بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان   |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/07/11.Saturday/071109-Mahmoud-Nikkhah-What-Republic.htm

20 تير 1388 ـ 11 جولای 2009

 

اين حکومت کی جمهوری بود؟

محمود نيکخواه

جناب نوری علا سلام.

آرزوی تندرستی شما را دارم. من در چند روز اخیر یکی دو مقاله شما را خواندم. البته هنوز فرصت نکرده ام به نوشته های قبلی شما هم مراجعه کنم. اما خواندن دو نوشتۀ آخرتان ترغیبم می کند که هر چه زودتر نکاتی در مورد آن بنويسم. دست کم در آنچه به اندیشۀ شما درهمین دو مقاله مربوط می شود تعبیری دارم که شاید چندان رسا نباشد اما به هر حال تلاشی است برای بیان منظورم.

به باور من، شما در زمرهء اندک کسانی هستید که سَرِ مناسبی برای مته انتخاب کرده اید. دیگران، چه  در داخل و چه در خارج، مته ای را برداشته اند که تنها اندکی از این تختۀ ضخیم را سوراخ می کند و بعد دور خود می چرخد. من البته نه پژوهشگرم و نه فعال سیاسی، بدین جهت چه بسا نظم فکری لازم را در بیان منظورم نداشته باشم. به هر رو قصدم درد دل است و البته با خیلی از حرف هایم در مقابل شما زیره به کرمان می برم و درس هایم را پس می دهم.

جناب نوری علا، شما خود بخوبی می دانید که در خیلی از صحبت ها از ابتدا مشکلی اساسی وجود دارد که فهم متقابل را اگر نه غیر ممکن دست کم دشوار می کند. این مشکل به نظر من تنها وجود اشتراک در لفظ بین طرف های گفتگو است.  برای نمونه همه از «جمهوری» می گوییم و معلوم نیست هر کدام از آن چه مراد می کنیم. بی تردید توجه کرده اید که اصلاح طلبان داخل یا خارج سال هاست از به خطر افتادن «جمهوریت نظام» صحبت و گله می کنند و نتیجۀ انتخابات اخیر را آغاز «حکومت اسلامی» می دانند. سؤال من این است که کدام جمهوریت در خطر است یا از بین رفته است؟ آيا منظور این بزرگواران آن جمهوریتی است که در بیشتر کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی و کانادا و تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین و مرکزی و ژاپن وجود دارد؟ من البته توجه دارم که تعدادی از دمکراسی های غربی حکومت سلطنتی دارند، اما مراد من از «جمهوری» یعنی اصل بودن «حاکمیت ارادهء مردم» که در انتخابات آزاد و محرمانه تجلی می یابد. به این مفهوم، بلژیک را هم با حکومت پادشاهی اش جمهوری می دانم.

منی که در گوشه ای از آلمان زندگی می کنم پیوسته از حزب ها و سازمان ها و مردم عادی می شنوم که می گویند «اگر لازم باشد به "کالرسروهه" می رویم!» منظورشان دادگاه قانون اساسی آلمان است که مقر آندر شهر کالرسروهه واقع است اینجاست که مردم و حزب ها می توانند از آن دسته از اقدامات دولت که بنظرشان خلاف قانون است، یا از تصویب قوانينی که به باور آنها ناقض قانون اساسی است شکایت کنند. يا می توانند حقوق بشر را مطالبه کنند. در جمهوری بدین مفهوم است که هر کس این حق را دارد دیگر باشد و این دیگر بودن در هیچ موردی به ضرر او تمام نشود. در این جمهوری است که در آگهی های استخدام (برای زبان آلمانی که برای اسم ها جنسیت می شناسد) باید ذکر شود مرد / زن. در این جمهوری است که داشتن یا نداشتن دین اسباب ترقی یا سقوط در جامعه نیست.

جناب نوری علا شما خود می توانید ده ها مثال دیگر بیاورید. اگر منظور ما از جمهوری این باشد که گفتم باید پرسید که آیا مگر در ایران اين سی ساله جمهوری داشته ایم که حالا از به خطر افتادنش نگران بشویم؟ می گویم نه تنها نداشته ایم که نمی توانسته ایم داشته باشیم. اصولاً «جمهوری اسلامی» با هر برداشتی «حکومت اسلامی» است. همانطور که جمهوری لیبی در واقع حکومت لیبی است و جمهوری مصر حکومت مصر و جمهوری روسیۀ سفید حکومت روسیۀ سفید ... هر گونه صفتی از این دست برای جمهوری قائل شدن خالی کردن محتوای جمهوری است و بس و سؤال در مورد اینکه منظور کدام اسلام یا کدام مارکسیسم است هم کاملاً بی مورد است.

حتماً شما هم این روزها این جملهء آقای خمینی را زیاد شنیده اید که اصلاح طلبان پیوسته نقل می کنند: «میزان رأی ملت است». البته می توان به حرف های دیگری هم از ایشان اشاره کرد. برای نمونه: «اختیارات آمده در قانون اساسی برای ولی فقیه از باب مثال است». به گفتۀ ایشان ولایت فقیه شعبه ای از ولایت رسول الله است. این حرف معروف ایشان را هم به یاد دارید: (نقل به مضمون) «اگر همۀ ملت بگوید فلان من می گویم بهمان». از این حرف های پر از ضد و نقیض ایشان بگذریم؛ باید دید منظور ایشان از میزان رأی ملت است چیست.

در دوازدهم فروردین سال 58 از مردم ایران سؤال شد «جمهوری اسلامی آری یا نه؟» یعنی مردم مخیر بودند بگویند جمهوری اسلامی را می خواهیم یا نمی خواهیم. خود رهبر هم که گفته بود می خواهیم. در چنین چهارچوب تنگی البته میزان رأی ملت است. بعد هم قرار شد از بین عده ای که «صلاحیت» شان قبلاً تأیید شده بود کسانی به نمایندگی مجلس شورا یا خبرگان انتخاب شوند. در انتخابات ریاست جمهوری هم که مثلاً آقای خامنه ای با آقای جاسبی روبرو بود. آقای منتظری هم که جانشین رهبری بود پنج اسم را در اختیار قضات کشور می گذاشت و آنها باید به سه نفر رأی می دادند و دارندگان بیشترین رأی از این میان به عضویت شورایعالی قضایی در می آمدند. دو نفر دیگر هم که انتصابی بودند. در سطح پایین تر: اگر قرار بود برای نظام پزشکی رئیس و عضو هیئت مدیره انتخاب شود دیگر پروفسور شمس ها صلاحیت نداشتند بلکه پزشکان می توانستند از بین چند نفر ـ برای نمونه دکتر عباس شیبانی یا دکتر ولایتی ـ به يکی رأی بدهند. حقیقتاً به این معنا میزان رأی رأی دهندگان بوده است؟ و آيا ما می توانیم خودمان را هم گول بزنیم و به این حد از دمکراسی دلخوش داریم؟

آخر چطور می توان به حاکمیت خدا و مردم در کنار هم معتقد بود؟ آقای منتظری سال گذشته در پاسخ به این پرسش که چرا «سهم الارث زن» نصف مرد است جوابی داده بود که عین این جواب را آقای خامنه ای سال قبل به ضیاء الحق داده بود و قرن هاست که فقها بدین منوال استدلال می کنند: در شروع می گویند که در جایی که نص صریح وجود دارد اجتهاد نمی توان کرد. بعد در ادامه: چون نقش مولد زن همچون مرد نیست و فقط به بچه داری و خانه داری محدود می شود باید مرد را دو برابر تجهیز کرد.

می دانم که آقای نوری علا هم اکنون می توانید مقاله ها در سخیف بودن این استدلال بنویسید. ولی من می گویم در منطقی که می گوید دین پایۀ حکومت است این استدلال کاملاً درست است. من می پرسم: فرق بین آقای خامنه ای و آقای منتظری در کجاست؟ اینکه خانم ها می توانند روسری رنگی هم سر کنند؟ چون در اصل حجاب که ـ به گفتۀ آقای منتظری ـ نمی توان بحثی داشت. جالب اینکه خانم مریم رجوی هم حجاب را ضرورت دین می داند و خود محجبه است. آيا اگر آقای منتظری رهبر شود می گوید اینها دستورات اخلاقی است و مردم می توانند به آنها عمل نکنند، و یا خواستار اجرای آنها می شود؟ به هر حال، من آقای منتظری را در آنچه می گوید صادق باید بدانم یا فکر کنم در صورت بقدرت رسیدن حرف دیگری خواهد زد؟

شما می داندید که آقای «باقی» چند سالی است که با چه زحمتی می خواهد بلکه آیه و حدیثی گیر بیاورد که بر مبنای آنها نتوان افراد زیر هجده سال را اعدام کرد. طرف مقابل هم با حدیث های آبدارتر جواب می دهد که باید اعدام کرد. و انصاف را که اگر در چهار چوب فقهی به قضیه نگاه کنیم پای استدلال های آقای باقی چوبین است.

سؤال: چه اصراری است که فقه را پایۀ حکومت بدانیم؟ در جواب، بزرگ اینها، کسی مانند علامه طباطبایی، می گوید چون دین مجموعه مقرراتی است برای ادارۀ دین و دنیای انسان. بسیار خوب، با چنین منطقی جای جمهوری به مفهومی که در غرب هست کجاست؟ آيا ما این جمهوریت را اخيراً از دست داده ایم که باید غصه بخوریم؟ و آيا با ریاست جمهوری موسوی چگونه جمهوریتی نصیب ما می شد؟

آقای نوری علا، حتماً بخوبی از دستاورد فیلسوفان آلمان در بحث «هرمنوتیک» آگاهید. کسی مثل «گادامر» می گوید ما در خواندن آثار پیشینیان تا آنجا می توانیم پیش برویم که منظورهایی را اثر نویسنده درک کنیم که چه بسا خود نویسنده به آنها توجه نداشته است. برخی در روزگار ما کار را به جایی رسانده اند که برای آدم زنده هم منظور در می آورند. وقتی میر حسین قسم می خورد که می خواهد قطار انقلاب را به ریل اصلی، یعنی خط امام، برگرداند آيا من باید حرفش باور کنم یا نه؟ يا اينکه فکر کنم در واقع این را می گوید که به منظور اصلی ش که همانا جمهوری در معنای غربی آن است برسد؟ آخر خوشخیالی تا کجا؟

آقای نوری علا؛ هم از حوصلۀ شما خارج است و هم خود خوب می دانید که کسانی چون خاتمی و موسوی و کروبی کلمه ای در محکویت اعدام های دهۀ شصت نمی گویند. آقای موسوی که می گوید بعنوان عضو قوۀ مجریه نمی توانسته در کار قوۀ قضائیه دخالت کند. آقای سید ابراهیم نبوی می گوید اعدام ها کار «مؤتلفه» بوده است. عجبا! من نمی دانستم موسوی اردبیلی و موسوی خوئینی ها و موسوی تبریزی و میر حسین موسوی از اعضاء مؤتلفه هستند! یا شما ببینید آقای جلایی پور می گوید در جريان ماجراهای کردستان ـ که ايشان فرماندار مهاباد بوده ـ شبی بیست و چند نفر را اعدام کرده اند و ایشان بعنوان فرماندار اقدامی در جلوگیری نکرده است. آیا طبق آموزه های اسلام، که اصلاح طلب ها مدعی آن هستند، کشتن انسانی به ناحق معادل کشتن همۀ بشریت نیست؟ آیا کسی که ناظر ظلمی است و جلوی آن را نمی گیرد شریک ظالم نیست؟ آیا وزارت اطلاعات تا اواخر دهۀ شصت، که آقای سعید حجاریان معاونش بود، با موازین دموکراتیک کار می کرد؟

آقای نوری علا، شراکت در جنایت یا سکوت در برابر آن مگر یک نظریۀ سیاسی اقتصادی است که آدم از آن برگردد؟ آیا شما کلمه ای از منتظری یا موسوی یا خاتمی در محکومیت فشار علیه آیت الله قمی و آیت الله شریعتمداری شنیده اید؟ خجالت آور نیست که پريروز خلخالی و امروز هادی غفاری و محتشمی هم «اصلاح طلب» شده اند؟

من امیدوارم که کسانی چون شما به سهم خود تلاش کنید تا جوانان ما از چاله درنیایند و به چاه بیافتند.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630