بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/07/18.Saturday/071809-Javad-Asadian-End-of-IRI.htm |
شنبه 26 تير 1388 ـ 18 جولای 2009 |
مزاج فاسد شریعت و مرگِ محتوم حکومت اسلامی
جواد اسدیان
j-asadian@web.de
1. آنچه را که شیخ کروبی در بارۀ "انتخابات" دوم خرداد 1376 و استقبال مردم از خاتمی بر زبان رانده است، بی تردید در بارۀ موسوی و "انتخابات" دور دهم ریاست جمهوری نیز، درست است. کروبی در نامۀ خود که به عنوان اتمام حجت به شورای نگهبان نوشته است، یادآور می شود: «استقبال کم نظیر مردم به خاتمی نه به لحاظ خصوصیات فردی ایشان بود و نه به خاطر کار گروهی ما، بلکه نه بزرگ به کسانی بود که حاضر نبودند اراده ملت را در تعیین سرنوشت شان به رسمیت بشناسند و خواهان تحمیل رای خود بر ملت بزرگ ایران بودند. حرکت مردم در دوم خرداد بیش از جنبه ایجابی، جنبه سلبی داشت».
2. دستاورد چهار سال حکومت احمدی نژاد، جز فقر و فحشا و برده داری و برده فروشی و نظامی کردن محیط زیست و امام زمانی کردن حوزۀ فرهنگ و نابودی طبیعت و یادگارهای تاریخی ـ که نگهدارندۀ منش و شأن انسان ایرانی در طی روزگاران است، نبوده است. در چهار سالۀ ریاست جمهوری احمدی نژاد، بیشتر از گذشته، ایران و ایرانی و فرهنگ پویا و جاودانه معاصر این سرزمین، در خطر نابودی و ویرانی قرار گرفت. تردیدی نباید داشت که خامنه ای و احمدی نژاد، در چهار سال بعدی، اگر حکومتی اسلامی برقرار بماند، از ایران جز برهوتی از فقر و فحشا و سنگسار و جنایت و جهل و اعتیاد و امام زمان، باقی نخواهند گذاشت. اگر سیاست منطقه ای حکومت اسلامی، تمامیت ارضی ایران را به خطر انداخته است، کارکرد این حکومت و پیامد سیاست اسلامیزه کردن اجباری ایران، تمامیت فرهنگی ما را نیز، به ویرانی و نابودی نزدیک است. به دیگر سخن، شرکت این بارۀ مردم، نه تنها سلب از احمدی نژاد و علی خامنه ای، بلکه سلب از نظامی ست که پرورندۀ چنین مارانی ست بر شانه های فراخ فرهنگِ ایران.
3.
سید حسین موسوی، درست مانند احمدی نژاد، پیشاپیشِ "انتخابات" فرمایشی و پیشتر از
آنکه شمارش آرا به پایان رسیده باشد، خود را برندۀ چنین نمایش شرم آوری اعلام کرد و
تأکید کرد که در صورت شکست از حریف وقیح و پرقدرت خود، "انتخابات" را به رسمیت
نخواهد شناخت و به صراحت از تقلب در
"انتخابات"
سخن به میان آورد. در هنگامی که نامزدهای ریاست جمهوری پرونده های غارت و جنایت
یکدیگر را برملا می کردند و از تقلب در "انتخابات" سخن می گفتند، خامنه ای بعنوان
بازیگردان اصلی، شرکت در "انتخابات" را واجب شرعی می دانست و از مردم می خواست تا
هر چه گسترده تر در "انتخابات" شرکت کنند تا او بتواند با خیال آسوده، نامزد مورد
اعتماد خود، احمدی نژاد را مانند دورۀ پیشین، با اختلاف فاحش آرا به عنوان برندۀ
"انتخابات" از صندوق بیرون آورد. " انتخابات" برای خامنه ای و اعوان و انصار حکومت
اسلامی، ابزاری ست که تنها به کار تحمیق مردم و افکار عمومی می آید و بس.
توجه کنید که
خامنه ای نُه ماه پیش از انتخابات دورۀ دهم ریاست جمهوری، روز شنبه دوم شهریور 1387
برابر با 23 آگوست 2008 چگونه مقام ریاست جمهوری دورۀ دهم را به احمدی نژاد پیشکش
می کند:
خامنه ای، "بنا
به سنت هر سال خود و در آستانۀ هفتۀ دولت با رئیس جمهوری اسلامی و وزیران دولت نهم
دیدار و علاوه بر ستایش کامل از عملکرد محمود احمدی نژاد...گفت، آنچه که در مورد
سال آخر این دوره باید به شما عرض بکنم، چند نکته است. یکی اینکه فکر نکنید که
امسال سال آخر دولت است، نه!
مثل کسی که پنج
سال دیگر بناست کار بکند، کار بکنید؛ یعنی تصور کنید که این یک سال به اضافۀ چهار
سال دیگر در ید مدیریت شماست. با این دیدگاه برنامه ریزی کنید و اقدام کنید." (1)
در سال 1384 نیز، احمدی نژاد با تقلب 7 میلیونی آرا در مقام کنونی خود منصوب شد.
وی، در همان دورۀ نهم "انتخابات" ریاست جمهوری، پیشاپیش اعلام کرد که با توافق
رهبری به ریاست جمهوری دست خواهد یافت و دست هم، یافت.
4. همسر هاشمی رفسنجانی، که از هشیاری و زیرکی شوهر خود کمتر بهره برده است، پس از دادن رای خود، بی پروا اعلام کرد؛ اگر موسوی در این "انتخابات" شکست بخورد، تقلب صورت گرفته است و مردم باید به خیابان ها بریزند. مرحلۀ رویارویی جناح های حکومتی که در بیت و اندورنی ها ورد زبان بود، همان رازی ست که از زبان همسر ساده دل رفسنجانی، از پرده برون افتاد.
موسوی نیز، بنا بر گفتاوردی از کارمندی در وزارت کشور که گویا آمار دقیقی نیز ارائه داده بود (در بابِ موثق بودن این آمار، همین بس که برای اولین بار، در تارنمایی از توده- نفتی ها انتشار یافت) خود را برنده اعلام کرد و آمادۀ برپایی جشن ریاست جمهوری بود که ...
شگفتا که ایشان از همان ابتدا، منبع خبری خود را در پرده نگهداشت و هنوز هم کسی، بجز کارکنان تارنمای پیک نت، از آن خبر، با خبر نیست. آنچه هم که چند روز پس از انتخابات نمایشی، در بارۀ کشته شدن منبع اطلاعاتی در وزارت کشور اعلام شد، به ابهام و توهم، بیشتر دامن زد تا به روشنگری در بارۀ بازی های پشت پرده
اکنون هم، باز این تارنمای پیک نت است که نعل وارونه می زند و به دنبال کشف ماهیت کارمندی به نام محمد اصغری در وزارت کشور است. این فرد، گویا همان کسی است که پیک نت با استناد به آمار ارائه شده از سوی وی، حسین موسوی را در روز 24 خرداد 1388 نامزد پیروز "انتخابات" اعلام کرد.
4. چند ماهی پیش از "انتخابات" ریاست جمهوری، تارنمای وزارت امور خارجۀ انگلستان، با علم به عالم غیب، پیش بینی کرده بود که "امکان شورش های عمومی" جدی است. صف آرایی ها و برنامه هایی هم که از سوی باند رفسنجانی در مضحکۀ مناظره های تلویزیونی اعلام شده بودند، پیامدی جز رویارویی نمی توانست داشته باشد. اما، از پیش بینی انگلستان و توده - نفتی ها، چنین برمی آمد که این رویارویی، پس از "انتخاب" حسین موسوی به ریاست جمهوری، و در جدال با وی، از جانب باند خامنه ای و بویژه سپاه پاسداران به وقوع می پیوندد؛ سپاهی که بیش از هفتاد در صد معاملات اقتصادی کشور را در قبضۀ خود دارد.
بازی پرمخاطرۀ خامنه ای و ملیجک او، اما تمام نقشه ها و هدف های جناح اصلاح طلب و دوم خردادی، به زعامت هاشمی رفسنجانی، را بر باد داد.
6. هنوز از "انتخابات" چند روزی نگذشته بود که جنگ واقعی قدرت ها آشکار شد. احمدی نژاد، بلافاصله به مسکو سفر کرد که در هنگامۀ تظاهرات میلیونی هر روزه، او را با شتاب، به عنوان برندۀ "انتخابات" به رسمیت شناخته بود. رویدادهای بعدی، نشان دادند که سفر احمدی نژاد چه دستاوردها و پیامدهایی داشته است. درست پس از "انتخابات"، دولت فخیمۀ انگلستان ناگهانی بیاد آورد که مجتبی خامنه ای یک میلیارد و شش سد میلیون دلار پول مردم را در بانک های انگلیس ذخیره کرده است که باید مسدود شوند و شدند. اما انگلستان و دایه های مهربانتر از مادرِ بی.بی.سی، فراموش می کنند که باند رفسنجانی و دیگر مسلمانان اصلاح طلب، میلیاردها پول غارت شدۀ مردم را در بانک های انگلیس پنهان کرده اند. خواهشمندیم این پول ها را نیز مسدود کنید تا در آینده به حکومت مردمی ایران تحویل شوند.
بنا به گزارش روزنامه ها، همزمان با اقدام های انگلستان و تلاش برای استفادۀ ابزاری از جنبش مردم، حکومت اسلامی به بهانۀ حفاظت از نیروگاه بوشهر، از روسیه درخواست کرد که نیروهای نظامی خود را روانۀ جنوب ایران کند.
اگر چه دوران کنونی با سال 1907 که ایران در بحبوحۀ جنبش مشروطیت، میان انگلیس و روسیه تقسیم شد، تفاوت های ماهوی دارد، اما زبونی حکومت اسلامی و تاخت و تاز روس ها در ایران، شرایط مشابهی بوجود آورده است که توافقی از آنگونه، پیامدهایی جبران ناپذیر و غیر قابل پیش بینی برای ایران خواهند داشت.
7. نامزدهای باند هاشمی، بنا بر نوشته های منتشر شده و مناظره های تلویزیونی، به دنبال دو هدف اصلی و اساسی بودند که تا کنون از سوی نیروهای مخالف رژیم، مورد توجه قرار نگرفته اند:
نخست خصوصی سازی شرکت نفت، به منظور چپاول تام وتمام بزرگترین منبع ثروت کشور و نی به منظور پرورش فرهنگ صدقه و گداپروری؛
و دوم، ایجاد ممالک محروسه با عنوان فریبکارانۀ ایجاد فدرالیسم اقتصادی.
پیامد
خصوصی سازی شرکت نفت، بازگرداندن مناسبات پیش از ملی شدن شرکت نفت و زایل کردن
مبارزۀ پر هزینۀ مردم است؛ که به رهبری و همت مصدق به استیلای انگلستان بر نفت
ایران پایان داد. از سوی دیگر، با توجه به توازن قدرت های اقتصادی در ایران، این
خصوصی سازی یا باید به سود سپاه پاسداران تمام شود که هم اکنون نیز، سیطره و سلطنت
خود را بر اقتصاد ایران اعمال می کند. و، یا باید مافیای اقتصادی رفسنجانی را بر
شرکت نفت و تولید آن حاکم کند.
به هر حال اما، همۀ جناح های حاکم، برای غارت ثروت های بیکران
میهن ما، به یک اندازه، نیازمند بقا و تداوم حکومت اسلام هستند.
به راستی اگر،
نمایش انتخابات این دوره را جنگ جناح ها بر سر غارت نفت بنامیم، بیراهه نرفته و
گزاف نگفته ایم! هر چند، این حقیقت، بویژه از سوی نیروهای ریاکار "اصلاح طلب" و دوم
خردادی، پرده پوشی شده و جایی در افکار عمومی پیدا نکرده است.
قرار "اصلاح طلبان" بر این مدار بود که با پیروزی باند هاشمی، سلطۀ این خانوادۀ غارتگر، بر صنعتِ نفت اعمال شود. مهره های باند دوم خردادی نیز، که بنا بود دولت را در اختیار خود بگیرند، جریان این انتقال را با تصویب این قانون و آن قانون و با بگیر و ببند این و آن، تضمین می کردند.
از یاد نباید برد که گردانندگان اصلی شرکت نفت، مهره های درشت دوم خردادی و "اصلاح طلب" بودند؛ اگر چه، در چهار سال گذشته، باند خامنه ای بر مقدرات کشور حاکم بود.
این جابجایی، یعنی تحویل شرکت نفت از دولت به باند رفسنجانی، بدون پیامد و درگیری های خانمان برانداز نمی توانست و نمی تواند انجام بگیرد. شگفت آور نیست که وزارت خارجۀ دولت فخیمه، سه ماه پیش از برگزاری"انتخابات" ریاست جمهوری در ایران، پیش بینی می کند که پس از نمایش انتخابات، "امکان برگزاری تظاهرات ناگهانی و احتمالاً خشونت آمیز و حتی شورش های عمومی به طور قابل ملاحظه ای وجود دارد."
8.
بنا
بر داده های کارشناسان نفتی ایرانی و خارجی که آقای حسن داعی آنها را در نوشته های
خود مستند کرده است، نفت ایران، اگر تکنیک روند تولید و استخراج، نوسازی نشود تا
پنج سال دیگر قابل بهرده برداری نبوده و نهایتاً تا ده سال دیگر، استخراج آن غیر
ممکن خواهد شد. بازسازی صنعت نفت ایران، اما، به ششصد میلیارد دلار سرمایه گذاری
نیازمند است که کشورهای صنعتی، با توجه؛
- به تلاش اصلی
حکومت اسلامی ایران برای فراهم آوردن زمینه های ظهور امامی که هرگز نبوده است؛
- و، نیز
پشتیبانی همه جانبه از تروریسم و سازمان های اسلامی تروریست؛
- و، نیز تلاش
شبانه روزی برای دستیابی به بمب اتم که بویژه برای نابودی اسرائیل ضرورت تام و تمام
دارد، از سرمایه گذاری در چنین معاملۀ پرسود و پر هزینه ای خودداری می کنند.
خصوصی سازی شرکت نفت، راهکاری است که نامزدهای باند هاشمی، برای برون رفت از مشکلی به نام خامنه ای، تدبیر کرده بودند.
در کنار خصوصی سازی صنعت نفت، باند دوم خردادی به رهبری رفسنجانی در نظر داشت که کشور را به مناطق نفوذ باندهای مختلف اقتصادی تقسیم کند. فدرالیسم اقتصادی رضایی و کروبی که رضایت موسوی را نیز، همراه داشت، بیش از هر چیز، به دنبال آن است که سلطۀ باندهای مختلف حاکمیت را بر واردات کالاهای صنعتی و مصرفی، در حوزه های تقسیم شدۀ کشور، درست به سبک و شیوۀ مافیا، برقرار کند. این طرح، خود به خود، به نابودی باقیماندۀ تولیدات بیمار و فرتوت داخلی در همۀ زمینه ها می انجامید.
روشن است که خصوصی سازی شرکت نفت و تشکیل ممالک محروسه، بدون سقوط اجباری و خونین جامعۀ ایران به دوران انحطاط و زوال قاجاریه امکان پذیر نخواهد بود. بیهوده نیست که حسین موسوی اعلام کرد که در صورت اشغال مقام ریاست جمهوری، بازگشت به دوران خمینی، یعنی بازگشت به دوران بستن دانشگاه ها و قتل عام زندانیان سیاسی و اسلامیزه کردن مناسبات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی مردم ایران را هدف خود، قرار خواهد داد.
9. پس از رسوایی "انتخابات" و آغاز جنبش مردم ابران، جابجایی در شرکت نفت، با شتاب هر چه بیشتر انجام گرفت. سیف الله جشن ساز، مدیر عامل شرکت نفت، سرپرستی صندوق بازنشستگی نفت را که "از ارکان اصلی نفت به شمار می رود" در اختیار می گیرد. ایشان، با صدور حکمی، رفیعی را از شرکت حفاری نفت شمال برکنار کرد و نیز، محمد خطیبی، رئیس مرکز کامپیوتر کالای نفت لندن را از شرکت نفت دور کرد. همچنین، مدیر عامل شرکت نیکوجرسی که در سوئیس فعالیت می کند، "و از چهره های اصلاح طلب نفت به شمار می رود" به تهران فراخوانده شده است. هرمز قلاوند، از مدیران شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب که 70 درصد نفت کشور را تولید می کند، از این شرکت رانده شد.
به دنبال جابجایی های گسترده در وزارت نفت، بیشترینۀ سرسپردگان دوم خردادی و هواداران باند رفسنجانی از شرکت نفت، دور شدند.
10. در فضای ترس و دلهره ای که حاکمیت اسلامی را فراگرفته است، 9 نفر از کارمندان ایرانی سفارت انگلستان با بهانۀ دست داشتن در جنبش مردم ایران، بازداشت شدند. در پی تشنجی که در مناسبات ایران و انگلستان بوجود آمد، روز اول جولای 2009 وزیر دفاع انگلستان سفری مخفیانه و یک روزه به ایران داشت و در جلسه ای با حضور ولایتی، مشاور بین المللی خامنه ای، منوچهر متکی، آخوند میرحاجزی، رئیس دفتر عمومی اطلاعات و امنیت رهبری و محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر رهبری، شرکت کرد. "در خواست های نمایندگان خامنه ای از وزیر دفاع انگلستان موارد زیر بودند:
- عدم حمایت از مردم و جنبش صورت گرفته توسط آنها؛
- پوشش ندادن خبرهای مربوط به حوادث اخیر در ایران و انتخابات توسط بی بی سی؛
- آزاد سازی پول مجتبی خامنهای و یا حد اقل افشا نکردن اسامی صاحبان حساب." (2)
در همین روز، وزیر خارجۀ انگلستان، میلی بَند، اعلام کرد که در بارۀ کارمندان سفارت با "منوچهر متکی صحبت کرده و هر دو در دومین مکالمۀ تلفنی به توافق رسیده اند که حل فوری این مناقشه در راستای منافع دو طرف است." (3)
طولی نکشید که خبرهای مربوط به جنبش مردمی ایران از صدر خبرهای بی.بی.سی برچیده شد و تظاهرات میلیونی مردم از پوشش خبری درخور محروم شدند و به خبرهای حاشیه ای تنزل کردند.
11. جنگ وجدال جناح های حاکمیت، به پیروزی و شکست هر طرف هم که تمام شود، هیچگونه پیوندی با نیازها و خواسته های مردمان که با دست خالی و با شیوه ای شهروندی به رویارویی با جنایتکارترین رژیم تاریخ معاصر ایران برخاسته اند، ندارد. خرد همگانی، با درکِ چند و چون جنگِ جناح های حاکمیت، به تعیین جایگاه خود پرداخت و، با استفادۀ مینیاتوری از حسین موسوی که برای تداوم حاکمیت ولایت فقیه و برای جلوگیری از فروپاشی نظام اسلامی وارد مبارزۀ انتخاباتی شده بود، توانست از وی، همچون سد و سپری در برابر بربریت باند خامنه ای، در جهتِ پیشبرد هدف های خود در مرحلۀ کنونی، استفاده کند. حسین موسوی که تنها در اندیشۀ کسب مقام ریاست جمهوری ست، با دیگر "اصلاح طلبان" مکلا و معمم دوم خردادی، تلاش می کند که جنبش مردم، فراتر از خواسته های آنان حرکت نکند. وی بارها، توصیه کرده است که نامحرمان، "ناخودی ها و بیخودی ها" باید از جنبش مردم دور نگهداشته شوند. واقعیت جنبش مردم اما، خلاف آمد چنین توصیه هایی ست. بازپس گرفتن آرای داده شده، تنها بخش اندک خواسته های بنیادین جنبش مردمی است که همۀ هستی نظام اسلامی را هدف گرفته است.
13. کثرت گرایی شهروندی، ویژگی بارز و بی مانند جنبش کنونی مردم است. شعارهایی مانند "مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه ای و ..." که هر روز بوسیلۀ رسانه های شهروندی بازتابی جهانی می یابند، جایی برای اندیشۀ انحصاری و کارکرد انحصار طلبانه نمی گذرد.
سوگمندانه، اما "اصلاح طلبان" حکومتی که برای تذهیب و پیرایش ولایت فقه تلاش می کنند، از همان ابتدا به دنبال آن بوده و هستند که با سوء استفاده از رنگ زیبا و ایرانیِ سبز که نمایندۀ سرسبزی و سروش؛ که همان ملاخور شدۀ خضر پیامبر است، جنبش مردم را به دم اسلام ببندند و خواست واقعی مردم ایران را، که در بیزاری از حکومت اسلامی تعریف پذیر است، نادیده بگیرند. با آنکه، از شمار اندک آنانی که با مچ بند و انگشتانۀ سبز در تظاهرات شرکت می کنند، روز به روز کاسته می شود، با این وجود پادوهای حکومت اسلامی و دومی خردادی در تظاهرات خارج از کشور تمام تلاش خود را به کار می گیرند که هیچ شعار و نوشته ای فراتر از خواست دوم خردادی ها مطرح نشوند.
به سخن دیگر، نیروهای دوم خردادی و توده ای - اکثریتی، اصرار دارند که کثرت گرایی حاکم بر جنبش مردم که به هرحال، نقش آنان را کمرنگ می کند، برجسته نشده و از دید بین المللی پنهان بماند. اما روشن است که اگر دوم خردادی ها، میلیون ها دلار برای مصادرۀ جنبش و سوء استفاده از رنگ سبز، هزینه کنند، بهره ای نخواهند برد؛ چرا که سمت و سوی جنبش سلب از حاکمیت اسلامی ست و نیز، تردیدی نباید داشت که برپایی حاکمیت ملی بر اساس فرهنگ مردم این مرزوبوم، ضرورت تاریخی و خواستی همگانی ست.
به دشواری می توان بیش از یک درصد شرکت کنندگان در تظاهرات را با مچ بند و انگشتانۀ سبز مشاهده کرد. من، اما شاهد بوده و هستم که بیشترینۀ دوربین های تلویزیون های کشورهای اروپایی، بر روی همین اقلیت بسیار اندک، متمرکز می شوند. از این آفت، تلویزیون های ظاهراً مترقی نیز، در امان نمانده اند. آنانی که برنامۀ تلویزیون مونیتور آلمان را دیده اند، با تصویر اصلی صحنۀ تلویزیون آشنا هستند که تصویر دو دختر را که از انگشتانه و مچ بند سبز استفاده کرده اند، مونتاژ کرده اند در کنار تصویر دو پاسدار.
پرسش این است که چرا رسانه های اروپایی در وارونه کردن واقعیت ها، چنین بی پروا و نابخردانه اصرار می کنند؟
چرا این رسانه ها با رویکرد به شامورتی بازی و تقلب، تلاش می کنند جنبش مردم ایران را که برای دستیابی به اهدافی فراتر از خواست های جناح های رژیم حرکت می کند، تنها به موسوی و "اصلاح طلبان" حکومتی ببندند؟
چرا این رسانه ها، بیشترینۀ امکانات خود را در اختیار پادوهای حکومت اسلامی می گذارند؟
برای نمونه، باید یاد آور شوم که بنیادی مانند بنیاد هاینریش بل، وابسته به حزب سبزهای آلمان، که در گذشتۀ نه چندان دوری با همیاری سفارت حکومت اسلامی، کنفرانس ننگین برلن را برگزار کرد، این روزها برای تحمیق ایرانیان و برجسته کردن لابی های حرفه ای، در جلسه هایی که برگزار می کند، به سنتی آخوندی روی آورده و برای نخستین بار در کشور هگل و مارکس و بتهوون و نیچه... از شرکت کنندگان ایرانی در جلسه با چلوکباب کوبیده و برگ و جوجه مرغ و لوبیا پلو و... استقبال می کند.
روشن است که این دمکرات های جوجه مرغی و کوبیده ای، نه می توانند و نه می خواهند که به مردم و به نیازهای واقعی مردمی که عزم خود را برای نابودی رژیم اسلامی جزم کرده اند، بپردازند. هدف آنان، حفظ نظام اسلامی ست که ایران را سفرۀ نذری همگان کرده است، مگر مردم ایران.
13. موسوی را مردم به جلو رانده اند؛ به جایی بر خلاف اراده و میل درونی او. حسین موسوی تا نماز جمعۀ پس از انتخابات، که خامنه ای به عنوان ولی فقیه، ریاست جمهوری احمدی نژاد را به رسمیت شناخت، فرصت داشت که پل های پشت سرش را، خراب نکند. او، اما حجت ولی فقیه را نادیده گرفت و بر خواست ابطال انتخابات پای فشرد.
رودررویی حسین موسوی با ولی فقیه، که هیچگونه پایۀ حقوقی ندارد و نافی التزام عملی به ولی فقیه است، اتفاقی بود که از سویی، همۀ حاکمیت اسلامی را به بحرانی مرگ آور دچار کرد و از سوی دیگر، جنبش مردم را با اعتماد به نفس بیشتر، به مرحله ای سرنوشت ساز فرارویاند. اکنون، حسین موسوی، مانند در دام افتادگان، نه راهِ گریزی به پیش دارد و نه راه بازگشتی به پس. اگر وی از در آشتی با نظام و خامنه ای درآید، مردم به شتاب از وی روی برمی تابند. پیامدِ دوری مردم از موسوی، تاخت و تاز نابود کنندۀ خامنه ای و باند خونخوار او خواهد بود به موسوی و دودمان وی. با توجه به کینه توزی جنون وار خامنه ای، اگر موسوی پشتیبانی مردم را از دست بدهد، دیری نخواهد پایید که از خاندان موسوی، کودکی هم زنده نخواهد ماند.
سعیدی سیرجانی، این بزرگمرد بی همتای عرصۀ ادب و فرهنگ ایرانزمین که نه داعیۀ سیاسی داشت و رهبری، در نامه ای که به خامنه ای نگاشته است، بازگو می کند که پیام آور ولی فقیه از نقل پیام بی شرمانۀ ایشان، عرق شرم بر پیشانی داشت. حال، کسی که التزام عملی و سیاسی به ولی فقیه داشته است، و با حکم دینی ولی فقیه، مخالفت کرده است، باید بداند که اگر مردم از پشتیبانی وی روی بگردانند، توفان خشم و کینۀ خامنه ای، اثری از وی برجای نخواهد گذاشت. در این صورت، شتری که وی در گذشته، در خانۀ بیش از سی هزار زندانی خوابانید و همه را به کشتارگاه فرستاد، در خاندانش را از بنیاد، برخواهد کَند.
حسین
موسوی اگر جانب مردم را بگیرد، به ناچار و به تدریج، باید به خواست مردم که همان
نابودی رژیم اسلامی ست تن در دهد و موقعیت خود را در این راه هزینه کند. راه حل
پیشنهادی منتظری که با جائرخواندن خامنه ای، مشروعیت ولایی را از خامنه ای سلب می
کند، به دو دلیل دیگر کارساز نیست:
نخست اينکه این حکم در هنگامی مطرح می شود، که جنبش شهروندی مردم،
جایگزینی رژیم را با نظامی سکولار و دمکراتیک و ایرانی، هدف گرفته است؛ حال آنکه
هدفِ حکم منتظری حفظ نظام است، بدون ولایتِ علی گدای خامنه ای. همان خوابی که هاشمی
و باند دوم خردادی می بیند؛
و دوم
اينکه منتظری تنها یکی از مراجع تقلید شیعه است و حکم و فتوای او اعتبار همگانی
ندارد.
اما اهمیت فتوای
منتظری در اجتهادی است که در اصول داده است و دوم خردادی ها که به دنبال استقرار و
تداوم حکومت اسلامی هستند، نمی خواهند و به سودشان نیز نیست که به آن توجه کنند. من
در فرصت مناسب به آن خواهم پرداخت.
در هر حال، آیا مردم در آینده از جنایت هایی که موسوی مرتکب شده است، چشم خواهند پوشید؟ بی تردید، اگر وی جانب مردم را بگیرد، مردم دودمانش را بر باد نخواهند داد.
14. در مورد رفسنجانی، اگر کمی به موقعیت کنونی وی دقت کنیم، می توانیم سمت و سوی آنچه را که او میخواهد ترسیم کنیم.
همچنانکه موسوی، حکم ولایی خامنه ای را در نماز جمعۀ پس از "انتخابات" نادیده گرفت و راه بازگشت خود را به دامان حکومت اسلامی برای همیشه بست، رفسنجانی نیز، در نامۀ سرگشاده ای که در 19خرداد 1388، یعنی چند روز پیش از انتخابات برای خامنه نوشته بود، با این حساب که یکی از سه نامزدِ باند وی در "انتخابات" پیروز خواهد شد، تلویحاً اعلام کرد که دولت احمدی نژاد که مورد پشتیبانی خامنه ای ست، دچار سرنوشتی مانند سرنوشتِ دولت بنی صدر خواهد شد. این تهدید، اعلان جنگی آشکار بود که باند هاشمی را در برابر باند خامنه ای قرار داد. اما، "انتخابات"، به گونه ای پیش رفت که باند هاشمی و دوم خردادی ها، پیش بینی نمی کردند؛ این بار نیز، بر خلاف باور "اصلاح طلبان" حکومتی، آرای 24 میلیونی مردگان و ارادۀ خوفناک خامنه ای، احمدی نژاد را از صندوق های رای بیرون آورد.
اگر، جنبش مردمی فروکش کند، که نمی کند، نخستین هدف اصلی حکومت اسلامی، نابودی تمام عیار و خفت بار مافیای رفسنجانی ست. نابودی هاشمی و باند مافیایی او، هیچگونه همدردی و همراهی و همبستگی مردم را برنخواهد انگیخت. اگر هاشمی از خشم خامنه ای بتواند بگریزد، او را از خشم مردم اما، پناهی نیست. بزرگترین اشتباه موسوی این خواهد بود که سرنوشت سیاسی خود را وابستۀ فردی به نام هاشمی رفسنجانی بکند. چنین بلاهتی، تیر خلاصی ست که حسین موسوی با دست خود، بر خود شلیک می کند.
سرنوشت هاشمی و طنز تلخ تاریخ، با توجه به تمام احتمال ها و خطرهای واقعی و جدی که متوجه وی است، این است که او، باید برای برپایی رژیمی تلاش کند که مصمم است وی و خاندانش را به دیار نیستی بفرستد. آیندۀ هاشمی رفسنجانی، به هر حال، وابسته به زد و بندهایی است که وی باید برای نجات خود با صاحبان قدرت در حاکمیت بکند. سرنوشت حسین موسوی، اما به حضور در صحنه و همراهی با مردم و پذیرش تدریجی خواستِ جایگزینی نظام اسلامی با نظامی برخاسته از فرهنگ ایران و همخوان با موازین دمکراسی و حقوق بشر است. دوری وی از مردم، بیش از هر چیز به نابودی دهشتناک او خواهد انجامید.
باری، همین تفاوت بنیادین هاشمی و موسوی ست، که هاشمی را به بده بستان با بالایی ها وامی دارد و موسوی را به همراهی با پایینی ها. این، دیر یا زود هاشمی را برآن خواهد داشت که موسوی را قربانی سازش خود با خامنه ای کند؛ سازشی که در هر صورت، شاید چند صباحی، نابودی او را به تأخیر بیندازد.
هاشمی روباه مکار و پلیدی ست که برای بقای خود، از هیچ فرومایگی ای، بویژه در شرایط کنونی، روی برنخواهد تافت. او، بی تردید به چاپلوسی از خامنه ای زبان خواهد گشود، و از موسوی خواهد خاست که شکایت خود را به درگاه الاهی ببرد و به امام زمان پناه برده و برای حفظ نظام، فتیلۀ خواسته هایش را پایین بکشد. هاشمی، اگر یقین داشته باشد که نمی تواند خامنه ای را از میان بردارد و سربه نیست کند، آنگونه که با احمد خمینی کردند، جز در این محدوده ها، سخن نخواهد گفت؛ چرا که اعتلای جنبش، مرگ و میر محتوم وی و مافیایی ست که رمقی برای ایران و ایرانی نگذاشته است.
15. همگان و بیش از همه، حکومت اسلامی با تمام جناح هایش، می پنداشتند که با کشتارهای علنی و سرکوب های تصور ناپذیر مردم و گسترش هدفمند اعتیاد و فحشا و ترویج خرافه و نهادینه کردن ترس، ملت بزرگ و ستودنی ایران را از پای درآوده اند و این ملت، مجبور است به چنین سرنوشتی برای همیشه تن در دهد.
جنبش کنونی مردم، اما نشان داد که نه تنها حکومت اسلامی به هیچ یک از اهداف پلید خود دست نیافته است، بلکه تارنماهای توده ای- اکثریتی و رسانه های غربی مانند، بی.بی.سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، رادیو زمانه و تمام بنگاه های رسانه ای دولتی غرب، با همه گونه خوش خدمتی و خوش رقصی برای آخوندها، نتوانستند ارادۀ ملت را به زانو درآورند. فرآیند تبلیغات درازمدت و پیگپیر برای حقانیت رژیمی که حقانیتی نداشت، رویگردانی مردم از چنین رسانه هایی بود از سویی، و از سوی دیگر، رشد و پذیرش همگانی رسانه ها و تارنماهایی مانند ایران پرس نیوز، ایران ب ب ب، آژانس خبری کوروش، تلویزیون آقای شهرام همایون، آقای میبدی، رادیو صدای ایران آقای قائم مقامی و ... بودند که بدون پشتوانه های میلیونی، در میان مردم به رسانه های شهروندی مشهور شده اند و ساختار ذهنیت و آگاهی فردی و همگانی مردم ایران را رقم می زنند. امروز، با توجه به رشد و نفوذ رسانه های شهروندی و با توجه به امکان ارتباطی اینترنت و فیس بوک و یوتوب ... رسانه های تکسویۀ غرب که جز در پشتیبانی از بخشی از حکومت اسلامی، گزارش نداده و نمی دهند، اهمیتِ تأثیرگذار خود را هر روز، بیشتر از دست می دهند.
این، یکی از بزرگترین دستاوردهای جنبش مردمی امروز ایران است که به رسوایی و بی اعتباری روزافزون این رسانه ها انجامیده است. حکومت اسلامی، با یاری و همراهی نوکران مکلا و مدعی خود در خارج از کشور و نیز با پشتیبانی کامل رسانه های غربی، ظاهراً توانسته بود، روحیه یأس و ناامیدی را به گونه ای گسترده در ایران و خارج از ایران رواج دهد. افکار عمومی جهان غرب، متأثر از تبلیغاتی چنین ویرانگر، باور کرده بود که مردمان ایران هوادار حکومت اسلامی هستند و این رژیم در میان مردم، پایه و نفوذی در خور دارد.
جنبش مردم ایران، چنین ذهنیت خانمانسوزی را، که با خرج میلیاردها دلار و در درازای ده ها سال بوجود آمده بود، در طی چند روز، درهم شکست و در سایۀ این پیروزی سرنوشت ساز، ایرانیان خارج از کشور نیز، از کنج تاریک ناامیدی درآمدند و با حضور هزارانی خود، در خیابان های شهرهای بزرگ اروپا، بار دیگر روحیه نشاط و سرزندگی را، جایگزین یأسی مزمن و انزوای اندوهناکِ سیاسی کردند. از میان برداشتن ترس نهادینه شده، همانا ناقوس مرگ رژیم اسلامی ست که مردم به صدا درآورده اند. این صدا، دیگر خاموش شدنی نیست و این جنیش دیگر فروکش نخواهد کرد؛ چرا که خورشید امیدی که می انگاشتیم خاموش شده است، با تمام نور خود از پشت سی سال تاریکی و غبار و وهم و توهم، اینک برآمده است.
باید
با شتاب و بدون انتظار داشتن از سازمان های سیاسی موجود، این امید را بیشتر از این،
سامان داد و سازمان. بر دختران شجاع و زنان بزرگوار و جوانان و دانشجویان فرهیخته
وکارگران دلاور و کارمندان زحمتکش است که هر چه زودتر، نهاد رهبری جنبش را به دور
از چشمان هرزۀ حکومت اسلامی، تشکیل دهند و بیرون از دایرۀ تنگ اسلام و گفتمان
اسلامی، ایران مدار و با تکیه بر فرهنگ دیرین و بهنگام این سرزمین، نقطۀ پایانی
بگذارند بر دورۀ سیاه حکومت اسلامی؛ حکومتی که از روز نخست استقرار آن، شایسته و
بایستۀ مردم این سرزمین نبود.
چنین بادا!
پی نوشت:
1. رادیو فردا، 4 شهریور 1387 برابر 25 آگوست 2008
2. تارنمای ایران ب ب ب.
چارشنبه، 1 یولی 2009
3. همانجا.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |