعار، در پیشبرد جنبش اَزادی خواهانه مردم ایران سهیم شویم.

به گمان من، اَنچه که در دوران انتخابات در ایران شکل گرفت، حاصل برنامه ای حساب شده و مدون نبود. ارزیابی های اشتباه  خامنه ای و احمدی نژاد این شانس تاریخی را نصیب اَزادی خواهان ایران کرد و اقشار وسیعی از ناراضیان خانه نشین را به صحنهء رویاروئی با اَنان و نظام شان به میدان اَورد. عدم وجود چشم اندازی روشن و برنامه ای منسجم که حاصل سرکوب شدید رژیم بود، باعث عدم شرکت اکثریت ناراضی در مبارزات و نتیجتاً تنها گذاشتن فعالان سیاسی در مقابله با رژیم شده بود. در چنین شرایطی بود که یکبار دیگر تاکتیکی شکست خورده بکار گرفته شد و بسیاری برای جلوگیری از انتخاب بدتر، به بد راضی شده و وارد مضحکهء انتخاباتی رژیم شدند. رژیم اسلامی اگر به "بدی" که مردم بدان راضی شده بودند تن در داده بود، می توانست به کمک دستگاه های تبلیغاتی خود در درون و برون مرز، لابی گران ایرانی و غیر ایرانی، و تائید همه قدرت های سودجوی جهان، موسوی را "منتخب" مردم و براَمده از انتخاباتی دموکراتیک بخواند و بدون هیچ تغییر اساسی و پرداخت هزینهء چندانی، جان تازه ای به کالبد نیمه جانش بدمد. دنیائی که براحتی بر اَن بود تا احمدی نژاد را هم بعنوان نمایندهء "منتخب" مردم بشناسد، بدون شک با اَغوش باز از موسوی استقبال می کرد و به این جناح "عاقل تر" امتیازات بیشتری نیز می توانست بدهد. نتیجه، پیوستن دیکتاتوری مذهبی به جامعهء جهانی، گره خوردن بیشتر منافع کمپانی های غرب با منافع سپاه پاسداران، بنیادها و سایر نهادهای دولتی ـ که کل اقتصاد ایران را در دست دارند ـ و نهایتاً ایجاد موانع بیشتری بر سر راه کوشندگان و فعالان سیاسی در تغییر رژیم دیکتاتوری مذهبی در ایران بود.

خوشبختانه این چنین نشد و، بهتر از اَن، مروری بر تحولات همین دوران کوتاه، حکایت از این واقعیت شیرین دارد که خواست های جنبشی که در ایران بوجود اَمده است در حال گذار از محدوده های موسوی و خاتمی و کروبی و همهء دیگرانی است که نگران حفظ نظام هستند. شعارهائی در مایهء "حسین حسین"، اله اکبر و نظایر اَن کمرنگ شده و نداهای "مرگ بر دیکتاتور" و "جمهوری ایرانی" کلیت نظام اسلامی را هدف قرار داده اند. جنبش سبز مردمی، خواهان جمهوری ایرانی است و دیگر نشان چندانی از سبز حسینی ندارد، هر چند که هوشیارانه از آن بعنوان پناه گاهی استفاده می کند.

تظاهرات اخیر، نقطهء عطفی تاریخی را در مبارزات اَزادی خواهانه در ایران ایجاد کرد. این نقطهء عطف در شعارهائی منعکس بود که در تظاهرات مربوط به سالگرد اشغال سفارت امریکا سر داده شد. شعارهای ممنوعهء جدائی دین از دولت، جدائی دین از سیاست، و مرگ بر اسلام،  بنیاد ایدئولوژیک رژیم را به چالش گرفت؛ و شعار " اوباما، اوباما، با اونائی یا با ما"، اَغازی درخشان و جهشی چشمگیر در بیان خواست های آزادی خواهان ایران بود. این شعار اخیر حکایت از شناخت درست مردم مبارز درون مرز از اهمیت سیاست های خارجی در مورد رژیم اسلامی داشت.

اوباما، همانند سایر مسئولان کشورهای غربی، اگر چه کمی با تأخیر، بارها در مدح و ثنای مبارزات مردم ایران و حقوق بشر لفاظی کرده بود. طبیعتاً، اَنانی که این شعار را سر دادند،  این را می دانستند ولی چیز دیگری می خواستند. اَنها به اوباما، و اوباما ها، گفتند که اینکه در حرف از حقوق ما دفاع کنید ولی عملاً در پی دوستی و ایجاد ارتباط با  "اَنها"، اَن دیکتاتورها و جانی ها، باشید ما را فریب نمی دهد. اَزادی خواهان ایران  طرد و نفی رژیم اسلامی را طلب می کنند. اَنها دریافته اند که قدرتمداران غرب، تنها با براَورده شدن شرط توقف غنی سازی اورانیوم و بدون کوچکترین توجه عملی به نقض حقوق اَنها، حاضر به مشروعیت بخشی کامل به رژیم اسلامی هستند. صدای اَنها را پرزیدنت اوباما شنید ولی این امر سیاست های او را تغییر نخواهد داد. امیدوارم که ایرانیان برون مرز که سال هاست به این مسئله بی اعتنا هستند و به نوعی در مقابلش صف بندی نیز کرده اند، صدای اَزادی خواهان ایران را بشنوند و بخود اَیند. و این بخود اَمدن نه اَنست که با صدای رساتری شعار دهیم بلکه با همتی راسخ ما هم برای کم کردن موانع سر راه  مبارزان درون مرز، جنبشی ایجاد کنیم.

ما برون مرزیان تاکنون از برانگیخته شدن هزاران هزار ایرانی غیر فعال، و بخصوص جوانان، در برون مرز بهره چندانی نبرده ایم. هر چه شده است در بهترین حالت برای انعکاس بیشتر وقایع ایران بوده است که لازم هم هست ولی هرگز مؤلفه ای که در جهت کمک عملی به فعالان ایران و برداشتن موانع سر راه اَنان باشد، در این تلاش ها مشاهده نشده است تا کافی هم باشد. نشست ها، تظاهرات، اعتصاب غذاها، کنفرانس ها و هر چه که شد، جز همراهی زبانی، شعار، انشاء و شعر خوانی و موزیک و عزا داری و نظایر اَن نبود. بی توجهی و عدم پرداخت به راه کارهای عملی، که جلوگیری از مشروعیت بخشی به رژیم اسلامی در صدر اَنست، باعث شد که حامیان اصلاح طلبی و لابی گران رنگارنگ رژیم اسلامی بتوانند هدایت این تظاهرات و نشست ها را بدست بگیرند. چگونگی و چرائی این امر در نوشتهء دیگری به تفصیل خواهد اَمد. به اشارتی کوتاه و ذکر نمونه ای در اینجا بسنده می کنم.

 همانطور که در نوشته دیگری در حدود دو سال پیش عنوان شد [۱]، سازمان ملی ایرانی امریکائی (نیاک)، یکی از سردمداران لابی گری برای ایجاد ارتباط امریکا با رژیم اسلامی، هنگامیکه تلاش می کرد تا به کمک چند عنصر درون سازمان عفو بین الملل، که طرفدار اصلاح طلبان حکومتی بودند، این سازمان را به حلقهء ارتقا دهندگان خود در اَورد، سخت از جانب بسیاری از گروه های مخالف رژیم افشا شد. این کار به استناد نوشته ها و گفته ها و مطالب مندرج در اَئین نامه های نیاک صورت گرفت.  این مجموعه و بخصوص نوار ویدئوئی که از تریتا پارسی، بنیان گذار و مدیر سازمان نیاک، بدست اَمد ضربهء سختی به نیاک وارد ساخت. در  این نوار صوتی که مربوط به یکی از نشست های نیاک بود، او در اعتراض به کسانی که می پرسیدند چرا نیاک نقض حقوق بشر را در ایران محکوم نمی کند، پاسخ داده بود که "ما یک گروه حقوق بشری نیستیم."  در همین مقطع زمانی بود که نیاک دریافت اشتباه بزرگی کرده است و، برای جبرانش، یک شبه فعال حقوق بشر شد. نیاک در مرور به اشتباه خود و با توجه به چند و چون حرکات به اصطلاح اپوزیسیون رژیم، و اَنچه که در صحنه های بین المللی اتفاق افتاده بود، به روشنی دریافت که دم زدن از حقوق بشر نه تنها کوچکترین مسئله ای را برای ایجاد ارتباط با رژیم ایجاد نمی کند، بلکه امکانات وسیع تری را نیز برای موفقیت در اینکار فراهم می کند. نیاک این واقعیت تلخ  (و البته برای اَنها شیرین!) را توانست ببیند که ۳۰ سال محکومیت رژیم در جلسات مختلف سازمان ملل و درگزارشات نقض حقوق بشر توسط اتحادیهء اروپا و وزارت امور خارجه امریکا کوچکترین نقش عملی در کاهش تلاش دنیای غرب برای ایجاد ارتباط دوستانه و شناخت همین رژیمی که بطور مداوم محکومش کرده اند نداشته است. نیاک دریافت که نامه نگاری، صدور درخواست عمل فوری از طرف سازمان های بین المللی و خواهش از خامنه ای و شاهرودی برای توقف نقض حقوق بشر و زندان و شکنجه هم ره به جائی نبرده است. نتیجه گیری از این مشاهدات این بود که اگر اعتراضات این چنینی اثری بر هدف نهائی نیاک و دیگر لابی گران که ایجاد ارتباط  دنیاىٰ غرب و امریکا با رژیم اسلامی است، ندارد چرا اَنها هم حقوق بشری نشوند؟ و شدند. در تحولات اخیر ایران بجای اینکه خودشان را در هفت سوراخ پنهان کنند، با همان شعار هائی که اپوزیسیون اسیرش شده بود، وارد میدان شدند و اداره و چرخاندن جنبش "سبز" را هم بطور غیر مستقیم در برون مرز بدست گرفتند.

در حوالی همان دورانی که نیاک دریافت که سر دادن شعار های حقوق بشری چه مزایائی دارد، یکی از دببران  مشاور نیاک، بنام هادی قائمی که قبلاً در سال ۲۰۰۳ از دبیران اصلی اَن نیز بود، تشکیلاتی را بنام "کمپین بین المللی برای حقوق بشر" دایر کرد و با بهره گیری از حمایت پاره ای از لابی گران در سازمان دیدبان حقوق بشر، حمایت نیاک، و بی خبری "اپوزیسیون" برون مرز، بسرعت خود و سازمان خود را مطرح کرد.

هادی قائمی در ژانویهء سال ۲۰۰۴، همراه با خانم دخی فصیحی به نمایندگی از سازمان نیاک و با استفاده از بورسی از یک مؤسسهء امریکائی [۲] به ایران سفر کرد. اَنها با حمایت گروه همیاران، کارگاهی را در تهران برگزار کردند و به سلامت به امریکا بازگشتند. او تا حدود دو ماه پیش از دبیران مشاور نیاک بود ولی اخیراً، پس از اینکه کارهای غیر قانونی نیاک در لابی گری مورد سئوال مراجع قانونی گرفت، احتمالاً بنا به مصلحت، نامش را حذف کردند. هادی قائمی یکی از چرخانندگان اعتصاب غدا در نیویورک بود

منتها بخش دردناک این ماجرا اَنجاست که خواست مسخره ای که "کمپین بین المللی برای حقوق بشر" مطرح کرده است، ورد زبان طیف وسیعی از نویسندگان، نقادان، فعالان و رهبران احزاب سیاسی برون مرز،  همهء لابی گران رژیم، اصلاح طلبان درون رژیم و "سبز حسینی" شده است. این خواست که در همیاری با جنبش "سبز"  و دفاع از حقوق بشر مطرح شده این است که سازمان ملل نمایندهء ویژه ای را  برای بررسی اتهامات مربوط به شکنجه و تجاوز و قتل در دوران انتخابات به ایران بفرستد. این خواست مسخره که در ده ها پتیشن و درخواست "اپوزیسیون" برون مرز نیز تکرار شده است، جز توهینی به مردم اَزادی خواه ایران و به هیچ گرفتن همهء اَنچه که اَنها به قیمت از دست دادن جان خود در خیابان ها اثبات کردند و فیلم و خبر مستقیم اش به همه دنیا رسید، نیست. ما همیشه یک دورهء تاریخی از وقایع عقب هستیم. نمایندهء ویژه به دورانی تعلق دارد که رژیم حاکم توانسته است جرم و جنایت خودش را از چشم مردم دنیا مخفی نگاه دارد. رژیم اسلامی بنا بر قانون اساسی خود و متمم های اَن است که  انسان های اَزاده را ببند می کشد، شکنجه می دهد، سنگسار و اعدام می کند. جنایات اش «قانونی» است، و جنبش اخیر ایران نیز شرایطی فراهم کرد که دنیا اَنها را در عمل هم ببیند. وانگهی هیچ کدام از این درخواست کنندگان فرستادن نمایندهء ویژه به ایران اشاره ای نکرده است که بر فرض نیز که چنین نماینده ای گزارش جامعی از نقض حقوق بشر در ایران تهیه کند، چه فاکتور جدیدی را ایجاد کرده است و چه نتایجی  مثبتی بر اَن مترتب است. 

اگر تاکتیک ها و استراتژی ما در برون مرز دگرگون نشود، اگر از دام زبان بازی، سینه زدن برای حقوق بشر و انشاء نویسی در نیائیم، نه تنها به مبارزات مردم ایران کمکی نکرده ایم، ناممان بعنوان کسانی که فرصت های تاریخی را برای کمک به اَنان را دست دادند ثبت خواهد شد.

اوباما ها اگر بخواهند با مردم ایران باشند، باید هر نوع ارتباطی را با رژیم اسلامی مشروط به قطع نقض حقوق بشر و، بعنوان اولین قدم، اَزادی زندانیان سیاسی کنند. شکی نیست که این کار با خواهش و تمنا  عملی نخواهد شد. انتخاب فردی بنام جان لیمبرت بعنوان مسئول امور ایران در وزارت امور خارجه آمریکا، که در واقع نه گفتن اوباما به مردم ایران بود، شاهد این مدعاست. جان لیمبرت، از گروگان های دوران اشغال سفارت، مشاور فعلی نیاک و از ارتقا دهندگان سر سخت ایجاد ارتباط با رژیم اسلامی است. کشش او به سوی رژیم اسلامی در تمام نوشته ها و سخنرانی های او منعکس است. او سخت کوشیده است تا راه را برای شناخت بدون قید و شرط با رژیم اسلامی هموار سازد.

تنها راه حل جلوگیری از شناخت دشمن مردم ایران از جانب قدرتمداران غرب این است که اَنانکه اهمیت این امر را در می يابند همدیگر را پیدا کنند، بطور منسجم و با برنامه از اقشار مختلف مردم دنیا و سازمان ها و اتحادیه هائی که از مسائل ایران اَگاه و بر انگیخته شده اند کمک بگیرند تا شاید با استفاده از قدرت رأی اَنان و خود بتوانند سیاست های خارجی را تغییر دهند.

لابی گران و حامیان ایرانی و غیر ایرانی رژیم و پاره ای از عقب ماندگان به اصطلاح چپ ایرانی و غیر ایرانی، ارتباطات بین دنیا و بخصوص امریکا و رژیم اسلامی را به دو نهایت حملهء نظامی به ایران و یا دوستی با رژیم اسلامی تقلیل داده اند. راه حل اساسی، نه حملهء نظامی علیه ایران است و نه دوستی با رژیم اسلامی. بدیل دیگری وجود دارد که اگر بکار گرفته شود، خطر این رژیم را برای همه دنیا از میان خواهد برد. تحریمی هوشمندانه [۳]علیه رژیم اسلامی در ایران پیام روشنی به مردم ایران خواهد بود دال بر اینکه جامعهء جهانی در کنار اَنها و مایل به تضعیف دشمن شان می باشد. اعمال چنین تحریمی، ایرانیان اَزاده را توانمندتر خواهد ساخت تا تلاش خود را در نبرد با رژیم اسلامی حاکم برای ایجاد یک رژیم سکولار، از طریق نافرمانی مدنی و روش های غیر مسلحانه به پیش ببرند.

 

مراجع

1. Using Human Rights to better serve a dictatorship
http://mehr.org/NIAC_HR.htm

2. National Endowment for Democracy (NED)
http://www.niacouncil.org/index.php?option=com_content&task=view&id=26&Itemid=2

3. جایگاه تحریم هوشمندانه در مقابله با رژیم اسلامی
      http://mehr.org/Sanction_role_in_fighting_IR.htm

برگرفته از:

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=10018

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com