بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

شنبه 4 مهر 1388 ـ  26 سپتامبر 2009

 

چرا انقلابیون خیانتکار می شوند؟

بیژن دوستدار ايران

در نامهء یکی از فرماندهان سابق سپاه به محمد نوری زاد که در پیک نت 16 سپتامبر منتشر شده است آمده است که "همه امورات و جنایت در حفاظت اطلاعات سپاه و بسیج طراحی می شود و رهبری هم تائید می کند."  ولی اجازه بدهید به این عبارت با دقت بیشتری بنگریم عبارتی که در نظر اول شاید خوشایند همه آنانی باشد که از جنایت های رژیم به تنگ آمده اند.

آیا خامنه ای و فرماندهان سپاه و بسیجش و احمدی نژاد با  دستگاه عریض و طویل دولتی اش واقعا هر روز گرد هم می آیند تا  جنایت عظیم دیگری را بر علیه مردم ایران طرحریزی کنند ؟ آیا واقعا آنگونه که در متون سیاسی و شبنامه های اینترنتی مکررا تاکید می شود با نیرویی اشغالگر مواجه هستیم که دستوربه غارت و نابودی ایران گرفته است؟ آیا فرض بر این است که  مشتی خائن ازهمان 22 بهمن 1357 به شکلی سازمان یافته گرد هم آمده اند به کار نابودی و تیشه به ریشه زدن  دستاورد بزرگ آن روزها یا "پیروزی حق بر باطل" مشغولند؟

 به گمان من اما واقعیت اندکی پیچیده تراز این است ودر این واقعیت این  تنها "خائنین" نیستند که  بار مسئولیت اوضاع اسف بار این دوران  را بر دوش دارند.  اتهام خیانت به عده ای مزدور بیشتر به کارلاپوشانی اشتباهات دست جمعی ملتی می آید که در گذاری تاریخی شهامت گزینش تصمیمی جمعی برای آینده خود ندارد: از مدرنیزم تحمیلی شاه دلزده می شود و در لایه های تاریک قرون وسطی به مذهب پناه می برد و اکنون نالان از دست دین ومذهب، گیج و پریشان در جستجوی کنجی امن و آرام  است؛ با هربار  تغییر عقیده ،عده ای خائن به وطن را پشت سر خود می گذارد یا به گورستانها گسیلشان می دارد. انقلاب هایی با هزینه گزاف به جان  خود و جامعه می خرد تا مجددا خود را در چنگال انقلابیون جدید و خائنین قطعی فردا گرفتارسازد.

 قصدم از این همه اما این نیست  که ادعا نمایم ما ملتی سرگشته در تاریخیم لاجرم  راه خروجی ازاین سرنوشت  آن بر ما متصور نیست و چاره ای جز تغییر رژیم ها در دوره های سی ساله برای ما باقی نمی ماند. در اینجا به تاریخ صد سال گذشته ایران و تحولات عظیم اجتماعی آن دوره نمی پردازم، تاریخ نگاران و محققین توانائی از زوایای گوناگون آن را بررسی نموده اند.  

آنچه که اینجا مد نظر است "خائن" بودن عده ایست که در یک تنگنای تاریخی قرار گرفته اند و نه راهی به پس و نه آینده ای در پیش روی دارند. در این روزهای پر التهاب که همه چیز حاکی ازشکست قطعی جمود سی ساله و پوست انداختن مجدد جامعه است  به نظر من "خائن" شدن این جمع از "خائن" بودن آنان مهمتر است.

چه شد که از رهبران دینی که ستون های اخلاق جامعه بودند و سالهای طولانی عمر خود را در اشاعه دستورات اخلاقی گذرانده بودند به ناگهان هیولاهای مهیبی پدید آمد که نتیجه سالها کوشش خود و پیشینان خود در تثبیت نهاد های اخلاقی و مذهبی را به هیچ و پوچ کشیدند. چرا خمینی پس از بازگشت به ایران بجای تبدیل به یک روحانی والا مقام و پدری مهربان به سیاستمداری تبدیل شد که فرمان حمله به این نقطه و آن نقطه کشور صادر می کرد و نهایتا زبونی خود در اداره کشور را در پس شلتاق های سیاسی علیه مردم خود و مردم جهان پنهان میی نمود؟ خمینی جام زهر را نه در پذیرفتن صلح تحمیلی بلکه در شکست خویشتن خویش در رویاروئی با واقعیت تلخ حکومت در جامعه ای سرگشته نوشید. از محبوب ترین و پر قدرت ترین مرد تاریخ معاصر ایران در زمانی کوتاه قاتل سریالی مردم و نابود کننده ذخایر جانی و مالی کشور ساخته شد.

بنا به دست آورد های علم روانشناسی هیچ انسانی نمی تواند هشتاد سال میل خویش  به قتل و نابودی را پنهان نگاه دارد، وانگهی هیچ گزارشی از دوران جوانی و کودکی وی که دلالت بر کشتن گربه و یا  هرحیوان خانگی دیگری کند نیز در دست نیست.

آنچه که دگردیسی خمینی را از مرد خدا و اخلاق به سیاستمداری سرکوبگر تسهیل نمود باورهای مذهبی او و تصورات نابجای او از مدینه فاضله بود. خمینی بیش از حد متعارف به رویاهای مذهبی و تعریف دینی در مورد انسان و محرک های آن باور داشت. ضعف شدید او، نداشتن شناخت از انسان و جامعه بر پایه دست آورد های جدید علمی بود. دانش و اطلاعات او از دنیای بیرون و روابط بین الملل نیز شدیدا کهنه و بیشتر از زاویه کشورهای عقب افتاده نسبت به کشورهای پیشرفته که توسط احزاب کمونیست ترویج می شدند، بود. در یک کلام خمینی فردی عامی و بیسواد بود که در مقامی مهم جای گرفته بود.

انتخاب خمینی توسط قریب به اتفاق مردم به رهبری، از میان دو سیاستمدار آن روزگار یعنی روح اله خمینی ملا و مهدی بازرگان دانشگاهی، آشکارا حاکی از کشش مردم به چهره ای کاریزماتیک ولی ناشناخته به جای مردی بود که به آنها وعده آرامش و پیشرفت  می داد. بازرگان که یکی از سیاستمداران با شرافت و پای بند به اصول این مرزو بوم بود زود دریافت که باز سازی سیاست و اقتصاد در این کشور در هم ریخته با نصایح عبید زاکانی و ملا نصرالدین میسر نیست و مشت آهنین برای برقراری نظم کار آمد تر است. او که می دید چه چیزی در انتظار کشور است به آرامی خود را کنار کشید و صحنه را در اختیار مردی گذارد که به اشتباه در مقام سیاستمدار افتاده بود. خمینی تنها زمانی می توانست تصمیم بگیرد که  تمام وزنه خود را در حمایت از بازرگان  به کارگیرد و کشور ملتهب را به آرامی در مسیر بازسازی قرار دهد که توانایی درک و دیدن سرنوشت حکومت خود و ناهمخوانی تاریخی باورهای مذهبی اش با واقعیت های اجتماعی  را می داشت.

بهر صورت انتخاب میان این دو سیاستمدار و سیاست مقرر توسط اکثریت جامعه گرفته شد. البته تاکید کنم که این اکثریت توجیه و تاییدی بر درستی انتخاب نیست.

سه دهه پس از راهپیمایی های میلیونی و چندین ماهه در برابر سفارت اشغال شده آمریکا یا کعبه جدید رژیم اسلامی توسط گروهای مذهبی، چپ و چپ اسلامی که تائید سیاست های خمینی بود، اکنون شاهد آن هستیم که از مردان آسمانی، سرمایه داران زمینی و از مدافعان ناموس مردم در مقابل دشمن خارجی هتاکان به ناموس مردم پدید آمده است. آنچه که امروز با آن دست به گریبان هستیم بدون تردید نتیجهء منطقی همان انتخاب نابجای مردم در آبان 1358 است.

آقایان هرچه باشند "خائن" نیستند. ولی سوال اینست که، پس، چه سودی از این اعمال "خائنانه" می برند؟ آیا احمدی نژاد و اعضای کابینه اش هر روز گرد هم می آیند که دستور خیانت آن روز را تنظیم و دیکته کنند؟

انتخاب احمدی نژاد توسط اتاق فکر قدرت در ایران دلایل دیگری داشته است که بیان آنها توسط عاملان و مجریان غیر ممکن است؛ حداقل در سطح افکار عمومی. اما از رفتار و کنش دستگاه حکومتی اهداف انتخاب احمدی نژاد قابل روئیت است.

حذف سوبسید ها، خصوصی سازی اقتصاد و برقراری رابطه با آمریکا از اهم این اهداف به نظر می رسند.

حکومت پوپولیستی خمینی اقتصاد ایران را به بیراه ای انداخت که خروج از آن بسادگی میسر نخواهد بود. خمینی با رد طبقه متوسط به عنوان هم پیمان اجتماعی چاره ای بجز نزدیکی و به کار گیری ابزاری طبقات تهیدست برای خود باقی نگذاشت و برای اجرای سیاست ایجاد بحران و ادامه حکومت به هر قیمتی، بخش وسیعی از در آمد های کشور را به شکل یارانه در اختیار طبقات پائین جامعه اختصاص داد. مدیران حکومتی 30 سال گذشته ایران هیچگاه فرصت کاهش یا قطع آن ها را به دست نیاوردند. حتی زمانی که محمد خاتمی قصد افزایش تدریجی قیمت بنزین را داشت مخالفین وی در جناح دیگر به روش های مختلف در این هدف مهم کار شکنی کردند تا جائی که مجلس محافظه کاران سالهای آخر ریاست اوطبق یک قانون ، مانع افزایش کامل قیمت کالا ها و خدمات دولتی و یا اصطلاحا منجمد کردن آنها شد و بدین ترتیب بر حجم پرداخت یارانه های دولتی افزود. خیانتی آشکار از سوی مخالفین خاتمی که نتایج آن امروز گریبان خود آنها را گرفته است. مخالفت آن روز آنها به دلیل حذف یارانه ها نبود، آنها نگران آن بودند که موفقیت خاتمی در ساماندهی اقتصادی منجر با تثبیت جایگاه اصلاح طلبان در کشور خواهد شد.

بلافاصله پس از حذف اصلاح طلبان از حکومت در ایران، ناله اعتراض به حجم عظیم یارانه ها و نا سالم بودن شرایط اقتصادی از طرف به اصطلاح اصولگرایان  و همچنین تلاش وسیع برای خصوصی سازی نهاد های اقتصادی دولتی بر اساس اصل ساختگی 44 شدت گرفت. به عبارت دیگر دولتی که با شعار حمایت از مستضعفین بر سر کار آورده شد قصدی دیگر داشت. 

این واقعیت که بیشتر خصوصی سازی ها به اذعان بسیاری از دست اندرکاران در واقع اختصاصی سازی بوده است بیشتر به جنبه اخلاقی و حقوقی آن مربوط است و نه کوچک کردن دولت که برای آینده ایران امری حیاتی است. از همین روی نیز واگذاری های مشکوک کارخانه ها و موسسات دولتی در 4 سال گذشته به باند سپاهیان و ملا های دولتی و اعوان و انصار آنها، با اعتراض وسیع در میان مردم و حتی اصلاح طلبان مواجه نشد.

ولی آیا برنامه ریزان حکومتی می توانند بروشنی اعلان کنند که برنامه های گدا پروری احمدی نژاد تنها اقدامی گذرا و تنها برای کاهش فشار به اقشار پائین است؟ آیا می شود آشکارا اعلان کرد که حکومت اسلامی قصد رفع موانع یک اقتصاد سرمایه داری شکوفا را دارد؟ و به خصوص آنکه سرمایه داران آن نیز مشتی آخوند، بسیجی و سپاهی هستند که نه عرضه مدیریتی دارند و نه توانائی بر پائی یک اقتصاد نیمه کارآمد. سرمایه دارانی که فقط با اتصال به دولت و استفاده از رانت های دولتی قادر به ادامه حیات هستند و در یک اقتصاد آزاد و رقابتی یک  روز هم دوام نخواهند آورد.و دقیقا به همین دلیل لازم است طبقه متوسط را از نهاد های تصمیم گیری حذف  و دست آنها را از  امکانات دولتی کوتاه کنند. هفت تیر کشی برخی از آنان و کشتن جوانان در اعتراضات صلح آمیز خرداد وتیر نشانه های آشکاری از ماهیت این تازه بدوران رسیده ها است.

سیاست اعلان شده برای حذف یارانه ها یا به قول احمدی نژاد " هدفمند کردن" آن، در واقع فشار اقتصادی بیشتر بر طبقه متوسط و انتقال وجوه صرفه جوئی شده به طبقات پائین است. با این تیر چند نشان زده می شود:

-          طبقه متوسط همچنان در حالت احتضار نگاه داشته می شود و مجبور خواهد شد در مقابل سرمایه داران نو ظهور زانو زده و توانائی خود را در اختیار آنان قرار دهد.

-          با توزیع در آمدهای حا صله از صرفه جوئی، طبقات پائین نیز در دوران رفرم اقتصادی آرامش را برهم نخواهند زد. آنچه می ماند جابجائی صدها میلیارد دلار ثروت مردم در دست دولت است.  اموالی که روزی به نام اسلام و مستضعفین از دست "طاغوتیان" در آورده بودند اکنون به سرمایه دارانی واگذار می شود که جای مهر بر پیشانی دارند و در پرداخت وجوه شرعیه به "مراجع قدرت" لحظه ای درنگ نمی کنند.( اگر کمی با بد بینی به وقایع بنگریم این نتیجۀ سی سال جنگ ، خون ریزی و سرکوب مردم بر باد دادن ثروت ها و فرصت های بیشمار این مملکت است.)

اما این سناریو چند مشگل اساسی داشت. اول آن که باید پذیرفت که هر کسی نمی تواند مجری هر برنامه ای باشد. احمدی نژاد شاید برای بسیاری مشاغل دیگر مناسب باشد، اما یک تحول اقتصادی که در آن گروه ها و طبقات اجتماعی به شکلی گسترده در آن درگیر می شوند، باید توسط فرد یا افرادی رهبری شود که قادر به جذب اعتماد مردم برای اهداف خود باشد.

اشتباه دوم این بود که حاکمان فکر کردند می توانند با گمراه کردن مردم و منحرف کردن ذهن آنها با مسائلی مانند برنامه اتمی، در خفا -یعنی در عمل با تهدید روزنامه های مخالف به سکوت در برابر رفرم اقتصادی- سناریوی خود را به صحنه برند.

میلیتاریزه کردن فضای سیاسی بویژه در دو سال آخر دوره اول احمدی نژاد، در واقع آماده سازی برای اجرای حذف یارانه ها بود. در این فضا طبیعتا نقش سپاه پر رنگ تر شده بود و دخالت آنها در امور اقتصادی بتدریج ابعاد تهدید آمیزی برای دیگر گروه های  فعال در اقتصاد می یافت.

برای تداوم سیاست ها ، حکومت دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد را در نظر داشت که با از دست رفتن اعتماد عمومی و نتیجتا تقلب گسترده منجربه اعتراضات در ابعادی وسیع شد و به این ترتیب باحتمال زیاد برای همیشه خط بطلانی بر تمام سناریوی خامنه ای و همپیمانانش کشیده شد.

اما بحران اقتصادی ادامه خواهد داشت به ویژه آنکه بر نا سالم بودن کل داده های اقتصادی کشور، بی ثباتی سیاسی نیز اضافه گشته است.

رژیم در کوتاه مدت توان هیچگونه تحول اقتصادی را ندارد، هر اقدامی منجر به افزودن بر خیل مخالفان آن خواهد شد. از سوی دیگر با سقوط قیمت نفت و تثبیت آن در حد هفتاد دلار، بخش اعظم در آمد نفتی صرف هزینه های جاری خواهد شد ،از طرفی تجهیز و آماده باش نیروهای نظامی و امنیتی بارنیز سنگینی بر این بودجه محدود محسوب می شود.

طراحان و مجریان سیاسی حکومت شیوه تهدید و ارعاب را برای هدایت کشور از میان بحران خود ساخته انتخاب کردند و همین  امروز می توان ادعا کرد که در آن شکست خورده اند، شکستی که سرنوشت کل جمهوری اسلامی را به زیر سوال برده است. 

حل مشگل یارانه ها موقتا به عقب انداخته شده است ولی باید اذعان داشت که دیر یا زود، چه در حکومت فعلی و یا در حکومتی جایگزین آن باید به این معضل پرداخته شود. معضلی که حل آن با تنش های بزرگ اجتماعی همراه خواهد بود و تنها با درایت مدیران و همراهی کل جامعه می توان از میان آن به سلامت گذشت.

از هم پاشیدن جمهوری اسلامی  به معنای پایان یافتن مشگلات اجتماعی و اقتصادی نخواهد بود. بالعکس، همانگونه که در سال های اول انقلاب 57 شاهد بودیم، بسیاری از معضلات اجتماعی، قومی و اقتصادی پس از فروپاشی استبداد سلطنتی تازه فرصت بروز یافتند. هم آنها بودند که رژیم نوپای پس از انقلاب را به سوی رادیکالیسم و خشونت سوق دادند و این خطر کماکان وجود دارد.

اگر چه شرایط این روزگاران تفاوت های اساسی با سالهای دهه 50 دارد و طبقه متوسط ایران از یک بلوغ فکری قابل توجه ای برخوردار است، لکن در افق ابرهای تیره بحران زا خود نمائی می کنند.

در این روزها حکومت سرکوب گر جامعه را به دو گروه مخالفین و موافقین خود تقسیم کرده است و نتیجتا تنشهای موجود در جامعه در مقابل آن رنگ باخته اند. در روزپس از سرنگونی رژیم خامنه ای همه چیز تغییر خواهد کرد و تنوع دیدگاه ها برای ادامه راه ، توده را نگران خواهد کرد .در تجربه نیز دیده ایم که هر آنکه راهی روشن و طرحی عملی ارائه دهد،  ضرورتا مورد استقبال همه مردم قرار نمی گیرد. امید می رود که گروه های ماجراجو - مانند آن سال ها – دیگر قادر به بسیج توده های هیجان زده ای که خواستار حل همه مشگلاتشان در آنی بودند نباشند.

 بهتر است از هم اکنون بر یک اصل توافق شود و آن آزادی سخن برای همه است؛ راهی که بسیاری از ملت ها تجربه کرده اند و در آن موفق شده اند. باید مسئولیت ادامه راه که مطمئنا با اشتباهات عدیده همراه خواهد بود به عهده اکثریت مردم باشد. تنها در آن صورت خواهد بود که دیگر کسی نقش خائن  وکسی مظلوم را به عهده نخواهد گرفت و دیگر مجبور نخواهیم بود با هزینه های گزاف رژیمی را ساقط کنیم و برگ غم انگیزدیگری بر تاریخ این کشور بیافزائیم.

2 مهر 88

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630