بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/08/30.Sunday/083009-Arad-Democracy-in-three-blows.htm |
يک شنبه 8 شهريور 1388 ـ 30 آگوست 2009 |
دموکراسی به سه سوت!
آراد
سوت اول:
سرانجام اين کشور خسته و بی حوصله خميازه ای کشيد. بالاخره بهانه ای به دست آمد و جوانانی به خيابان ريختند تا جسارت و بی پروايی شان را فرياد بزنند. اهالی محل هم که سر و صداها کنجکاوشان کرده بود، رضايت دادند که نگاه هايشان را از سريال های بی محتوای سيما، شوهای تکراری شبکه های ماهواره ای يا سی دی های هاليوودی دستفروش کنار ميدان بگردانند و حواسشان را متوجه اطرافشان کنند. جامعه در شوک نبود، البته که نبود.
تقلب در انتخابات و پيروزی احمدی نژاد را تقريباً همه می دانستند. ولی اين خبر در مقابل آن همه اتفاقات عجيب و غريبی که هر روز در راديو و تلويزيون يا از زبان دوست و آشنا و مسافرکش و کاسب محل ديده يا شنيده بودند، هيچ بود. با اين وجود، سرو صدايی که از خيابان بغلی بلند شده بود، قلقلکشان می داد که پرده ها را کنار بزنند و ببينند بيرون چه خبر است. هيجانی زير پوست آنها به حرکت درآمده بود که تشويق شان می کرد جای نرم و راحتشان را رها کنند و از خانه بيرون بروند. مسن ترها که خيلی خوب با اين احساس آشنا بودند، بی اعتناتر نشان می دادند. خيلی وقت قبل بود که همين قلقلک مرموز آنها را از جا برخيزانده و بعد محکم با سر به زمين کوبيده بود طوری که کوفتگی سی ساله ی آن حسابی به تنشان مانده بود. نگاه چپ چپ آنها به جوان - ترها هم برای يادآوری همين قضيه بود. يعنی: «آرام بگيريد و توجه نکنيد». بچه های خوب به جا ماندند و بچه های خوب تر به خيابان ها دويدند تا ثابت کنند چقدر شبيه پدر و مادرشان شده اند. آن شب کارهايشان بيشتر به يک شيطنت کودکانه شبيه بود تا جنبش مردمی و چون خيلی مزه داد، بچه محل ها قرار گذاشتند فردا شب هم همين کار را تکرار کنند. اين کار که اولش اعتراض نام داشت، بعدا جنبش معترضان نام گرفت، سپس جنبش اصلاحات مردمی شد و در نهايت، نهضت، موج يا جنبش سبز. در خوشبينانه ترين حالت ممکن هم، البته بنا به نظر صاحب انديشان، به نظام مشروطه يا در نهايت به يک نظام دموکرات خواهد انجاميد.
سوت دوم:
جناح مخالف معترضان (موافقان دولت) سياست بدی را در پيش گرفت. تعدادی را کشت، بعضی را زندانی و شکنجه کرد و با اين کار احساسات عمومی را بر ضد خود تحريک کرد. اما بدترين کاری را که انجام داد، تحقير کردن مردم بود. او که سه دهه ايرانيان را فهيم ترين، مذهبی ترين، سياسی ترين و باهوش ترين ملت ها خوانده و با القای حس خودبزرگ بينی به توده، حمايت بسياری را به خصوص در شهرستان ها و روستاها به دست آورده بود، اين بار خودبزرگ بينی دامان خودش را گرفت و با خوار و ناچيز خواندن معترضان، ناگهان تمام القاب و عناوينی را که به مردم داده بود، از آنها باز ستاند. بيچاره آن کس که به جای تعريف و تمجيد کردن از يک ايرانی، او را به مسخره گيرد. ناگهان همه يادشان افتاد که در طول اين سال ها به خيلی ها تجاوز شده است. بی گناهان زيادی به زندان ها افتاده اند و شکنجه ها شده اند. افشاگری های طرف های درگير، البته برای مردم تازگی ندارد. اگر هم با تعجب آن را برای هم تعريف می کنند و خودشان را بی اطلاع از جنايات گذشته نشان می دهند، برای اين است که حساب خود را از آن ملت فهيمی که سرشان کلاه رفت و يک شبه عنوانش را از دست داد، جدا کنند. زخم های کهنه سر باز کرد. به يکباره خاکستری مرد و همه چيز سياه و سفيد شد. ايران به دوران نهضت مشروطه بازگشت. ولايت فقيه برای مردم همان اندازه بی کفايت شد که شاه قجر و همان قدر مستبد جلوه کرد که پهلوی. ديگر برای مردم دو کلمه ولايت و دموکراسی هيچ گاه با هم جمع نخواهند شد.
سوت سوم:
برای ملتی که چند دهه سختی می کشد، اما برای زير و رو شدن لايه های اجتماعی و انقلابی ديگر آن هم در کوتاه مدت بی تابی می کند، چه بايد کرد؟ چگونه می توان او را متوجه کرد که حتی تحقق اين عمل تضمينی برای استقرار دموکراسی نخواهد بود؟ آيا بايد از ترس فرونشستن هيجانات عمومی نسخه ای فوری و البته تکراری صادر کرد؟ و برای آينده ايران تصويری مغموم و درهم شکسته از ناکامی هايی همچون مشروطيت يا انقلاب اسلامی را به ترسيم کشيد؟ يا اينکه مبانی انسانی و مفاهيم آزادی طلبانه و قانون مدارانه را به جايگاه واقعی شان در جامعه بازگرداند؟ اگر بخواهيم بار ديگر بدون مطالعه و تنها بر مبنای نسخه های حزبی و جناحی خودمان به پيش رويم، آنگاه تجربه های تلخ قبل را به شکل و گونه ی ديگری تکرار خواهيم کرد و در دور بيهوده ای خواهيم افتاد که پايانی برای آن متصور نيست. توجه داشته باشيم که رويکرد ما به سمت استقرار دموکراسی بدون بستر سازی اجتماعی، به فرآيندی خواهد انجاميد که افلاطون عنوان داشته: « افزايش زراندوزی در جامعه اليگارشی، ايجاد شکاف های عظيم اجتماعی و تبديل جامعه به حالت دو قطبی، منجر به انقلابی می شود که به دموکراسی می انجامد. دمکراسی هم حکومتی است که در آن افراد غير متخصص بسياری به امر حکومت مشغول اند. علاوه بر آن گروه های مختلف اجتماعی در آن دايما بر سر تصاحب حکومت در رقابت و نزاع به سر می برند. پس از آنکه يکی از اين گروه ها موفق به تصاحب کامل قدرت شد، خود به خود حکومت دموکراسی از بين رفته است و حکومتی مستبد و يا به عبارتی ديگر جبارانه جايگزين آن می گردد ». که لااقل در يک مورد، خودمان شاهد اين واقعيت بوده ايم. به همين دليل است که معتقدم: « دموکراسی به سه سوت، راه به جايی نمی برد!»
5 شهريور 1388
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |