بيانيه ی کميته ی بين المللی نجات پاسارگاد

در آستانه ی پنجمين سالروز تاسيس

در اين بزنگاه تاريخی از سرگذشت ايران،

بين خواست آزادی سرزمين مان، و حفظ فرهنگ خردمدار و متمدن مان

 رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد

29 اگوست، هفتم شهريور، سالروز تاسيس کميته ی بين المللی نجات پاسارگاد است؛ روزی که می تواند نشان از اقدامی خجسته و مهم در تاريخ فرهنگی معاصر ما باشد. اهميت اين روز تنها به اين دليل نيست که در آن اولين نهاد بين المللی و غيردولتی ميراث فرهنگی ايرانيان بنيان گذاری شد، بلکه ـ به باور ما ـ اهميت آن بيشتر بدان خاطر است که اکنون ثابت شده که اقدام به تاسيس اين نهاد کاری کاملاً ضروری، به هنگام و به جا بوده است. زيرا درست در زمانه ای که ـ حتی به تصديق خود حکومتيان ـ ميزان زيان های وارده بر ميراث فرهنگی و طبيعی ما بيش از هزار سال گذشته بوده و اين يادگارهای گرانقدر بيش از هميشه در خطر ويرانی، چپاول، و نابودی قرار گرفته بودند، مردمانی فرهنگ دوست، با توسل به حقوق بين الملی و مفاد اعلاميه ی حقوق بشر راه حلی مدنی را برای جلوگيری از اين بيداد فرهنگی يافته و عرضه داشته اند.

هنگامی که اين کميته، با همراهی و پشتيبانی هزارها تن از مردمان با فرهنگ و گروه بزرگی  از روشنفکران، نويسندگان، متخصصين، و دانشگاهيان برخاسته از گروه ها و اقشار گوناگون داخل و خارج ايران، به عنوان منادی جنبشی فرهنگی شروع به کار کرد، هدف آن بود که شايد با همدلی و کوششی همگانی و بين المللی بتوان از آبگيری سدی جلوگيری کرد که می رفت تا بخشی از ميراث فرهنگ ملی و بشری ايرانزمين را به زير آب ببرد و آرامگاه کورش بزرگ، آغازگر و منادی حقوق بشر در تاريخ انسان را در خطر نابودی بيافکند.

اما ايستادگی غير منطقی، ديکتاتور منشانه، و ستيزه جويانه ی حکومت و دولت احمدی نژاد در برابر اين خواست طبيعی و بر حق، و اقدام شتابزده برای آبگيری سدی بدون مطالعه و بدون کمترين سود، و به آب بستن تنگه ی بلاغی، با آثار گرانبهايش، پخش کردن رطوبت در سراسر آن منطقه و تخريب تدريجی ميراث تاريخی، سوزاندن تالاب با اهميت بختگان و  آگاهی از بسياری عمليات تخريبی ديگر، ما را بر آن داشت تا، در نبود دولتی دلسوز و مردمی، برای حفظ و نجات فرهنگ و ميراث تاريخی و بشری ايرانزمين فعاليت خود را گسترده و دايمی کنيم. و در راستای چنين هدفی «بنياد ميراث پاسارگاد» را به عنوان موسسه ای بين المللی به ثبت ايالات متحده آمريکا برسانيم. در واقع، هدف نجات بخشی از ميراث فرهنگی و طبيعی، از مرزهای دشت پاسارگاد و تنگه ی بلاغی گذشت و به کل ميراث فرهنگی و طبيعی ايرانزمين که در واقع بخشی از ميراث فرهنگ بشری است گسترش پيدا کرد.

به اين ترتيب اين بنياد و کميته های وابسته به آن ـ از جمله کميته نجات ـ با همه ی توان خود از يک سو به بازتاب دادن اخبار مربوط به ويرانگری های روزمره ای که به وسيله سازمان های دولتی، و حتی دو سازمان مسئول «سازمان ميراث فرهنگی» و «سازمان محيط زيست»، انجام می شد از طريق گزارش به موسسات بين المللی ميراث فرهنگی و همچنين  سايت کميته ی نجات پاسارگاد، پرداخت و، از سويي ديگر، به مدد رسانه های دلسوز و ياری دهنده به تلاشی گسترده برای آگاه سازی ايرانيان نسبت به اهميت و ارزش ميراث ملی و بشری خودشان دست زد.  

اگر چه، به دليل نداشتن  کارمندانی حرفه ای برای انجام کارهای کامپيوتری، سايت های اين کميته همواره با مشکلاتی فنی سر و کار داشته است اما پيشرفت آن همين بس که سايت کميته ی نجات پاسارگاد، با وجود فيلترينگ هميشگی و شديد دولت، اکنون به عنوان منبعی مطمئن، بدون سانسور، و بدون وابستگی های اقتصادی و سياسی، مورد استفاده ی رسانه ها و هزاران تن از مردمانی است که به مسايل مربوط به ميراث فرهنگی و طبيعی سرزمين شان علاقمندند.  و مهمتر از همه ی اين ها، اکنون ديگر کمتر رسانه ای در داخل و خارج ايران وجود دارد که بخشی را به ميراث فرهنگی و طبيعی ايرانزمين اختصاص نداده باشد و اين ها همه را بايد ناشی از تلاش های بی توقف کميته ای دانست که حضورش برای زمانه ما به جا و به هنگام بوده است.

با اين حال، همان گونه که بارها گفته ايم و شواهد مستند نشان داده است، متأسفانه، گستره ی فرهنگ ستيزی حکومت موجود در ايران بيش از تصور هر انسان قرن بيست و يکمی است و گردانندگان آن، عليرغم همه ی هشدارها و کوشش های ده ها هزار تن از مردمان دلسوز و کارشناسان و متخصصان غير وابسته، هر روز بيش از قبل دست به ويران کردن آثار تمدن و تاريخ و فرهنگ ما می زنند و، در عين حال، آثار طبيعی ايران را يا به دولت هايي که به رايگان از ثروت ها و منایع ملی ما تغذيه می کنند، بخشيده و يا به آن ها اجازه می دهند تا هر کاری که می خواهند در مناطقی که در همسايگی آن هاست ـ از تخريب های زيست محيطی گرفته تا چپاول منابع زمينی و زيرزمينی ـ انجام دهند.

آيا به نظر شما اين تصادفی است که  بهترين باستانشناسان و پژوهشگران ما در سکوتی اجباری به سر می برند و دولت احمدی نژاد حتی در مارچ 2009 رسماً  آن ها را حتی از سخن گفتن درباره ی ميراث فرهنگی و طبيعی سرزمين شان ممنوع کرده است، اما  وابستگان کم سواد و مزد بگير حکومت، و به خصوص دست نشاندگان روسيه، در هر کجايي با آزادی کامل و به هر بهانه ای به نهادهای فرهنگی در داخل و خارج  و مردمان فرهنگ دوست حمله می کنند و برای نويسندگان و روزنامه نگاران کوشنده ی ميراث فرهنگی پاپوش ساخته و آن ها را گرفتار دستگاه های امنيتی می کنند؟

و آيا اين تصادفی است که دست نشاندگان همان کشورهایی که بخشی از آثار طبيعی ايرانزمين ـ چون کاسپين و خليج فارس ـ را از آن خود می دانند و صنايع دستی ايران را با پراکندن بنجل های خود نابود می سازند، عامل آن شده اند که هر گونه صدای حق طلب و آزادی خواهانه ای را نيز خاموش کنند، «دولت کودتا» و «دولت های مردم ستيز» را حمايت نمايند، و  فرزندان ايران را در کوچه و خيابان به گلوله ببندند و در زندان ها شکنجه کنند و مورد تجاوز قرار دهند؟

نه، شواهد موجود به روشنی نشان می دهند که اين واقعيت ها تصادفی نيستند و کاملاً مشهود است که تمامی دردها و مشکلات فرهنگی و سياسی و اقتصادی ما در سياستی کاملا حساب شده عليه ملت ايران ريشه دارد؛ سياستی که با دست اين حکومت و وابستگانشان به اجرا درآمده است. اين سياست هر چه هست دموکراسی،  استقلال و فرهنگی امروزین و مردمی را برای ايرانزمين برنمی تابد. و از آنجا که در آبشخور فرهنگ ايران آزادی، حقوق بشر، و ارزش های آلوده نشده به تبعيض جايگاهی والا دارند، آنها خود را موظف به تخريب مبانی آن نيز می دانند.

خوشبختانه، اکنون، در ميانه ی جنبش سياسی و اجتماعی عظيمی که جامعه ی ما را دگرگون و روشن ساخته است، گسترش يافتن و حمايت کردن هرچه بيشتر از جنبش بيداری فرهنگی و اثر گذاری اين دو بر يکديگر می تواند نتايجی شگرف و تاريخ ساز با خود داشته باشد.

ما، کوشندگان فرهنگی درگير در فعاليت های کميته های نجات پاسارگاد بر اين باوریم که، بر بنياد نشانه های موجود، در اين بزنگاه تاريخی از سرگذشت ايران، بين خواست آزادی ايرانزمين و حفظ فرهنگ خردمدار و متمدن آن رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. اکنون ترديدی نيست که فرهنگ ايران پادزهر اصلی اعمال کسانی است که می کوشند تا سايه ی خفقان و مرگ را بر جان و زندگی مردم ايران، و به خصوص قلب تپنده ی آن که جوانان اش باشند، بيندازند ـ همان کسان که جز راه های بپا کردن جنگ، خشونت، تجاوز، نقض حقوق بشر، و ويرانی و فرهنگ ستيزی کار ديگری از استادان خود نياموخته اند.

اين گونه است که می شود يقين داشت که يکی از مهم ترين راه های رهايي از شر اين سايه ی مرگزا و روشن ساختن آسمان زيبای ايران به خرمی و خردمندی، توسل به فرهنگ مهربان، شادمان، صلح جو و متمدنی است که تکيه بر حقوق بشر و کرامت انسان دارد.

کميته ی نجات پاسارگاد برای گسترش چنين فرهنگی و حفظ و نجات ميراث های مربوط به آن است که دست ياری به سوی شما دراز می کند. با ما همراه و همگام شويد

شکوه ميرزادگی

از سوی کميته بين المللی نجات پاسارگاد

27 اگوست 2009

www.savepasargad.com