بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان    |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/09/12.Saturday/091209-Sat.Ali-Salari-Green-Rainbow.htm

شنبه 21 شهريور 1388 ـ  12 سپتامبر 2009

 

رنگين کمان جنبش سبز، با لايه هاي گوناگون و در اقشار مختلف

 

علي سالاري

 

مثل هر جنبش وسيع اجتماعي، جنبش سبز مردم ايران از لايه هاي گوناگون برخوردار است و حمايت وسيعي در ميان اقشار مختلف برانگيخته است. اين گوناگوني و رنگارنگي، در فکر و در عمل، الزاماتي براي جنبش با خود بهمراه مي آورد که غفلت از آن مي تواند منجر به ناديده گرفتن بخشي از پتانسيل و ظرفيت عظيم اين جنبش گردد.

مهمترين نيروهاي شرکت کننده در اين جنبش عبارتند از: مردم، نهادهاي مدني، مراجع و روحانيون، نخبگان و روشنفکران، تا احزاب و شخصيت ها و گروه هاي اپوزيسيون. اين نيروها در دو جبههء  داخل و خارج گسترده اند و هرکدام در درون خود از گرايشات گوناگوني برخوردارند و بنابراين انتظارات و مواضع مختلفي را نمايندگي مي کنند.

از طرفي، «جنبش سبز» فکر و ذکر دروني ترين لايه هاي حاکميت تا دورترين گرايشات اپوزيسيون را بخود مشغول داشته، لحظه به لحظه انديشيده مي شود، و در کنش و واکنشي متقابل خود را مي سازد و به پيش مي برد. وارسي و شناخت ابعاد گوناگون و حاميان رنگارنگ اين جنبش ما را قادر مي سازد تا در ميدان عمل بتوانيم براي هرکس و نيرويي جاي خاص آنرا محترم شويم، ضعف و قوت هاي هر فرد و نيرويي را بهتر بشناسيم، مانع زياده خواهي ها گرديم، و ضمن برخورداري از مثبتات هرکس، از وجوه منفي آنان پرهيز کرده، تا اثر سوء اين جوانب منفي را کم کنيم. اين امر بما کمک مي کند که نه تنها وجوه خاص اين جنبش، ضعف ها و قوت هايش، بلکه تفاوت هايش را با جنبش هاي ديگر را بازشناسيم. بويژه، شباهت ها و تفاوت هاي آن با جنبش مشروطهف نهضت ملي شدن نفت، و انقلاب ضد سلطنتي بسيار ضروري و کارساز خواهند بود. بطور کلي مي توان گفت که اين جنبش ادامه و حاصل مبارزات مردم ايران در دوران معاصر است. بنابراين ضمن برخورداري از برخي ضعف و قوت هاي پيشين، بدليل اتفاق افتادنش در شرايط متفاوت، از ويژگي هاي متمايزي نيز برخورداراست.

 

انقلاب ارتباطات، مهمترين وجه تمايز

اين جنبش، را بدليل انقلاب ارتباطات، «جنگ سايبر» (جنگ در فضاي مجازي ارتباطات و اطلاعات) نيز مي توان ناميد. امري که باعث پر رنگ تر شدن نقش فرد (آگاه و صاحب هويت مستقل بعنوان شهروند) و بويژه روشنفکران و متخصصين، بجاي گروه بندي هاي سنتي (عشيره و قومي ـ قبيلکي و مذهبي) و مدرن (حزب و سازمان پيشتاز) شده است. استفاده از تکنولوژي ارتباطات مدرن، دگرگوني هايي، در تبادل اطلاعات، خبر رساني و ارتباطات را ممکن ساخته که تصور آن در دوران هاي پيش از اين غير ممکن مي نمود. فراگير شدن موبايل و ساتلايت و انترنت، اين جنبش را، هم از نظر گسترش کمي در ابعاد داخلي و خارجي، و هم از نظر کيفي و سطح رشد و آگاهي عناصر متشکله موافق و مخالف آن، از همهء جنبش هاي سياسي - اجتماعي قبلي، با فاصلهء  بسيار زيادي، متمايز ساخته است. بسياري از صاحب نظراني که با همان دستگاه فکري و معيارهاي پيشين به اين جنبش مي نگرند، لاجرم نمي توانند اين وجه تمايز اصلي جنبش سبز و نسل سوم را بفهمند و، بنابراين، جنبش را اشتباهاً پوپوليست مي خوانند. بسيار ضروري ست که به اين کليدي ترين وجه متمايز کنندهء  اين جنبش، بيش از پيش پرداخته شود، ضعف و قوت هاي آن، بطور فني و حرفه اي باز شناخته شود، تا قادر شويم از پتانسيل بي حد تکنولوژي ارتباطات به بهترين و دموکراتيک ترين نحو استفاده کنيم. با وجود بهترين متخصصين علوم کامپيوتري در خارج از کشور، بجاست که شاهد حضور فعالتر اين طيف از حاميان موج سبز باشيم تا اين تکنولوژي را در خدمت رسيدن به دموکراسي و حقوق بشر در ايران فعالتر سازيم.

 

سه وجه تمايز موج سبز با جنبش هاي پيشين:

علاوه بر تکنولوژي ارتباطات، وجه تمايز مهم ديگر اين است که نظام ولايي مستقر، استبداد سياسي و عقيدتي - سياسي و مذهبي – هر دو را يکجا نمايندگي مي کند. شکاف درون روحانيت شيعه اينبار بارزتر و عميق تر شده، و روحانيون متحجر براي کسب تمامي قدرت خيز برداشته و برآنند تا روحانيت سنتي و معتدل و مترقي را با تهديد و تطميع از ميدان بدر کرده و يا مطيع خود سازند؛ لازم به ذکر است که، در فقدان وجود احزاب و نهادهاي مدني آزاد و فراگير، نقش روحانيت مخالف متحجرين، در فراگير ساختن جنبش غير قابل انکار است؛ در چنين شرايطي، آنها که بطور ايده آليستي بالکل خواهان ناديده گرفتن و يا مخالف دخالت تمامي روحانيت اند، در عمل به سلطهء  روحانيون متحجر مدد مي رسانند.

سومين وجه تمايز موج سبز، با جنبش ها و انقلابات پيشين در ايران، کم رنگ شدن نقش مستقيم استعمار، در رقم زدن سر نوشت جنبش است. بعد از انقلاب ضد سلطنتي، کشورهاي صنعتي و قدرتمند، بدليل داشتن منافع استراتژيک در منطقه و ايران، ناچار بوده اند که بر روي گرايشات سياسي و جبهه بندي هاي درون حاکميت سرمايه گذاري کنند؛ آنها تا کنون موفق شده اند با سرمايه گذاري بر روي متحجرين، پروژهء  ترقي و پيشرفت و توسعه و دموکراسي و مدرنيتهء  کشوررا بتأخير بياندازند. خوشبختانه، از آنجا که شاهد دوران گسترش دموکراسي در کشورهاي مسلمان، و گذار به دموکراسي در ايران هستيم، سرمايه گذاري چين و روسيه بر روي کودتاچيان، اين بار باعث واکنش ها و اعتراضات گستردهء  داخلي و بين المللي شده است. اين واقعيت گواه آن است که توان اين قدرت ها، در به تعويق انداختن پروژهء  توسعه و دموکراسي، براي غارت و چپاول ايران، اگرچه کمتر شده، ولي نبايد از آن غافل ماند.

بطور خلاصه، کلمات و اصطلاحات عمومي اين جنبش، هرکدام گوياي وجوه تمايز روشن اين جنبش مي باشند. مفاهيمي چون دموکراسي و حقوق بشر، مطالبه محوري، مبارزه مسالمت آميز، نهادهاي مدني، انقلاب ارتباطات، نسل سوم، جدايي مذهب و ايدئولوژي از حکومت، رفع تبعيض جنسيتي، قومي، مذهبي، و ايدئولوژيک، هرکدام شاه بيت تمايزبخش اين جنبشند.  

 

وجوه مشابه موج سبز با جنبش هاي پيشين:

ـ هنوز مثل دوران مشروطه از عدالت و "عدالتخانه"؛ از حاکميت قانون و دولت برآمده از راه هاي قانوني خبري نيست؛ مجلس قانونگذاري ملي که تجلي حاکميت مردم بر سرنوشت مملکت باشد وجود ندارد؛ جاي نمايندگان مردم را مخدومين منصوب ولي فقيه پرکرده اند و، بنابراين، همهء قدرت سياسي و مذهبي، مي رود تا در دست ولي مطلقهء  فقيه يک کاسه شود. بنابراين، خواست قوهء  قضاييهء غير جناحي و مستقل و مدافع حاکميت قانون و حقوق شهروندي، و نه منويات دولت کودتا؛ و نيز مجلسي که نمايندگان مردم در آن باشند و نه نمايندگان جناح منتصب ولي فقيه؛ و دولتي که برآمده و مجري قانون باشد و نه دولتي قانون شکن براي سرکوب و غارت مردم؛ هنوز از مطالبات اصلي مردم ايران اند. 

ـ مثل جنبش ملي شدن صنعت نفت، در کودتاي انتخاباتي اخير، شاهد سرکوب تظاهرات ميليوني مردم در خيابان ها توسط چماقداران و قمه کشان حکومتي، باند احمدي نژاد، تحت عنوان لباس شخصي ها هستيم. بخش عمده اي از بويژه اپوزيسيون سنتي چپ افراطي خارج از کشوري که خواب و خيال جنبش انقلابي، قهرآميز، سوسياليستي و پرولتري و قالب کردن آلترناتيو ايده آل پيشتاز خود را در اين جنبش نمي يابد، به انحاء مختلف، در راستاي کمک به دشمنان اصلي جنبش سبز يعني متحجرين حاکم، به تخطئه و تضعيف آن کمر بسته است.

ـ مثل انقلاب ضد سلطنتي و مشروطه، اين جنبش نيز رنگارنگ است. ظرف برسميت شناختن اين تنوع و رنگارنگي، پايبندي به خصلت دموکراتيک، شهروندی و مطالبه محوري و تقويت نهادهاي مدني فراگير مي باشد؛ چرا که در غير اينصورت، راه و روش هاي پيشين، مبني بر اولويت دادن به مرزبندي هاي قومي، مذهبي و ايدئولوژيک، باعث تفرقه و نيز اختلاف و هرز روي نيروهاي متنوع دخيل در اين جنبش خواهد شد. بعنوان مثال، نيروهاي وابسته به اپوزيسيون سنتي، بويژه طرفداران رهبري آقاي رجوي، بدليل همان ماهيت غير دموکراتيک خود، به همان مرزبندي هاي مرسوم بين انقلابي و ارتجاعي، خميني و رجوي، سرنگوني طلب و اصلاح طلب ادامه مي دهند و در اين راستا، مثل متحجرين حاکم، اخبار و اطلاعات، افراد و نيروها را، سانسور و فيلترکرده و به خودي و غير خودي تقسيم مي کنند. اين روش لاجرم نيروهاي دموکرات حامي جنبش را وامي دارد تا اين افراطيون را با بايکوت خبري بيشتر و نيز افشاي راه و رسم غير دموکرات آنها، به انزواي بيشتر بکشانند، تا مجبور شوند از راه و روش غير دموکرات و تعميم مرزبندي هاي غلط ايدئولوژيک خود به عرصهء  عمومي دست بردارند.

 

تفاوت مبارزهء  مطالبه محور و ايدئولوژي محور:

مطالبه از بطن زندگي مردم مي آيد، بنابراين رنگارنگ و متنوع است، هر قشر و گروه و جمعيتي در راه پيگيري مطالبات خود به جنبش سبز روي آورده است. جنبش دانشجويان، زنان و کارگران و غيره، هرکدام سواي خواست هاي عام سياسي ، مشکلات و مطالبات خاص خود را دارند، بعنوان مثال، براي دانشجويان، علاوه بر مطالبات عام سياسي، ضرورت آزادي آکادميک، عدم سليقه اي، امنيتي و جنسيتي کردن فضاي دانشگاه ها مطالبات فوري فوتي هستند. جنبش زنان هم بر رفع تبعيض جنسيتي پاي مي فشرد، همينطور جنبش کارگران، کارمندان، فرهنگيان، رانندگان، و غيره هرکدام مطالبات صنفي و حرفه اي خود را دارند و براي تحقق آنها تلاش و مبارزه کنند. پي گيري و محقق ساختن اين مطالبات، مرزبندي هاي سياسي – ايدئولوژيک مرسوم در گذشته را بي اعتبار ساخته و حاکمان را واميدارد که خود را در آينهء  جامعه ببينند و به برآوردن مطالبات خاص و عام مردم فکر کنند و مقيد و مشروط شوند.

نهادهاي مدني امروزه معذوريت ها و مرزبندي هاي قومي، مذهبي، و ايدئولوژيکي سابق را برسميت نمي شناسند و بنابراين در صفوف خود از گرايشات مختلف قومي و مذهبي و ايدئولوژيک برخوردارند. بهمين دليل مي توانند براي برآوردن مطالبات خود از جبهه بندي هاي درون حاکميت و اپوزيسيون، استفاده کنند، و از مدافعين مطالبات خود حمايت و با مخالفين خود مخالفت کنند. براي بسياري از فعالان سياسي اپوزيسيون سنتي اصلاً قابل فهم و هضم نيست که جنبش سبز و کانديد شدن و رهبري آقايان کروبي و موسوي از دل همين رشد مطالبات مدني جامعه سربرآورده است. اين آقايان، برعکس احمدي نژاد که کمر به نابودي نهادهاي مدني جامعه بسته، وبه جامعهء  مسجدي و مهدوي مي انديشد، اين نهادها را تقويت کرده و مي کنند و خود را زبان گوياي مطالبات معوّق ماندهء  مردم مي دانند.  

 

جايگاه گفتمان روشنفکري در جنبش سبز:

روشنفکران در ايران، بمثابه پلي بين سنت و مدرنيته عمل مي کنند. آنها از افکار و دستاوردهاي جوامع مدرن، صنعتي، دموکرات، سکولار، فدرال، چند فرهنگي و پلورال غرب پيوسته تأثير پذيرفته و در صدد بومي ساختن اين دستاوردها بوده اند. به برکت انقلاب ارتباطات، امروزه بخش وسيعي از جامعه، بويژه نسل سومي ها از ابعاد وسيع عقب ماندگي جامعه اي که درآن زندگي مي کنند، و متقابلاً ابعاد پيشرفت غرب آشنا هستند.

ضمناً ايران معاصر راه هاي مختلفي از بومي کردن اين دستاوردها را تاکنون امتحان کرده است. قاجاريان اول سعي کردند که کارها را بدست مديران غربي بسپرند که نتيجه اش قراردادهاي اسارت بار و غارت کشور بود. بعد با فرستادن دانشجويان به غرب خواهان وارد کردن علم و تکنيک غرب بودند که حاصلش انقلاب مشروطه شد. بعدهم پهلوي ها روش کپي کردن و تحميل راه و رسم و زندگي مدرن را در پيش گرفتند، که بدليل فقدان آزادي سياسي و بويژه بيان، روشنفکران شانس آنرا نيافتند تا گفتمان مدرن را در جامعهء  سنتي جا بياندازند. اين بود که تلاش هاي دوران پهلوي هم بضد خود مبدل شد، الگوي غالب روشنفکري، بسمت گفتمان انقلابي چپ و راست گرويد و به پيروزي انقلاب پنجاه و هفت منجر شد.

دههء  اول انقلاب، مدافعين تز ولايت فقيه خميني، براي تثبيت نظام مطلوب خود، به تصفيه ليبرال ها و سوسياليست هاي مسلمان و غير مسلمان، در سايهء  جنگ تحميلي دست زدند. در اين دوره روحانيت ميانه رو، سنتي و متحجر در کنار هم ايستادند. خط امام، حزب جمهوري، بهشتي، رفسنجاني، خامنه اي، رجائي و موسوي از شاخص هاي دههء  اول انقلاب نظام کنوني هستند.

دههء  دوم، دههء  گفتمان بازسازي و توسعه محوري رفسنجاني بود که در فقدان الگوي توسعهء  منطبق با شرايط ايران، در عمل به وارد شدن سپاه در عرصه هاي مختلف بازسازي و اقتصادي، اختصاصي سازي، و فراروييدن آقازاده ها منجر شد. ورود سپاه و نيروهاي نظامي در عرصهء  اقتصاد و سياسيت دراين دوره زمينه ساز بالاکشيدن و تسلط تدريجي سپاه در همهء  ارکان حکومت گرديد.

در دههء سوم، هرچند گفتمان رفرم و اصلاح طلبي درون حکومتي با حمايت هاي بيدريغ مردم و جامعه مواجه گرديد ولي، سپاه تحت فرمان خامنه اي و تربيت شده مراجع متحجر ديني مثل مصباح و حلقهء مدرسهء  حقاني، عملاً دولت موازي تشکيل داد و عدالت محوري خامنه اي (که هدفي جز اختصاصي ساختن منابع قدرت و ثروت مملکت نداشت) ) ولايت مداري مصباح را در مقابل گفتمان رفرم و اصلاح طلبي درون حکومتي مطرح ساخت و به پيش برد. اينچنين، سپاه، ولي فقيه و روحانيون متحجر توانستند در عمل دولت اصلاحات خاتمي در دههء  سوم انقلاب را ناکام گذارده و بستر تسلط خود بر تمام ارکان قدرت و ثروت جامعه را فراهم سازند. روي کار آوردن احمدي نژاد و ابقاي او در کودتاي اخير در راستاي اين هدف يک دست کردن حاکميت و قدرت مطلقهء  متحجرين مذهبي و تشکيل حکومت مذهبي- سياسي – امنيتي سپاه، تحت عنوان حکومت ولايي يا مطلقهء  فقيه مي باشد.

بنابراين، چهار پارادايم غالب در درون حکومت، از آغاز تا کنون عبارت بوده اند از:

ـ گفتمان طرفدار خط امام و شعار اصلي انقلاب "استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي" که لاجرم دموکراسي (هدايت شده)، ولايت مشروط فقيه و جامعهء مدني که توسط اصلاح طلبان خط امامي به رهبري خاتمي و کروبي و موسوي نمايندگي مي شود؛

ـ گفتمان سازندگي و "توسعه محور " و سند چشم انداز بيست ساله به رهبري رفسنجاني

ـ گفتمان فقر زدايي، حمايت از مستضعفان و"عدالت محور" برهبري خامنه اي و حاميانش مثل گروه انصار و غيره؛

ـ گفتمان تماميت خواه "ولايت مدار" برهبري مصباح و جنتي و احمدي نژاد، که سپاه نيز تحت آموزش هاي حلقهء  مدرسهء  حقاني به سمت اين پارادايم گرويده است. اين گفتمان، خام خيالانه، برآنست تا با حذف طرفداران سازندگي و اصلاح طلبي درون حکومتي در قدم نخست، مقدمهء  بزير کشيدن خامنه اي در قدم بعدي، و تشکيل حکومت ولايي مطلقهء  مورد نظر خود تحت رهبري مصباح و باند او را فراهم سازد. پايان اين يکه تازي، در فقدان آلترناتيوهاي ديگر در درون حکومت، لاجرم بمعني پايان حکومت نيز خواهد بود.

 

نتيجه:

ـ جمهوري اسلامي سه دهه از حيات خود را مرهون مديريت خط امامي ها، رفسنجاني و خامنه اي بوده که از گفتمان "جمهوريت"، "عدالت" و "توسعه" در درون نظام دفاع کرده اند. گفتمان "ولايت مداري" مصباح و جنتي و احمدي نژاد در اين ميانه جزء گفتمان هاي افراطي بوده که در حاشيه قرار داشته است. اين جناح تازه بدوران رسيده، عملاً تاب تحمل هيچ کدام از سه گفتمان سه دههء  گذشته حکومت را ندارد. تسلط اين گفتمان و حاميانش، فاجعه اي هم براي خود حکومت و مصيبتي دردناک براي مردم و مملکت ايران خواهد بود.

ـ يکي از اشتباهات استراتژيک اپوزيسيون سنتي، بويژه مجاهدين خلق، در سال هاي نخست انقلاب، در اين بود که بدون توجه به اين دسته بندي ها و گرايشات درون حاکميت، که از آن به جنگ گرگ ها تعبير مي کرد، بمحض تحت فشار گرفتن از طرف يک باند در درون حاکميت، از تمام حکومت و رهبر وقت آن ـ خميني ـ عبور کردند و وارد جنگ مسلحانه با تمام رژيم شدند. برخي از اصلاح طلبان حکومتي هم، بخصوص مجاهدين انقلاب، بقول جواد لاريجاني، همين اشتباه را مترتکب شدند و از خامنه اي عبور کردند. اين کار باعث شد که باند متحجر مصباح زير پاي خامنه اي را خالي کرده و براي بدست گرفتن تمامي ارکان قدرت خيز بردارد.

ـ بجاست که رهبران جنبش سبز اشتباه آن مجاهدين و اين مجاهدين را تکرار نکنند، خامنه اي و باند احمدي نژاد و مصباح را با هم قاطي نکنند و يکي ندانند؛ توطئه هاي باند افراطي احمدي نژاد را با  ديپلماسي و گفتمان بين سران، بطور قاطع پاسخ گويند؛ تمام تلاش خود را بکارگيرند تا خامنه اي را از افتادن بدام توطئهء  کودتاچيان و دادن چراغ سبز دستگيري رهبران جناح هاي رقيب باز دارند؛ و سعي کنند تا سه گفتمان "جمهوريت"، "توسعه" و "عدالت" محوري را عليه گفتمان افراطي "ولايت مداري" احمدي نژاد و مصباح، متحد سازند و به اتحاد عمل براي پس راندن افراطيون کودتاگر وادارند.

دوشنبه‏، 31 اگوست 2009

www.alisalariweblog.blogspot.com

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630