بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان    |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/09/6.Sunday/090609-Saman-Sroushnia-What-I-Expeted.htm

يک شنبه 15 شهريور 1388 ـ  6 سپتامبر 2009

 

از «سکولارهای محترم ایرانی» چه می خواستم؟

سامان سروش نیا

 

بعد ازاینکه «مقالهء ناخنکی به ساحت مقدس سکولاریسم» را برای سایت محترم سکولاریسم نو فرستادم، جناب دکترنوری علا طی ایمیلی اين جملات را برای من فرستادند: «شخصاً از شما پرسشی دارم : منظور شما از اين جمله چيست؟: "سکولارهای محترم ایرانی جایگاه خود را در این منازعه مشخص بفرمایند". آيا مشخص کردن جايگاه همان روشن کردن موضع است؟ يعنی موضع سکولارها در اين منازعه روشن نيست؟ آيا فکر نمی کنيد که پای استدلال شما هم در اين مورد می لنگد و چون پيشنهاد مشخص و عملی نداريد خواستار اين کار شده ايد؟ من نيز خوشحال می شوم که شما توضيحات بيشتری بدهيد. گويا حالا نوبت سرزنش سکولارها رسيده است».

          و، پس، من هم بهتردیدم دراین مورد توضیحاتی بدهم :

1. می پرسند: «فکر نمی کنید پای استدلال شما در این مورد می لنگد و چون پیشنهاد مشخص و عملی ندارید خواستار این کارشده اید؟»

اینکه پای استدلال من چوبین است و می لنگد را نمی دانم؛ این را باید کسانی که خوانندهء آن مقاله بودند بگویند؛ هرچند که من هم با این ایراد جناب دکتر زیاد مخالف نیستم و خود من هم ادعای ارائهء راهکار برای ایرانیان مقیم خارج از کشور را ندارم؛ نه توانائی اش را دارم و نه امکان اش را . من در ایران زندگی میکنم و هیچ تصور درستی هم از جامعهء ایرانیان خارج از کشورندارم. پس، طبیعی است که نتوانم پیشنهاد مشخص و عملی ای بدهم. قصدم از نوشتن آن مقاله فقط و فقط بيان چیزی ست که از اعمال سکولارهای ایرانی مقیم خارج  می بینم، با تمام کاستی های اين تصویر. و آن چیزی که می بینم این است که عملاً سکولارهای ایران، مثل همهء سال های گذشته، پیرو و دنباله روی مذهبیون هستند.

مثلاً، بیایید بپذیریم که انسان مذهبی، مذهبی است. حالا می توانیم هرنوع پسوند و پیشوندی با آن همراه کنیم. یا اینکه این مذهبیون هرگونه گرایش سیاسی و یا عقیدتی هم که در تمام سال های گذشته پیدا کرده باشند اما اين «گرايش» پس زمینهء ذهنی آنان را هرگز تغییر نخواهدداد. به صحبت های آقای کدیور در طی یکی دو ماه گذشته نگاهی بکنید. ایشان علناً تمام اپوزسیون سکولار ایران را به لجن میک شد و جالب اینجاست که همهء مستمعین ایشان با شور و شوق فراوان برای ایشان دست می زنند. «در حالی که این سکولارها نبودند که ایشان و همهء همپالگی هاشان را به زندان انداختند و در شکنجهء ایشان هم هیچ نقشی نداشتند».

راستی، سئوال مهم این است که جای سکولاریست های بزرگ ایرانی (ذکرشدگان در مقالهء قبلی) در دانشگاه های غرب کجاست ؟ نقش اینان در ساختن تصویری درست از ایران و مردم ایران امروز نزد نخبگان غرب چیست؟ تا چه میزان است؟ چرا چامسکی باید در اعتصاب غذای آقای گنجی شرکت بکند؟ چه وجه اشتراکی بین تفکرات این دو هست؟ چرا سکولارهای ایران نباید خالق جنبشی باشند تا بتوانند تحرکی در دنیای غرب ایجاد کنند .

من خوشحال می شوم اگر ارزیابی سکولارهای ایران را داشته باشم؛ که آیا اصولاً سکولاریسم ایرانی توانائی ایجاد یک جنبش مستقل را دارد و یا خیر؟ من سال هاست که مقالات و کتاب های آقايان نوری علا، آرامش دوستدار، و لاجوردی یا خانم بقراط و ميرزادگی و..، و آنچه که در سایت های اینترنتی وجود دارد را با اشتیاق می خوانم. من شاگرد کوچک این مکتب ام و علاقمند دانستن بیشتر از سکولاریسم؛ مکتبی که در ایران امروز دو تعریف کاملاً متضاد از آن مستفاد می شود. و صد البته من به قرائت افرادی چون شما جناب آقای نوری علا باور دارم. اما این را هم متوجه شده ام که، طی سالیان گذشته، جنبش سکولار ایران نتوانسته و قادر نبوده تا «سکولارهائی پراگماتیست» پرورش بدهد. در واقع سکولاریسم ایرانی تنهادر حد نظریه پردازی باقی مانده، و این مرز، مرزی است که تقریباً نزدیک به صد و بیست سال است که سکولاریسم ایران در آن مانده. البته باید این را هم پذیرفت که همین هم برای جنبش سکولاریسم بسیارخوب است.

در جائی دیگر جناب آقای نوری علا مرقوم فرموده اند که: «خود شما هم هیچ پیشنهادعملی و مشخصی ندارید». در ابتدا باید این سئوال را از خودم بپرسم که من اصلاً امکان دادن پیشنهاد ـ چه عملی و چه غیرعملی ـ را دارم یا نه؟ خود من هم این را نمی دانم. از طرف دیگر، به هیچ وجه مهم هم نیست که چه کسی پیشنهاد دهنده باشد. مهم این است که آیا می توان کاری کرد و یاموردی را ذکر کرد که تمام سکولارهای ایران بر سر آن به یک اتفاق نظر برسند؟ در پاسخ باید بگویم که به نظر می رسد که عملاً امکان این کار وجود ندارد و به راحتی می توان با کوچکترین مسئله طوفانی از اختلاف بین سکولارهای ایران ایجادکرد. سکولارهای ما هنوز بر سر بازی ای که هر از چند گاهی آقايان گنجی، کدیور، سازگارا، نوری زاده و... به راه می اندازند روزها و روزها وقت و انرژی هدر می دهند.

امروز تقریباً نزدیک به یک ماه ازجریان آقای گنجی می گذرد؛ بیایید به همین مسئلهء پرچم نگاهی بکنیم. چه می بینیم؟ در واقع فقط و فقط درگیری بر سراین مسئله بین سکولارهای ایران است ـ حالا از هر طیفی که باشند. ساعت ها و ساعت ها تلویزیون های سیاسی در لس آنجلس در مورد آن صحبت می کنند و انرژی برسر آن به هدرمی دهند. و مذهبیون ایران فقط زمانی که ببینند آتش این اختلاف اندکی سرد شده با اظهار نظری یا مقاله ای مجدداً آن را گرم می کنند.

به نمونه ای اشاره کنم. امروز، در برنامهء «همصدائی»، آقای فرامرز فروزنده مصاحبه ای با خانم ها شکوه ميرزادگی و نیره توحیدی و آقای مسعود نقره کار انجام می داد. در جائی، خانم نیره توحیدی، در اعتراض به نظرخانم میرزادگی در مورد پرچم شیر و خورشید، بر آرم شیر و خورشید ایراد گرفت که چرا یک زن مبارز جنبش فمینیسم از آرمی که مردانه  ومظهرخشونت است دفاع می کند، و پیشنهاد ایشان این بود که شمشیر را باید از دست شیر گرفت، خورشید را از پشت آن بیرون آورد و اصلاً خود شیر هم یک نماد از خشونت است.(به نظرم، با استناد به پیشنهاد فمینیستی ایشان، بهتر است تا عکس "باگزبانی" یا "دانلد داک" را بر روی پرچم ایران الصاق کنیم، آنوقت دیگر هیچ خشونتی در آن نخواهد بود). سئوال مهم این است که چرا هرگز یک جریان سکولار ایرانی پیش قدم نمی شود تا، مثلاً، بگوید ما پرچم شیر و خورشید می آوریم و حاملان پرچم با آرم عنکبوت را در جمع خود راه نمی دهیم؟ آنوقت خواهیم دید آیا اصلاً این مسئله محلی از اعراب برای مذهبیون خارج نشین خواهدداشت؟ اصلاً، وقتی بر سر آن خواهند گذاشت، واکنش گروه ها، متفکران و تئوریسین های سکولار در خارج از کشور به این مسئله واقعاً برای من به عنوان یک ناظر جای اعجاب دارد. چرا که اعمال، نظرات و صحبت های این طیف رانده شده از قدرت به روشنی موید این نکته است که اینان سکولارهای ایرانی را عملاً به عنوان دشمن، و در یک کلام به همان چشمی که صاحبان قدرت درایران سکولارها رامی بینند نگاه میکنند. و تعجب در این است که افرادی در بین سکولارهای ایرانی پیدا می شوندکه با اصرار و ابرام فراوان خواهان چسباندن خود به اپوزسیون مذهبی خارج نشین  هستند .

2. دکتر نوری علا می نويسد: « گويا حالا نوبت سرزنش سکولارها رسيده است.» اما، به نظر من، احمقانه ترین کار سرزنش سکولارها است. معقولتر است اگر بتوانیم سکولارهای ایرانی را نقد کنیم. سرزنش چه دردی را دوا می کند؟ بنظرم باید بتوانیم سکولارها را نقد کنیم و خود جنبش سکولاریسم هم باید اجازهء نقد خود را بدهد تا به فاجعهء روشنفکری ایران دهه های سی و چهل و پنجاه شمسی ختم نشود.

جناب دکتر نوری علا! شما اسم سایتی را که با علاقهء زیاد، هر روز و به یمن فیلترشکن های متعدد، می توانم ببینم «سکولاریسم» نو گذاشته اید. و فکر می کنم شما هم با من هم عقیده هستید که با نقدسازنده و غیرمغرضانه می توان این تازگی و نو بودن و حتی شادابی را حفظ کرد . از سوی دیگر، سرزنش را وقتی باید کرد که جنبش سکولاریسم راه خود را رفته باشد و در پایان به آن نقطه ای رسیده باشد که که بتوانیم بر آن لفظ شکست را اطلاق کنیم. حال آنکه سکولاریسم در ایران امروز تازه در ابتدای راه است و دارد می رود تا تبدیل به یک جنبش در سطح توده ها شود، آن هم در یک مقطع زمانی بسیار جالب. یعنی، درست در زمانی که تفکر مذهبی حاکم در ایران به پایان راه خود رسیده است و برای بقاء دارد به هر وسیله و بهانه و ابزاری متوسل می شود. اکنون زمان آن است تا جنبش سکولاریسم و سردمداران آن آمادگی کاملی برای برخورد با این مسئله داشته باشند.

طرف خطاب من در این مقال «احزاب سیاسی خارج ازکشور» نیستند؛ بلکه افرادی چون شماست. یک حرکت یک نفره، هر چقدر هم که کوچک باشد بازتابی بزرگ می تواند ایجاد کند. من حرکت یک نفرهء آقای سیامک شجاعی در هنگام اعتصاب غذای آقای گنجی در مقابل سازمان ملل را یک حرکت بزرگ می دانم که به تنهائی بیانگر بسیاری چیزها بود . ایشان به امثال منی که در ایران زندگی می کنند نشان داد که در دنیای آزاد یک نفر هم می تواند موج  تحرک ایجاد کند. همانطور که ملت درون ایران هم ثابت کردند که چه امکان وسیعی، سایت هائی مثل فیس بوک و توئیتر می توانند در اختیار مردمان گرفتار دیکتاتوری ها برای مبارزه و افشاگری قرار بدهند .   

 

3. در آن مقاله خواسته بودم که «سکولارهای محترم ایرانی جایگاه خود را در این منازعه مشخص بفرمایند». این مسئله که مردم ایران به خیابان آمدند و علیه نظام شعاردادند، با مسئله اختلاف بین 2 جناح حاکم در قدرت کاملاً متفاوت است. در این که در ابتدا مردم برای اصلاحات و انجام رفورم، و به امید تغییر به صحنهء رای گیری آمدند شکی نیست. خود من، در زمان تبلیغات کاندیداها، هر روز برای فیلمبرداری به خیابان می رفتم؛ و بارها اتفاق افتاد که در کنار جمعیتی هر چند کوچک قرار می گرفتم که با شور و حرارت در مورد انتخابات صحبت می کردند و چندباری هم شد که نظر مرا در مورد رای گیری پرسیدند. وقتی می گفتم رأی دادن کار اشتباهی است به سرعت تند می شدند و در یکی دو مورد تا مرز درگیری فیزیکی هم با من پیش رفتند .

اما ازف ردای انتخابات و با درخواست میرحسین جهت آمدن طرفدارانش به خیابان 2 عامل موجب شد تامردم از رهبران اصلاحات گذر بکنند و نیت واقعی خود را نشان بدهند. اول خشم عمومی از توهینی بودکه به شعور یک ملت شده بود؛ توهینی سی ساله که هنوز هم ادامه دارد. و دیگر کم شدن فشار سرکوب و اختناق در زمان انتخابات. 

و اما نیت واقعی مردم، خواست آنان برای خلاصی از شرحکومتی مذهبی بود و به همین علت هم به سرعت از موسوی و همه همپالکیانش عبور کردند و سراغ موجودیت کل نظام رفتند. با این حرکت مردم به زودی چهرهء واقعی رهبران جنبش سبز هم روشن شد. زمانی که شعارها از حد رای من کجاست، به شعارهائی برای براندازی رژیم تبدیل شد دیگر میرحسین را درخیابان و با مردم نمی بینیم و او به اطاق سکوت می رود. يا رفسنجانی همه را به پیروی از فرمایشات مقام رهبری فرا می خواند. و گنجی هم به یکباره با مطرح کردن مسئلهء پرچم موجب ریزش و اختلاف در بین مردم و اپوزسیون خارج از کشورمی شود . آقای دباشی هم می گوید «به نظرم نمی رسد که نسل شما به دنبال یک انقلاب دیگر است. گمانم نسل شما به نوعی بلوغ سیاسی و فکری رسیده است؛ بلوغی که نسل من فاقد آن بود؛ و درست به همین منظور است که می گویم باید ساختار نهضت سبز را موشکافی کرد»؛ هرچند که به نظرم آقای دباشی و همهء همنوعان ایشان هرگز به هیچ بلوغی نمی رسند. 

 از سوی دیگر، دولت کودتا مخالفان سیاسی قبلاً خودی خودش را با هر وسیلهء ممکن از میدان به در می کند و، برای اخراج رقیب از قدرت، به شدیدترین و سخیف ترین حربه ها وسلاح ها متوسل می شود. سوای همهء ديگر دلایل مهم این همه شقاوت و جنایت، یکی از مهمترین دلایل آن است که سواران توسن قدرت به خوبی می دانند که مخالفان قبلاً خودی شان از قماش خودشان هستند و اگر آنان به اریکهء قدرت باز گردند یقیناً غیر از آنچه اینان کردند، نمی کردند. دیگر هماینکه، با تمام اختلافاتی که بین آقای گنجی و اصلاح طلبان داخلی و تندروها و معتقدین آخرالزمانی این حکومت وجود دارد، اینان همه در یک چیز با یکدیگر اتفاق نظرکامل دارند و آن حفظ موجودیت این نظام است؛ نظامی که علیرغم اين واقعين که ملت ایران از هستی ساقط شده، برای این قماش افراد همه چیز داشته است. خود آقای گنجی را در نظر بگیرید: بیایید فرض کنیم که در ایران انقلابی نشده بود؛ آیا این فرد را بجز همسایگان و حداکثر بقال و نانوای محله اش کس دیگری می شناخت؟ حال آنکه، به یمن وقوع انقلاب اسلامی، ایشان امروز تبدیل به شخصیتی بین المللی شده، موج ایجاد می کند، عامرانه با مردم برخورد می کند و برای مبارزهء مردم خمینی وار فتوی صادرمی کند. گنجی تنها یک نمونه است؛ این دليل برای تمام بازیگران این حکومت صادق است ـ از سیاستمداران، سیاست بازان، حکومتگران این حکومت گرفته تا حتی روزنامه نگاران و هنرمندان اش. ماهیت همگی نیز بسیار نزدیک به هم است: همه کسانی اند که طی سی سال گذشته خالقان لمپنیسم بین المللی به سبک ایرانی بوده اند.

حال سکولاریست های محترم خود انصاف بدهند که آیا می توانند جایگاهشان را در دعوای مذهبیون و، در واقع، در دعوای بین مداحان با روضه خوانان مشخص بفرمایند؟ و آیا باز هم ما مردم، و از جمله سکولارهای ایرانی داخل وخارج از ایران، از حاکمان ایران رودست نخورده ایم؟    

اما نه، ما رودست نخورده ایم؛ چرا که ما مردم طرف سوم این منازعه بوده ایم و هستیم و اينجا است که نقش سکولارهای ایرانی بسیار مهم است. چرا که به نظرم ما به همان پیچ بزرگ تاریخی رسیده ایم که در آن سکولارها توانائی بازی کردن نقشی عظیم و تاریخی دارند. بیائید قدر این فرصت بزرگ تاریخی را بدانیم، قاطع باشیم و برای اولین بار درتاریخ معاصرایران، سعی کنیم مذهبیون را از صحنهء سیاسی ایران کنار بزنیم .

 

4. آقای نوری علا از من پرسيده اند: «آيا مشخص کردن جايگاه همان روشن کردن موضع است؟ يعنی موضع سکولارها در اين منازعه روشن نيست؟»

در این که موضع سکولارها روشن است شکی وجود ندارد. اما آنها در عمل است که دچار پارادوکس می شوند؛ پارادوکسی که ناشی ازخصلت این نظام ولائی است. تمام تحلیل هائی که ازشاکله، تاریخ، محتوی و ایدئولوژی نظام ولایت فقیه شده و می شود، به خوبی نشان دهندهء همین پارادوکس درخود نظام ولایت نیز هست. و همین تضاد و دوگانگی، دیدتمام نیروهای اپوزسیون غیرمذهبی را از این نظام دچار آستیگماتیسم کرده است. و همین خطای دید است که موجب شده تا نیروها و طیف های مختلف مخالف ملایان از هرحرکت این نظام یا اپوزسیون ساختهء دست این نظام برداشت های کاملاًمتفاوتی داشته باشند و، بعضاً مواضعی کاملاًمتضاد اختیار کنند.

این پارادوکس، در واقع، چیزی نیست که ساختهء دستگاه های اطلاعاتی این نظام باشد بلکه از درون ایدئولوژی و ساختاراین نظام بيرون می آید و، به مرور زمان، طی سی سال گذشته پایه ها و زیرساخت های این نظام را دچار ترک هایی عمیق کرده است. این که امروز بخشی از این نظام بر بخشی دیگر می تازد و با آنان همان می کندکه آنان در دههء شصت با مردم ایران کردند نیز ناشی از همین پارادوکس است .

         حال اما تعجب در این است که این دوگانگی، انگار با سکولارهای ایران چنان کرده که برای رسیدن به اهدافی سیاسی، هرچند بسیار نامعلوم، حتی تا نفی اندیشهء سکولاریسم پیش می روند. ایکاش نویسندگان، تئوریسین ها و نظریه پردازان ایرانی سکولاریسم اندکی هم در مورد جایگاه اخلاق در سیاست هم می نوشتند.   

تهران ـ 11/شهریورماه/1388

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630