بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/08/29.Saturday/0828909-Mehdi-Aslani-Genocide67.htm |
شنبه 7 شهريور 1388 ـ 29 آگوست 2009 |
پنجم شهريور 67، آغاز چپ کُشی در زندان گوهردشت
مهدی اصلانی
هر ساله پنجم شهريور مصادف است با آغاز چپکُشی در زندان گوهردشت. قبل از آن، در فاصله بيست روز حدود 450 مجاهد را تنها در زندان گوهردشت به دار کشيدند. من در زمان وقوع آن جنايت بزرگ ساکن بند هشت بودم. ويژگی سه بند هفت و هشت و فرعی بيست موقعيت جغرافيايی شان بوده است. اين سه بند در انتهای زندان گوهردشت واقع شده و ما جان بدربردگان نيمه جان توانستيم به سختی و از لای کرکره های فلزی زندان کاميون يخچال دار حمل گوشت را ببينيم. بر ما دانسته نبود که با اين کاميون و در آن تابستان مرگ اجساد را به مکانی نامعلوم حمل میکنند. تابستان سال 1367 اولين يا آخرين جنايتِ فرمانروايی خون نبوده است. اما آنچه از ويژه گیهای اين کشتار است و آن را به يکی از بی بديلترين تصفيههای ايدئولوژيک در دورانِ مدرن بدل کرده است را میتوان به سريت و فريبِ اين کشتار مرتبط دانست. کشتار بزرگ تابستان سال 1367، برنامهای از قبل تدارک شده برای حل معضل زندانی سياسی بود. اين حکم و فرمانِ مذهبی و تباهی جنايتکارانه که برمدار کينه میچرخيد، کوتاه زمانی پس از پذيرش آتش بس و قطعنامه 598 و نوشيدن جام زهر به طور مستقيم از جانبِ بلندترين مقامِ مذهبی در حکومت اسلامی صادر شد. اين نفرين نامه در تاريخِ معاصرِ خونينِ ميهنمان حادثهای بیبديل درعرصهی مُخالفکشی را به نمايش گذاشت. کشتار تابستان 67 که میتوان آنرا بيشتر تصفيه ای فيزيکی نام نهاد تا کشتار به مفهوم کلاسيک، عليه بديهیترين حقوق دموکراتيک و انسانی و حق شهروندی از جانبِ کسی صادر شد که همواره در طول حياتاش با شمشير به جنگ انديشه رفت. از ديگر سو تصفيهی فيزيکی سال 67 را که به بهانه حمله بزرگترين نيروی مخالف حاکميت يعنی مجاهدين به مرزهای کشور در زندانهای سراسر کشور کليد خورد، میتوان همچنين کشتن فکر و انديشهی مخالف نيز به شمار آورد. اگر در کشتار و جنايت سالهای سياه 63-60 توجيه حکومت در کشتار مخالفين براندازی بود و انگشت اتهام بيشتر به سمتِ براندازانِ حکومت نشان گرفته شده بود، در تابستانِ سياه، بخشِ بزرگی از حاميان حاکميت در سالِ سياه 60 نيز سهم خود از مرگ دريافت کردند. تابستان سياه ۶۷ ادامهی اعدامهای سال 60 و پيش از آن است. در بيستويکمين سالگشتِ تابستانِ سياه و آن پليدی کمياب در تاريخ معاصر که هنوز میبايد و میبايست دربارهاش بسيار گفت، و به جرأت میتوان آن را کلامِ ممنوعهی حکومت فقها ناميد، هنوز نکاتی بسيار در سايه و پرده ابهام قرار دارد. از جمله فرمان و حکم کشتار کمونيست ها که تا اين لحظه در امنيت خانه اسلامی خاک ميخورد و هيچکس نشان از آن ندارد. از ميان تمامی کار به دستان اسلامی تنها رهبر فعلی حکومت علی خامنه ای و آن هم در ديدارش با آيت الله منتظری در قم به آن حکم اشاره کرده است.
آيا نامهی دومی برای چپ کُشی در کار بوده است
اگر
دو نامهی بدونِ تاريخ منتسب به خمينی را که نقطهی کانونیاش
"منافقکُشی"
است به پای توطئه ی بيت امام و سرانِ نظام بگذاريم، از نامهی ديگری که آيت الله
منتظری در خاطراتش بدان اشاره میکند، هيچکس نشان نديده است. اين مکتوب میتواند
نظامِ ارزشی ی اسلامِ سياسی، در برخورد با فکرِ مخالف و دگرانديشان را رسوا کند.
چرا که مقولهی چپکُشی در تابستانِ
1367
قتلِ فکر بوده است. آيا آيت الله منتظری خود به چشم خود اين نامه را ديده است يا
تنها قولِ شفاهی ی خمينی برای چپکُشی کفايت میکرده است؟ آيت الله منتظری در سند
پر ارزش خاطرات خود مینويسد:
"بعد از مدتی يک
نامهی ديگری از امام گرفتند برای افرادِ غيرِ مذهبی که در زندان بودند، هدف آنها
اين بود که با اين نامه کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت بشوند".
اگر افشای اين
نامه در زمانِ حياتِ خمينی، افشای اسرارِ مگویِ نظام تلقی میشد، به قاعده پس از
مرگِ خمينی نبايد منعی برای افشای آن وجود داشته باشد. مگر آنکه آيت الله نيز چنين
نامهای را نديده باشد:
"اتفاقاً اين
نامه به دست آقای خامنهای رسيده بود، آن زمان ايشان رئيس جمهور بود. به دنبال
مراجعه خانوادههای آنان، ايشان با متصديان صحبت کرده بود که اين چه کاری است که
میخواهيد بکنيد دست نگه داريد، بعد ايشان آمد قم پيشِ من با عصبانيت گفت : از امام
يک چنين نامهای گرفتهاند و میخواهند اينها را تندتند اعدام کنند. گفتم : چطور
شما الان برای کمونيستها به اين فکر افتادهايد؟ چرا راجع به نامه ايشان در رابطه
با اعدام منافقين چيزی نگفتيد؟ گفتند: مگر امام برای مذهبیها هم چيزی نوشته ؟!
گفتم : پس شما کجای قضيه هستيد، دو روز بعد از نوشته شدن، آن نامه به دست من رسيد و
اين همه مسائل گذشته است، شما که رئيس جمهور اين مملکت هستيد چطور خبر نداريد؟!
حالا من نمیدانم ايشان آيا واقعا خبر نداشت يا پيش من اين صحبت ها را می کرد".
بر
اساس تجارب دوران حبس خود و به دليلِ وجودِ سلسله مراتبِ نظامِ قضايی در اسلام،
مجريانِ هر جنايتی نيازمندِ حکمِ شرعی بودند. به عنوانِ نمونه وقتی که در زندان
میخواستند زندانی را که حُکم ديگری داشت اعدام کنند، برايش محاکمه ی فرمايشی ترتيب
میدادند يا حتا به هنگامی که بدونِ محاکمه حُکمِ اعدام صادر میکردند، ابطالِ حکمِ
يک حاکم شرع توسط حاکم شرعی ی ديگر میبايست سلسله مراتبِ شرعی را طی میکرد.
جنايتکارانِ حوزه و چاه در همه ی جنايتهايشان اين اصل شرعی را راهنما قرار
دادهاند. سربازان گمنام امام زمان به هنگامی که هجده ضربه کارد بر سينه تبدار
پروانه فروهر فرود آوردند حکم شرعی در اختيار داشتند از ترورِ مخالفان در خارج از
کشور تا سر بريدن و خفه کردنِ شاعر با طناب در جاده ورامين و کشتارِ روشن فکران،
همه جا، حکمِ يک حاکم شرع در کار بوده است. حکمِ زدنِ نيروهای چپ در کدام صندوقخانه
ی امنيتی خاک میخورد؟ تصفيهی سياسی- ايدئولوژيکِ منسوبينِ چپ، از قبل برنامهريزی
شده بوده است. اما آن دستخطِ نامبارک کجا خاک میخورد؟ پاسخِ اين پرسش به عهده ی
تاريخ است.
دغدغه ی
دستيابی به آن فرمان تباه اما، مرا رها نمیکرد. میخواستم به چشم ديده باشم،
نفريننامهای که نفسِ نزديکترين يارانم را با آن بريدند.
سرانجام تنها
راهِ حلی که پيدا کردم، آن بود که تيری در تاريکی به يکی از اصلیترين مراکزِ
افشای جنايتِ تابستان سال
1367
روانه کنم؛ در ششم آبان ماه سال گذشته از سر نا اميدی نامه ای را از طريق مايل و
اينترنت به دفترِ پاسخ به سئوالات اينترنتی آيتالله منتظری روانه کردم. پرسشِ من
و پاسخِ آيتالله را که کمتر از يک هفته بعد بدستم رسيد را زير میخوانيد:
جناب آيت الله منتظری سلام.
من مهدی اصلانی، يکی از جان بدربُردِگانِ کشتارِ زندانيانِ سياسی در تابستان 1367 هستم. من در حال نگارشِ خاطرات و يادماندههای زندان خود در خارج از کشور میباشم. در زمانِ وقوعِ جنايت که شما در کتاب خاطراتتان از آن به عنوانِ "قتلعام" ياد کردهايد، از جمله ساکنان بندِ 8 زندان گوهردشت که تعلق به زندانيان با حکمی کمتر از 10 سال داشت بودم.
اول: من شهادت میدهم که در دو نوبت در مقابلِ هيئتِ مرگ منسوب از طرف آيتالله خمينی قرار گرفتم. ششم و نهم شهريورماه 1367 دو روزی است که من بدونِ آنکه بدانم به چه دليل؟ در زندانِ گوهردشت در مقابلِ سئوالِ کليدی حجتالاسلام نيری: مسلمانی يا مارکسيست؟ قرار گرفتم و اعتراف میکنم که برای زنده ماندن وادار به گفتنِ دروغ شدم. حجت الاسلام نيری، رياستِ هيئتِ مرگ برای گرفتنِ اعتراف و اقرار زبانی به ارتداد از منسوبين به جرياناتِ چپ، به بسياری از اعدامشدگان و موردِ پرسش قرارگرفتگانِ چپ که سئوال ايشان را با سئوال پاسخ داده و برای فرار از دامی که ايشان نهاده پرسيده بودند: "حاجآقا برای چه اين سئوال را میپرسيد؟" با دروغ به برخی گفته بود: "برای آنکه میخواهيم بندِ مسلمانها از چپها را جدا کنيم" يا آنکه ما هيئتی هستيم از طرفِ امام برای عفو زندانيان.
سئوال اول: آيا قاضی و حاکم شرع با همان مبانی ارزشی خود، مجاز است برای اثباتِ حکمِ ارتداد که مجازاتِ مرگ در پی دارد به دروغ متوسل شود، آنچنان که جنابِ نيری بدين شيوه متوسل شدند؟
جناب آيتالله! با همين شيوهی پرسشِ حاکمِ شرعِ منسوب از طرفِ آيتالله خمينی بسياری از اعدام شدگانِ چپ در واقع مقابلِ هيچ انتخابی قرار نگرفتند و چه بسا تا لحظهی افتادنِ طنابِ دار بر گردنشان از ماجرا آگاهی نيافتند.
حضرت آيتالله! همانگونه که خود مطلعايد، بسياری از زندانيان و دوستانِ من کسانی بودند که احکام آنها پايان يافته و يا رو به اتمام بود، که بسياریشان در تابستانِ ۶۷ سهميه گورستان خاوران شدند.
دوم: شما در کتاب خاطرات خود به نامهای اشاره میکنيد که همانزمان از آيتالله خمينی برای اعدام کمونيستها گرفتهاند. نامهای که با روايتِ حضرتعالی، رهبر فعلی حکومت اسلامی (خامنهای) نيز آن را ديده و از آن مطلع بوده است. تا اين لحظه هيچکس نشان از آن نامه ندارد. در واقع تنها مستندات
ما به
آن جنايتِ عظيم جدای از شهادتِ فردی زندهماندهگان، کتاب خاطرات شما میباشد.
سئوال
دوم: نامهای که جنابعالی بدان اشاره کرده وجود خارجی دارد؟ و يا تنها قولِ شفاهی
آيتالله خمينی برای کشتن کمونيستها و اجرای آن از طرفِ هيئت کفايت میکرده است.
آيا حضرتعالی به چشمِ خود نامهی مزبور را مشاهده کردهايد؟ اگر آری چرا جای اين
سندِ مهم در کتابِ خاطراتِ شما خالی است؟ آيا برای آگاه شدن از متنِ اصلی اين نامه
بايد همچنان به انتظار نشست.؟
اطلاع از متنِ اين نامه کتاب خاطراتِ در دستِ انتشارِ مرا مستند به يکی از اصلیترين اسنادِ جنايت خواهد کرد پيشاپيش سپاسگذارِ توجه و پاسخِ احتمالیتان هستم.
با احترام ـ 6 آبان 1387 مهدی اصلانی
بسمه
تعالی
با
سلام و تحيت
اولاً: ارتداد شرايطی دارد و از آن جمله اثبات اينکه شخصی حق برای او روشن و مبیِّن است و از روی عناد و جَحد آن را انکار میکند. و اين معنا بايد در دادگاه صالح برای قاضی شرع جامعالشرايط ثابت شود. بنابر اين به صرف عدم قبول حق با زبان و يا از روی اعتقاد و يا داشتنِ شبهه نسبت به حق، بدون احراز جحد و عناد، ارتداد ثابت نمیشود و حکم آن نيز جاری نمیباشد.
ثانياً: من اصولاً با اين شيوه از محاکمههای رايج در آن دوران بدون دادن حق انتخاب
وکيل به متهمين سياسی و بدون حضور هيئتهای منصفه مخالف بودم، ولی تصميمگيرنده در
اين امور من نبودم.
ثالثاً: در مورد
نامهی مربوط به اعدام کمونيستهای زندانی من چيزی بيش از آنچه در آن روزها در
ملاقات جناب آقای خامنهای با اينجانب در قم شنيدم چيز ديگری نشنيدهام و نمیدانم.
اما ظاهرِ کلامِ آقای خامنهای اين بود که ايشان نامهای را که از طرف امام بوده
است مشاهده کرده بودند و لذا ايشان با متصديان صحبت کرده بودند که اين چه کاری است
میخواهيد بکنيد دست نگه داريد.
انشاالله موفق
باشيد.
والسلام عليکم و رحمته الله 12 آبان 1387 ـ حسينعلی منتظری
همان گونه که از پاسخِ آيت الله به نامه من، استنباط می شود، خامنه ای تنها کس از حکومتيان بوده که فرمان خمينی در مورد اعدام کمونيستها را به چشم ديده است. غير قابل باور است، که فرمانِ کمونيست کُشی تنها در اختيار خامنهای باشد، اما او، آن چنان که خود می گويد، روحش از اعدامِ مجاهدين بیخبر بوده باشد. خامنهای که با ديدن حکم اعدامِ کمونيستها به ظاهر لب به اعتراض گشوده است، در مقابل با اعدام مجاهدين بايد شديدتر برخورد می کرد. حال آنکه وی کوتاه زمانی پس از اعدامها، در ديداری با دانشجويان، در پاسخ به سئوالِ يک دانشجو، که از علت اعدام ها پرسيد، چنين پاسخ داده بود:
«اين لحن سئوالِ شما لحن همين سئوالِ راديوهای بيگانه است. کسانی که قصدِ براندازی اين نظام را دارند در اين کشور هرکاری دلشان می خواهد بکنند و نظام کوچکترين عکسالعملی از خود نشان ندهد؟ مگر ما مجازات اعدام را لغو کرديم. نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داريم برای کسانی که مستحق اعدامند. اين آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقين که حملهی مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی ارتباط دارد، او را به نظر شما بايد برايش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه مشخص شده، بايد چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم میکنيم. با اين مسئله شوخی که نمیکنيم».ه
اين چانه از آن گرم کردم تا گفته باشم خامنهای در جريانِ همه ی جنايات، از جمله عملياتِ ترورهای برون مرزی، قرار داشته است.
میتوان با آيتالله منتظری در بسياری موارد توافق نداشت. او به هر روی در گردونهی قدرت عضوی مهم بود و نقشی همينقدر مهم در شکلگيریی سيستمِ جنايت در سالهای آغازينِ انقلاب داشت. به حق میتوان بسياری از نظريات اجتماعی سياسی وی را به عنوان يکی از معمارانِ ولايت فقيه، به بوتهی نقد کشيد. اخلاقِ سياسی اما حکم میکند نقش او را در افشای جنايت تابستان آن سال از ياد نبريم.
خاطراتِ آيتالله منتظری تنها مدرکِ قابلِ استنادِ حکومتی در موردِ جنايتِ سالِ 1367 است. اين خاطرات در ميانِ لالمانی همه ی جناحهای درگير اهميتی دوچندان پيدا می کند. اهميتِ اعتراضِ آيت الله منتظری در آن است که وی کاريزمای خمينی را در گردونهی قدرت و در سال خون زير گرفت و کاسهی خود را از وی جدا کرد: و حرف آخر آنکه اعتراض در قدرت عيار و وزنی دارد که با هيچ الماسی در جهان نميتوان تاخت زد(4).ه
پی نوشت ها
1
و
2-
مراجعه شود به خاطرات منتظری
3-
روزنامه رسالت
16
آذر
67
به نقل از نشريه شماره
241
اکثريت خارج کشور
26
دی ماه
1367
4
- مراجعه شود به کلاغ و گل سرخ به همين قلم، روزشمار
کشتار تابستان
67
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |