بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/09/2.Wed/090209-Manijeh-Bakhtari-Afghan-humour-against-women.htm |
چهار شنبه 11 شهريور 1388 ـ 2 سپتامبر 2009 |
طنز افغانی در تقابل با زنان
منیژه باختری
بنا بر قول خانم رویا صدر، طنزنویس معاصر ایرانی، سیما و نقش زنان را در جریان طنزنویسی زبان فارسی دری از دو چشم انداز می توان بررسی کرد. نخست، زن به عنوان سوژه ای در طنز و دو دیگر بررسی نقش زنان در طنز آفرینی.
طنز در ادبیات کلاسیک و معاصر افغانستان سیمای مردانه داشته است و تنها در سال های اخیر معدود طنز نویسان زن در این عرصه قلم و قدم زده اند. بی هیچ انکار و گزافه ای در ادبیات کلاسیک، مردان هجا گو و بذله سرا به زن برخورد و نگاه ابزاری داشته و آنان را مایه ای برای شوخی ها و تحقیر های جنسی خود دانسته اند.
عبید زاکانی، سعدی، مولانا، انوری، سوزنی و دیگر طنزسرایان با نگاه جنسی محض به زنان نگریسته اند؛ اما تداوم این نگاه تا سالیان پسین این باور را تداعی می کند که این دید ابزاری فراتر از ریشه داشتن در ساختار های پدر سالارانه ي آن زمان، در حمایت از پیوستگی اندیشه ها و باورهای مردانه و برتر نگهداشتن مردان عمل کرده است. به این ابیات نگاه کنید:
زنان
چو درختند سبز آشکار
و
لیکن نهان زهر دارند بار
(اسدی طوسی)
زنان
چون ناقصان عقل و دینند
چرا
مردان ره آنان گزینند؟
(منسوب به ناصر خسرو)
زن از
پهلوی چپ شد آفریده
کس از
چپ راستی هرگز ندیده
(جامی)
سنایی نيز چنين بر خامه فردوسی آفرین می گوید:
چه نکو گفت آن
بزرگ استاد
که وی افگند شعر
را بنیاد
کانکه را دختر
است جای پسر
گرچه
شاهست هست بد اختر
نگرش عمومی به زن و نقش او در ساختار های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در طنز به شدت نمود یافته است؛ به این فرضیه ها توجه کنید:
زن نباید از خانه بیرون شود
چو زن
راه بازار گیرد بزن
وگرنه
تو در خانه بنشین چو زن
(فردوسی)
زن نباید علم، دانش، سخنوری و نویسندگی بداند
دختر
چو گرفت خامه
ارسال کند جواب
نامه
آن نامه نشان
روسیاهی ست
نامش
چو نوشته شد گواهی ست
(نظامی)
و یا:
زن بد
را قلم به دست مده
دست خود را قلم
کنی آن به
زان که شوهر شود
سیه جامه
تا که
خاتون شود سیه خامه
(اوحدی مراغه یی)
زنان مکار و بی وفا هستند
الخاتون: آن که معشوق بسیار دارد
المستور: آن که به یک عاشق قانع باشد
(عبید زاکانی)
بحث خیانت زن و حیله گری و مکارگی او در ادبیات کلاسیک دری پیشینه ي طولانی دارد. این بحث به شکل یک جریان ساختارمند از سوی نویسندگان و شاعران مرد نه تنها دنبال می گردید بل به تاسی و تاثیر پذیری از وضعیت همان دوره به این فرضیه های بی اساس مهر صحت و عقلانیت نگرش مردانه هم زده می شد. داکتر جانسون، نویسنده ي بزرگ قرن هجده، می گوید: «چون فن نوشتن اکثراً هنر مردانه بوده، گناه این که چه کسی زندگی را تلخ می کند، به گردن زن افتاده است». (1)
در حکایت "امرد بن"، در مثنوی مولانا، زنی شوهرش را می فریبد و با مکارگی در مقابل چشمان اش با معشوق خود نزدیکی می کند. حکایت شهوت رانی کنیزک با خر، با بیان اروتیکی خود، در مثنوی حرص و طمع زنان را در شهوت رانی و کم عقلی و بی شعوری آنان را در دریافت معادله های عینی بازتاب می دهد.
هزار و یک شب سراسر، بدون هیچ مجامله ای از فریبکاری، شهوت رانی، فتنه گری، جادو گری، مکر و حیله گری زنان روایت می کند. در تمام این روایت ها زنان مردان را فریفته به دام می اندازند؛ تاریخ و ادبیات مذکر چنین سیمایی را از زنان ارايه می کند که بی گمان سنگ بنای تبعیض و نابرابری های جنسیتی امروز را ساخته اند.
تنها ادبیات فارسی دری نیست که بار مذمت و نکوهش زنان را به دوش داشته است؛ در ادبیات کلاسیک اروپا نیز قصه به همین منوال است. «جوونال» طنز ششم خود را به «افسانه ي زنان بد» اختصاص داده است. «پوپ»، طنز نویسی دیگر، در مقاله ي «اندر باب خصایل زنان» زنان را بلهوس و پیش بینی ناپذیر خوانده است. به نظر او حتا بهترین و کاملترین زن، نمونه ای از یک تناقض است. «سویفت» در اکثر طنزهایش بیزاری و انزجار خود را از زنان بیان کرده است. «بایرون» در مقابل زنان منفی باف بود تا جایی که طنز های تلخی در مورد آنان بیان می کرد و زن را وسیله ای برای عیاشی می دانست و بس: «بیایید با شراب و زن و عیاشی خوش بگذرانیم...»
اصولاً از آغاز پیدایی ادبیات و انواع ادبی، طنز صدای زنانه نداشته است. اگر کسی چون مهستی خطری هم کرده است صدایش در بین صداهای مردانه ناپدید شده است. کسانی هم که به پژوهش در این عرصه دست یازیده اند، تنها بیان پورنوگرافیک مردان را بازتاب داده و با احتیاط از برابر مهستی که با بیان بی پروا و زبان تند و تیز خود شعر اروتیک می سرود، گذشته اند و به جای مهستی از شرم «شهرآشوب» های او به خود پیچیده و زبان را با دندان گزیده اند؛ چون نباید زن از چهارچوب خود فراتر قدم زده سخن بگوید؛ نباید نقش های پذیرفته شده ي خود را فراموش کند و با نگاه بی پروا و جدید به جهان بنگرد.
بازتاب طنز در نثر و پرداختن به آن ـ به عنوان یک گونه ي مستقل و با تاثیر پذیری از طنز در ادبیات معاصر اروپا ـ در صد سال اخیر، در افغانستان جریان جدید طنز نویسی را در چهار چوب های گونه گون به وجود آورد. در مطبوعات و تاریخ معاصر افغانستان شخصیتی که با دید جدید به سوی زنان نگریست، همانا «محمود طرزی» است. او با نشر جریده ي «سراج الاخبار افغانیه» انقلابی را در نثر نویسی به میان آورد و تهداب مطبوعات نو را گذاشت. طرزی در سراج الاخبار افغانیه ستونی را به نام ناموران زنان جهان اختصاص داد که در آن به علاوه ي خودش «اسما رسمیه»، خانم اش که زن تحصیل کرده و آگاهی بود، نیز مطالبی نبشت.
با بررسی طنز معاصر افغانستان می توان دریافت که زنان همچنان سوژه های جذابی برای طنز اند و طنز همچنان ژانر مردانه باقی مانده است و بانوان به ندرت خطر داخل شدن در حوزه ي طنز را کرده اند. نگرش طنز نویسان معاصر نسبت به زن متفاوت است؛ گاه تنها کوشیده اند که کنش هایی چون همچشمی، مد پرستی، پول پرستی، تجمل دوستی، گوهر دوستی، سبک مغزی، نادانی، پر حرفی و... را بازتاب داده و صادقانه از وضعیت موجود انتقاد کنند و با آفریده های خود دگرگونی ای در ساختار ها به میان آورند تا درک مخاطب را نیز دچار دگر پذیری کنند و گاهی همچون نیچه که می گفت زنان طنز خلقت هستند، به زنانگی بتازند و آن را مایه سرگرمی توده ها سازند.
موقعیت زنان در طنز تجسمی بیشتر از تمام گونه های طنز آسیب پذیر بوده است. هرگاه به
مقوله ي حضور زنان در کارتون بنگریم غالبا در این خطوط غیرمستقیم و معنا دار به
سیماهای ناهمگون اما به شدت تکمیل کننده ي همدیگر شان دست می یابیم و این شاخصه ها
را به دست می آوریم: موجود پرخاشگر و بی منطق، ظالم و بی پروا، مغرور و بیوفا، شهوت
انگیز و گمراه کننده، دلبسته ي وسایل آرایش، دوستدار وسایل زینتی و گوهر، جستجوگر
راه هایی برای مصرف کردن و به هدر دادن پول مردان و... زن در کارتون حضور منطقی
نداشته و به سان یک شيئی زینتی از یک نقطه ي کارتون به نقطه ي دیگر جا به جا شده
است؛ و این شيئی تنها در پیوستگی دنیای مردانه نقش داشته است و بس.
زنان در کارتون
با الهامی که از جذابیت جنسی شان سرچشمه می گیرد، سوژه ای برای ذهن وقاد مردانه
هستند. زنان غالبا به صورت جدی در کارتون بازپرداخته نمی شوند و با این که در نظام
هستی آفریننده هستند؛ اما در بازنموداری این آفرینش هیچ و یا حداقل دست کم محسوب می
گردند.
ساختن چنین کلیشه برای زن در کارتون به عنوان موجود شهوت انگیز و اغفال کننده ي مردان، بیشترینه نقش جنسیتی زنان در روابط اجتماعی شان را صدمه زده است.
تکرار نقش های کلیشه ای زنان در آثار ادبی بینش مبتذل و توده ای را در مورد کارکردهای متعارف زنان گسترش می دهد و چنین تکرار در کارتون هم نموداری از پرداخته های از قبل ساخته شده ي جامعه پدرسالار است که، به تعبیر «دوبوار»، زنان از قبل ساخته شده را تحویل جامعه می دهند و نقطه ای برای شک و ابهام در پذیرش جنس دوم بودن آنان باقی نمی گذارند. کارتون در این راه ابزار کارا و کارساز برای به کرسی نشاندن پیش داوری هایی که به صورت تیوری های یقینی در هر گوشه ي جهان ارايه می گردند است که، با کمک اندیشه های حاکم، از کمترین فرصتی برای مستحکم سازی این نقش های از قبل تعیین شده و به ظاهر رزین و ثابت فروگذاشت نمی کنند.
محمد همایون هژبر شینواری، کارتونیست نامبردار کشور که زن در تمام کارتون هایش حضور منطقی و سالم دارد، معتقد است که اساساً در افغانستان کارتون هایی که قهرمان آنها زنان باشند، کمتر هستند و از سوی دیگر در صورتی که در جامعه مناسبات اجتماعی به نحوی حکمفرما باشد که زنان را پرخاشگر و بی منطق بدانند، پس هنرمند هم که جزیی از جامعه است، برای محکم شدن موقعیت خود همین عقاید را بازتاب می دهد. این رابطه ای است بین مخاطب و آفرینشگر. وقتی سطح ذوق و اندیشه در جامعه پایین باشد، آثاری که پدید می آیند نیز همین ذوق را بازتاب می دهند.
او ریشه بازتاب منفی سیمای زن را در طنز و کارتون، مناسبات نامتناسب و نامتوازن اجتماعی می داند و می گوید که در افغانستان و در کل در شرق حضور زنان در جامعه جدی گرفته نشده است. هنر هم لایه ای از بازتاب همین مناسبات اجتماعی است. هرگاه این مساله را در شعر هم بنگرید با چنین برخوردی متوجه می شوید. در شعر، زن بیشتر از لحاظ جنس خود نفس می کشد. نمی توان انکار کرد که زن همواره منبع الهام برای همه نویسندگان، شاعران و هنرمندان بوده است؛ اما او در این راستا به خاطر جسم اش و به خاطر لذتی که برای مرد ایجاد می کند، مطرح شده است. زنان شاعر و هنرمند هم درگیر همین مناسبات اجتماعی نامتوازن بوده اند و به همین دلیل دست به خود سانسوری زده و در آفرینش های خود نیز با خود صادق نبوده اند.
تحولات یک دههء اخیر و رایج شدن واژه های جدید در فرهنگ سیاسی- اجتماعی افغانستان نوعی بی باوری و تعصب را در اذهان عامه به میان آورده است. از جمله مفهوم"حقوق زن" و استفاده ي سیاسی از آن در نهاد های قدرت و برداشت نادرست عامه ي مردم از این مفهوم باعث شده است که طنز نویسان نیز به نوعی بدبینی به "حقوق زن" بنگرند و برداشت نادرست زنان و مردان را از این مفهوم و هم استفاده سو افراد را با شرنگ تلخ انتقاد در زر ورق طنز بپیچند. گاهی طنز نویسان – که غالبا مردان اند- با نوعی بدبینی این مفهوم را زیر سوال برده و با نیشخند و کنایه آن را به پرسش کشیده اند و در حقیقت با ارايه طنز به حیثیت و موقف زنان صدمه زده اند.
ارتباط طنز با سیاست و قدرت که غالبا در حوزه ي تسلط مردان قرار داشته، نیز درکمرنگ بودن نقش زنان در طنز نویسی موثر بوده است. تقسیمات سنتی کار ها در جامعه سنتی، سیاست و اجتماع را از دسترس زنان دور نگهداشته است. زنان پرورش و تربیت می شوند که با دید عاطفی و احساساتی به قضایا بنگرند نه با دید موشکافانه و انتقادی. زبان شان باید نرم و ملایم باشد نه پرخاشگر؛ این دید و زبان عنصر ارتباط زن را با طنز در هم می شکند و طنز به عنوان گونه ي ادبی انتقادی و پرخاشگر و احیانا مستهجن در حیطه ي اقتدار خود به زنان به عنوان موجودات شرمگین و منفعل جایی نمی دهد تا تابو شکنی کنند. اصولا تابو شکنی در هر اثر هنری میزان موفقیت اثر را بالا می برد و این تابو شکنی در طنز نمود بیشتری دارد. چون این نقش جدید زن: منتقد، پرخاشگر، رک گو و نترس، نقش های پذیرفته شده ي سنتی او را که مورد پذیرش عامه است، صدمه می زند. از این جاست که زنان طنز ننوشته اند- و یا کمتر نوشته اند- و استعداد های شان در این زمینه بارور نشده است. (2)
از سوی دیگر بیان مسایل جنسی که تابو به شمار می رود، می تواند این فکر را نیز تداعی کند که بیان چنین مسایلی در طنز، به نوعی شکستاندن تابو ها و گریختن از هنجار هاست و این تابو شکنی و هنجار گریزی در جامعه ي پدرسالار تنها از مردان بر می آید.
وقتی بعد اجتماعی ساختار های خشونت بررسی می شود، ملاحظه می گردد که گراف خشونت زنان بر زنان به هیچ وجه پایين تر از خشونت ساختاری مردان بر زنان نیست. زنان در بسا موارد عامل خشونت و ایجاد تنش در مقابل هم بوده اند که پیامد تاثیر پذیری از جو رایج جامعه و نحوه ي پرورش آنان بوده است. در تدوام این خشونت، گاهی هم زنان طنز نویس با طنز خود، در برابر زنان ایستاده و خواسته اند با دید مردانه و زبان مردانه به امیال سرکوب شده و رفتار های همجنس های شان، ریشخند و نیشخندی بزنند.
رسانه ای شدن طنز، مولفه ي دیگری در تعریف طنز معاصر به شمار می رود. رسانه ها از این گونه به شدت استفاده می برند و رویدادهای جاری و مهم روز را با چاشنی خنده و زهرخند می آمیزند و در جلب توجه مخاطبان سود می برند.
روانکاوان و روان شناسان با آخرین یافته های خود ثابت کرده اند که طنز ها و سرگرمی ها در رسانه ها ماهیت ضد زنانگی دارند. داکتر روان شناس، توماس فورد، اذعان می دارد، مردانی که زیر تاثیر این طنزها و سرگرمی ها قرار می گیرند، به شدت رفتار های پدر سالارانه خود می افزایند. او به ویژه نقش شوخی های جنسیت گرایانه را در این روند برجسته می سازد که پیامد های اجتماعی مخربی دارند. او از چنین شوخی ها به عنوان «طنز بی اعتبار کننده» نام می برد. داکتر فورد در مورد پرسشی که آیا «مخاطبان مرد می توانند در معرض تاثیرات بالقوه این سرگرمی های جنسیت گرایانه باشند»، چنین پاسخ داده است: « تحقیق ما نشان می دهد که عرضه ي طنز های جنسیت گرایانه، می تواند شرایطی را خلق کند که به مردان- به ویژه مردانی که پیش انگاره های ضد زن دارند- اجازه می دهد باورهای خود را در قالب رفتارهای خود بیان کنند. به این ترتیب پذیرش اجتماعی شوخی های ضد زن می تواند به مردان چنین بنمایاند که رفتارهای تبعیض آمیز جنسی با پذیرش همگانی رو به رو است.»
زن با جذابیت جنسی خود یکی از مضمون های اساسی برای طنز بوده است. شوخی های جنسی بخش عمده ي فولکلور هر جامعه را می سازد. در این شوخی ها مردان همواره از بالا به پایین به زنان نگریسته اند و چهره ي فاتحانه و مغروری از خود در روابط جنسی ترسیم کرده اند که در آن زنان زبون، منفعل و شی زده هستند. هر زنی از شنیدن این شوخی ها تلخی تحقیر را حس می کند.
از مسایل مهمی که در نقد فمینیستی در عرصه ي رسانه ها مطرح می گردد، این است که زنان در مدیریت رسانه ها کمتر سهم دارند و رسانه ها به نحوی از نشر اندیشه های زنانه خودداری می ورزند. زنان در رسانه ها به سان نمودهایی از سکس و عریان نمایی در حالی بازتاب می یابند که موقعیت فرودست داشته و اشتهای جنسی مردان را تحریک می کنند. رسانه ها از زبان و فرهنگی کار می گیرند که پندار ها و اندیشه های مردانه را بازتاب می دهند و به تحریم زنانگی می پردازند.
نیو فرویدیست ها، روان شناسان، روانکاوان و فمینیست ها، در قرن 21 از مفهوم جدیدی به نام «هراس از زنانگی» یاد می کنند، که قابل تامل است. نظریه هراس از زنانگی، که در مطالعات فمینیستی نیز خیلی کارآ بوده است، در عرصه ي ارتباطات نشان می دهد که مردان شایستگی های زنان را انکار می کنند و از برتری های ذاتی زنان چون برقراری ارتباط و هوش جنسی و اجتماعی آنان در هراس هستند، و از سویی هم مقررات و قوانین مدرن امروزی از زنان حمایت می کنند، بنابراين به ساختن سیمای مسخره از زن دست می یازند و به تمسخر زن و زنانگی می پردازند تا به این گونه هراس روانی خود را از جنسیت زنانه در روپوش طنز، یا گونه های دیگری چون فلم های سینمایی و برنامه های تلویزیونی پنهان سازند.
همایون هژبر شینواری نیز دیدگاهی تقریبا مشابه را بیان می کند. به باور او مردان از لحاظ روانی به قدرت نیاز دارند تا وجود خود را در طبیعت ثابت کنند. در نظام طبیعت نقش زنان بیشتر از مردان است و حیات در وجود زنان ادامه می یابد؛ بنابراين مردان به خاطر ارزشیابی به وجود شان به قدرت دلبسته اند. اکثر جنگ هایی را که مردان راه اندازی کرده اند انگیزه ای به جز یافتن قدرت نداشته اند.
مردان در پژوهش ها، یافته ها و آفریده های خود می گویند: زنان عامل عقب مانی و واپس گرایی اند. در تعریف ها و تصویر های ارايه شده ي آنان، هیچ زنی به موقع نمی تواند لباس بپوشد؛ هیچ زنی نمی تواند بدون آرایش و تزیین ظاهری چهره و اندام اش در اجتماع ظاهر گردد؛ هیچ زنی نمی تواند در محافل روشنفکری صحبت کند و اندیشه ي نو ارايه کند؛ هیچ زنی نمی تواند دور از هم چشمی و حسادت و بخل باشد؛ زنان سخیف اندیش اند و به نمایش و ابتذال می اندیشند و زنان نویسنده هم جزیی از همین جماعت بزرگ اند که نمی توانند به پهنا و ژرفای آفریده های مردان بیاندیشند و بیافرینند. با استناد بر این نگرش و باور زنانی که طنز می نویسند و زنانی که دستمایه طنز قرار می گیرند، متعلق به همین جماعت اند!
آرتور پلارد، در کتاب (طنز) خود از «جوونال» انتقاد می کند که در یکی از طنز هایش زن ستیزانه گفته است که «زنان چنان ناباب شده اند که دیگر رفته اند سراغ درس زبان یونانی». پلارد می گوید که در این جا در حقیقت مخاطبین به خود طنز نویس می خندند به به قربانی طنز. اما پلارد در همین کتاب در نقد رساله ي «داکتر آربوتنات» اثر «پوپ» از واژه هایی بهره می گیرد که ماهیت زن ستیزانه دارند. او می گوید: «پوب تنها به ادیسون و هروی حمله نمی کند بلکه به همهء کسانی که شبیه آنها هستند، حمله می کند به همه آدم های نخبه، اما بی اعتنا، حسود و از خود راضی ، آدم های مصنوعی، زن صفت، چاپلوس و خانه زنک.»
باری برنامه ي طنز شبکهء خصوصی «طلوع»، در یک برنامهء خود (در برج اسد 1386) گویا می خواست که بیکارگی، روزمرگی و بیهودگویی کارمندان زن را در ادارات دولتی انتقاد کند؛ اما تصویری که ارايه کرد خیلی مشمئز کننده و عاری از انصاف بود که خشم عده ای از زنان چیز فهم را بر انگیخت. آنان در این صحنه ها با تمثیل کاراکتر یک زن حامله به موقف مادری زنان، به نحوه پوشش و خواهش های زنان در حین این تغییر بیولوژیک توهین کردند. آنان با این پارچه طنزی نه تنها توازن و اخلاق ژورنالیستی را از یاد بردند بل چگونگی تاثیر خویش بر مخاطبین را در جامعه مرد سالاری چون افغانستان نیز فراموش کرده، در نتیجه هویت برابری خواهی زنان را تحقیر کردند. چنین پارچه هایی می توانند به شدت موقف اجتماعی و تولیدی زنان را سرکوب کنند و انگاره های پر از تبعیض و با پیشداوری های منفی در باب زن را رنگ از حقیقتی! بدهند که زاییده ذهن خود شان است. ماهیت طنز های پوشالی این چنینی تنها خنده ي زودگذر نیست، بل ریشه در رویکرد تحقیر آمیز و خشونت رفتاری و لفظی رایج پدرسالاری دارد.
عباس کوثری با نوشتن داستان طنز گونه ي «گاو» - که شاید با تاثیر پذیری از طنز «امریکایی وطنی» عزیز نسین به میان آمده باشد- تصویر سیاهی از «زن کارمند» را نمایش داده است. چنین آفریده هایی بی گمان در کم رنگ ساختن و دست کم گرفتن نقش اجتماعی زنان سهم دارند. چنین نگرش و آفریده هایی می توانند در فرهنگ عمومی پذیرش مفاهیمی را سهل بسازند و ساختار های ذهنی پدرسالارانه را تقویت ببخشند و به شدت عملکردهای تبعیض جنسی گرایانه می افزاید.
واژه نویسی ای که «مسعوده خزان»، طنز نویس جوان، در تعریف از زن انجام داده است، در حقیقت همان رویکرد سنتی و نگرش پدرسالارانه از زن را در بین لایه های اجتماع باز نویسی می کند. در این واژه ها نگرش خزان همان دید مردانه است که با تسخر بر زنان می تازد:
«ژورنالیست: زن خبرنگار کار کشته ای است که با شنیدن خبری خواه راست و خواه دروغ یک زاغ را چهل زاغ می سازد و به همه منتشر می کند.
«نقاش: مکر و حیله زن همچون پر طاوس جلوه می کند».
«خطاط: زن چون مار خوش و خط و خالی می نماید، ولی از نیش» های زهردارش نباید غافل بود».
«مکاکه تیغون» اما، در طنز «روز اول، ماه صفر، سال هیچگ»؛ که خاطرات ملا محمد عمر را در جهنم روایت می کند، با به کارگیری زبان و فرهنگ مردانه، تضاد جنیستی و باور های نادرست را به چالش می کشد. در جایی ملا محمد عمر می گوید:
«مجبور شدم تا محل جزا پیاده بروم. شب، هنگام برگشت دیدم که همان راننده ي زن در بیرون، بر افروخته و خشمناک منتظرم است. بدون آن که چیزی بگوید روزنامه ای را در جیبم فرو برد و خود ناپدید شد. بعد که شمعی افروخته و نظری به روزنامه انداختم از فرط تعجب قریب بود تب لرزه خیالی مرا بگیرد. باز بار دیگر دقت کردم و صفحه ي اول را مورد مداقه قرار دادم. روزنامه، تاریخ یک هفته بعد را بر پیشانی داشت. هیچ گاهی در باره ي غیب گویی و غیب دانی و غیب بینی و دیگر خاصیت های مغیب زنان نشنیده و نخوانده بودم. در عجب افتادم که این چه سر است که زن داند و من ندانم. آخر این ضعیفه از کجا روزنامه را که هنوز چاپ نشده، به دست آورده است؟ بیقرار گشته و نجوا کردم: "یا غیاث المستغیثین! آیا نزد تو از زن نیز بی مقدار ترم که چنین بی خبرم؟ ... کسی جوابم را نگفت. مدتی سر در جیب تفکر فرو بردم تا چهره ي این راز از پرده برون افتد. بعد که عقلم به جایی نرسید گفتم، حتما تاریخ روزنامه چیزی از جنس مغلطه است که زنان در فن بافتن آن به جای رسیده و کامل اند.»
شفیق پیام، در طنز «دموکراسی»، به نحوی کنش های زنان را در ارتباط به دموکراسی ی وارد شده! به کشور بررسی می کند و کنش های تولیدی- تقلیدی آنان را نمایش می دهد. گاهی رویکرد او به مساله ي زن و دموکراسی متاثر از باور های رایج در جامعه است. چنان که در تعریف زن می گوید: بچه ي فلم دموکراسی.
به باور او زنان در گرفتن حقوق خود چندان سرعت دارند و با حمایت از دموکراسی! به آن می رسند که در قرن 22 مردانی که حقوق شان ضایع گشته است، به خاطر گرفتن حقوق خود مبارزه را آغاز می کنند. تنها طنز نبشته های پیام این برداشت ها و آموزش نادرست حقوق زن و سایر مفاهیم مرتبط به دموکراسی را از سوی متولیان و آموزش دهندگان بازتاب نمی دهد.
در طنز «سیمینار» نبشته ي سیامک هروی هم دقیقا به همین مساله انگشت گذاشته شده است: «شیرین گل سلام را علیک نگرفت و نزدیک شوهرش رفت. شوهرش فکر می کرد می خواهد با او بغل کشی کند؛ ولی شیرین گل تسمه ي دستکول اش را حلقه کرد و به گردن او انداخت و او را به سوی خانه کشید. بابه سلطان خفک شد و چشمان اش سفید گردید. دو دست اش را از تسمه محکم گرفت و به مشکل گفت: "زن خفه شدم!" ولی شیرین گل توجه نکرد و او را کشان کشان به خانه برد. بالای سرش ایستاده شد، دست اش را به کمر زد و گفت: "خوب گوش هایت را باز کن. زن و مرد بعد از این حقوق مساوی دارند. دوره ي سیاه پدرسالاری به پایان رسید. تو دیگر امر نخواهی کرد. بلکه تو استثمار گر امر خواهی شد!"»
نجیب الله دهزاد نیز در چندین آفریده ي طنزی خود این مساله را برجسته ساخته است. او در «خدا اي روزه نیاره» می نویسد: «اگر يک موی نيکی در سرمان نمی بود خدا می دانست که ضعيفه ها چی بلايی را بر آن می آوردند. همين که نگذاريم این عاجزه ها به متن کلمــــه "زن سالاری" داخل گردند، به توکل خدا هيچ گپی نخواهد شد؛ اما اگر مردها غفلت کنند و ناز و نزاکت سياسی- فرهنگی سياسر ها را ناديده بگيرند، من براي تان وعده می دهم که ده سالی بعد، درست در همين مارچ و در همين محل، حضور چند زن محدود را شاهد خواهيم بود، متباقی همه مردهایی اند که در روز به دست آوردن حقوق شان اين جا جمع خواهند شد».
اما او در ادامه ي همین طنز در حقیقت برخوردهای دور از انصاف و نادرست مردان را در مقابل زنان نیز به تصویر می کشد. او در ظاهر به مردان هوشدار می دهد که تا چند وقت بعد زنان با آنان بدین گونه – او مثال هایی می دهد- برخورد خواهند کرد و به این ترتیب کنش های ناشایست مردان نیز به نحوی برجسته می گردند. او آینده را با نمایش چند صحنه از کنش های زنان این گونه تصویر می کند:
«خانم کارمند "ان جي او" به آواز بلند فرياد مي زند: "آقا، همراه اولادهايت اين طرف ايستاد شو. اين جا اصلاً قانون نيست، ما از دست اين خانم های تفنگ به دست واقعا خسته شده ايم! چرا نمي گذارند که حق تان را بی قپ و چنگ براي تان بدهيم».
و یا:
«رييسه دستگاه تلويزيون، که تازه از مرکز برگشته است، در جواب خبرنگار مردانه اش مي گويد: "درست است که موسيقی تنها مخصوص زن ها نيست و بايد هم در راستای هنر مرد توجه داشت؛ اما خانم قاضيه دستور داده است نبايد گذاشت چهرهء خشن مردها روی پرده تلويزيون باعث دل بدی مردم عزيزمان شود!»
و در آخر طنز اضافه می کند: «خلاصه اين که ده سال بعد در همين روز اوضاع به صورت مطلق از دست شما مردها خارج خواهد شد و برای اعاده ي حقوق از دست رفته ي تان دو صد سال ديگر ضرور است و در امپراتوری چند صد ساله ي زن کليه خواص آنها از لت و کوب خوردن شروع تا چادری پوشی به شما منتقل خواهد شد که اين به زندگی صورت عجيب و شگفت آوری خواهد داد».
این طنز ها گاهی می توانند پیش داوری ها و باورهای رایج مردانه را نسبت به زنان نمایش دهند و از سویی دلهره و دغدغه های جامعه مردسالار که نمی خواهد موقف و قدرت خود را با زنان تقسیم کند، نیز در این طنز ها تجسم یافته است.
او در طنز «زن در آشپزخانه تاریخ» به نحوی از حقوق زنان دفاع می کند و حقوق پوشالی ای را که نهاد های دولتی و غیر دولتی به زنان اعطا کرده اند و از آن استفاده سیاسی و اقتصادی می برند، مسخره می کند و از سوی دیگر برخورد سنتی مردانی را که سنگ دروغین دفاع از حقوق زنان را بر سینه می زنند نیز رسوا می کند. راوی در طنز «زن در آشپزخانه تاریخ» از خانم و مادر خود دعوت می کند که در برنامه ي تجلیل از هشتم مارچ شرکت کنند. زنان اصلاً در مورد اطلاعی ندارند. سپس پدر خانواده به مخالفت می پردازد اما با سخنرانی های جذاب راوی سر احترام به هشت مارچ خم می کند و به آنان اجازه شرکت می دهد؛ اما وقتی مادر و خانم آماده رفتن می شوند، پدر و پسر حاضر نمی شوند که آنان را همراهی کنند و راوی ماجرا این طور خاتمه می دهد:
«اما گفتم: "پدر، لطفا شما همراه شان برويد، چون موی سفيد هستيد. من اصلاً خوش ندارم با يک زن از دروازه خارج شوم. پدر اگر راست اش را بخواهيد، من به حقوق خانه ای زن احترام دارم؛ اما راه رفتن در کوچه و بازار در کنار يک سياسر برايم ننگ است، بلی يک ننگ!" پدرم بدون هيچ گونه حرفی دوباره به تاريکی لحاف صندلی پناه برد. مادرم از زيرچادری مستقيماً به آشپزخانه رفت تا آش رخصت دموکراسی را بپزد، و من کتاب "زن در آشپزخانه تاريخ" را برداشتم و به خانمم گفتم: "خانم جان، من بلند مي خوانم تو تکرار کن!"
پانوشت ها:
1.
جوادي، حسن. تاريخ طنز در ادبيات فارسي. تهران: انتشارات كاروان، چاپ اول 1384
2. بعضی از پژوهشگران معتقد اند که موجودیت هورمون مردانه تستوسترون انسان را شوخ
می کند، به همین دلیل است که مردان بیشتر شوخ و طنز پرداز هستند.
اما این نظر مورد تایید همگان نیست. زنان با تیز هوشی درک کرده اند که اجتماع شوخی
های آنان را به آسانی نمی تواند بپذیرد به ویژه در آن جا هایی که با تابو های جنسی
رو به رو اند: زن مستور شمع خانه بود/ زن شوخ آفت زمانه بود( اوحدی مراغه یی) فروید
معتقد است که شوخی ها و کنش های طنز آمیز پوشش ظریفی برای خشونت هاست. طنز خشونت را
کمرنگ می سازد. چون خشونت در تعریف های اجتماعی ویژه مردان دانسته شده است؛ مردان
بیشتر طنز پرداز می شوند.
3. امید حبیبی نیا. خندیدن به زنانگی. روزنامه 8 صبح. شمارة 161، سال اول، 16 قوس
1386
4. امید حبیبی نیا. خندیدن به زنانگی. همانجا
5. آرتور پلارد. طنز. ترجمه سعید سعید پور. تهران: نشر مرکز، چاپ سوم 1383، ص 8
6. یما ناشر یکمنش. برگنامه فانوس
. www.faanoos.com
7. شفیق پیام. جشن جنازه. ص 54
8. سیامک هروی. مرده های عصبانی
9. نجیب الله دهزاد.
http://atiban.com/article.aspx?id=987
10. نجیب الله دهزاد
http://www.kabulnath.de
* شفیق پیام در (جشن جنازه) چنین تعریف از حقوق زنان میدهد: حقی که برای زنان
دیگران ادعا داریم.
http://www.itanz.net/articles/2009/07/post_29.php
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |