بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/08/01.Saturday/080109-Farjami-Ahmadi-and-Mashai.htm |
شنبه 10 مرداد 1388 ـ 1 آگوست 2009 |
در فهم ارادت به حاجی اسفندیار
فرجامی (وبلاگ باران در دهان نيمه باز)
برای درک بسیاری از رفتارهای احمدی نژاد و حلقهی همفکران نزدیکش، رجوع به منطق سیاسی درست نیست و بیشتر منجر به پیچیدگی و تناقض در تحلیل و نتیجهگیری میشود. نمونهها در این باب آنقدر زیادند که نیازی به نام بردن آنها نمیبینم. تازهترین و شاید برجستهترین رفتار احمدینژادی از این دست، ماجرای رحیم مشائی است.
او نه تنها پس از حملهی وسیع تمام اصلاحطلبان و بخش بزرگی از اصولگراها به رحیم مشائی بر سر داستان دوست خواندن ملتهای اسرائیل و ایران کوتاه نیامد و تمام قد پشت سر او ایستاد، بلکه در شرایط بحرانی کنونی این دوست، همراه و خویشاوند خود را به مقام معاون اولی میرساند و در مقابل گستردهترین اعتراض تاریخ سیاسی ایران در مقابل یک انتصاب سیاسی جانانه مقاومت میکند. یافتن پاسخ برای چنین کار متهورانهای با استفاده از منطق سیاسی در چنین شرایطی به چنین جوابهایی میانجامد: همهاش بازیست... بین خودشان اختلاف است... میخواهند نشان بدهند که دولت هم تحت فشار قرار میگیرد... به کسی اعتماد ندارد...
جوابهایی که یافتن چند مثال نقض برای هر کدام چندان سخت نیست. اما به
نظر من نه فقط
در این مورد بلکه در بسیاری از موارد دیگر نیز باید روابط احمدینژاد
و نزدیکان
درجهی اولش (مشائی، الهام، بذرپاش، رجبی و معدودی دیگر) را از جنس روابط
روحی و مذهبی
دید. آنها همگی به قرائتهای خاصی از مذهب شیعه و مسائل امام زمانی
معتقدند که
دایرهی روابط شخصیشان هم در همان محدوده شکل میگیرد. در این میان به
خصوص رابطهی
احمدینژاد و مشائی نوعی رابطه مرید و مرادی است.
در
طول تاریخ ایران
هرکجا خرافات مذهبی اوج گرفته چنین رابطههایی در سطوح بالای سیاسی
خودنمایی کرده
است و البته نتیجه هم هربار فاجعهآمیز بوده است. بارزترین نمونه
رابطهی محمدشاه
قاجار و حاجی میرزا آقاسی است. محمدشاه که شاهزادهای شجاع و فرزند
عباسمیرزا،
خوشنامترین قجر تاریخ ایران بود؛ با لیاقت خود و درایت قائم مقام
فراهانی به
پادشاهی ایران رسید. اما خرافات مذهبی ممزوج با شیعه غالی از او چنان
موجودی ساخت که
در کمتر از یک سال، قائم مقام فراهانی را که وزیرش بود به دژخیمان
سپرد و ميرزا
بيات ايرواني معروف به حاجی ميرزا آقاسي را جانشین او کرد.
در قدرت بی حد و
مرزی که شاه به حاجی داد و البته حماقتها و بیکفایتیهای
حاجی
میرزا نقل زیاد است.
شاید بهترین توصیف که عمق فاجعه را نشان میدهد همان باشد که كنت دوسرسی وزير مختار وقت فرانسه دربارهی او نوشتهاست: «حاج ميرزا آقاسي پيرمردي است كه تمام قدرت ايران و تمام بي كفايتي مسئولان دولتی آن در وجود او خلاصه شده است .»
در چرایی دفاع همهجانبهی محمدشاه از حاجی میرزا نیز کمک گرفتن از عقل و منطق سیاسی همان وضعیت بغرنجی را برای یک تحلیلگر سیاسی به وجود میآورد که اکنون بسیاری از تحلیلگران رفتار احمدینژاد در قبال رحیم مشائی در آن قرار دارند و به نظر من هر دو از یکجا ریشه میگیرند. ارادت روحانی عمیقی که با مسائل مذهبی و کرامات غیبی و شبه شهودهای عرفانی همراه شده است و شخص را به چنان یقینی رسانده است که مطلقا از آن دست نخواهد شست. محمدشاه چنان اعتقادی از این دست داشت که معتقد بود علت آنکه دردپایش خوب نمیشود آن است که حاجی مقدر فرموده تا گناهانش در این دنیا شسته شود و پس از مرگ زودتر به بهشت شود (شاه مبتلا به نقرس بود).
در دههی اخیر که سخیفترین خرافات شبهمذهبی به کمک تریبونهای رسمی و رسانهی ملی(!) در قالب دین و اخلاقیات به خورد مردم داده شد و –به عنوان مشتی نمونه خروار- جمکرانیات آنچنان ریشهدار شدند که خود صاحبان بنا هم دادشان درآمد و در وزارت اطلاعات ادارهی عریض و طویلی برای دستگیری امام زمانهای تقلبی که هر روز در جایی به ظهور میرسند دایر شده... ظهور حاجی میرزاها نباید هم چندان تعجببرانگیز باشد. آنچه شگفت خواهد بود برآمدن قائممقامها و امیرکبیرهاست!
http://www.debsh.com/archives/2009/07/24/003337.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |