بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/09/8.Tuesday/090809-Taghi-Ruzbeh-Nehzat-e-Azadi.htm |
سه شنبه 17 شهريور 1388 ـ 8 سپتامبر 2009 |
و اما خطاب به حاکمیت: نهضت آزادی در نصایح حکمیانه اش به سرکردگان نظام آنها را به در نظر گرفتن منافع با ثبات و دراز مدت خود دعوت می کند: «نهضت آزادی ایران، همچون گذشته، مشفقانه به حاکمان توصیه میکند که به جای سركوب و حذف نیروهای سیاسی ملتزم به قانون اساسی و تنگ کردن پيوستهء فضای سیاسی، با قانونمداری و گسترش آزادیهای سیاسی و مدنی، بقا، انسجام و ثبات نظام را تضمین كنند. بله! از آنجا که نظام های سرکوبگر همواره "خود ـ برانداز" و "خود ـ ویرانگر" بودهاند از تکرار سرنوشت آنها بپرهیزید».
بدیهی است که در نزد این جریان، جنبش اعتراضی مردم هیچ نقشی در تنگ تر ساختن حلقهء محاصرهء رژیم و محدودهء مانورهای آن، تشدید تضادهای درونی و جهانی آن، و لاجرم در"خود براندازی و خود ویرانگری" ی رژیم ندارد وگرنه هیچگاه به جنبش توصیه نمی کرد که به خانه های خود برگردید.
همانطور که ملاحظه می کنید، نهضت آزادی در نقش کاسهء داغ تر از آش، نه فقط نگران از دست دادن ثبات و انسجام نظام و قربانی شدن منافع درازمدت آن است، بلکه در التماس خود به حاکمیت، تنها به نصیحت حول امتناع از حذف ملتزمین به قانون اساسی می پردازد؛ گوئی که ستاندن جان و مال غیرملتزمین مباح است و جرمی محسوب نمی شود!
البته صدور چنین رهنمودی از سوی جریانی که از همان هنگام وقوع انقلاب بهمن 57، در نقش صورتک برای پوشاندن چهرهء واقعی روحانیت ظاهر شد عجیب نیست. و الحق روحانیت و شخص خمینی هم نهایت استفاده را برای فریب افکار عمومی نسبت به اهداف و نیات روحانیت و موجه جلوه دادن خود در انظار داخلی و داخلی و جهانی به عمل آورد. همان موقع نیز ترس از انقلاب - انقلاب واقعی و نه مصادره شده توسط خمینی و روحانیت – بود که او را به وصلت سیاسی با روحانیت ترغیب کرد. اکنون نیز اعتراضات خودجوش مردم در خیابان ها و بام ها و کوچه ها و... یک بار دیگر این جریان را دستخوش رعشهء نزول سیل به جای باران کرده است که باید به هر قیمت از وقوع آن جلوگیری کرد. از همین رو مخاطب این بیانیه فقط حاکمیت نیست، بلکه همچنین اصلاح طلبانی که تحت تأثیر و فشار امواج اعتراضات توده ای، از محدوده ها و خط قرمزهای این جریان فراتر رفته اند نیز هست. پیام نهضت آزادی حتی کنترل و مهار جنبش نیست بلکه توقف کامل آن است.
سفسطه های بیانیه:
نخست آنکه بیانیه، برای آنکه به راهبردهای خویش چهرهء منطقی بدهد، صریحاً و یا تلویحاً نخست اصلاحات و خشونت را در برابر هم می نهد. و سپس خشونت و انقلاب را یکسان انگاشته و خشونت را ذاتی و گوهر انقلاب می داند و، برپایهء چنین معادلهء مغالطه آمیزی، به استنتاجاتِ قهقرائی خود می پردازد. حال آن که، اولاً، نه «رفرم» در معنای واقعی خود (و نه در معنای رفرمیستی و اصلاح طلبانه اش) در برابر انقلاب قرار دارد و نه خشونت از اجزاء ذاتی و حیاتی مقولهء انقلاب است. خشونت یک مقوله عَرَضی است و تابع اوضاع و احوال و، بیش از هر چیز واکنش طبقهء سیاسی حاکم. و، بنابراین، می تواند حتی در تلاش برای رفرم، حتی از نوع رفرمیستی آن، بسته به ماهیت و ساختار و نوع کنش نظام حاکم، رخ دهد. نمونه های این گونه خشونت در برابر اصلاح طلبی در تاریخ جهان و کشور خودمان کم نیستند. بنابراین، خشونت ربط ذاتی و ماهوی با انقلاب ندارد.
انقلاب ناظر بر مطالبات و تغییرات رادیکال در ساختار قدرت و عرصهء مناسبات اقتصادی و اجتماعی توسط اقدام مستقیم مردم است. همین و بس! و جوهر اصلی آن نیز انتقال قدرت به خود مردم است (در صورتی که موفق باشد). انقلاب لحظهء انفجار برای گشودن راه مسدود شده به سوی آزادی و برابری است. نیروی محرکهء اصلی آن نیز خود توده های زحمت و کار هستند که رأساً پا به میدان نبرد می نهند و فریاد برمی آورند که خود آنها صاحب ملک و مملکت و حاکم بر سرنوشت خویشند، و اینکه تاریخ را آنها می سازند. خشونت، ذاتی نظام های مستبد و واپسگرا ست و هرآینه اگر مردم نیز، ناچار و به عنوان آخرین حربه، به آن متوسل شوند، عموماً دارای ماهیت دفاعی در برابر اعمال خشونت و دفع آن می باشد. دفع خشونت بهنگام ضرورت را نباید با اصل و منشاء خشونت برابر گرفت. همانطور که در سنگربندی های خیابانی اعتراضات ماه های اخیر - همچون بهم ریختن آرایش نیروهای موتوریزه و ضربتی ضدانقلاب- بکرات شاهدش بودیم. دفع خشونت می تواند به منزلهء مقابلهء با خشونت باشد و برای خنثی کردن آن، و تفاوت ماهوی دارد با کیش ستایش از خشونت. چنان که اصل دفاع در برابر تجاوز به حقوق اولیه و بدیهی انسان حتی در منشور جهانی حقوق بشر هم برسمیت شناخته شده است و، بنابراین، یک حق بدیهی، مدنی و برسمیت شناخته شده در جهان امروز است. تقلیل و تعبیر مفهوم انقلاب از تغییر رادیکال شرایط زندگی برای مناسبات اجتماعی برابر به خشونت، همواره مهمترین دستاویز مدافعان وضعیت موجود در برابر انقلاب و علیه آن بوده است. بی شک اگر روزی فرا رسد که مردم برای تغییر شرایط زندگی خود، و برای بدست گرفتن سرنوشت شان، دیگر نیازی به انقلاب نداشته باشد، آن روز را براستی باید ورود تمدن بشری به فار تازه ای از تکوین خود بشمار آورد. آن زمان می توان از انسانی شدن تاریخ و شروع فصل تازه ای در تکامل انسان -انسان طرازنوین- سخن گفت. ولی تا آن زمان انقلابات می توانند هم چنان آخرین راه حل برای حرکت بدان سو باشند.
دوم آنکه، اگر خشونت می تواند فارغ از اصلاح و یا انقلاب صورت بگیرد و منشاء اصلی آن نیز نظام حاکم است، و اساساً نفس دولت خود تجسم خشونت و تبلور سلطهء طبقاتی و خلع ید از تولید کنندگان واقعی ثروت و قدرت است. پس، توصیف انقلاب با خشونت، و همزاد دانستن اصلاح طلبی با صلح و آرامش یک معادلهء کاذب است. مگر آنکه منظورمان از آن نه اصلاحات واقعی در سیستم حاکم، بلکه صرفاً یک شعار توخالی باشد. و البته «اصلاحات طلبی از نوع نهضت آزادی» نیز چیزی جز شعار توخالی نیست؛ اصلاحاتی که باید کف آن را آنقدر پائین آورد که که برای حاکمیت قابل قبول باشد، ولو آنکه به صفر و یا نزدیک به صفرمیل کند. بدیهی است که این دیگر یک تسلیم طلبی کامل و بی حد و مرز است که حتا ربطی به پلاتفرم اصلاح طلبانه هم ندارد. و این یعنی مخالفت با هرگونه مبارزهء مدنی و نافرمانی اجتماعی که می تواند رژیم را به خشم آورد. و اگر در نظر بگیریم که حکومت اسلامی، در طی بیش از30 سال حیات ننگین خود، نشان داده است که حتی انجام اصلاحات نیز در این نظام نیازمند به انقلاب و تغییرات ساختاری است، آن گاه جوهر ارتجاعی این فراخوان نهضت آزادی بیشتر نمایان می شود.
سوم آنکه، وقتی نهضت آزادی در حین عبور از رودخانهء خروشان به هوس رقص شتری، یعنی بازگشت به مبارزهء "قانونی" قبل از 22 خرداد، می افتد، فراموش می کند که این مبارزات لااقل در طی 12 سال اخیر به بن بست کامل رسیده بود و خیزش اخیر نیز در واکنش به چنین بن بستی بود و، بنابراین، چنین "رهنمودی" تنها می تواند به معنی صدور یک چک سفید باشد برای باقی ماندن جباریت حاکم.
آيا صدور چنین بیانیه ای بخصوص در لحظات کنونی ـ یعنی در شرایطی که رژیم از یکسو اساساً حربهء سرکوب را برای خاموش کردن شراره های جنبش بکار گرفته است و، از سوی دیگر، هر روز شاهد افشاء پرونده های تازه ای از جنایت های رژیم هستیم و آخرین آن افزوده شدن قطعهء جدیدی بر قطعات گورستان خاوران است، می تواند حامل چه پیامی باشد؟:
از یکسو، نشاندهندهء نگرانی این جریان از فراروی جنبش از محدوده های خطوط قرمز آن است و حتی باید به آن افزود نگرانی از عملکرد اصلاح طلبانی که تحت فشار جنبش پای خود را اندکی از ظرفیت های معمول خود فراتر نهاده اند و، از سوی دیگر، در جستجوی مکان امنی برای آویختن شال و کلاه خود در شرایطی که مواجه با قدرت نمائی رژیم و افت مقطعی و نسبی جنبش است.
البته، برای کسانی که به عملکرد این جریان، بخصوص در بزنگاه های تاریخی در طی چندین دههء عمر آن آشنائی دارند، این گونه رویکرد امر نامنتظره ای نیست؛ چرا که بر آنها پوشیده نیست که بند ناف این جریان متأسفانه با نظام کنونی گره خورده و تنها به مثابه اپوزیسیون قانونی رژیم می تواند به حیات خود ادامه دهد.
واقعیت آن است که حتی فرصت طلبی میوه چینان نیز بهنگام رسیدن میوه ها و در فصل میوه چینی صورت می گیرد وگرنه جز آش نخورده و دهان سوخته نصیبشان نخواهد شد.
14 شهريور 1388 ـ 5 سپتامبر 2009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |