https://newsecul.ipower.com/2009/07/06.Monday/070609-Hamidreza-Rahimi-Demonstrations.htm
حاجی گفته جوری بزن که دیگه بلند نشه
جبران مافات
فدوی در دو هفته ی گذشته، بخت آنرا داشت که یک نفر به تظاهرات لس آنجلس اضافه کند . از آن میان اما، تظاهرات بیست وهشتم جون جلوه، شکوه و عظمت دیگری داشت. چنین تظاهراتی را بیگمان، لس آنجلس و بلکه آمریکا بیاد ندارد و هموطنان ارجمند ضمن شکستن سکوت سنگین خود، حق مقام معظم رهبری دامت تحریکاته را، کف آن دستش گذاشتند! این تظاهرات عظیم و بی سابقه، که میزان آن را سی و پنجهزار تن برآورد کرده اند، افزون بر رسانه های جانبدار ایرانی، از پوشش رسانه های مشهور جهانی چون "سی.ان.ان" و "ان. بی .سی" و نیز حمایت پلیس برخوردار بود. در حاشیه، دل فدوی البته برای هموطنان کباب بود که از بسکه از گزمگان حکومتی آزار و اذیت دیده اند، در لابلای شعارهای خود یک در میان از پلیس لس آنجلس تشکر می کردند لابد بدین سبب که کتکشان نزده و برویشان آتش نگشوده است:
LA PD, thank you!
LA PD, thank you!
و از میان انبوه شعارهای متعارف، برخی به ذائقهM فدوی نزدیکتر بود که به ترتیب قد عبارتند از:
ـ رهبر به این پست فطرتی، هرگز ندیده ملتی
ـ رهبری که قاتله، حکومتش باطله
ـ اتل متل توتوله، دیکتاتورکوتوله
ـ تقلب، یه درصد، دو درصد، نه پنجاه و سه در صد !
United Nation, pay more attention!
Obama! Obama! Do not support the molla!
فدوی در اينجا به ياد شعر کوتاهی که آنرا سال ها پیش که ضد انقلاب دو آتشه ای بود سروده افتاد و بی مناسبت نديد که در اين ايام با آن تجديد ديداری کند ـ تا صنعت از دست نرود!
گمشده
در میدان" آزادی"
قدم می زند
و در خیابان "آزادی "
هوای "آزاد "
استنشاق می کند
و سیگار " آزادی" می کشد
اما هنوز
به " آزادی "
فکر می کند .....
و نیز این ترانه را که سال ها پیش بر ملودی دوست آهنگسازی گذاشته، اینک با لینک زیر بشما پیشکش می کند:
http://www.youtube.com/watch?v=Gs8whO-vM78
تهمت و افترا
فدوی گاه از دست برخی مؤمنين شديداً لج اش گرفته و، معاذ الله، مي خواهد پاچهء مبارکشان را بگيرد . موضوع راجع است به بی انصافی مبسوطی که بعضی مؤمنين و مؤمنات به برخی شخصيت های مؤمن و معتقد روا می دارند که البته قاصم الجبارين را اصلا ً خوش نمی آيد . فدوی بعنوان نمونه يکی از اين تهمت های بی پايه و اساس را ضمن نقل پاسخ می دهد :
«از مهم ترين شرايط احراز مقام رياست جمهوري، التزام عملي به اصل ولايت فقيه است. سوال اين است كه آقاي موسوي كه داراي اين التزام نيستند، چگونه مدعي به دست گرفتن اين مقام هستند؟ به خصوص اين كه حالا مسئوليت خون هاي ريخته شده و خسارات وارده به اموال عمومي و شخصي
مردم نيز به عهده ايشان است». (جباري)
فدوی در پاسخ عرض می کند که «برادر ميرحسين (ع) موسوی تا بحال به چندين زبان زنده و مردهء دنيا التزام های گوناگون خود را به اصل مترقی ولايت مطلقهء فقيه، شديداً اعلام داشته است. حالا اگر چشم و چار شما عيب کرده است، به ايشان چه مربوط است؟ علی ايّحال، فدوی يکی را بعنوان مستوره می آورد که اميد است مورد قبول قرار گيرد:.«ما به عنوان کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن پایبندیم اصل ولایت فقیه را یکی از ارکان این نظام میدانیم و...»
برادر جباری! تهمت نزنيد؛ قاصم الجبارين را خوش نمی آيد!
مصاحبه با يکی از شخصيت های جمهوری اسلامی
اين قسمت، غير از عنوان، از سايت روز نقل می شود، بی هيچ شرح و بسطی:
«من داخل مغازه بودم که او وارد شد. از مغازه دار یک نوشیدنی خنک خواست؛ آن هم در حالیکه چماقش را به همراه داشت. سر صحبت با وی را باز کردم.
سلام برادر خسته نباشی
خدا عمرت دهد. التماس دعا (او که در چشمانش دلهره نهفته است، لهجهء غلیظی دارد)
اهل کجا هستی؟
تربت
تربت؟
تربت جام.
چند سال داری؟
36 سال
زن و بچه هم داری حتما؟
زن و بچه خرج دارد. من بیکارم.
بیکار؟ مگر تو بسیجی نیستی؟ حقوق نمی گیری از سپاه؟
نی. بسیجی نیستم که. بیکارم.
ولی الان که سرکاری؛ نه؟
ها!
چوبدستی چرا دستت گرفتی؟
ما را آورده اند اینجا تا منافقین را بزنیم. این چوبدستی را هم برای همین به ما داده اند.
چه کسی داده؟
حاجی. گفته جوری بزن که دیگر بلند نشود. اینها خائن هستند.
خودت چه فکر می کنی؟
من به این کارها کاری ندارم؛ پولم را می گیرم.
پول کتک زدن می گیری. حال هم می کنی؟
ها! آنها پول داده اند تا بزنم. تو باشی نمی زنی؟
حالا چقدر می دهند؟
روزی 200 تومان. [خنده ای می آید توی چشم هایش] 200 هزار تومان.
خیلی زیاد است. با این پول می خواهی چه کار کنی؟
می روم زن می گیرم. دو تا هم بخواهم می دهند، وقتی اینقدر پول داشته باشم. می دانی چقدر می شود؟ دو میلیون. حالا شاید دیگر نروم تربت. شاید همینجا بمانم. حاجی می گفت باز هم تظاهرات می شود؛ به ما کار می دهند.
چند روز است آمده ای تهران؟
3 روز. 7 روز دیگر قرارست بمانم.
کسان دیگری که با تو هستند از کجا آمده اند؟
همه را نمی شناسم اما در آسایشگاه ما از مازندران، اراک و خوزستان هم آدم هستند. از تربت حیدریه و خواف هم هستند. [نوشیدنی اش را خورده است. در خواست یک نخ سیگار می کند. میدهم. آتش می زند. در حال دود کردن سیگار به حرف زدن ادامه می دهیم].
عرب هم هست بین تان. نه؟
آره؛ ولی من شنیدم آنها را به هتل برده اند. می گویند از لبنان آمده اند. دیشب که به ما شام تن ماهی دادند، بچه ها می گفتند به عرب ها غذای خوب می دهند.
آسایشگاه شما کجاست؟
نمی دانم. تهران را بلد نیستم. اما دور است. اینطرفی می رویم تا می رسیم به آسایشگاه. (او شرق تهران را نشان می دهد).
تا حالا تهران آمده بودی؟
نه؛ اولین باراست.
نماز هم می خوانی؟
بله. اما اینجا می گویند وقتی در ماموریت هستی دستشویی هم نباید بروی.
ناراحت نمی شوی مردم را می زنی؟
مردم؟ حاجی می گوید کسانی که شعار می دهند منافق هستند. من حرف او را قبول دارم. او حاجی است. می دانی حاجی دروغ نمی گوید.
[در این موقع مرد هیکلمند و چاقی وارد مغازه می شود. با اخم به دور وبر نگاه می کند و چشمش به آن جوان می افتد].می گوید:
اینجا چه می کنی؟ با کی حرف می زدی؟
مرد جواب می دهد: هیچی؛ آمده بودم کانادا بخرم.
برو سر پست خودت. یا الله.
مرد چماقش را بر می دارد و می رود. نوشابه خنک خورده و حالش جا آمده. هفت روز دیگر که برسد، باز برای او کار خواهد بود؟»
بنده هم، تا چماقدران اينترنتی به سراغم نيامده اند، با يک کليک از سايت روز خارج می شوم.
والله الموفق والمعين
دوّيم جمادی الجولای سنه 2009
الاحقر ـ فدوی
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |