بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/08/15.Saturday/081509-Nadereh-Afshari-Enshaa.htm |
شنبه 24 مرداد 1388 ـ 15 آگوست 2009 |
موضوع انشاء: جمهوری اسلامی را تعریف کنید!
نادره افشاری
بیایید فرض کنیم که من امسال از درس های «انشاء» و «تاریخ» تجدید شده ام. پارسال از «تعلیمات دینی» تجدید بودم – به جان مامانم راست میگم – و حالا، امسال باید تمام این تابستان را به جای شنا کردن و تو ساحل دراز کشیدن و کرج رفتن و دوچرخه سواری و باغ عموجان برای آلبالو/گیلاس چیدن میهمان شدن و تو جادهء چالوس موها را به باد خنک راه سپردن... بتمرگم تو خانه و این دو تا درس کوفتی را دوره کنم. تازه بابا اسمم را در کلاس تجدیدی/تقویتی هم نوشته که برای این دو تا درس قزمیت رفوزه نشوم. دبیر اکابرمان که یک مرد شکم گندهء بدقواره است و نسبتی هم با «دستغیب» ها دارد، به خاطر همین شلوغ/پلوغیها یک موضوع بیمزه داده است برای انشاء که نمی دانم چه خاکی به سرم بریزم؟! معلم تاریخمان هم همین دستغیب است که امیدوارم همین روزها، هم دستش غیب شود و هم خودش که عینهو عنق منکسره وادارم می کند هی این اراجیف را دوره کنم و دوره کنم؛ آخر تنها تجدیدی درس های انشاء و تاریخ ِ اینجا منم و کلاس ِ به این گندگی فقط با تنهء لش تنبل من و شکم گندهء این «دستغیب» پر می شود؛ بقیه برای درس های مهمتری تجدید شده اند.
موضوع انشاء: جمهوری ی اسلامی را تعریف کنید!
دیشب تا صبح نشستم و هرچی مامان رفت و آمد که: «بگیر بخواب دختر، مریض میشی!» گوش به حرفش ندادم، تا انشای خوبی نوشته باشم. زرنگی هم کردم و کمی هم «تاریخ» تو «انشاء»م چپاندم که به آقای دستغیب حالی کنم، می خواهم سفت و سخت حتما قبول شوم، تا بابا بهانه ای برای شوهر دادنم نداشته باشد. خودش گفته است که اگر تنبلی کنی، معلوم است که دیگر حوصلهء درس خواندن نداری و باید بروی خانهء بخت و بعد هم لابد تو دلش گفته که «لبهء تخت»... همان لبهء لبه... چون «تختخواب» ملک طلق مردان است و جز ملافه عوض کردنش چیزی به زنها نمی ماسد... ولش کن؛ از «خانه داری» که تجدید نشده ام!
داشتم از انشاءم می نوشتم که همچین تیز و تند شد که می ترسم آقای «دستغیب» که به میرحسین رأی داده و از اهالی عمامه داران هم هست، دقمرگ شود... به درک!
اما انشای «جمهوری ی اسلامی را تعریف کنید!» ـ اول چرکنویسش را می خوانم، اگر خوب از آب درآمد، پاکنویسش می کنم. او.کی.؟
تو چرکنویس نوشته ام که: «جمهوری اسلامی کودتای جمعی مردها عليه زنها بود. چرا؟ معلوم است. آن دوره ها، زنها کمی آزادی داشتند و می توانستند کار کنند [با درصدی مزاحم] می توانستند هرجا دلشان خواست بروند [با مزاحمت های غیردولتی]، می توانستند درس بخوانند [بدون خط کشی دولتی]، می توانستند هرچه دلشان خواست بپوشند [با انگولک های خیابانی غیردولتی]، مردها نمی توانستند چند تا زن بگیرند [قانون حکومتی]، بابا نمی توانست مرا تا هجده سالم نشده، زورکی شوهر بدهد [باز هم قانون دولتی].
یک شاهی هم بود آن زمان های دور که حالا بهش می گویند «شاه وزوزک» که به زنها یاد داد آدمند و فقط «ابژهء سکس» و کلفت و والدهء آقا مصطفا نیستند؛ که ریختند و قبرش را خراب کردند. [یادتان هست این صادق خلخالی دوم خردادی را با کلنگش؟]
بعد مردها و آخوندها جمع شدند، یک عالمه «روشنفکر و تحصیلکردهء زن و مرد» هم کمکشان کردند، تا زنها را بچپانند تو خانه ها و تو آشپزخانه ها... البته کلی هم زن کلاغ سیاه کمکشان کردند و بر علیه خودشان تظاهرات رفتند... بعد همهء اینها جمع شد و یک «آقا»یی آمد و گفت «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر». بعد هم «حکومت» اسلامی شد و از همان اول مردها راه افتادند به توسری زدن به زنها و روسری و ... چادر اجباری؛ و بعد هم شد مسالهء حجاب برتر و شل حجاب و بدحجاب... و خیلی ها شدند «فاحشه» و کلی ها شدند معتاد... و خیلی ها رفتند دوبی به «چیز فروشی»... یک چیزهایی هم با تیغ موکت بری و باتوم و کتک و خون تو سر و صورت زنها و زندان و مسالهء شیرینی بعد از عروسی اجباری و هفتاد و دو تومان مهریه و بعد هم چوبه دار و میدان تیر [چون چرکنویس است، اینطوری شده] بعد هم پردهء وسط کلاس های درس دانشگاه و درهای مجزای ورودی و خروجی... بعد هم کلی خبرچین... با نماز اجباری و روزهء اجباری و گریهء اجباری و مردن اجباری و...
بعد... سنگسار... و مدارس دخترانه/پسرانه و معلم های پسرانه/دخترانه و خیابان های پسرانه/دخترانه و اتوبوس های زنانه/مردانه و بیمارستان های زنانه/مردانه و رستوران های زنانه/مردانه و عروسی های زنانه/مردانه و قبرستان های زنانه/مردانه و...
بعد هم آن دانش آموزی که غش کرده بود و معلم مردش کمکش نکرد [تا به جهنم نرود خاک برسر!] تا دخترک مرد... بعد آن آقای کارگردان که زنش آمد و تبلیغ چند زنه بودن را کرد [راستی این بابا هم دوم خردادی بود ها!]... بعد فیلم هایی در وصف جمال حاج آقاهای چند زنه و زن های بدجنسی که چون خراب شده اند، حاضر نیستند صیغه بازی های مردهاشان را تحمل کنند و... بعد هم این فیلم بانوی اردیبهشت [خرداد] بعد... [اینجاش خیلی بامزه است] سید ممد خاتمی و تائید حکم اعدام سلمان رشدی و همهمهء همهء آنهایی که حالا دارند اعتراف می کنند، و روزنامه ی نشاط و شبنامهء «زن» و مجلهء گردون و بلاگردون حکومتی و... بعد کارتن خواب های دوم خردادی [راستی کارتن خوابی از کی باب شد؟] آهان... پیش از اینها... جنگ! و بچه ها را به جای گوسفند روی مین ها فرستادن و به بچه ها تو جبهه ها تجاوز کردن [وای این داشت یادم می رفت ها!]؛ بعد پول های هاشمی رفسنجانی و بعد هم خیل فراری های دوران خاتمی که همه شان شدند استادان دانشگاه های آمریکای شیطان بزرگ جهانخوار... و بعد هم... هان... آهان... کنفرانس برلین و اکبر گنجی و محسن مخملباف و کلی جایزه و مایزه و بعد هم «بهروز نرو ایران» و بعد هم «تهران محشر است» و بعد هم... چی... تبدیل کلمهء تبعیدی به «مهاجر»، و اصلاً شما این چیزها را یادتان هست؟
حالا نمره ی انشام چند می شود؟! تاریخ ام چی؟
11 اوت 2009 میلادی
1 - کلاس هشتم در مدرسه ی ناظمیه ی شیراز از درس تعلیمات دینی تجدید شدم و باید یک تابستان تمام تعلیمات دینی دوره میکردم...
2 - كیهان چاپ تهران، 16 اسفند 1367 از قول سید ممد خاتمی در رابطه با سلمان رشدی نویسنده ی كتاب آیات شیطانی نوشت: «باید بر اساس حكم شرعی حضرت امام خمینی [سلمان] رشدی اعدام شود، و هیچ راهی برای گریز وی از اجرای این حكم نیست!»
http://www.nadereh-afshari.com/book/projeye-kohne-2khordad.htm
3 - در سال ۱۹۹۹ يک نشريه اقتصادی چاپ آمريکا مدعی شد که هاشمی رفسنجانی چهل و هشتمين ثروتمند جهان است
http://www.mihan.net/62/mihan-62-18.htm
4 - http://www.nadereh-afshari.com/stories/tehran_maahshar_ast.htm
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |