بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/08/29.Saturday/0828909-Naser-Karami.htm |
شنبه 7 شهريور 1388 ـ 29 آگوست 2009 |
جنبش سبز و جایگاهِ اقوام
[بخش 1]
ناصر کرمی
1- پیشگفتار
کودتای سیّد علی خامنه ای، رهبر انقلابِ اسلامی و ارگان های وابسته به دستگاهِ ولایتِ فقیهِ آن در انتخاباتِ دهمین ریاستِ جمهوری نظام اسلامی به اعتراضاتِ عمومی فراطبقاتی از قبل پیش بینی نشده ای دامن زد که از میان آن جنبش سبزی بنای روییدن گرفت. در جهان بینی و فرهنگ ایرانی دربارهءِ رنگِ سبز همچنین مطابقت دادنِ آن با پروسهءِ تحولاتِ سیاسی در تاریخ 200 سالهءِ سرزمین ایران قلم ها به رشتهءِ تحریر و بسیار به بیانِ آن پرداختند، که از میان آنها دو دیدگاه با دو تحلیل مشخص از جایگاهِ ویژه ای برخوردار می باشند.
تحلیل اوّل (از جمشيد طاهری پور) از زاویهءِ ماتریالیسم دیالکتیک و برداشته شده از تاریخ تئوری اوایل قرن نوزرده میباشد که نویسنده در تحولات انقلاب مشروطیّت 1905 تا کنون به سیر و سیّاحتی شتابان میپردازد و جنبش سبز کنونی را به انقلاب مشروطیّت متصل میکند و آنرا مشروطیّت دوّم مینامند، از اشتباهاتِ برجستهءِ نویسنده (بخصوص در بخش دوّم تحلیل خود) این است که منطقهءِ آذربایجان و تبریز را هستهءِ مرکزی شکل گیری انقلاب مشروطیّت اوّل می پندارد و برای مُهر تأییدِ مستند بر نوشتهءِ خود زدن سرزمین ایران را ممالکِ محروسه هم مینامند، در صورتیکه این ادعا های هدفمندِ تکراری را تاریخ زنده و پیگیر امروزی تأیید نمیکند.
تحلیل دوّم (از داریوش برادری- د.ساتیر) از نگاهِ متدولوژیک راسیونال بر پایهءِ دگردیسی دمکراسی و لیبرال دمکراسی یک روانکاو بالینی فردی و گروهی جامعه شناسانه هست که تحرک لایه های اجتماعی و جنبشهای مدنی را از نظر گذرانده است و پروسهءِ اندیشه ورزی و تکاملی جامعهءِ ایران را همزمان با اروپا از قرن دوازده با سپری شدنِ مرحلهءِ اسکولاستیک و با موانع گذار از سه دورهءِ مدرنیته به شیوه ای خردگرا با دسته بندی کردن ابزار و شاخص های مکانیزم طبیعی درونِ جامعهء ایران و با تأثیر پذیری از بیرون به نمایش گذاشته است.
هر دو نویسنده که هر کدام نسل متفاوتی از بافتِ جامعهءِ ایرانی را نمایندگی میکنند از سویی مکمل یکدیگرند هم هستند، با جهان بینی و واژه های بکار گرفتهءِ ویژهء خویش، در شناخت مشکلاتِ اساسی و راهِ برون رفت از چنین معضلاتِ اجتماعی فرهنگِ ایرانی به نتیجهءِ گیری روشن و پنهان یکسانی میرسند که: استبدادِ دینی، نظام حکومتی خلافت، ساختار ولایتِ فقیهِ منوکراتِ دین سالار، عدم وجود آزادی و دمکراسی، گسترش فلسفهءِ متافیزیک، پویایی اندیشه و تحرکِ مکانیزم تکاملی جامعه را سد کرده است، و راهِ برون رفت را هم لائیسیته و سکولاریسم، تقابل اندیشه ها، توسعهءِ اقتصادی فراگیر، امکان رشدِ جنبشهای مدنی حامی دمکراسی و تضمین حقوق شهروندی و گروهی در منظومهءِ لیبرال دمکراسی ارزیابی شده است که نظریه ای ترکیبی کاملأ منطقی و کلاسیک برابر با دست آوردهای آکتوئل پژوهشی امروز میباشد که در واقع میتواند بستر اصلی و مبنای حرکت هر گروه و دسته ای قرار گیرد که قصد در تغییر و تحولاتِ قانونمندِ اجتماعی و ساختار سازی مفید آنرا دارند،
امّا هر دو نویسنده به نقش بازدارندهءِ و روابطِ اجتماعی و مناسباتِ تولیدی جامعهءِ فئودالیته با قالبِ تنگ و شعاع بینش محدود این دیدگاه چندان توجّهی نکرده اند، به زیان باری جبران ناپذیر آمیختگی و همسویی نظم طولانی فئودالیته با دین اسلام در ایران که عقب ماندگی کشور را در طول قرنها شامل شده است موردِ بحثِ جدی قرار نداده اند، که امروز هم این عارضه خود را به روشنی در نمای عملکردِ اقوام پیرامونی جغرافیای سیاسی ایران در جنبش سبز به نمایش میگذارد.
عدم مشارکتِ فعّال و سکوتِ عمومی اقوام در جنبش سبز دمکراتیکِ آزادیخواهی کشور نشان داد که آنها در چهار دیوار اندیشهءِ ایستای فئودالیته سرگردان میباشند و هنوز قصد فرو ریختن و عبور از آنرا ندارند و تنها خوشبختی خود را باز هم در همین حصار بستهءِ بلندِ جدا از جهان پیرامونی می بیند.
از سویی دیگر در همین لباس و اندیشهءِ فئودالیته، تاریخ نگارانِ قومی با برجسته کردن دو طبقهءِ [1- طبقهءِ روحانیّت 2- مردم تُرک آذری سرزمین آذربایجان] در کنشهای اجتماعی بویژه شکل گیری انقلابِ مشروطیّتِ گذشته، پروسهءِ شکل گیری فرآیند اندیشه و تاریخ جنبشهای مدنی ایران را به بیراهه کشانده و میکشاند، قرنهاست که در گوش ملّتی میخوانند و میگویند که دین اسلام پیام آور آزادی و ضد استبداد و استکبار هست و حداقّل از دو قرن گذشته تا کنون هدفمند در کتابها نوشته اند و در اذهانِ عمومی انداخته اند که تبریز و آذربایجان سرچشمهءِ تحولاتِ مدرنیته و سرزمین رویش دمکراسی میباشد، بر اساس همین داده های غیر واقعی، امروز هم نخبگان و آدمهای معمولی این دیار براستی شعار سر میدهند که حنبش سبز بدونِ حمایتِ خطهءِ آذربایجان از پای در خواهد آمد و در مجموع بدونِ آنها هیچ حرکتِ مثبتی در ایران به سرانجام نمی رسد.
البتّه با یک بررسی دقیق و مستند میشود بر این ادعایِ اغلب نخبگانِ مردم آذربایجان هم صحت گذاشت، زیرا بخوبی میشود پی برد که آمیختن عناصر: دین اسلام شیعهءِ 12 امامی صفویّان، اندیشهءِ تُرک تباری، سوسیالیسم تخلیلی، مارکسیسم ایراسیونال آنها، و امروز هم زیر پوشش تز دمکراسی و آموختن زبانِ مادری آنها، روندِ جایگزینی دمکراسی و همبستگی ملّی را در ایران سد کرده اند و خواهند کرد. طبیعی است وقتی طرح و برنامهءِ گردش قانونمندِ دمکراسی بر برداشتها و داده هایِ بدونِ پشتوانه ای مانندِ دین اسلام و منطقهءِ آذربایجان بنا گذاشته شود به نتیجهءِ مطلوبی هم نخواهد رسید. برای پی بردن به میزان اندیشه ورزی گذشته و حال همراه با رشدِ ابعادِ مفهوم دمکراسی در فرهنگِ منطقهءِ آذربایجان کافی هست که به پیش شرطهای مشارکتِ خود در جنبش سبز و پاسخ آنها در مقابل این سئوال که چرا در این حنبش سهیم نمیشوند کمی دقت شود.
2- انقلاب مشروطیّت و روحانیّت:
بار دیگر باید تأکید داشت که تأثیر گذاری طبقهءِ روحانیّت در تحولاّت گذشته از جمله انقلاب مشروطیّت، از نبوغ و استعداد با صفاتِ ماوراءالطبیعهءِ خاصّ این طبقه و یا امر ذاتی و محتوایی دین اسلام نبوده و نیست. صفویّان با حکومتی کردنِ دین شیعهءِ دوازده امامی، برای تحکیم حکمرانی و تربیّتِ کادر دستگاهِ قدرت سیاسی ضدِ ایرانی خود، به تأسیس مدرسه و مکتبهای دینی در نجف، کربلا، مشهد، قم، اصفهان و سایر شهرهای دیگر مبادرت ورزیدند. تمام اماکن مقدس دینی و تمامی مدرسه ها و مکتبهای دینی موجود در ایرانِ امروز بدستور حکمرانان تُرک تبار ساخته شده است که در آنها برنامه ریزی شده فقط تدریس متون دین اسلام موردِ دلخواه و هدفمند به خرافه پرستی و گسترش فرهنگ تاسوعا، عاشورایی پرداخته اند.
این مدرسه ها و مکتب های دینی با متونِ درسی متافیزیکِ غیر علمی، دانشگاههای معتبر آن زمان ایران بوده اند، که درجات دکترای آنها در شهرهای نجف و کربلا تدریس میشده است، فارغ التحصیلان این مدارس و مکاتب، پیشوایان دینی، متخصصان گردش کار حکومت، و رهبرانِ سیاسی جنبشها میشدند و پُستهای حساس قدرت را بخود اختصاص میدادند، چنانکه در نظام جمهوری اسلامی امروز هم چنین هست،
آمّا در قرن 21 در سرزمین ایرانی که 60 در صد آنرا خانم ها برای کسب دانش خردگرا با مهارتهای مناسب عصر خویش تشکیل میدهد و با وجودِ افراد متخصص فراوان در رشته های مختلف با نُرمهای جهانی برای پاسخگویی به نیازمندیهای ملّی در درونِ کشور و در میدانِ گلوبال، حکومتِ ولایت فقیهِ آخوندی و یا از صافی غیر علمی دین کهنه گرا گذاندنِ متخصّصان کشور و یا منصوب کردنِ ایدئولوژیکِ دینی بدونِ مهارتهای لازم در ساختار حکومت و سیاست، فاجعه ای را بیار خواهد آورد که در طی 30 سال آنرا تجربه و عواقب بسیار زیانبارتری را در پی خواهد داشت.
3- انقلاب مشروطیّت و آذربایجان:
از قرن 12 در اروپا که سه مرحلهءِ اسکولاستیک داشت بنای فروپاشی خود را تجربه میکرد، زمانیکه جدایی فلسفه و دانش تجربی از تئولوگی یا دین مذهب حرکت ماراتُنی خود را به پایان میرساند و دانشگاهها به مرکز اندیشه سازی سکولار و لائیسیتهءِ راسیونال تبدیل میشد و جهان بینی دینی تحتِ کنترل حاکمیّتِ محوری کلیسا و روحانیّت را محدود و منزوی و از میدان سیاسی بیرون می انداخت،
زمانیکه پروسه های "رفرماسیون و رنسانس" متولّد و دورانِِ حاکمیّتِ خردگرایی را هموار ساخته بود، گالیله ها، مارتین لوترها، توماس هُبس ها، دکارتها، گوته ها، جان لاکها، داوید هوم ها، آدام اشمیت ها، ژان ژاک رسو ها، ایمانوئل کانت ها، فریدریش شیلر ها، فریدریش ویلهلم شِلینگ ها، هِگل ها، لودویگ فویرباخ ها، کارل مارکس ها، آرتور شُپنهاور، زیگموند فرُید، و فریدریش نیچه ها، اُوگوست کُمته ها، مارتین هایدِگِر ها، و غیره با انقلاباتِ فکری و فلسفی تلاش در آفرینش جهانی دیگر برای رهایی انسان از اسارت آمیختگی دین و قدرت سیاسی را میکردند،
درست در همین دورانِ شکوفایی فلسفی و اجتماعی همنوعان در اروپا و موازی با پروسهءِ شتابانِ سکولاریسم در این قاره، در ایران حکومتِ تُرک تبار صفویّان از سال 1501 دین شیعهءِ تازه نفس 12 امامی را اختراع و آنرا ایدئولوژی و پایهءِ حکومتی خود قرار میدهند و تا سال تا 1722 اقدام به گسترش خرافات و کهنه پرستی میپردازند و بعد از آن هم سلسلهءِ تُرک تبار دیگر یعنی قاجاریان از سال 1794 تا 1925 به همین روش ادامه میدهند، که داستان چاهِ جمکران امروز و پدیدهءِ سیّد علی خامنه ای در ایران ادامهءِ چنین فرهنگی میباشند، آیا از چنین مردمانِ تُرک تبار با چنین پیشینهءِ فرهنگی و سیاسی در ایران، و با آمیختن جدید ناسیونالیسم تُرکی اوایل قرن 19 کمال آتاتورک میتوان انتظار داشت که نیروی محرکه انقلاب مشروطیّت بوده باشند و یا حتمأ امروز میتوانند با پیشتازان تحولاتِ مدرنیته و پُست مدرن در ایران همگام شوند ؟؟.
امروز بر کسی پوشیده نیست که بارآوریهای فرهنگی با توانمندی و خلاقیّتهای فردی و گروهی در هر جوامعی به موقعیّت ها و فراز و نشیبهای تاریخی و امکانات طبیعی پیرامونی و به فاکتورهای سیاسی و اقتصادی دیگر بستگی تنگاتنگ دارد که مسئلهءِ ژنتیکی در آن نقشی را بازی نمیکند، با این نگاه به سرزمین آذربایجان بنا به داشتن امکانات و موقعیّتهای فراوان در مدّت زمانی بیش از 500 سال از حکمرانی صفویّان، قاجاریان، و حتّی دوران سلسلهءِ پهلوی، در مقایسه با بازدهی و آفرینش ساختارهای فکری، اجتماعی، فرهنگی خود، نسبت به سایر مناطق ایران در ردهءِ بسیار پائینی قرار خواهد گرفت،
سرزمین آذربایجان و ناحیّهءِ قفقاز یکی از قدیمیترین اندام جغرافیای سیاسی ایران بوده و میباشد، که وجود آثار باستانی از مادها، هخامنشیان، ساسانیان، اشکانیان و سایر اقوام ایرانی تبار در این ناحیّه بیانگر این موضوع هست، که بعضأ از لحاظ باستان شناسی از تخت جمشیدِ استان فارس هم مهّمتر میباشند، آذربایجان از دیر باز محلّ آمد و شدِ مردمانِ مختلف و مکانِ تلاقی فرهنگها و افکار گوناگون، گذرگاهِ بازرگانی مهّم قاره ای و اینترناسیونال، و یکی از شاهراههایِ حیاتی ورودِ فرهنگها و تبادل اندیشهءِ ایرانیان با جهانِ بیرون بوده است، چنانکه امروز هم همینطور هست، بهبودی اقتصاد ورشکستهءِ کشور تُرکیّه در نتیجهءِ سالهای 1980 میلادی با خرج دلارهایِ ایرانیان فراری و متنفر از انقلابِ 57 هست که برای رساندنِ خود به کشور های دمکراتیک، و یا در بازگشتِ قانونی و پنهان خود به ایران، در این کشور میباشد،
از اینها گذشته از زمانِ ورودِ تُرک تباران به این منطقه [ 1071 میلادی] ناحیّهءِ آذربایجان و تبریز مانند تهرانِ متروپُل امروز علاوه به پایتختِ رسمی بودنِ کشور که مرکز تجمع اندیشه و تحولاتِ سراسری میباشد، پیوسته هستهءِ مرکزی سیاست گذاری این قوم تُرک تبار مهاجر بوده است و پایتختی تهران، اصفهان و یا دیگر شهرهای ایران فقط جنبهءِ تشریفاتی داشته است. محمدعلیشاهِ قاجار دشمن اصلی هویّتِ ایرانی و انقلاب مشروطیّت، بزرگ شدهءِ فرهنگِ حاکم بر تبریز بوده و در تمام دورانِ ولیعهدی خود فرمانروایی آذربایجان را برعهده داشته است.
نسبت دادنِ انقلابِ مشروطیّت صرفأ به مردم آذربایجان، همانقدر بی اساس هست که بدستور " مصطفی کمال آتاتورک" برای ساختن پیشیهءِ تاریخی و فرهنگی برای تُرک تباران شاعران و متفکران نام آور ایرانی را تُرک تبار نامیدند و حضور رسمی تُرک تباران را در منطقهءِ قفقاز و آسیای کوچک [ ترکیّهءِ امروز] را که بیش از 500 سال نیست به 9000 سال رساند و اصل و نصب ژنتیکی تُرک تباران را به سومری ها و دیگر مردمان باستانی ساکن بین النهرین [ میان رود] متصل کرد، مسائلی که بطور کلی منابع دانستنیهایِ جهانِ کنونی آنها را تأیید نمیکنند !!.
4- نیروی محرکهءِ انقلاب مشروطیّت:
اگر امروز با اصول و قوانین تحقیقی مستند و شناخته شدهءِ جوامع گوناگون به رویدادِ انقلاب مشروطیّتِ ایران نگریسته شود، این انقلاب محصول و ترکیب سه عامل:
1- ناسیونالیسم ایرانی 2- جبههءِ ضد استعمار بر علیه حکومتِ تُرک تبار قاجار و کشورهای بیگانه 3- جنبش ضد استبدادِ دینی، گشودن پنجرهءِ مدرنیته، ساختار سازی قانونمند، جایگزینی دمکراسی در دیدگاه سکولاریسم و راسیونالیسم بوده است، که جامهءِ عمل پوشیدنِ این 3 عامل بنای حکمرانی سلطانی تُرک تباری، رژیم اسلامی امروز "علی خامنه ای" تُرک تبار و "رفسنجانی" مغول تبار که بعد از 1000 سال شاخص های ژنتیکی مغول تباری را میشود در چهرهءِ آن به روشنی مشاهده کرد، و حکم رانی هر قدرتِ بیگانه ای را درهم فرو میریخت و میریزد.
انقلاب مشروطهءِ ایران هم مانند سایر رُخدادهای تاریخی حاصل تجربه از جهان پیرامونی: انقلاب کبیر فرانسه، مسافرت ایرانیان به کشورهای مترقّی، انقلابات در روسیّه تزاری، مشروطیّت ژاپن، ایجادِ احزاب در ایران با مشی آزادیخواهی و عدالت اجتماعی، ایجادِ حزب راسیونال فراماسون که مؤسس آن میرزا ملکم خان (1833-1908) یک فرد ارمنی میباشد که در فرانسه تحصیل کرد و استاد مدرسهءِ عالی فنّی دارالفنون بود که بعد از تبعید در لندن مجلهءِ قانون را بر اساس لیبرال دمکراسی هم انتشار میداد، بیداری و جنبش اقلیّتهای مذهبی: ارامنه، یهودیان، زردشتیان، سنّی ها، و طرفداران باورهای جدیدِ علمی مانند سوسیال دمکراسی میباشد، از فاکتورهایِ اصلی علل انقلاب مشروطه قیام ایرانی تباران از جور و ستم چند گانه و فروش جغرافیایِ سیاسی ایران توسطِ سیستم خلافتی و سلطانی ایل قاجار تُرک تبار بوده است.
انقلاب مشروطیّت که 7 جلد کتاب به آن اختصاص داده شده، نتیجهءِ جنبشهای مدنی و حاصل اندیشه ورزی مکانیزم طبیعی برخاسته از سراسر جغرافیای ایران بویژه اقشار شهر نشین به ترتیب اهمیّت: تهران، اصفهان، شیراز، مازندران، کرمانشاه، خراسان، کرمان، آذربایجان، گیلان، ، و سایر شهرهای دیگر آن میباشد، که با تلاشهای خود موفّق شدند مشروطیّت اوّل با قانون اساسی 1906 میلادی آنرا به خاندان قاجار تحمیل کند و جامعهءِ ملوک الطوایفی ایران در شکل یک ناتسیونِ واحد مطابق با دست آوردِ رنسانس در اروپا بوجود آید، با به توپ بستن مجلس شورای ملّی و برکناری حاکمیّتِ قانون از سوی محمّدعلیشاهِ قاجار به رهبری قراقهای تزاری ، پایه های اساسی مشروطه که بر اندیشه ورزی و اصولِ منظم ساختاری و اجتماعی راهگشا استوار بود در هم شکست،
5- بازگشتِ نظم ایلی و فئودالیته:
با انقلاب دوّم مشروطیّت 1909 میلادی، دوباره زمینه را برای فرهنگِ توده وار فئودالیتهءِ آنارشیسم با ابزارهای مخصوص بخود یعنی تفنگ و فشنگ و اسب فراهم کرد، که از مهّمترین آنها حرکتِ سواره نظام ایل بختیاری که انقلاب مشروطیّتِ دوّم و پیروزی بر محمّدعلیشاه بدونِ آنها امکان پذیر نبود به فرماندهی سردار اسعد بختیار، و از شمال به رهبری محمّد ولیخان تنکابنی (سپهدار) و از ناحیّهءِ آذربایجان به رهبری ستارخان و باقر خان بسوی تهران بود.
با فراری دادن و خلع محمّدعلیشاه، احمد شاهِ 12 ساله را بر تخت نشادند، سردار اسعد بختیار وزیر امور داخلهِ کشور شد و تُنُکابُنی سپهدار وزیر جنگ را عهده دار شد. متأسفانه قدرتِ متمرکز ملّی بر خاسته از قانون و مجلس اعتبار خود را از دست داد و قدرتِ سیاسی دوباره بشکل ملوک الطوایفی در بین خوانین و سران ایل تقسیم گردید در نتیجه حکومتِ مرکزی تا آنجا ضعیف و ناتوان شد که دیگر در سرنوشت و برنامه ریزیهای سیاسی کشور تأثیر چندانی نداشت و در پیشبُردِ اهداف مشروطیّت ناتوان ماند.
در اینجا لازم هست که بر خلاف ادعای نویسندهءِ 1 که شهر تبریز را هستهءِ مرکزی مشروطیّت میداند، توضیح داده شود که شکل گیری افکار مشروطیّت در شهرهای بزرگِ ایران بطور پراکنده شکل گرفت که شهر تبریز بدونِ امتیاز و یا با برخورداری از موقعیّتِ خاصّی هم یکی از آنها بود، امّا اوّلین هستهءِ مرکزی و فراگیر نهضتِ مشروطیّتِ ملّی، در تاریخ عصر روز دوازدهم ربیع الاول 1322 هجری در باغ "میرزا سلیمان خان میکده" که خود از مؤسیسن مشروطیّت بود در خیابان گمرگِ تهران بر گزار شد، این نشست که 54 نفر عضو رسمی و منتخب آن بودند در وسطِ باغ دور هم گرد آمدند، یکی یکی با گذاشتن دست روی قرآن که در وسط بر روی میزی جا داده شده بود به وحدت و همبستگی قسم یاد کردند.
گویند سیّد جمال الدین اسد آبادی همدانی در این جلسه، از زیر عبایِ خود پرچم ایران را که در وسط آن نوشته شده بود: " قانون، عدالت" بیرون آورد و در کنار کتاب قرآن گذاشت، که افراد بعد از سوگند یاد کردن در مقابل قرآن با دست گذاشتن و تعظیم در برابر پرچم ملّی ایران در به سرانجام رساندنِ اهداف مشروطیّت و ناسیونالیسم ایرانی بکوشند،
در این جلسهءِ 54 نفری، نام فردِ برجسته ای از ناحیّهءِ آذربایجان دیده نمیشود، قطعأ ستارخانی و باقرخانی حضور نداشتند، بنا به گفتهءِ ناظران، سردار اسعد بختیاری در این جلسه حضور داشته امّا عضو هیأتِ انتخابی 54 نفر نبوده است.
بنیاد گذارانِ انقلاب مشروطیّت امیر کبیر ها هست، تئوریسین اصلی انقلاب مشروطیّت سیّد جمال الدین اسدآبادی میباشد، که در دیار غربت در کشور ترکیّهءِ امروز وفات میکند و همانجا هم به خاک سپرده میشود، گرچه اسد آبادی زادهءِ همدانِ ایران هست و در طول زندگی پیوسته خود را با افتخار ایرانی میدانست، ولی افغانیهای فارسی زبان همّت کردند و جسد او را از ترکیّه به افغانستان بردند.
تاریخ نگاری و زندگانی ما ایرانیان و سرنوشتِ کشور ما چنین هست، بنیادگذارانِ انقلاب مشروطیّت مانند امیر کبیرها را میکُشند، استخوانهای تئوریسن های اصلی این نهضتِ ملّی خارج از سرزمین ایران میباشد، دین شیعهءِ استبدادی را بر ایران حاکم کردند، آنگاه در تاریخ خود را دمکرات و پیشرو و افرادِ گمنامی که بطور کلی از سیاست و اندیشه های مدرن و مترقّی آنزمان هیچگونه اطلاعی نداشته اند، به عنوان قهرمانان و سردارانِ ملّی برجسته و در تاریخ ثبت میکنند. تا سرگذشتِ ما و کشور چنین باشد، همبستگی ملّی و گذار از دیکتاتوری دینی و فئودالیته به دمکراسی و حقوق شهروندیِ برابر امکان پذیر نیست.
|آگوست| 2009| آلمان|
ادامه دارد ـ بخش های آينده:
6- جنگِ جهانی اوّل و سلسلهءِ پهلوی
7- انقلاب پنجاه و هفت
8- جنبش سبز و جایگاهِ اقوام در آن
9- کنگرهءِ ملیّتهای ایرانِ فدرال.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |