بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: |
پنج شنبه 5 شهريور 1388 ـ 27 آگوست 2009 |
سکولاريسم ايرانی و تئوری توطئه
سكولاريسم، سرنوشت حتمي ايران است
انصافعلي هدايت
روزنامه نگار در تبريز
توضيح: آقای انصافعلی هدايت، در مقالهء جالب خود، سکولاريسم را «جدائی دين از سياست» خوانده اند. اين ترجمه ای غلط از تعريف سکولاريسم است و ما توصيه می کنيم که بجای آن از «جدائی مذهب از حکومت» استفاده شود. برای اطلاع از دلايل اين پيشنهاد به مقاله اسماعيل نوری علا در اين مورد مراجعه کنيد>>>
***
در اين مقاله، به «سكولاريسم» از ديدگاه «تئوري توطئهء جهاني» نگريسته مي شود. بر اساس اين ديدگاه، ما بايد كارشناسان توطئه و دسيسه ريزي انگلستان و آمريكا (يا به گفته رهبران ايران : صهيونيسم جهاني) را مسلط به همهء امور جاري و آينده، كشورها و اقوام مختلف بدانيم و بپذيريم كه سكولاريسم و جدايي دين و سياست از هم، دست پخت آنها است. از اين ديدگاه، استقرار سكولاريسم دو روند زير را طي كرده است:
1 - سكولاريسم اجباري
2- سكولاريسم داوطلبانه و دين ستيزي عمومي و مردمي
سكولاريسم اجباري
«تئوري توطئهء جهاني» می گويد نبايد از تجربهء تاريخي غرب و ملت هاي مسيحي در گريز از مذهب، زدودن مذهب از زندگي اجتماعي و راندن دين به گوشهء دنج «رابطهء فرد با خدا» بگذريم. كارشناسان «جداسازي دين از سياست» غرب، در قرن بيستم، دو تئوري را به دنبال هم به اجرا در آوردند تا دنياي اسلام و مردم پايبند به سنت «شرق» را از دين دور سازند و زندگي اجتماعي و شرقي اسلامي را از مذهب، تهي كنند. اين تئوري ها در ايران ما، يكي بعد از ديگري اجرا شده است. ابتدا الگوي تركيه اعمال شد. زماني تركيهء امروزي (عثماني) مركز دنياي اسلام و پايتخت «خلافت» دنياي اسلام بود. وقتي خلفاي جامد و خشك مذهب، نخواستند و نتوانستند، كشورهاي مسلمان را هم پاي ديگر كشورها پيش ببرند، دژهاي آن امپراتوري اسلامي فرو ريخت. كارشناسان دسيسه ساز غرب، تعدادي جوان نظامي را به سر كار آوردند. آن جوانان به اين نتيجه رسيدند: علت «عقب ماندگي» تركيه حكومت خلافتي و حكومت مذهبي است كه با تعصب به دنياي اطراف مي نگرد. در نتيجه، از دين و دينداري و دخالت دين در آموزش، صنعت، تجارت، ادارهء كشور، ارتش، جنگ و دفاع و ... بيزار شدند و دست به عصيان عليه دخالت دين در امور جامعه، زدند. اين جوانان ارتشي و نظامي (كه در حقيقت نمايندگي جوانان تركيه را به عهده داشتند) با كودتاي نظامي، خليفه اسلامي را از قدرت به زير كشيدند و طبق همان دسيسه (!) مردم را مجبور ساختند تا از اسلام رو بگردانند. آنان مردم را مجبور كردند تا كلاه جديدي (به جاي كلاه قبلي) بر سر نهند، زنان از زير پوش ها درآيند و بخشي از اندام خودشان را عريان كنند. شغل رسمي روحاني گري حذف شود. روحانيان با لباس «عرب» ها در انظار عمومي ظاهر نشوند و مذهب در امور روزمرهء مردم دخالت نكند و ...
همان توطئه گران غرب (كمي بعد) متوجه همسايهء تركيه، يعنی ايران، شدند. تركيه شباهت هاي زيادي با اين همسايه اش داشت. تركيه پايتخت جهان اسلام بود و خود را مدافع اسلام و رهبر جهان اسلام مي دانست. از طرف ديگر، ايران در زير پرچم خليفهء عثماني نبود ولي رهبري و مركزيت شيعه در آن استقرار داشت. اگر جدايي دين و سياست در تركيه از طرف مردم پذيرفته شده باشد، چرا در ايران پذيرفته نشود؟
آنان، رضا خان را با كودتايي به روي كار آوردند. رضا خان هم، دست حكومت پادشاهي قاجار را از كشور كوتاه كرد و، مثل نظاميان تركيه، براي ايران، حكومت «جمهوري» را پيشنهاد كرد؛ اما آخوندها و روحانيان، كه در اين نقشه جايگاهي نداشتند، با حكومت جمهوري مخالفت كردند. (امروز از آن روحانيان تقدير مي شود و مقدس شده اند و روحانيان تقديس گر، مدافع نوعي حكومت استبدادي مطلقه به نام جمهوري اسلامي «ولايت فقيه» هستند). توطئه گران انگليسي و آمريكايي اين نکته را نخوانده و به عنصر روحاني نقش و جايگاهي نداده بودند. در نتيجه، رضا خان نتوانست (هشتاد سال پيش) حكومت جمهوري را در ايران مستقر كند اما به همان شيوهء نظاميان ترك، با مذهب در افتاد. با زور كشف حجاب كرد. روحانيان را به سربازي برد. اجازه نداد روحانيان به راحتي در رشته هاي ديني و در مدارس خود تحصيل كنند و حضور آنها را به مساجد و نماز محدود كرد. انحصار اجراي بعضي از قوانين را از دست روحانيان بيرون آورد و به مردم عادي تحصيل كرده سپرد: ازدواج، طلاق، اجراي حدود اسلامي دربارهء بعضي از جرايم و ...
اما اين نقشهء غربي ها در ايران به راحتي پيش نرفت. همان كارشناسان سكولارساز جوامع شرقي، رضا شاه «كبير» را از حكومت برداشتند و محمد رضا را «شاه» و «سايه خدا» ساختند. او از فشاري كه پدرش بر جامعهء ديني و سنت زدهء ايران وارد كرده بود كاست و، طبق نقشهء جديد، راه و شيوهء نرمي را پيش گرفت و به هر كس اجازه داد كه هر چه مايل است بكند. (هر كس خواست به مسجد برود و هر كس خواست به ميخانه.) روحانيان آزاد شدند. مدارس ديني رونق گرفت. هر زني پوشش دلخواه خود را به تن كرد. روحانيان از اعزام به سربازي معاف شدند و ...
بدينسان، در نقشهء جديد به روحانيان هم جايگاهي داده شده بود اما روحانيان به اين رل هم راضي نبودند. در نتيجه، چندين شورش در كشور پديدار شد كه ريشه در زير عباي روحانيان قم، داشت.
آنگاه، توطئه گران غرب، با توجه به جامعهء سنت زده، اكثريت جمعيت روستايي، نارضايتي بخشي از روحانيان، پايين بودن سطح عمومي سواد و دانش، سكولار نشدن مردم و اطاعت مردم از روحانيان به هنگامي كه دستور سياسي را در لفافه دين مي پيچيدند، روي روحانيان متمركز شدند و به تحقيق پرداختند. آنان برنامهء بلند مدتي را براي به بازي گرفتن روحانيان و دين زدايي از ايران (به دست خود روحانيان) طراحي كردند. بسياري از سياستمداران و كساني كه با پشت پردهء سياست و نقشه ها، آشنايي داشتند، از اين سياست جديد آگاهي يافتند. اما محمد رضا شاه، نه از آن آگاه شد و نه آن را باور كرد.
ولي آيت الله خميني جزو آيت الله ها و روحانيان بر جسته اي بود كه به اين نقشه پي برد و كمي بعد از پيروزي انقلاب 1357 اعلام كرد: اگر اين انقلاب شكست بخورد، به دست روحانيان و پاسداران خواهد بود و اين بار اسلام شكست خواهد خورد. (نقل به مضمون )
يكي ديگر از آيت الله ها كه با نقشهء جديد غربي ها مخالف بود، آيت الله شريعتمداري بود. اين روحاني برجستهء جهان شيعه، با ايفاي نقش و حضور روحانيان در حكومت و رهبري كشور مخالفت مي كرد. به همين دليل با اصل 110 قانون اساسي و «ولايت فقيه” (به خصوص نوع مطلق آن) مخالفت كرد. به دنبال همين مخالفت هم، عده اي از روحانيان، با طرح و برنامه اي زيركانه، او را از ميدان به در كردند و بدين سان، آبروي اولين آيت الله بدست خود روحانيان ريخته شد و هواداران وي در زير سايهء سكوت ديگر روحانيان، خلع لباس شده يا به زندان افتادند.
سكولاريسم داوطلبانه و دين ستيزي عمومي و مردمي
در نقشه جديد طراحان آمريكايي و انگليسي، حكومت به روحانيان منتقل مي شد. اغلب اعضاي اين قشر، دور از جامعه، سياست، اقتصاد، دانش جديد و دانشگاه و دانشگاهيان، زندگي كرده بودند و با علم، صنعت، اختراع، دنياي مدرن، توسعه يافته و مرفه غرب و هر چيز تازه اي كه با سنت جور و هماهنگ نبود، مخالفت مي كردند. چون اكثر روحانيان و بدنه اين قشر را اين دسته از آخوند ها تشكيل مي دادند، نخبگان و روشنفكران روحاني، در ميان انبوه روحانيان مخالف پيشرفت و توسعه كشور ،گم مي شدند و صدايشان به جايي نمي رسيد. اگر هم بعضي از روحانيان و غير روحانيان، حرف و سخن تازه اي مي زدند، با تكفير روحانيان سنتي، روبرو مي شدند و ... اين دسته از روحانيان سنت زده كه اداره امور جامعه را به دست مي گرفتند، از دين جز به تسبيح و دلق، ريش، انگشتري و البته نماز، چيزي نمي فهميدند. هر كس ريش داشت، انگشتري به دست مي كرد، وقتي صحبت مي كرد، حروف «حلقي» عرب را غليظ تر ادا مي كرد، بالا مي نشست و ادارهء بخشي از جامعه را بدست مي گرفت. اين مدير ريش و پشم، ناچار بود جامعه را با ديدگاه هاي روحانيان سنت زده و نظريهء روحانيان دوره مغول، صفويه و قاجاريه اداره كند.
به تدريج، اين دسته از روحانيان، به روي كار آمدند. همهء پست هاي كليدي و حساس را چه به طور قانوني، و چه از طريق نوكر پروري، به دست گرفتند. آنها «جمهوري» را پذيرفتند اما در يك نظريه «پيشرفته» (!) از داخل آن، ولايت مطلقه فقيه و حكومت شبه خلافت را بيرون كشيدند. بدين سان، اختيار جان، مال و ناموس مردم را از مردم ستاندند. مردم آزادي عقيده، بيان، مطبوعات، آزادي احزاب، آزادي اعتراض به حكومتيان را در اعتراض هاي خياباني و راهپيمايي ها، آزادي انتقاد از قوانين از جمله قانون اساسي، آزادي مراجعه به افكار عمومي و رفراندوم را از دست دادند. اين روحانيان سنت زده، خود به جاي قانون نشستند و هر چه آنان گفتند، قانون شد! شلاق زدن، شكنجه نشد. زندانها پر شدد و دانشگاه نام گرفتند. همهء شهرها به اين افتخار رسيدند كه يك زندان داشته باشند. فرزندان مسلمان اين ملت كه به دست آنان و در دادگاه هاي در بسته، به اعدام محكوم شدند، از دفن در گورستان هاي مسلمانان، محروم شدند. به خانواده هاي آنان اجازه داده نشد تا براي فرزندانشان، گوري مشخص، بر پا كنند. آنها را مجبور كردند، بجاي عزاداري برای عزيزان خود، شيريني توزيع كنند و ... آن نويسندگان و روزنامه نگاراني كه بر خلاف ديدگاه اين روحانيان سنت زده، قلم زدند (چه روحاني و چه مردم عادي) به زندان محكوم شدند.
البته روحانيان سركش هم، پس از كسب لقب «روحاني نما»، خلع لباس شدند يا به زندان افتادند. طبق همان نقشه توطئه گرانه، روحانيان سنت زده، حدود مسلماني مسلمانان را نمي پذيرفتند و ده ها سازمان و ارگان، روزنامه، مجله، راديو، تلويزيون، و ... به راه مي انداختند تا مسلمان ايراني را مسلمان تر كنند! آنان را به خلوص و «اسلام ناب” نايل كنند! طبق آن نقشه ماهرانه، روحانيان سنت زده، اسلام را چنان معرفي مي كردند كه همه از اين كه مسلمان هستند و از چنان روحانياني دنباله روي مي كنند، پشيمان شده، داوطلبانه از دين و دينداري گريزان شوند و ايرانيان، بدين طريق شيوه، به سكولاريسم (جدايي دين و سياست) نايل آيند.
علاقه شديد مردم به جامعه سكولار
امروزه، در اثر فشاري كه روحانيان سنت زده و مخالف پيشرفت و ترقي، به نام اسلام، بر مسلمانان ايراني وارد آوردند، اغلب ايرانيان در گفتگوهاي علني و روزانهء «خودماني» به دين مي تازند و خواستار جامعه اي سكولار و بدون حضور رسمي دين هستند.
اين ادعايي بدون دليل نيست. كافي است تا به سوال هايي كه دانشجويان در دانشگاه ها از سخنرانان مي كنند، توجه كنيد. در هر جلسهء سخنراني، حدود 500 سوال به دست مجريان برنامه مي رسد. اغلب اين سوال ها در مورد رابطهء اسلام و حكومت، ميزان تسلط حاكمان اسلامي بر امور روزمره و خصوصي مردم، كيفيت و چرائي مطلق بودن ولايت فقيه، سوء استفاده از نام اسلام، تغيير قانون اساسي و ... دور مي زند. اما مجريان اين برنامه ها، از طرح اين سوال ها طفره مي روند؛ چرا كه طرح آن سوال ها و شبه ها با مجازات، زندان، جريمه و ... روبرو است. اين در حالي است كه اين دانشجويان در همين دورهء حكومت پر از تبليغ و مسلمان سازي و ارائهء اسلام ناب روحانيان سنت زده متولد شده و رشد كرده اند و از اول ابتدايي تا دانشگاه (در دانشگاه هم) خوراك اصلي درسي و آموزشي آنها اسلام و مباحث اجتماعي آن بوده است.
با قاطعيت تمام مي توان گفت كه حدود 80 درصد دانشجويان و جوانان ايران خواهان جامعه اي سكولار هستند و با توجه به خواست آنان، ايران سال هاي آينده ايراني با حكومت سكولار خواهد بود. ايران سكولار با تركيهء سكولار بسيار متفاوت خواهد بود. چرا كه اكنون حدود 90 درصد مردم تركيه بسيار مسلمان و البته «مؤمن» هستند. يعني اگر كسي نماز مي خواند يا به مسجد مي رود، با عشق و علاقه است. اگر به قوانين اسلامي گردن مي نهد، از روي ترس از قانون و مجازات حكومتي، نيست. البته مسلماني افراطي آنان هم، عكس العملي در مقابل فشار و اجبار زياد دولتي به جدايي دين از سياست است.
از طرف ديگر، اگر در تركيه فقط 10 درصد مردم به اسلام اعتقاد ندارند يا سكولار هستند، اين امر را در عمل نشان مي دهند و رفتاري همانند غربي ها و حتي افراطي تر از غربي ها دارند. مردم تركيه از ابتدا هم با زور سكولار شده اند و تصور مي كنند اگر حكومت شان اسلامي شود و دينداران به حكومت برسند به بهشت روي زمين خواهند رسيد و استعدادهايشان شكوفا خواهد شد. آنها، در هر حال، در آرزوي تجربهء حكومتي مذهبي يا دوام زندگي مذهبي هستند. چنان كه نماز جمعه، هر هفته در همه شهرها برگزار مي شود و اغلب مردم در آنها شركت مي كنند.
اما ايرانيان حكومت ديني و حكومت دينداران و روحانيان سنت زده را تجربه کرده اند اما اگر چه نام حكومت شان «جمهوري” است اما هنوز مزهء جمهوري را نچشيده اند. در نتيجه، ايرانيان از دين و آموزه هاي خشك و جامد ديني كه پويا نيست، به تنگ آمده و دل زده شده اند. اينان، به دنبال «جمهوري» هستند و مايلند تا در آن جمهوري، دين و اسلام به گوشه منازل و مساجد، بخزد و در زندگي جمعي و اجتماعي آنان دخالت نكند.
بدين ترتيب، اگر ايرانيان به حكومت و قانون جديدي روي بياورند، در آن حكومت و قانون، براي دين و دينداران، جايي نخواهد بود و مردم (به ويژه جوانان)، داوطلبانه، دين و همهء مظاهر آن را كنار خواهند گذاشت. در نتيجه و با توجه به وضعيت موجود، جدايي دين و سياست در ايران، داوطلبانه بوده و اجباري نخواهد بود.
اگر چنين تئوري (گريزاندن مردم از دين بدست خود روحانيان) براي دين زدايي از ايران، ثمرهء خوبي بدهد، احتمالاً تركيه، الجزاير، عراق، اردن، مصر، عربستان سعودي و ... نيز طعم تلخ حكومت روحانيان سنت زده را خواهند چشيد تا هر نوع مقاومت داوطلبانه در مقابل سكولاريسم، بدست اشتباهات خود روحانيان، خنثي شود.
در پايان متذكر مي شوم: من به ديدگاه «توطئه جهاني” اعتقادي ندارم ولي به پيدايش و رواج سكولاريسم ايراني معتقدم و ايمان آورده ام كه رخ خواهد داد .
http://ensafali.blogspot.com/2009/05/blog-post_28.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |