بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان   |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/07/20.Monday/072209-Soheil-Weblogist-friday.htm

دو شنبه 28 تير 1388 ـ 20 جولای 2009

 

واژه نماهائی از روز جمعه...

سهيل

اول معلوم نبود که نماز جمعه می رویم یا نه ٬ منظورم مردم است. اگر نگاهی به پست های قبلی بیندازید. یک جا نوشته بودم که اگر هاشمی امام جمعه شد باید برویم . قطعا این ایده به مغز خیلی ها رسیده بود.

جمعه صبح اول وقت قرار بود برویم بهشت زهرا ٬ چهلم خاله پدرم ٬ دقیقا یادم هست که شب هفتم این مرحوم ٬ روزانتخابات بود ٬ حالا چقدر می شود ؟ سی و سه روز ؟ یک ماه و اندی گذشت.

صبح جمعه ساعت هشت ٬ به زور از خواب بیدار شدم. من می خواستم بروم نماز جمعه ٬ بنابراین نمی توانستم در مراسم نهار و قضایای بعدی این چهلم کذائی شرکت کنم. بابا و مامان با ماشین خودشان و من هم  تنهائی با جیپ افتادم پشت سرشان.

توی اتوبان صدر ٬ نرسیده به خروجی جردن یک دسته موتور سوار با لباس شخصی و قیافه های مشکوک به سمت جنوب در حرکت بودند. بابا توی آینه به من نگاه کرد و پوزخندی زد. معلوم بود لباس شخصی های همیشه در صحنه از صبح کله سحر راه افتادند به سمت دانشگاه.

بهشت زهرا شلوغ و گرم بود. خاک نرمی دارد. باد داغ خاک را بلند می کرد و می پاشید توی سرو صورت ما ٬ مردک  نوحه خوان ٬  یک ساعت و خورده ای زر زد. بسیار حرفه ای. من نمی دانم به گریه انداختن مردم چه شغلی است ؟

من نگران پدرم بودم. افتاب و ماجرای نوحه ٬ حس کردم حالش خوب نیست. یک بطری آب معدنی خنک گیر آوردم و  بردمش توی سایه تا حالش جا بیاید.

راه افتادم به سمت نماز جمعه ٬ شب خواب بدی دیده بودم. از هوا مدام برگ می ریخت. دوران موشک باران ٬ موشک خورد توی باغ نزدیک خانه ما٬ همان اقامتگاه تابستانی انگلیسی ها ٬ کلی درخت نابود شد. یک ساعت از هوا برگ سوخته می ریخت. این رویا  مثل  همان  صحنه بود . اما این بار برگ ها سبز بودند. خیس عرق از خواب پریدم.

خیابان انقلاب. قیامت بود. با هزار بدبختی  جیپ را بردم توی خیابان وصال. مگر جای پارک گیر می آمد ؟ یک اداره ٬ یکی از بخش های شهرداری. سرایدار متوجه حیرانی من شد. گفت نماز جمعه ؟ گفتم اره ٬ خندید و موانع فلزی را از جلوی اداره کنار زد. گفت همین جا پارک کن ٬

شب جمعه رفته بودیم تولد. یعنی مشکلی پیش آمد که نمی توانستم بروم. ولی حل شد و رفتیم. مردم با این شعار می رقصیدند و می خندیدند :

خس  خاشاک توئی ٬ دشمن این خاک توئی....

از سمت غرب دانشگاه تهران  خیابانی هست به نام ادوارد براون ٬ می رود توی خیابان شانزده آذر که درب غربی دانشگاه تهران توی آن باز می شود.

حتی نمی شد وارد ادوارد براون شد. جای سوزن انداختن نبود. بعضی ها می گویند دوملیون نفر ٬ بعضی ها می گویند یک ملیون. من از یک داربست فلزی بالا رفتم. اندازه سه متر ٬ تا چشم کار می کرد مردم بودند.

زن و بچه ٬ پیر و جوان. مادر پیری با دخترش که او هم نوزادی در آغوش داشت. پیرمردی با عصا ٬ جوان ها ٬ جوان ها. پسر و دختر.

درب دانشگاه را بسته بودند. مردم فریاد می کشیدند مزدور در رو باز کن. داشتند در را از جا می کندند.

خبرگزاری فارس نوشته این هفته تعداد مردم از هر جمعه کمتر بود. این دست و پا زدن های آنها به اضافه کیهان و روزنامه ایران ٬ دیگر واقعا رقت بار شده است.

گارد آمد. پشت در موضع گرفتند. صحبت های هاشمی به زور به گوش می رسید. عمدا صدای بلندگو ها را کم کرده بودند. خوب حرف زد. از حد انتظار خیلی بهتر بود. او سیاستمدار زیرکی است. حتی یک کلمه از سبزها انتقاد نکرد. در عوض تا دلتان بخواهد به این طرفی ها تاخت. چند بار هواداران دولت سعی کردند با شعار های بی موقع نگذارند حرف بزند. ولی تازه آن وقت بود که مردم فهمیدند آنها چقدر کم هستند. با هو و خنده همگانی مواجه شدند و بعد ساکت.

دختر جوانی زار می زد. می گفت خواهرش در حال فیلمبرداری بوده که چند نفر با خودشان او را برده اند. مردم چند نفری دور هم جمع می شدند و حرف می زدند. فضای اعتماد و همدلی بین مردم باور نکردنی است. انگار همه همدیگر را می شناسند.

پیرزنی شبیه به جادوگرها. تسبیح بلندی توی دستش بود. محکم می زد توی صورت دخترها که آمدید اینجا را هم لجنی کنید ؟ انقدر شورش را در آورد که چند نفر از خانم ها به زور گرفتند و بردند یک جا  نشاندش زمین.

کروبی و موسوی هم بودند. وقتی کروبی می خواست وارد شود یک عده لباس شخصی به او حمله کردند.

درهای شمالی و جنوبی هم بسته بود. مردم می گفتند هرکس طرف در برود با باتوم کتکش می زنند.

نتوانستم ماشا را پیدا کنم. موبایل ها قطع بود. یاد خواب دیشب افتادم و برگ های سبزی که به زمین می ریخت.

گارد اواسط خطبه دوم. از پائین حمله کرد. با موتور می راندند توی مردم. صدای شلیک اشک آور می آمد. بعدا فهمیدیم که که توی دانشگاه برای این که نمازگذارها اذیت نشوند آتش روشن کرده بودند. 

کف زمین پر از اعلامیه بود. از دیروز توی خانه هم سه تا اعلامیه انداختند. یکی از آنها خیلی جالب است. ظریف و زیبا لوله شده با یک روبان سیاه دورش ٬ واضح است که آن را یک دختر درست کرده است.

مردم از پائین فرار کردند به سمت شمال ٬ از بالا هم حمله کردند. هلیکوپتر روی سر مردم دور می زد. جا به جا از پنجره ساختمان های اطراف دوربین بیرون بود. مردم هو می کردند و توی صورت دوربین انگشت ها را بالا می گرفتند.

گارد با مردم درگیر شد. شدید بود. جوانی یک گوشه افتاده بود. زخمی و خون الود. قد بلند و زیبا٬ یک پایش را خرد کرده بودند. این صحنه به گونه ای بود که تا آخر عمر یادت بماند. چند نفری  کمک کردیم تا بتواند دور شود.

لباس شخصی ها رفته بودند سراغ ماشین های مردم و با باتوم شیشه ها را خرد می کردند. می دانستند همه ماشین های پارک شده مال سبزها است.

درگیری و پراکنده شدن مردم  ساعت ها طول کشید. همیشه دولت سعی می کرد به هزار و یک روش مردم را به نماز جمعه بیاورد. ولی حالا هرکس می رفت کتک می خورد ! رفسنجانی می گفت یاد نماز جمعه های اوایل انقلاب. طالقانی افتاده است و شور و حال انقلابی مردم. راست می گفت. قطعا تا به حال چنین جمعیت و چنین استقبالی ندیده بود. گفت باید بپذیریم که کشور در بحران است.

درگیری ها  سرایت کرد به جاهای دیگر شهر. عصر و غروب  درگیری های پراکنده در بعضی قسمت های شهر برقرار بود. گویا مردم  در خیابان ولیعصر صدا و سیما را محاصره کرده بودند.

یک کلام.  خیلی خوب بود. فکر می کنم همه انتظاراتی که  سبزها از این نماز جمعه داشتند برآورده شد. حس غریبی است وقتی با مردم  هستی. این مردم دوست داشتنی و نجیب. هدف مشترک همه را به هم نزدیک کرده است. صحنه های غریبی می بینی. دخترها و پسرهای  هجده نوزده ساله . اصلا به قیافه ها نمی خورد که این همه نترس و شجاع باشند. می بینی که ایستاده اند. جلوی یک عالم  پلیس  و  گارد  و بسیج و  لباس شخصی.  چشم ها اشک آلود از گاز و باتوم. اما می خندند. می ایستند...

http://soheil1351.blogfa.com/post-278.aspx

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630