بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/07/19.Sunday/071909-Mehdi-Rezai-What-we-want.htm |
جمعه 25 تير 1388 ـ 17 جولای 2009 |
ما خواهان چه هستیم؟
مهدی رضایی- تازیک
سی سال پیش چپ، فدایی، جبهه ملی، مجاهد و غیره دست به دست هم دادند و به قول خودشان متحد شدند تا رژیم دو هزارو پانصد ساله سلطنتی را واژگون کنند. تاریخ را نخوانده بودند. مشروطه را نخوانده بودند. اما می دانستند پاتق لنین در کدام کافه سویسی بوده است. آمدند از خمینی "استفاده ابزاری" کنند خود اهرم خمینی برای استقرار "ولایت فقیه" شدند.
زمان سپری شد. خمینی رهبر شد، خامنهای رییس جمهور و میر حسین موسوی نخست وزیر. در زمان آقای نخست وزیر، عزیزترین فرزندان ایران بدون هیچ دادگاهی به جوخه های دار سپرده شدند. بعد هم هشت سال جنگ را برای ملت ایران رقم زدند؛ جنگی که می شد در همان آغاز، بعد از آزادی خرمشهر، بر آن نقطه پایانی نهاد. همین آقای نخست وزیر و دوستانش کودکان متعلق به قشر پا برهنه جامعه را با کلیدهای پلاستیکی بهشت به روی مین فرستادند. امروزT به نام پاسداری و صیانت از آرای ملت آقایان، میر حسین موسوی، خاتمی، کروبی و هاشمی رفسنجانی در برابر اصول گرایان جبهه می گیرند و از نا عدالتی دم می زنند. اینان خود مظهر ناعدالتی اند. و ما معتقدیم که اینان سر و ته یه کرباسند.
بیائیم به کارنامهء همین آقایان نیم نگاهی بیاند ازیم:
آقای رفسنجانی و خانواده اش در ذهن من و تو تداعی می شوند، هنگامی که از فساد مالی و غارت اموال عمومی سخن به میان می آید. عباس پا لیزدار از فساد مالی این آقا و دار دسته اش گفت و از بسیاری مسائل پرده برداشت که این روزگارش شده است. آقای کروبی را هم که با بنیاد شهید و عملکردش در دورانی که در مقام ریاست مجلس به نظام خدمت می کرد، شناختیم. قتل های زنجیره ای و حادثهء کوی دانشگاه در زمان همین آقا و دوست "اصلاح طلبش"، آقای خاتمی، رخ داد؛ آقای خاتمی که روزگاری وزیر ارشاد همین آقای میر حسین موسوی بوده است.
اینان چه واکنشی نشان دادند؟ چه کسی را محکوم کردند؟ خاتمی، "پدر گفتگوی تمدنها"، هشت سال بر تخت ریاست جمهوری نشست. از اصلاحات دم زد و در پایان خود را ضعیف و یک تدارکاتچی خواند. هشت سال ملت را فریب داد و به بقای رژیم افزود.
و نزدیک بود «رهبر جنبش» یادم برود، منظورم آقای میر حسین موسوی است؛ کسی که معماری خوانده، نقاشی می کشد و نقاشیهایش هم می گویند بوی مذهب و دین نمی دهند. او، بعد از حذف سمت نخست وزیری، در مجمع تشخیص مصلحت نظام به ملت نه به نظام (!) خدمت نموده است و همچنان به عنوان یکی از اعضای این مجمع ایفای نقش میکند. در زمان نخست وزیریش هم تعدادی قتل عام شدند. احتمالاً تعداد اندکی بودند. صحبت از پنج تا ده هزار نفر است. مهم نیست "منافق" بودند و حامی "استعمار گران"!
او را به باد انتقاد نگیرید، می گویند عوض شده است، سخنگویش در خارج از کشور، آقای مخملباف می گفت. همین آقای مخملباف، در مصاحبه اش با روزنامهء "تاگس زیتونگ"، گفت که اگر آقای خامنهای برود همه چیز عوض می شود، رژیم عوض می شود. این تضمین را از چه کسی گرفته من نمیدانم. برادر جان، این آقای موسوی در تمام بیانیه هایش از "انقلاب شکوهمند اسلامی" سخن می راند، خود را متعهد به نظام می داند و به هیچ وجه قصد زیر سوال بردن نظام را ندارد. از "امام راحل" می گوید، همان امامی که در فرانسه دمکراسی را نوید داد و در ایران ولایت فقیه را پیاده نمود؛ همان امامی که دروغ هایش را با تقیه توجیه می کرد. این میر حسین موسوی فرزند همان امام است.
بردار جان،
انتخابات باید تحریم می شد اما اقتصاد فلج ایران، تورم افسا ر گسیخته و این حقارت چهار ساله مردم را وا داشت که برای عزل احمدی نژاد به پای صندوق های رأی بیایند. دو راه وجود داشت، یا قهر با انتخابات یا مشارکت در انتخابات. مردم مشارکت را به امید اندکی آزادی مدنی و اجتماعی و بهبود وضعیت اقتصادی برگزیدند. بین "بد" و "بدتر"، بین "موسوی" و "احمدی نژاد"، گزینه اول، یعنی همین آقای موسوی را برگزیدند.
مشارکت مردم "نه" به ولایت فقیه بود و نباید تأیید حکومت جمهوری اسلامی قلمداد شود. بگذریم که اینجا هم حافظهء تاریخی نمره اش صفر است. روان شاد احمد شاملو می گفت که ما حافظه تاریخی نداریم و همه چیز را به سرعت به دست فراموشی می سپاریم.
باری، موسوی را برگزیديد اما احمدی نژاد منتخب رهبر از صندوقها بیرون آمد. مردم به خیابانها ریختند که رای شان را پس بگیرند اما علی خامنهای، مانند بقال سر کوچهء ما که می گفت: "جنس فروخته شده، پس گرفته نمیشود"، بر سر مردم خس و خاشاک خواند شده فریاد کرد و گفت: "رای داده شده پس داده نمیشود". این بود که آتش در تو شعله کشید. همان آتش زیر خاکستر. میر حسین موسوی بهانه ای شد برای فریاد کردن خواسته هایی که سی سال بود در نطفه خفه شده بودند. من در دنیای ارتباطات، در این سوی مرزها، با چشمها و گوشهای خودم "مرگ بر جموری اسلامی" را شنیدم. اینجا بود که موسوی در بیانیههایش احترام و تعهد را به نظام واجب تر از پیش خواند.
برادر جان،
از این نمد تو و من را کلاهی نیست. باورم کن. جنگ بر سر لحاف ملا است. شکاف بین دزدان انقلاب مردمی سال 57 هر روز عمیق تر می شود. تو و من نباید قربانی این دسیسهها شویم، هر چند که اختناق و عوام فریبی ریشه دوانده است. محسن سازگارا یکی از بنیان گذران همین سپاه و خادم های جمهوری اسلامی و نوری زاده ها تا می تواند "یا حسین، میر حسین" را توصیه می کنند، بی.بی.سی و صدای آمریکا خط خودشان را پیش می برند. مایل به تغییر رژیم هم نیستند، چرا که منافعشان تا به امروز از طریق همین دینکاران فاشیست تامین شده است. امروز هم می خواهند تند روها را کنار بگذارند و با میانه روها کار کنند.
آنها اکبر گنجی را دعوت میکنند و او از مبارزات می گوید، رژیم را "نقد" میکند و در پایان یکی از بنیان گذران اصلی وزارت اطلاعات را به عنوان سمبل مبارزات داخل کشور انتخاب می کند. منظورم آقای حجاریان تئورسین اصلاحات است.
برادر جان،
اما تو آگاه باش و بدان که هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمی گیرد و گربه همیشه بی چشم و رو ست. و اینان روی گربه ها را سال هاست که سفید کردند. اینان با دمکراسی بیگانه اند. اینان حقوق بشر را زشت میبینند. هشت سال جنگ برایمان رقم خورد. بعد آقای رفسنجانی به نام عمران و آبادانی هشت سال دیگر ملت را فریب داد. هشت سال هم آقای خاتمی مردم را با آن چرندیات فریفت. امروز هم که می بینی وضع از چه قرار است. این سیستم قابل اصلاح نیست. اصلاح طلبی اصلاً در کار نیست.. اینان خواهان تغییرشخص اند نه سیستم.
برادر جان،
اما ما در این سوی مرزها، فرسنگ ها دور از تو دست روی دست نگذاشتیم، رژیم هم البته بیکار ننشست. تظاهرات نمودیم، خواهان استقرار حکومت مردمی در ایران شدیم. ما را به باد انتقاد گرفتند که چرا متحد نمی شوید؟ متحد شدیم، از آنجایی که شرایط حاد بود. 18 تیر فرا رسید. در تظاهرات فرا سازمانی 18 تیر برای هم صدا شدن با عزیزان دانشجو و به یاد سالگرد کوی دانشگاه شرکت نمودیم. نفوذی های رژیم از ما بیشتر بودند. همان پارچه سبزی که به روی زمین پهن کرده بودند و به روی آن امضأیشان را ترسیم می کردند، بیان گر تمام خط و مشی بود. شعارهای دیکته شدهء خودشان را سر دادند. همین که ما "مرگ بر جمهوری اسلامی" را فریاد کردیم احاطه مان کردند و به خاطر بی انضباطی نقد شدیم.
اما تو بردار جان به دل نگیر. پا برهنههای از همه جا مانده و رانده این جا جیره خوارن رژیم گشته اند. عده ای تجار هم که منافع شان با بقای رژیم گره خورده، همان خط "یا حسین، میرحسین" را پیش می برند.
برادر جان،
اینها را گفتم که با آگاهی قدم بر داری. این چند سطر را نوشتم که اشتباه را با اشتباه پاسخ ندهی و گرفتار اتحاد شوم دیگری مانند اتحاد سال 57 نشوی. رژیم را نقد کردم از آنجایی که کارنامه اش پر از تباهی، جنایت و سیاهی ست. اصلاحات هم چاره آن نیست.
با تو سخن گفتم که دشمن اصلیت را بشناسی،
با تو سخن گفتم که "مرگ بر جمهوری اسلامی" را فریاد کنی.
بگذریم از اینکه "جمهوریت" با اسلامیت" در تضاد است و از این هم بگذریم که "جمهوریت" به معنی واقعی کلمه در عرضه این سی سال هیچ گاه تجربه نشده است. و بگذریم از اینکه بنیان گذر این نظام سال ها پیش گفت: "اگر سی میلیون بگویند آری من می گویم نه".
با تو سخن گفتم که بدانی امروز جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی تبدیل شده است.
با تو سخن گفتم که بدانی، امروز از رنگ سبز "استفاده ابزاری" می شود. ۱۰۰
صد سال است که این ملت برای استقرار حکومتی سکولار می جنگند اما اینان به 1400 سال پیش بر می گردند و این رنگ را هر زمان که بخواهند به مصلحت خویش تفسیر می کنند.
برادر جان، پرچم سبز پرچم قاتلان بهترین و فداکارترین فرزندان ایران زمین است. این رنگ در ذهنیت تو نباید جایی داشته باشد.
برادر جان، ما خواهان سرنگونی رژیم، برقراری حکومتی دمکراتیک سکولار در ایران و تولد دیگریم.
تیرماه 1388
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |