بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان    |   آدرس اين صفحه با فيلترشکن: 

 https://newsecul.ipower.com/2009/08/02.Sunday/080209-Nadere-Afshari-Just-Imagine.htm

يک شنبه 11 مرداد 1388 ـ  2 آگوست 2009

 

تصور کن!

نادره افشاری

 

«تصور کن با سرعت 50 مگ در ثانیه به اینترنت وصل میشی و هیچگونه فیلتر و محدودیتی برات وجود نداره. تصور کن کتابهای روز دنیا رو با ترجمه  ی فارسی، کمی پس از پخش جهانی تو کتابفروشی ی محله ان. تصور کن اگه حتا تصور کردنش سخته، که امشب با دوستات قرار گذاشتی که با هم برین و آخرین فیلم دیوید فینچر رو (که من عاشقشم) و همزمان با تمام دنیا توی تهران و سراسر ایران اکران میشه، ببینین. تصور کن ایران به یکی از کشورهای قدرتمند منطقه تبدیل شده و وارد هر کشوری میشی، با عزت و احترام باهات برخورد میکنن. تصور کن ورزشمون دوباره به جایگاه قدرتمند خودش برگشته و دوباره تیمهای فوتبالمون حال عربا و ژاپنیها و کره ایها رو تو زمین فوتبال میگیره. تصور کن، فقط یه لحظه چشماتو ببند و تصور کن که ایران میزبان بازیهای آسیاییه و زن و مرد کره ای و ژاپنی و مالزیایی و افغان و عرب و تاجیک و ... آزادانه و بدون نیاز به حجاب اجباری دارن تو خیابونای تهران یا شیراز یا اصفهان یا تبریز یا هر شهر دیگه ای واسه خودشون صفا میکنن و هیچ کس هم کاری به کارشون نداره. تصور کن...« (نوشتهء مسعود در وبلاگ می انديشم پس هستم)>>>

 

*****

تصور کن که دیگر سانسور نیست، و میتوانی هر چه خواستی بخوانی و هر چه خواستی بنویسی و ببینی و کیف کنی... یا مثلا تصور کن که در ایران کسی را سنگسار نمیکنند، کسی را در خیابانها و سرگذرها یا تو زندانها به تخت شلاق نمیبندند، دیگر هیچکس را زندانی نمیکنند و تو زندان بهش تجاوز نمیکنند و رحم و مقعدش را تکه / پاره نمیکنند. تصور کن که دیگر زندان کهریزک وجود ندارد، اوین خراب شده، گوهردشت و عادل آباد و بقیه ی زندانهای موازی همه با خاک یکسان شده اند. یک لحظه فکر کن که دیگر احمدی نژادی وجود ندارد، خامنه ای بساطش را جمع کرده و زده است به چاک... رفته است روسیه، درست مثل سلفش محمدعلیشاه قاجار... پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی...

تصور کن روزی را که دیگر کسی به جرثقیل ها آویزان نیست، دیگر آفتابه گردن مردم نمیبندند، تا تحقیرشان کنند، دیگر برای چند تار موی دخترکان، برای تجاوز به ایشان، به جرم بدحجابی و شل حجابی، به جاهایی خلوت نمیکشانندشان تا با آلتهای کثیفشان تحقیرشان کنند...

واقعا تصور کن که دیگر مردها با حمایت قانون، زنها و دخترهاشان را آتش نمیزنند و نمیکشند. دیگر بچه ها را به پیرو پاتالها به زور شوهر نمیدهند، مردها چند صدتا صیغه و چهار تا زن عقدی با هم نمیگیرند، دیگر خیابانها پر از زنها و مردهای خودفروش نیست، دیگر اعتیاد غوغا نمیکند و دستهای اختاپوسی ی حکومت برای پخش هروئین و تریاک قطع شده است... تصور کن زمانی را که زنها هم آدمند، آدمهایی با عقاید دیگر و دینهایی دیگر هم آدمند و هیچکس جرات نمیکند آنها را به جرم دگراندیشی – حتا نوزادانشان را -  از بالای کوه، کت بسته به پائین و ته دره پرتاب کند. یک لحظه، فقط یک لحظه فکر کن که دیگر آخوندهای عقب مانده تو رختخوابت و تو مستراح رفتنت دخالت نمیکنند. تصور کن، اگر چه خیلی سخت است، که اگر رای دادی، کسی و کسانی سی سال تمام رای ات را نمیدزدند و با آن برای خودشان پالان نمیدوزند. واقعا تصور کن که این همه امکاناتی که در جهان هست، این همه شادی، این همه آزادی، این همه عشق و دوستی دیگر برات ممنوع نیست...

تصور کن که دیگر کسانی نیستند که جنبش ات را که این همه براش زحمت کشیده ای، به «اختلافات خانوادگی ی درون جناحی» تقلیل دهند و سرت را کلاه بگذارد که بروی و دست آقا را ببوسی که ببخشدت از این که رأی ات را خواسته ای. تصور کن که نباید عذرخواهی کنی از این که تو زندان بهت تجاوز کرده و پس و پشتت را یکی کرده و جنازه ات را سوزانده و تو جاده ی قزوینت انداخته اند.

یک لحظه تصور کن، روزی که همه با هم حق و حقوق برابر دارند. زنها نصف مردها نیستند، بهایی ها و یهودی ها و سنی ها و زرتشتی ها و ارمنی ها و آسوری ها و ...اهل حقی ها... همه و همه فقط ایرانی اند. کسی به اعتقادات و به اندیشه و دین و ایمان و قومیت  کسی کاری ندارد. واقعا تصور کن که کافه ها بسته نیستند، میکده ها بسته نیستند و همه میتوانند هر چه قدر خواستند و هر وقت که خواستند، دمی به خمره بزنند. واقعاً تصور کن که دیگر دریا دیوار کشی نیست، و مردم میتوانند مثل همه ی دنیا هرطور خواستند تعطیلاتشان را بگذرانند. دیگر حکومتی نیست که چوب به ماتحت مردم بکند. واقعا تصور کن روزهایی را که پرچممان شاخ ندارد،  روسها کشورمان را غیررسمی مستعمره نکرده اند، و کشورهای دیگر به ما باتوم و گاز اشک آور و وسایل شکنجه نمیفروشند. تصور کن که نوکیا / زیمنس دیگر جرات نمیکند به حکومتمان وسایل شنود بفروشد. تصور کن که میتوانی راحت و بدون سر خر و مزاحم، تنها زندگی کنی و در هر هتلی که خواستی، بخوابی و هرجا خواستی تلپ شوی و با هر که خواستی گپ بزنی و هر جا و هر گونه و هر چقدر و... بدون سر خرهای حکومتی... واقعا تصور کن، هرچند که تصورش خیلی سخت است... میدانم...

تصور کن که دیگر امامزاده سیار نیست و قبر خمینی موزه ی جنایات حکومت اسلامی است و چاه جمکران شده است محل خنده ی توریستها، و مردم دیگر پولشان را توی چاه نمیریزند، با این امید که خدا پولدارشان کند... 

تصور کن که دیگر اکبر گنجی ای نیست که هی به ما سور بزند و هی کلاه سرمان بگذارد و دویست روز اعتصاب غذا کند و هیچی اش نشود و بعد هم پس از دویست روز اعتصاب غذا بدود برود روسیه جایزه اش را بگیرد و بعد بدود برود هالیوود برای زنهای «مکش مرگ مای» آنجا درس دموکراسی ی دینی بدهد... واقعا تصور کن... که این روزها تو امریکا همین بابا مثلاً اعتصاب غذا راه نیاندازد و مردم را فیلتریزه دعوت نکند و از قبل هنرمندان برای خودش کلاه ندوزد و پرچم ملی ی بی شاخمان را ممنوع نکند... واقعا تصور کن... هرچند که تصورش سخت است...که ما دیگر برای امثال اینها «واجب الاجتناب» نیستیم، چون می خواهیم آزاد باشیم، چون حکومت دینی نمی خواهیم و چون نمی خواهیم مثل سی سال گذشته با عمامه ها و بی عمامه ها کلاه سرمان بگذارند... فقط یک لحظه چشمهاتو ببند...

30 ژوئیه 2009 میلادی

www.shazdeh-khanoom.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630