بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/07/13.Monday/071309-Mehdi-Motamedi-Mehr-Emad-Behaavar.htm |
دوشنبه 22 تير 1388 ـ 13 جولای 2009 |
عماد! به هرچه می خواهند اعتراف کن
و بيرون بيا
مهدی معتمدی مهر
به نام خدا
تقدیم به دوست عزیزم، عماد بهاور
عماد جان سلام؛
بر آن بودم که تا چندی ننویسم اما نشد. این روزها بغض دست بر نمیدارد. دارم خفه میشوم و این حس، از حقیقتِ خفقانی حکایت دارد که در آن به سر میبریم. گیرم تو آن سوی دیواری و من این سوی اندوه. حالا بیست و هشت روز است که دلتنگی بیداد میکند و فکر کردن به جای خالی تو، گریه را بیامان میسازد. گیرم، برای حفظ ظاهر هم که شده باید به کنجی رفت و لحظاتی چنین دشوار را به تنهایی سپری کرد.
دیدی که بالاخره نشد و من باز هم کار دست خودم دادم و دلم را رو کردم. امشب پس از مدتها مجالی دست داد که موسیقی گوش کنم. از بخت بد با "نامجو" شروع کردم و همین اتفاق بیسبب، سبب شد که دیگر نتوانم چیزی را پنهان کنم.
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
دیگر بس است. باید حال و هوایم عوض شود، شجریان گوش میکنم:
بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد...
گریه را به مستی بهانه کردم...
باد خزان وزان شد، چهرهی گل نهان شد...
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست...
در این سرای بیکسی، کسی به در نمیزند...
یاری اندر کس نمیبینیم؛ یاران را چه شد؟..
امان از بیداد همایون!
ترانهها یکی یکی میآیند و میروند و این اشکها با هر نفس که بر میآید و با به یاد آوردن هر خاطره از تو شدت میگیرند، قلبم را به رخم میکشند. نمیدانم این ترانهها را تا به حال چند بار گوش کردهام اما این بار گویی در صدای استاد، خسی مقدس آوا میکند که از برتری و تسلط استاد آواز ایران در هنر آزادی خواهی و احترام به کرامت انسان سخن میگوید، تا هنرناشناسان دریابند که چنین آواز ِ بینظیری تنها در خور ِ فرهنگ والای ملتی فرهیخته و رنج دیده است که همواره، حکومت جور را از خس و خاشاک پستتر شمرده و بیشمار حاکم ظالم را در خاکدان تاریخ ِ باعظمتش مطرود داشته است.
عماد جان!
میخواستم از دلتنگیهایم برای تو بنویسم و بگویم که بیست و هشت روز است که تو را بازداشت کردهاند و بی هیچ اغراقی هر یک روز این مدت، برای من بیش از تمام ایامی که خودم زندان بودم، سختتر گذشته است. گاه از شدت ناراحتی و فشار میلرزم و شاهد این لحظات ناهموار، همسر مهربان و دریا - دخترک معصومم که تو را عمو عماد صدا میکند - هستند که با شکیبایی و سکوت مرا تسلی میدهند. اگرچه هنوز هم درد کتف و دست چپم لحظهای امانم نمیدهد و اگرچه میدانم که بازداشت دوبارهی من تا چه حدی میتواند در شرایط کنونی به همسر همراهم، دختر کوچکم و مادر بیمارم لطمه وارد کند، اما باور کن که گاهی آرزو میکنم ای کاش مرا هم گرفته بودند و الآن با تو بودم. این طوری شاید سبکتر میشدم. شاید هم فرصت خوبی بود که در ثانیههای دراز زندان با هم به آینده و چگونگی ادامه راه میاندیشیدیم. چرا که هنوز راهی طولانی در پیش است. به قول آن عزیز، که خداوند برایمان حفظش کند، استبداد در هیبت کوه دماوند بر جاست و ناخنهای ما به انتظار.
همچو فرهاد بود کوهکنی پیشهی ما
کوه ما سینهی ما ناخن ما تیشهی ما
میخواستم برایت تعریف کنم که مادرم به شدت بیمار است. پایش را دارند تکه تکه قطع میکنند اما هیچ فایدهای ندارد و من هم هیچ کاری از دستم بر نمیآید. نمیخواهم کسی را مقصر بدانم اما بیتردید فشار عصبی ناشی از بازداشت من در شدت گرفتن بیماری ایشان موثر بوده است و همین باعث پریشانی بیش از حد من شده که چرا باید هزینهی عقاید و عملکرد یک نفر را دیگری بپردازد؟ میخواستم از لحظههای این رنج متمادی با تو صحبت کنم، اما نمیشود، چرا که تو نیستی و نمیتوان اینها را گفت و نگفت که مادرِ عماد بهاور هم در تمام این روزها حتی موفق به ملاقاتی چند دقیقهای با فرزندش نشده است؛ و نمیتوانم پنهان کنم که وقتی به دیدار ایشان رفته بودم، غمگین بود و به تماس تلفنی کوتاهی قانع.
روزگار سخت است اما ایمان تو سختتر؛ و این حقیقتی است که حتی دیوارهای ستبر اوین هم نمیتوانند انکار کنند، فریاد پایداری تو تا عرش رسیده، نشان به آن که، به رغم فضای سنگین جاری، هیچ یاس و تردیدی در جان دوستانت راه نیافته است. به دروغ نشستگان بر تخت سلطانی، شایعه کردهاند که تو اعتراف کردهای و من میترسم که نکند باز هم دروغ گفته باشند و تو فشاری بیش از حد را بر خود پذیرا کرده باشی. به یاد داشته باش که زمانهی دیگری است، و زمانهی دیگر، روشها و تاکتیکهای خود را میطلبد، از جور و تقلب مردمگریزان نااهل باید به مکر الهی توسل جست و از یاد مبر که خود بارها خواندهای "لا یکلف الله نفسا الا وسعها".
هدف ما آزادی مردم ایران بوده و خدا را سپاس که هدف و راهی درست برگزیدهایم. ما گفته بودیم، بارها گفته بودیم که سهمی از قدرت نمیخواهیم و جنگ قدرت نداریم. ما به اصلاح قدرت اندیشیده بودیم و اندیشهء استبداد و استحمار آزارمان میداد. وقایع این روزها نیز به وضوح، صحت و ضرورت این دغدغه را نشان داد و آشکار ساخت که نخستین گام و مهمتر از آن که چه کسی بر کرسی دولت بنشیند، اصلاح ساختار حکومت و شیوهی حکمرانی است. ما به جنبشی پیوستهایم که صد سال است بر ضد قدرت مطلقه مبارزه میکند و به آرمانی دل دادیم که هزاران سال است با فرعونها و نمرودها و ابوسفیانها و چنگیز خانها و ناصرالدینشاهها و رضاخانها مبارزه کرده است.
عماد اعتراف کن!
بگو که آمریکاییها این جنجال را به راه انداختهاند. بگو صهیونیستها عامل اغتشاش بودهاند. بگو تقلبی در کار نبوده است و احمدی نژاد صاحب 24 میلیون رای است. بگو که برانداز بودهای. بگو که برای تضمین سلامت انتخابات در ایران هیچ نیازی به نظارت بینالمللی نیست و وجود و حضور مبارک آقای محصولی و حضرت آیت الله العظمی جنتی بارزترین نشانه و موجب تایید آرای اعلام شده است. حتی بگو وقتی از قبل نتیجه انتخابات را امام زمان (عج) تعیین میکند چه اصراری در به زحمت انداختن مردم و کشیدن ایشان به پای صندوقها و پرداخت میلیاردها تومان هزینه وجود دارد؟ پولی که حق دولت عدالتگرا و مهرورز است تا به هر که میخواهد ببخشد، و پولی که میتواند در حسابهای خارجی به نفع مستضعفان و محرومان انگلیسی و آلمانی و ونزوئلایی ذخیره شود، پولی که حتی بلوکه شدن آن نیز منشاء خیرات است و میتواند در رسوا کردن دشمنان انقلاب و ایادی غرب حماسه بیافریند. بگو که در جلسات شاخهء جوانان علیه نظام سخن گفتهایم. حتی اگر صلاح دیدی گناه همهی این ها را به گردن من و ما بیانداز. بگو! هر چه که میخواهند بگو، اما زودتر بیا بیرون و بدان که این تلویزیون آنقدر بیاعتبار و حقیقت این انتخابات، آن قدر عیان است که حتی اگر صد برابر اینها را هم بگویی و از این جعبهء سیاه پخش کنند، ذرهای از عزت و اعتبار تو در نظر دوستانت کم نخواهد شد و روزی که یکی از همین روزهاست و تو از در فولادی اوین پا بیرون میگذاری، اندکی از گرمای محبت دوستانی که در آغوشت میفشرند، کاسته نخواهد شد. ـ دوستانی که حالا به مراتب افزون از یاران تو در نهضت آزادی ایران محسوب شده و میلیونها آحاد ملتی را در بر میگیرد که در نهضتی برای آزادی مردم ایران مشارکت جسته و خسته و ناامید از صندوقهای بیزبان رای، این روزها حق خود را در خیابانها جستجو میکنند.
عماد جان !
اعتراف کن و در همان حال به یاد داشته باش که نه تو قرار است از عمار یاسر بیشتر مقاومت کنی و نه آنها که مورد عتاب ظاهری قرار دادهای، شان خود را از پیامبر اکرم (ص) بالاتر میدانند. من فقیه نیستم اما فتوا میدهم که امروز روز پایداری در بیرون زندان است. دوستان تو به حضورت نیاز دارند، جامعه به اعتدال و خردورزی تو نیاز دارد. به رغم ِ شدت عملگرایی ِ نوکیسهگان تمامیتخواه، جنبش اصلاحطلبی ایران رو سوی قلههای پیروزی دارد و اقتدار این جنبش، آنقدر عیان است که دشمنان قسمخوردهء جبههی آزادی مردم ایران را متفرق ساخته است. برخی حتی به اردوی دمکراسیخواهان پیوسته و حساب خود را جدا کردهاند از کسانی که به روی جان و آزادی مردم ایران تیغ کشیدهاند.
برای نخستین بار است که در طول صد سال گذشته جنبشی شکل گرفته است که رهبری آن متعلق به مردم است و روحانیت مترقی و پیشرو، بدون برخورداری از حقوق و شأن ویژه، همهی کسانی که خواهان تغییر وضع موجود هستند را فارغ از تمایزات عقیدتی، جنسیتی و سیاسی، خودی دانسته و دوشادوش مردم و در صف مقدم با استبداد میستیزند. حالا کدیورها و قابلها و منتظریها و صانعیها و اشکوریها که به قرائتی از اسلام باور داشتند که با دمکراسی و حقوق بشر سازگار مینمود و جرمشان آن بود که میگفتند: حکومت جور مشروعیت ندارد و نمیتواند حافظ منافع مردم باشد، هزاران هزار تکثیر شدهاند و حالا همان وقتی است که خاتمی و کروبی نیز نه با کشیدن عبایی بر دوش و نه حتی به دعوی اهالی دولت که به صفت روحانی ِ دردمندِ دین و مملکت در عرصه حضور یافته و هیات مردم را بر هیبت مقام و کسوت ردا ترجیح داده و به دور از تمامت مفتیان بدنام ِ دنیاطلبِ قدرتگرا، نامی و جایی دیگر را در تاریخ برای خود رقم زدهاند. به قول خواجهی شیراز:
ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
صدای استاد شجریان و شعرسعدی همراه میشوند:
جماعتی که نظر را حرام میدارند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
عماد عزیزم!
به تلویزیون برو و بگو که کودتا نشده است و این دولت را به رسمیت میشناسی و رییس این دولت، مردمیترین رییس جمهور ایران است. بگو که این انتخابات، سلامت برگزار شده است، بگو که صدها فعال سیاسی، اجتماعی و حقوق بشر که این روزها به زندان افتادهاند، همه و همه توطئهگر و بدخواه بودهاند. بگو که سعید حجاریان جانباز نیست و قصد انقلاب مخملی داشته است. بگو آن کسی که در شهرداری تهران 300 میلیارد تومان بدون سند هزینه کرده است، مهندس توسلی بوده، هم او که هرگز در راستای تقویت فرآیند دمکراسی هیچ کاری نکرده، بگو که بیش از دویست و هفتاد میلیارد دلار درآمد نفتی چهار سال گذشته را میر حسین موسوی تلف کرده است، حتی بگو که تاجزاده در انتخابات مجلس ششم تقلب کرده و ای کاش آن روزها آقای دانشجو نمیگذاشت آن تقلب صورت بگیرد و اصلاح طلبان دو سوم کرسیهای مجلس را به پشتوانهء آرای ملت بگیرند. مگر بعدها معلوم نشد که اینها خائن بودهاند و با استفاده از حق غیرقانونی استعفا خواهان حاکمیت نامفید مردم شدهاند؟
دوست عزیزم
همهی این حرفها را و صدها برابر این حرفها را بگو اما هرچه زودتر بیا بیرون. من از زبان میلیونها یار ناشناختهای که این روزها لحظهای همدیگر را تنها نمیگذارند و در سرنوشت یکدیگر سهیماند، رازی را با تو در میان میگذارم. ما قرار گذاشتهایم که دست هر که اعترافاتش را تلویزیون آقای ضرغامی پخش میکند دوستانهتر بفشاریم. از همین رو امیرحسین مهدوی را عزیزتر از پیش میشناسیم و او چند روزی است که نه تنها عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است که عضو افتخاری شورای مرکزی تمامی احزاب اصلاح طلب دمکراسی خواه ایران محسوب میشود. او نفس خود و حق سکوت خویش را نادیده گرفت تا جنبش را تنها نگذارد و ما هم این خدمت و فداکاری او را ارج مینهیم. هزار و یک کار نمانده داریم که بر دوش من و ما بدون یاری تو سنگینی میکند. انتظار خروج هرچه زودتر تو را دارم. حالا که تمامیت خواهان و دشمنان اصلاحطلبی تیغ عریان کشیدهاند و حاکمیت قانون و حاکمیت ملت را آشکارا هدف گرفتهاند دو کار اساسی بر جا مانده است. یکی آن که باید دوباره و در شرایط دشوار کنونی با منطق و استدلال بر ضرورت تداوم روش اصلاح طلبی تکیه کنیم و مردم بیشتری را به همراهی در این مسیر پرسنگ اما مطمئن متقاعد سازیم و بر شمار دوستان و وحدت دوست داران آزادی و دمکراسی با هر گرایش و سلیقه و تفکر بیافزاییم، و دیگر آن که باید کولهبار خود را برای بازگشت مجدد به زندان ببندیم. هر بار که به زندان بازگردیم همراهان بیشتری خواهیم داشت. پس هرچه زودتر بیا بیرون، نه برای آن که عافیت طلبی کنیم، تنها بیا تا با فوجی انبوه به سوی اوین بازگردیم. زندانها را آن قدر پر میکنیم که زندانسازها و زندانبانها ناامید شوند.
آخرین تصنیف:
به سکوت سرد ِ زمان...
20 تیر 1388
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |