بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/09/11.Friday/091109-Kushan-M-Inside-and-outside.htm |
پنج شنبه 19 شهريور 1388 ـ 10 سپتامبر 2009 |
آزاديخواهي و مبارزه: داخل يا خارج
كوشان. م
مسئلهء داخل و خارج مكرراً از طرف كارگزاران رژيم اسلامي مطرح مي شود تا هرگونه فعاليتي از طرف اين گروه كثير و بيشتر مخالف نظام اسلامي را بي اعتبار نمايد. در جريان هاي مربوط به جنبش سبز، ايرانيان خارج چنان همدلي و دلسوزي از خود نشان مي دادند كه نگاه بسياري از ايرانيان داخل را بسوي خود جلب كردند. اين مسئله بسياري از اقتدارگرايان را در ايران خوش نيامد. در همين حال، اين ايده از طرف برخي از اصلاح طلبان خارج كشور، چون گنجي ها، مطرح شد كه هر كس قصد مبارزه و براندازي رژيم را دارد بايد به داخل ايران برود و اين کار از خارج كشور ممكن نيست. حال، با توجه به جو نظامي و امنيتي همراه با شكنجه و خفقان هر صدايي كه همراه افكار ولي فقيه نباشد، شايد اين حرف كمي عجيب به نظر آيد؛ ولي آيا در پس اين سخن هدفي نهفته نيست؟ در حاليكه هيچ صدايي از داخل ياراي برخاستن ندارد و هر ابراز عقيده اي با شكنجه و تجاوز و در نهايت مرگ مواجه مي شود در جريان اين جنبش نشان داده شده که عملاً دايرهء فعاليت و مبارزه سياسي در داخل ايران فقط در چارچوب هاي حداقلي، و آن هم با سركوب حداكثري مي باشد.
سوال اين است: پس مبارزه آزادي خواهانهء سركوب شده داخل ايران چگونه بايد امتداد يابد؟ آيا جز اين است كه 6-5 ميليون ايراني خارج كشور كه صداي بيدار جامعه ايراني هستند بايد اين مبارزه را ادامه دهند؟ ايرانياني كه خيلي از اينها ناراضيان سياسي و نخبگان علمي و هنري هستند كه از نابساماني داخل به جهان آزاد پناه برده اند مسئول حمايت و بيدار نگه داشتن جنبشي فعلاً كمرنگ شده هستند.
چرا و با چه منطق و ادله اي گروهي اين افراد را به جرم خارج ايران زيستن به سكوت سياسي و نداشتن ادعاي رهبري و ندادن سفارشات راهبردي محدود مي كنند؟ جالب آنجاست كه خود اين اشخاص با نهايت اعتماد به نفس و در خارج كشور مدام مشغول ثبت و ضبط جنبش مردم به نام خود و تعيين چارچوب براي آن هستند؛ تا جايي كه آقاي گنجي رنگ پرچم و شعارها و خواست هاي اين جنبش را تعيين و اعلام نمودند و براي بقيهء نيروها مرز و خط قرمز براي ورود به جنبش مردم مشخص كردند.
مي دانيم كه اكثر اليت هاي سياسي، علمي و هنري در خارج از كشور در تبعيد هستند. احزاب و گروه هاي سياسي چون جبهه ملي، طرفداران پادشاهي، چپ ها و مجاهدين و ديگران، اغلب رهبران و تئوريسين هاي خود را در بيرون از ايران مي بينند. چگونه مي توان همهء اينها و پتانسيل آنها را ناديده گرفت؟ جز چند نفر فعال سياسي محدود كه مجبور به سكوت هستند، و البته اصلاح طلباني كه معتقد به نظام هستند، چه نيرويي به عنوان آزاديخواه و يا تحول خواه مي توان در ايران بصورت فعال يافت كه مطالبات ملي را رهبري و يا هدايت كند؟ جز اينكه اين گروه هاي برانداز و تحول خواه در خارج از كشور رهبري طرفداران خود را عهده دار شوند؟ آيا راهي ديگر را مي توان متصور بود؟
چگونه آن زمان كه خميني از نوفل لوشاتو فرمان جهاد با شاه صادر مي كرد اين دوستان نمي گفتند رهبري از خارج ميسر نيست كه به آن قبله هم نماز مي خواندند؟
به هر حال، مبارزه در خارج از كشور وارد يك مرحلهء حساس شده كه با وارد شدن گروه زيادي از به اصطلاح اصلاح طلبان ـ كه به گمان من برخي از آنان دلبسته به نظام و وابسته به گروه هاي سياسي نزديك به جمهوري اسلامي مي باشند ـ به خارج كشور و به نام اپوزيسيون همراه شده است.
اين گروه به اصطلاح «مبارز»، كه افرادي چون گنجي ،حقيقت جو و روزبه ميرابراهيمي ها آن را نمايندگي مي كنند اصلي ترين شعارشان «گذار آهسته به سوي دموكراسي» است. در سطرسطر مقالات افرادي از جنس گنجي و بهنود اين اصل مشاهده مي شود كه براندازي و يا انقلاب راه درستي براي گذار به دموكراسي نبوده و ممكن است، چون روسيه و يا انقلاب 57، به يك ديكتاتوري از نوع بدتر منجر گردد.
شايد معني تلويحي اين روش مبارزه اين باشد كه ما نبايد با كليت نظام جمهوري اسلامي مخالفتي داشته باشيم؛ اين نظام بايد پابرجا بماند و محتوي ديكتاتوري آن بصورت دموكراسي اسلامي درآيد. به گفتهء اين اشخاص، همانند «حيات طيبه» ی دوران خميني، حتي با بكار بردن اسامي چون «سلطان» بجاي «ولي فقيه» و «رژيم سلطاني» بجاي «حكومت اسلامي» تقدس اين اسامي مذهبي را نگه داشته تا در حفظ آن و نفي شاه بكوشند؛ كه البته ديگر ديرتر از اين حرف هاست و آب در هاون مي كوبند.
جايي، بهنود، در مصاحبه با «انتخاب» دربارهء سخنراني در نيويورك گفت «آنجا كه حرف از اصلاحات مي شد مردم حرف ما را تشويق و تاييد كرده و رضايت داشتند ولي در مورد براندازي با حالت مخالف عكس العمل نشان مي دادند». يعني آگاهي از نظر مردم ايران را بايد از ايرانيان ساكن نيويورك فهميد!؟
آنچه مسلم است اين گروه بزرگ تازه به خارج آمده براندازي نظام و يك تحول بنيادي در نوع نظام حكومتي را خواستار نبوده اند؛ چون حتي برخي از ايشان از معماران اين نظام و جزو محافظين و تئوريسين ها و كاركنان خدوم اين نظام بوده اند. نكتهء مهم اينكه اينها تا جايي كه امكان داشته کوشيده اند از اين نظام خارج نشوند تا اينکه اين نظام آنها را از خود اخراج كرده است. تا جايي كه امثال گنجي و حتي سازگارا (كه احترامي ويژه براي ايشان قائلم) در برهه هاي مختلف از طرف نظام طرد شدند ولي در سخنان و خط مشي آنها دلسوزي براي اين حكومت رو به زوال به چشم مي خورد.
تبليع گذار تدريجي و آرام بدون انقلاب و تحول بنيادي و عبور آرام از دل همين نظام به سوي دموكراسي گواه همين مدعي است، چيزي كه هرگز مخالفين بنيادي نظام اسلامي نمي توانند بپذيرند چرا كه آنها بناي اين نظام را بر پايه خون مي شناسند.
در اين مدت درست از طرف همين گروه مدام بر اين طبل كوبيده مي شود كه گروه هاي سياسي مخالف نظام و مدافع براندازي در اين سی سال هيچ كاري نكرده اند و افرادي چون گنجي جنبش هاي مردمي را به نام خود دانسته و ديگران را دعوت به عدم مداخله در آن مي كنند. حتي امثال نوري زاده هم با ادعاي برانداز (ولي در اصل اصلاح طلب) وارد گود شده و، در دفاع از گنجي، گروه هاي مخالف گنجي و البته برانداز نظام اسلامي را (حتماً گروه هايي چون مشروطه خواه، مجاهدين و جمهوري خواهان ملي و ديگر مخالفين اصيل را) مورد شماتت قرار مي دهد كه در اين سی ساله هيچ اعتباري نداشته اند و فقط به گنجي حسادت مي ورزند كه توانسته گروهي از روشنفكران غير ايراني (كه به همهء زواياي سياسي امروز ايران آگاهي ندارند) با خود همراه كند، ولي خود در اين سال ها هيچ كاري نتوانستند انجام دهند. يعني، به گفتهء ايشان، خدا را بايد شكر كنيم كه گنجي و دوستانش وارد مبارزه شده اند! اينها يادشان رفته كه همين دوستان امثال احمدي نژادها را با مغزشويي ايدئولوژيكي به امروز ايران تحويل داده و تربيت كرده اند.
سی سال مبارزهء گروه هاي اپوزيسيون خارج كشور با اصل نظام و تقابل با همين گنجي ها و همفكران ايشان، به جان باختن امثال بختيار، برومند، قاسملو و فرخزادها انجاميد. آيا منصفانه هست که امروز اينها را به كم كاري يا بي اعتباري در جوامع سياسي جهان و نزد چهره هاي سياسي شاخص متهم كنيم؟
حقيقت اينجاست: اين گروه ها كه، از همان ابتدا، ماهيت يك نظام اسلامي را شناخته بودند و به مبارزه با آن برخاستند امروز هم داراي حق طبيعي در ارائهء تئوري هاي راهبردي به مردم ايران و يا حداقل گروه طرفداران خود مي باشند. هر نوع شماتت ايشان به جرم «خارج كشور زيستن» غير منطقي و عجيب است. بلكه، با توجه به خفقان و تنگي فضاي سياسي كشور و عدم امكان فعاليت سياسي در درون مرزهاي ايران، ارائهء تفكرات سياسي و راهبردي ضروري و حياتي مي باشد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |