بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/07/11.Saturday/071109-Saidi-Sirjaani-and-Hamid-Akbari-Letter.htm |
20 تير 1388 ـ 11 جولای 2009 |
باز چاپ نامهء تاریخی علی اکبر سعیدی سیرجانی به سید علی خامنه ای
همراه با یادداشتی از حمید اکبری
یادداشت حمید اکبری: پانزده سال پیش، علی اکبر سعیدی سیرجانی، یکی از نخستین قربانیان عطش قدرت پرستی دیوانه وار علی خامنه ای، ولی مطلقه ی فقیه جمهوری اسلامی گشت. زنده یاد سعیدی سیرجانی از تواناترین نویسندگان و پژوهشگران معاصر ایران به شمار می رود. او نویسنده و کوششگر در تصحیح بیش از سی کتاب در زمینه های تاریخ و ادب ایران است. دکتر احسان یارشاطر، پژوهشگر و ایرانشناس بزرگ کشورمان، در بارهء سعیدی سیرجانی چنین می نویسد: «...سعیدی رادمردی درست اندیش و آزاد فکر و بری از تعصب بود؛ در جستجوی حقایق تلخ مبرم بود و در ابراز آنها بی باک؛ و با این همه طبعی لطیف و خاطری مصفا داشت، نکته سنج و شیرین سخن بود، و گفتارش به مثل ها و نقش های فریبای خیال آراسته بود. قلمش چیزی از سِحر در خود داشت. من نخست از برخی از مقالات او در یغما نیروی قلم و هم شجاعت اخلاقی او را دریافتم، اما هر بار که اثر تازه ای از او خواندم، دیدم هنوز همۀ ابعاد هنر او را به تمامی درنیافته ام. هنرش در نویسندگی چنان نبود که به کوشش برای کسی حاصل شود، چنان که تا کنون من اثری ندیده ام که از عهدۀ پیروی از سبک او برآمده باشد». (به نقل از مجلۀ ایران شناسی، مریلند، آمریکا، شمارهء یک، سال هفتم، بهار 1374).
اینچنین شخصیتی را، که در کشورهای دموکراسی جهان بالاترین تقدیرها را نثارشان می کردند و بزرگترین جوایز را نصیبشان می کردند، در آستانهء نوورز 1373 ربودند و بوسیلهء آدمهای رذلی مانند حسین شریعتمداری و سعید امامی که از بی فرهنگ ترین و جنایتکارترین آدم های تاریخ ایرانند، شکنجه کردند. آنگاه، به خیال خود، خواستند که وی را بوسیله ی اعترافات ساختگی، از همان جنسی که اکنون با دستگیری آزادیخواهان و منتقدانی چون عبدالله مومنی، کورش زعیم، شیوا نظر آهاری، محمد علی ابطحی و احمد زید آبادی در تلاش به دست آوردن آن هستند، در نزد مردم بدنام کنند. در مقابل، سعیدی سیرجانی در باصطلاح اعتراف نامه اش، با ظرافت قلمش و استفاده از لفظ «بازجوی عزیز» در بارهء شکنجه گران خود، آنها را رسواتر از پیش کرد. در مدت هشت ماه اسارت، خانواده ی سعیدی سیرجانی موفق به دیدار او نشدند و قاتلان در چهار آذرماه 1373 مرگ وی را (که گفته می شود به وسیله ی تزریق آمپول هوا صورت گرفت) اعلام کردند. جمهوری اسلامی، به دلیل روشن، هرگز اجازهء کالبد شکافی به خانوادهئ سیرجانی را نداند.
امروز که جوانان و مردم آزادیخواه ایران به پا خاسته اند و شماری از بهترین فرزندان ایرانزمین قربانی ضحاک زمانه، علی خامنه ای، شده اند، این چهرهء سعیدی سیرجانی است که در آسمان سراسر ایران با سربلندی پدیدار شده است و به دلیران شهید ایران لبخند می زند؛ آری سعیدی سیرجانی اکنون ندا آقا سلطان، پریسا کلی، علی شاهدی، واحد اکبری و سایر شهیدان وطن را در آغوش گرفته است و همهء آنها یک صدا خطاب به خامنه ای و اعوان و انصارش در نظام جمهوری اسلامی می گویند: «بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و [زنانه و] مردانه به استقبال مرگ رفتند».
ایرانیان آزادیخواه در مقابل شهامت و از خود گذشتگی سعیدی سیرجانی، محسن حدادی، فهمیه سلحشور و سایر جانباختگان گمنام راه آزادی و دموکراسی ایران سر به احترام فرود می آورند. شایسته است که هم میهنان گرامی در ایران و جهان تصویر سعیدی سیرجانی را در کنار شهیدان اخیر راه وطن در اجتماعات و راهپیمایی ها با خود داشته باشند.
*****
جناب آقای خامنه ای
پیام عتاب آمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند، و متاسف شدم، نه به علت این که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته ام و به زودی امت همیشه در صحنه حزب الله حسابم را خواهند رسید، که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ایم. تأسف و تأثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای برباد رفته ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت.
بگذریم از لحن توهین آمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوایی بعید مینمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حیرتم از این است که جناب عالی به استناد کدامین سند و قرینه و امارت مرا مرتد قلمداد کردید و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص می فرمودید، و اگر مبتنی بر واردات غیبی است و اشراف بر ضمایر که انالله و اناالیه راجعون.
می دانم در حکومتی که مرحوم شریعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دینی و سیاسی، آیت الله منتظری با آن سوابق مبارزاتی دقمرگ و خانه نشین و مطرودند، تکلیف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی بی گناهی.
و می دانم رهبر جلیل القدری که با یک نهیبش نمایندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت میخزند، البته می تواند با تیغ بیدریغ تکفیر حمله بر من درویش یک قبا آرد.
فرموده بودید چرا این همه مزایای حکومت اسلامی را ندیده ام و به تمجید نپرداخته ام. این وظیفۀ اخلاقی را شاعران و نویسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولایت فقیه درآمده اند بهتر و موثرتر انجام میدهند. وانگهی رژیمی که علاوه بر فرستنده های رادیویی و تلویزیونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختیار دارد، چه نیازی به مدیحه سرایی مطرودان دارد، به خصوص نویسنده کج سلیقه ای که هرگز در مدح هیچ امیر و حاکمی قلم نزده است.
فرموده بودید چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئیات اداری پرداخته ام؟ از همین انتقادهای جزئی هم شرمنده ام که بحمدالله در این ده سال فرصت شناسان حق مطلب را ادا کرده اند و بر حاکم معزول تاخته اند. وضع من در زمان شاه نیز مانند امروزم بود. مینوشتم و چاپ میشد و منتشر نمیگشت، دیکتاتور مغرور بدعاقبت میپنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می افزاید. قطعاً مقالات سانسور شده من در بایگانی ساواک موجود است. بفرمایید مطالب از «یغما» و «خواندنیها» بیرون کشیدۀ مرا در مقولۀ سیاست فرهنگی، ماجرای کاپیتولاسیون، مضحکه تغییر تاریخ، شعبدۀ جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بیاورند تا بدانید بوده اند مردم از جان گذشتهای که به هیچ دعوی مبارزه و پیوستگی به دارودسته ای از بیان حقایق پروایی نداشته اند.
اما در مورد کتابهای توقیف شده بنده واقعا نمیدانم کجایش حمله به اسلام است یا اساس حکومت اسلامی. من ذاتاً از ریا و دروغ و تبعیض و ستم متنفرم و این نفرت در نوشته هایم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو مفاسدی در دستگاه حکومت راه یافته است چه بهتر که مطرح گردد و علاج شود. مسالۀ اساسی در حکومت حاضر این است که انتقاد از هر مسندنشین و مسئولی حمل بر «زیرسوال بردن رژیم)» میشود و لطمه زدن به اساس اسلام، و بهانه ای برای سرکوبی و اختناق و نتیجه اش همین که میبینیم. من به آنچه در کتابهای توقیف و خمیر شده ام نوشته ام عمیقاً اعتقاد دارم و در هر محکمه ای حاضر به پاسخگویی ام. اگر واقعا خلاف اسلام یا حکومت واقعی اسلامی است، چرا بدین شیوه های غیر اخلاقی با من رفتار میکنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟
جناب آقای خامنه ای توقع مردم مسلمان ایران از حکومت اسلامی جز اینهاست که میکنند. در رژیم کمونیستی تکلیف خلایق معلوم است. همه فضایل و امتیازات در نیروی کار مفید افراد ملت خلاصه میشود و مناصب و مقامات در دست طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع. در ممالک سرمایه داری تمول و درآمد بیشتر ضامن قدرت اجتماعی است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شیوه و از هر طریق صاحب آلاف و الوفی شده اند. اما در حکومت اسلامی ضابطه چیست؟ آیا فضایل منحصر به نماز و دعای بیشتر است و روزه طولانیتر و سجده غلیظ تر و لقب حاجی و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسیار، یا به حکم آیه کریمه ان اکرمکم عندالله اتقیکم، فضیلت افراد محصول تقرب به حق است و قرب یزدان در گرو تقوی؟
اگر چنین است اجازه فرمایید بی هیچ ملاحظه و پروایی عرض کنم بسیاری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. این را به تجربه شخصاً دریافته ام و اثباتش اگر خواستید آسان است. بگذریم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز آشفته گویی ها و آشفته کاریها بود، در همین چندماه اخیر، بزرگانی که در خبرنامه ها و جراید مرا عضو حزب توده و خدمتگزار شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصیت سنگین بهتان باخبر بودند و هم از نحوۀ زندگی و خلق و خوی من. به فرض این که با گذشته زندگی بنده آشنایی نداشتند به فیض مقام و موقعیت خویش میتوانستند از دستگاه اطلاعاتی کشور جویای سوابق شوند و آن گاه دست به قلم ببرند، یا کسانی را مامور که مزاحمت هایی از قبیل سنگ پراندن و شعارنویسی بر در و دیوار خانه ام کنند.
جناب آقای خامنه ای، بنده به خلاف حکم قاطع شما، مسلمانی صافی اعتقادم، و به دین و عقیده ام مباهات میکنم. هیچ ابله مخالف اسلامی نمیآید پانزده سال عمر خود را صرف تصحیح و چاپ مفصلترین تفسیر قرآن کند. کسی که به اسلام بی اعتقاد است، با چه انگیزه ای قصیدۀ «این بارگه که پایه اش از عرش برتر است» را تقدیم آستانه قم میکند؟ کسی که دلبستۀ اسلام نیست در شرایط حاضر خاموش می نشیند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحمیل شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.
جناب آقای خامنه ای، من بیش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از شرقی و غربی در وطن عزیزم مخالفم، و بیش از بسیاری از مدعیان به حقانیت شریعت مقدس اسلام معتقد. به هیچ حزب و دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته ام و نه بعد از این می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم در سال 57 دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی شدم درین سالهای پیری و ممنوع القلمی خانه مسکونیم را که تنها مایملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم. آدمیزاده ام آزاده ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران، بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
با تقدیم احترام – سعیدی سیرجانی
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |