بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/07/16.Thursday/071609-Mohammad-Nurizad-Eiy-Kaash.htm |
پنج شنبه 25 تير 1388 ـ 16 جولای 2009 |
سمفونی «ای کاش» های من!
محمد نوری زاد (نويسندهء سابق کيهان)
من از تبار طایفه ای هستم که درحد خود برای آرمان های این انقلاب زحمت کشیده است؛ چه با حضور تنگاتنگش در میان محرومین مناطق دور و مرزی، چه در سال های جنگ، و چه در حضور رسانه ای اش که عمدتاً همان جامعهء آرمانی را در کم کاری و بدکاری و خوب کاری مسئولین رصد می کرده است. من، در این سی سال عمر انقلاب، بسیار از باید ها و نباید ها نوشته و تصویر ساخته ام؛ و در این راه، خدای می داند که آبروی خود را نیز به میان آورده ام و برای فرزندان و خانواده خویش زحمت تراشیده ام . و چون وامدار کسی و جریانی نبوده ام، تیز گفته ام و تیز نوشته ام. بقدر بضاعت خود، تلاش کرده ام دراین تیز گفتن و تیز نوشتن، جانب انصاف و درستی را بگیرم .
این روزها اما، روزهای تعلیق من و امسال من است. چرا؟ خواهم گفت. من و امثال من، در این سال ها، هرکجا که کم می آوردیم و بغضمان به مرحلهء شکفتن پا می نهاد، به مولایمان خامنه ای پناه می بردیم. کاستی های خود را در کمال او غنا می بخشودیم. به زندگی ساده او غرور می ورزیدیم. از این که او به راه امام اصرار می ورزد، در پوست نمی گنجیدیم. و از این که او، فرزندان خود را از ورود به کارهای اقتصادی و مالی و مسئله دار برحذر داشته، ذوق زده می شدیم. من با لذت، از میزان دارایی او که اگر قرار بر اسباب کشی باشد، می شود اسباب و اثاثهء خانه او را در پشت یک وانت جای داد، نوشته ام و ذوق کرده ام. من از انصاف و بزرگی و عدالت و شجاعت و سرزدن گاه و بی گاهش به صاحبان انقلاب نوشته و به آن بالیده ام .
این روزها که روزهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری است، برای من و امثال من، روزهای معلق بودن است. کسی نیست به سئوال ها و ابهام های ما پاسخ بدهد. ما معلقیم. خامنه ای ِ ما فصل الخطاب همهء درماندگی ها بود، اما من امروز به دنبال رهایی بخشی می گردم که مرا با گذشته ام آشتی دهد. من این روزها لذتی از سال های خدمتم به انقلاب نمی برم. من از این که هموطنانم در خیابان های شهر کشته می شوند، به انقلابی بودن خود تردید می کنم. من افقی برای جامعهء خود ترسیم کرده بودم که در آن افق، حتی به اغتشاش و آتش زدن و خراب کردن اموال عمومی، به دیدهء عبرت می نگرد و برای آن اعتبار و شأنی قائل است. من جامعه ای را برای خود ترسیم کرده بودم که بزرگان نظام، به مردم، به چشم عیال خود می نگرند. حتی عیالی که به آنها پشت کرده باشد و در نجوای جهالت خود به آنها ناسزا بگوید. چه کنم؟ من اینگونه جامعه ای را برای خود آراسته بودم! حکایات بعد از انتخابات، بساط فکری مرا به هم ریخته است. این روزها من و امثال من دچار تردید شده ایم. قرار نبود در افق این انقلاب، ظلم عربده بکشد و قداره به کمر ببندد. چه از طرف نظام چه از طرف مردم. قرار بود ما با برپایی این نظام، خلاء ایمانی و انسانی جوامع دیگر را به رخشان بکشیم. قرار بود به آنها بیاموزیم که مردمداری یعنی چه؟ قرار بود صبوری و کرامت و درستی و انصاف و عدالت و زیبایی های گمشدهء انسانی را به نمایش درآوریم. من این روزها در یک خلا تعلیقی بسر می برم. از یاد آوری گذشته خویش هیچ لذت نمی برم. به مسئولین هم که نگاه می کنم، آنها را برآمده از حق و انصاف نمی بینم. راستش را بخواهید این تردید درست بعد از اولین حادثه های بعد از همین انتخابات در من و امثال من پیدا شده است. تا روز قبل از آن، ما همان فداییان این انقلاب و نظام بودیم. یعنی فداییان آرمان های خوبی که قرار بود این نظام برای مردم ما و مردم جهان به صحنه آورد. اما اکنون چه کنم؟ خود را با چه ادله ای و احتجاجی متقاعد کنم که این روزهای جامعهء من، ادامهء روزهای پیش از انتخابات است ؟ و همان است که شهدا برای برپایی آرزوهای آرمانی این نظام از خود گذشتند ؟ این روزها من دست بر پشت دست خود می زنم و سرگردانم و ای کاش ای کاش می کنم. چه ای کاش هایی؟ خواهم گفت :
- ای کاش رهبر ما درست یک روز پس از اخذ رأی که هنوز شمارش آرا به پایان نرسیده، پیام نمی داد و از نتیجهء حاصله ابراز شادمانی نمی کرد. ای کاش به شکوه میلیونی شرکت کنندگان بسنده می فرمود.
- ایکاش رهبر ما با اولین جرقه های اعتراض، مثل یک بزرگ بسیار بزرگ، جانب انصاف و عدل را می گرفت و به معترضین می فرمود : «مگر خامنه ای مرده است که شما احساس دلتنگی می کنید؟ خامنه ای هست برای این که هر معترضی احساس تنهایی نکند. خامنه ای هست تا کسی احساس نکند در این نظام فریاد رسی نیست». و می فرمود: «من تا مادامی که رأی دهندگان به اقناع کامل نرسند و نسبت به سلامت و صحت و نتیجهء آرا خود احساس آرامش نکنند، به جانبداری از رأی دهندگان خواهم پرداخت و از حقوق آنان دفاع خواهم کرد.»
- و کاش با اولین راهپیمایی معترضین، خود به صفوف آنان می پیوست و در شکوهی باور نکردنی، محبوبیت خود را صد چندان می کرد. معترضین مگر چه می خواستند؟ غیر از احقاق حق؟ و در میان همان جمعیت ملیونی معترضین، می فرمود : «به چه معترضید ؟ به نتیجهء آرا؟ من در همین جا اعلام می کنم که با شما برای احقاق حق تان همصدایم. برای من که رهبر شمایم، در وجه حقوقی، موافق و مخالف یکسانند».
– ای کاش بعد از اولین درگیری ها و اولین کشته ها، خامنه ای ما اعلام عزای عمومی می کرد. چرا؟ برای این که کشته شده ها، از اسراییل و آمریکا نیامده بودند و ضد انقلاب و منافق هم نبودند. از مردم بودند. گیریم که آنها در راهپیمایی غیرقانونی کشته شده اند، و گیریم که به هشدار دستگاه های انتظامی اعتنا نکرده اند، اما ایرانی که بودند، انسان که بودند. چرا ما برای کشته های دیگران ارج می نهیم و برای هموطنانمان ارعاب و اختفا و تنش پیشنهاد می کنیم؟
– ای کاش خامنه ای ما در خطبه های نماز جمعه بعد از انتخابات و بعد از تشنجات اخیر، از خانواده های کشته شدگان دلجویی می کرد. اخلاق پیامبران اینگونه است. پیامبر ما به فرمودهء قرآن، از جهل مردم آنچنان می گداخت و نسبت به آنان دلسوزی می کرد که خدای متعال به او هشدار می دهد. که ای رسول ما، تو در جانبداری از جهال و نافهم ها، داری خودت را از پای در می آوری! مردم ما که به آن درجه نفهم نیستند. سئوالی داشته اند که در پاسخگویی نسبت به آن تعلل شد.
– ای کاش نیروهای بسیجی و انتظامی و سپاهی وارد معرکه نمی شدند. مگر چه شده بود که این همه نیرو باید به میان می آمدند؟ خدا خوب می داند که با سخن گفتن درست با این مردم، می شد همهء آنان را مجاب کرد و محبت آنان را برای نظام ذخیره کرد و از این انشقاق بزرگ ایجاد شده جلوگیری کرد. مگر دیگر می شود این مردم زخم خورده را، که تعدادشان هم کم نیست، بار دیگر به جانبداری از نظام دعوت کرد.
– ای کاش خامنه ای ِ ما بلافاصله بعد از بالا گرفتن اعتراضات به تلویزیون دستور می فرمود تا برای آقای موسوی، حتی بعنوان یک مجرم، فرصت هایی ایجاد کنند تا او نظرات خود را باز بگوید. اگر این اتفاق می افتاد چه بسا فاجعه های بعدی رخ نمی داد که برای ما و برای نظام ما تا ابد لکه ننگی به شمار آید.
– ای کاش مراجع ما سکوت خود را می شکستند و با صراحت در بارهء اغتشاش های اخیر اعلام موضع می کردند و تنها به کلی گویی و دعوت به آرامش و مراجعه به شورای نگهبان اکتفا نمی فرمودند و، مثلاً، آیت الله جوادی آملی، در یک بیانیهء بسیار آرام و روشنگرانه، داستان هالهء نور را که رییس جمهور جلوی چشم همه آن را ساختگی اعلام کرد، یک حقیقت و یک ماجرای درست و رخداده بیان می کردند و نسبت به دروغگویی آقای احمدی نژاد ابراز تأسف می کردند. مگر نه این که مؤمن باید راست بگوید اگر چه به زیانش تمام شود؟
- خامنه ای ِ ما در نماز جمعه، منصفانه نسبت به کاندیداها و ناسزاگویی های آنان موضع درستی گرفت. اما ایکاش کسی از مردم، حداقل عموم مردم، از گرایش ایشان به آقای احمدی نژاد خبردار نمی شد. امام خمینی عزیز، هیچگاه نسبت به بنی صدر - که حتماً با وی مخالف بود - اعلام نظر صریح نکرد و به انتخاب مردم - اگر چه اشتباه - احترام نهاد.
– ای کاش خامنه ای ِ ما در ملاقات با نمایندگان مجلس، که هنوز شورای نگهبان نظر قطعی خود را دربارهء صحت انتخابات اعلام نکرده، انتخابات را سالم و تمام شده برنمی شمرد و همکاری نمایندگان با دولت را به بعد از اعلام نظر شورای نگهبان موکول می فرمود.
- ای کاش خونی ریخته نمی شد و بسیجیان در هیبت لباس شخصی به میان نمی آمدند و برای یک چنین مسئلهء ساده ای که به راحتی می شد به نفع نظام و همان جمعیت چهل ملیونی شرکت کننده در انتخابات مصادره اش کرد، قشون کشی حیرت انگیزی صورت نمی گرفت.
و ای کاش های دیگری که اینجا تاب تحمل آن را ندارد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |