بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/07/05.Sunday/070509-Siamak-Sotudeh-Unified-Unity.htm |
تير 1388 ـ جولای 2009 |
عَلَم وحدت خواهی برای خفه کردن دیگران
سیامک ستوده
سی سال پیش، وقتی در سال 57 بدنبال جنبش عظیم توده ای بر علیه رژیم شاه، پس از مدت ها دیکتاتوری برای اولین بار فضا باز شده بود، و افراد و گروه های مختلف می توانستند آزادانه ابراز وجود کرده نظریات خود را در مورد انقلاب و مسائل مطروحه بیان نمایند، حزب اللهی ها که در جنبش دست بالا را پیدا کرده بوند، به بهانه ی وحدت و با شعار اتحاد اتحاد و اینکه حالا وقت تفرقه و بحث نیست و همه باید یکصدا بر علیه دشمن مبارزه نمائیم، و بحث و اختلافات را می گذاریم برای پس از سقوط شاه، شروع به خفه کردن صدای دیگران کردند. و هیهات که وقتی شاه سقوط کرد، از آنجا که دولت و ارتش را در دست داشتند و سپاه را نیز بسرعت تشکیل دادند، بکمک این نیروهای سرکوبگر، نه تنها به هیچکس اجازه ی سخن گفتن ندادند، بلکه سیاهترین دیکتاتوری تاریخ معاصر را نیز بوجود آوردند.
در آنزمان من در زندان اوین پنجمین سال اسارتم را می گذراندم. بحبوبه ی تظاهرات خیابانی بود. هر روز برای ما خبرهای تازه ای از بیرون می آوردند. روزی این خبر در بند پیچید که در راهپیمائی عید فطر یا روز دیگری یادم نیست، همین که کمونیست ها برای اولین بار پرچم خود را در میان تظاهرات بالا بردند، حزب الهی ها به سر آنها ریختند و با ابراز اینکه حالا همه باید یکصدا و متحد باشیم، از آنها خواستند که تفرقه افکنی نکنند.
به محض پخش این خبر در زندان، زندانیان به دو دسته تقسیم شدند. اکثریت زندان که نسبت به خمینی متوهم بودند و از میان رفتن نفوذ امپریالیسم و استقلال برایشان مهمتر از مسئله آزادی بود، بر وحدت خواهی حزب الهی ها صحه گذاردند و حرکت چپی ها را در پائین آوردن پرچم سرخ تایید کردند. من و مسلماً کسان دیگری با این امر مخالف بودیم و عقیده داشتیم که بنا بر اصل آزادی بیان نباید تن به چنین خواستی از جانب هر کس که باشد بدهیم و این باعث میشود که ما و دیگران نتوانند خود را در میان مردم مطرح نموده و مانع افتادن تمام قدرت بدست خمینی گردند. ولی البته در درون زندان، همانطور که در بیرون، ما در اقلیت بودیم.
بعدها، وقتی که از زندان آزاد شدم، شنیدم که همین اتفاق در کردستان هم افتاده بود. با این تفاوت که در آنجا کمونیست ها، یعنی کومه له ای ها، که نسبتا قویتر بودند، زیر بار این درخواست غیر دمکراتیک نرفته و کار به اختلاف و رفتن پیش سید عزالدین حسینی، روحانی پرنفوذ کردستان کشیده بود. او هم حکم داده بود که راه حل اینست که هر کس آزاد باشد تا پرچم خود را بلند کند تا اختلافی پیش نیاید. در نتیجه پس از چندی، در حالیکه در تهران و سایر نقاط ایران خمینی در سایه ی سیاست خفقان گرفتن دیگران و در نتیجه مصون ماندن از انتقاد و افشا، به بتی تبدیل شده بود، در کردستان، مفتی زاده، آخوند ارتجاعی کرد که حامی و همزاد خمینی بود و در میان سنی ها نقش مشابه خمینی را ایفا میکرد، چنان در میان مردم توسط همان کمونیستها و دیگران افشا و برملا شد که با فضاحت طرد و اگر اشتباه نکنم از کردستان پا به فرار گذارد.
جالب است که دوباره، حالا که مردم یکبار دیگر بپاخواسته اند و مسئله رهبری جنبش به مسئله ی تعیین کننده و حیاتی تبدیل شده است، آنها که در این جنبش دست بالا را دارند، باز همان نقمۀ وحدت طلبی کاذب را که در سال 57 منجر به شکست انقلاب و سرکوب آن شد، علم کرده اند تا با خفه کردن دیگران با خیال راحت مردم را ناخواسته براه مورد دلخواه خود ببرند.
بنظر من مسئله ی اصلی در اینست که آیا ما بدنبال یک وحدت کور و گوساله واریم یا در پی وحدت متکثر و آگاه؟ من فکر می کنم ملتی که کاملاً یکدست بوده و هیچ اختلاف نظری در بین افراد آن مطرح نباشد، یک ملت مرده، دیکتاتور زده و فاقد خلاقیت فکری است. چنین ملتی همچون گله ی گوسفندی است که فقط به یک چوپان اختیاج دارد که فارغ از هر گونه انتقاد و بازخواهی، بعنوان یک رهبر بی چون و چرا، ملت را به ناکجا آباد مورد دلخواه خود، ببرد. این همان اتفاقی بود که در سال 57 برای ما اتفاق افتاد. حتی من میگویم حزبی که در آن همه متحد النظر باشند و در کمال وحدت همه رو به سوی یک رهبر داشته باشند، حزب بی مایه، و گوسفند صفتی است که هرگز ره به جائی نخواهد برد.
بله، وحدت چیزی خوب و ضروری برای هر مبارزه و کاری ست، زیرا بدون آن هیچ امری بجلو نمی رود. ولی آن وحدتی پیروزی ما را تضمین می کند که وحدت عناصر آگاه باشد. آگاه در مورد چه؟ در مورد اینکه در هر مرحله، قدم بعدی در مسیر مبارزه کدام است.
سوال اینست که این قدم بعدی باید چگونه تشخیص داده شود؟ آیا باید آنرا فقط رهبر و حزب حاکم تعیین نماید؟ یا این قدم بعدی باید در یک محیط آزاد که همه در باره ی آن به بحث و تبادل نظر می پردازند و کم و کاستی های آنرا مورد ارزیابی قرار می دهند، تشخیص داده شود.
اگر پاسخ شما اولی است، بدا بحال شما. شما دارید عنان ملت را بدست یک نفر می دهید که دیگران کورکورانه از او و بدون اینکه حق انتقاد و بیان نظر خود را داشته باشد، دنباله روی کنند و این چیزی جز تکرار انقلاب گذشته به شکل جدید نیست. ولی اگر پاسخ شما دومی است، شما از خطای گذشته درس گرفته اید و در صدد ساختن جنبشی هستید که هدف اصلی و گام های خود را در هر مرحله آگاهانه و پس از شنیدن نظرات مختلف انتخاب می کند. ارزش آزادی را می شناسد و قدر آنرا می داند و برای همین آنرا فدای هیچ چیز دیگر منجمله وحدت نمی کند، زیرا می داند که وحدتی که براساس آزادی عقیده و بیان آحاد آن بدست نیامده باشد یک وحدت کور، گوسفند وار، و همان وحدت نوع اسلامی است.
این نغمه های وحدت طلبی کور همیشه از جانب نیرویی می آید که در راس جنبش قرار دارد و نمی خواهد مورد بازخواست و انتقاد قرار بگیرد. در حالیکه لازمه ی گام درست بجلو برداشتن، وجود نظرات متفاوت در جنبش، یعنی امکان سبک و سنگین کردن مسیر آینده توسط افراد مختلف و از زوایای گوناگون است. این همان دمکراسی و حق آزادی بیان است. اصلی که هیچ چیز نباید وسیله و بهانه تعطیل آن گردد. همانطور که اعضای یک خانواده متفاوتند، یک ملت هم بطور ناگزیر از گروه ها، احزاب، طبقات، سلیقه ها و نظریات متفاوتی تشکیل شده است که شما نمیتوانید آنها را نادیده گرفته، فرصت ابراز به آنها را ندهید.
برخلاف آنکه بعضی نگران آنند که ابراز نظرات و بالا بردن پرچم ها باعث تفرقه در جمع می شود، بالعکس این نادیده گرفتن اختلافات است که اگر به آنها فرصت بروز داده نشود مانند غده ی چرکی باقی می ماند و با عقونتی که ایجاد می کند، موجب کینه و جدائی و حتی جنگ و درگیری های علاج ناپذیرمی شود. تجمعی که در آن همه یک پرچم داشته باشند، تجمع یک حزب است نه یک ملت. در ملت شما مذهبی دارید، کمونیست دارید، سلطنت طلب دارید، سازشکار دارید، رادیکال دارید، ملی ـ مذهبی دارید و هزار و یک طرز عقیده و فکر دیگر. همه اینها باید در آزادی کامل بتوانند خود را بیان نموده و با هم جر و بحث کنند. این نشان فرهنگ بالا و خلاق یک جامعه است. از نظر من زیبا ترین تجمع سیاسی آنست که برافراشته بودن هزاران پرچم گوناگون در آن نشان اتحاد و همزیستی هزاران فکر و سلیقه ی گوناگون در کنار هم باشد.
بعلاوه، آزادی بیان حق هر فرد است. شما یه چه حقی به خود اجازه می دهید که آنرا بنا به این یا آن مصلحت حتی برای یک لحظه تعطیل نمائید؟ چه کسی بشما این حق را داده است؟ جز اینکه با این سخن دارید، شاید هم بدون آنکه متوجه باشید، جنبش را از هدف اصلی اش که در مرحله ی کنونی آزادی ست منحرف می کنید؟ هیچ می دانید چرا غربی ها که در این مورد از ما تجربۀ تاریخی بسیار بیشتری دارند نام آنرا گذارده اند آزادی ابراز وجود (Freedom of expression) و نه صرفا آزادی بیان (Freedom of speech). زیرا بیان تنها یک فرم ابراز وجود است. لباس، پرچم، سرود و .... اشکال دیگر آنست که حق بکار بردن همگی آنها باید به یکسان و بدون هیچ دلیل و بهانه ای مورد احترام قرار گیرد.
اما حقیقت اینست که پشت دعوای آوردن و نیاوردن پرچم دعوای مهم دیگری خوابیده است. دعوای موافقین و مخالفین نظام ولایت فقیه. اگر خوب دقت کنید مخالفین آوردن پرچم بیشتر اصلاح طلبان، یعنی سبزها و شرکا و آنهائی هستند که قصدشان اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی و نه سرنگونی آنست. برای همین در میتینگ هایشان هیچ شعار سرنگونی یا مرگ بر جمهوری اسلامی شنیده نمی شود. شعارها بیشتر در مورد احمدی نژاد، انتخابات، و امثال اینهاست.
نمونه اش، جمع تازه تشکیل شده ی «همبستگی با ایران» در تورنتو است که بطور رسمی یا غیر رسمی متشکل از سبزها، «شهروندی» ها، توده ای ها و اکثریتی ها، و نيز حزب لیبرال و ستاره ی ایرانی آن آقای مریدی، و شاید هم عده ای از افراد دو خردادی اند که در میتینگ هایشان (مثل میتینگ پارک کوئین در روز یکشنبه 21 جون، و میدان لس من در جمعه 26 جون)، هرگز شعار مرگ بر جمهوری اسلامی نمی دهند و گاهی حتی پرچم جمهوری اسلامی هم در میان آنها بخصوص در میان سبزها و دانشجویان دیده می شود) در حالیکه پرچمی ها (یعنی طرفداران آزادی آوردن پرچم)، طرفداران سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و شعار مرگ بر جمهوری اسلامی، یعنی عمدتا سلطنت طلبان و کمونیست هایند. سلطنت طلبان برای برقراری بساط چپاول سابق خود بجای بساط چپاول موجود، و کمونیست ها هم برای برقراری نظام مورد علاقه ی خود.
طبیعتاً اولی ها نمی توانند در این دعوا با دلیل واقعی خود، یعنی مخالفت با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی قدم بمیدان بگذارند، چون بازنده شده و با مخالفت مردم که خواهان نابودی نظام اسلامی اند روبرو می شوند. لذا برای آنکه هدف اصلی خود را پوشانده، به بهانه ی مردم پسندتری متوسل شوند، سعی می کنند به بهانه ی حفظ اتحاد، و جلوگیری از تفرقه، این شعارهای مردم پسند ولی عوامفریبانه، پرچم را بهانه کرده، از اینطریق مانع ورود دسته ی مقابل به میتینگ های خود شده، از اینطریق خود را از شر شعار مرگ بر جمهوری اسلامی راحت کنند.
بنابراین، می بینید که دعوای آوردن و نیاوردن پرچم بهانه ایست برای پوشاندن دعوای اصلی یعنی همان دعوائی که در ایران هم جریان دارد. اینکه آیا جنبش توده ای در ایران باید از چهارچوب دعوای میان دو جناع ارتجاعی حاکمه (رفسنجانی و خامنه ای) عبور کرده، به مبارزه ی میان مردم و کل نظام اسلامی تبدیل شود (که تقریبا شده است) یا باید در همان چهارچوب تنگ و ارتجاعی اولیه خود باقی بماند.
اما شاید بهترین راه برای حفظ اتحاد و در عین حال حفظ استقلال نظرات و شعارها این باشد که در تجمعات عمومی یک تریبون آزاد برپا شود و در آن همه جریانات، احزاب و شخصیت ها، صرفنظر از عقاید و گرایشات شان پیام های کوتاه ولی مطابق میل خود را بدون هیچگونه محدودیت و سانسوری قرائت و حتی شعارهای مورد نظرشان را اعلام کنند. دراینصورت این خود جمعیت است که با عکس العمل خود پاسخ مناسب را به آنها می دهد: با تکرار آن شعارها گوینده را تایید می کند، یا با سکوت و حتی هو کردن عدم توافق خود را اعلام می دارد.
در این تجمعات همه می توانند شعارها و پرچم های مورد علاقه خود را بیاورند، ولی کسی نمی تواند وسط صحبت سخنرانان شعار بدهد یا برنامه ویژه ی خود را اجرا نماید. البته، هر جریان یا شخصیت مستقل در ضمن می تواند برای خود برنامهء جداگانه سخنرانی و تظاهرات هم بگذارد. ولی حد اقل هر از چند گاهی هم همه نیروها در یکجا متحدا جمع شده و با نمایش کل نیروهای موجود از مبارزات داخلی اعلام پشتیبانی می کنند.
اداره و برنامه گذاری این میتینگ ها را هم می توان به کمیته ای متشکل از همهء نیروها و جریانات سیاسی داد. باید توجه داشت که اگر ما در کارهایمان نظم دمکراتیکی را برقرار کنیم، از آنجا که همه در آن سهم داشته و حق کسی پامال نمی شود، در نتیجه همه هم از آن نظم و قرار تبعیت می کنند. ولی همین که انحصارگری و نادیده گرفتن این یا آن نیرو مطرح باشد، آن نیرو نیز بر علیه نظم مزبور می شورد و در آن اخلال می کند.
خود آنچه که در حال حاضر در ایران در جریان است از یک نظر چیزی خارج از این موضوع نمی باشد. شما نمی توانید تریبون را در اختیار خود بگیرید، به دیگران فرصت ابراز نظراتشان را ندهید و از آنها بخواهید ساکت مانده خفقان بگیرند. البته، می توانید بگوئید که این برنامه را شما سازمان داده اید و آنها هم می توانند بروند برنامه خود را سازمان بدهند. ولی در اینصورت، کاری برای اتحاد همه ی نیروها و برگزاری نمایشاتی که بزرگترین جمعیت ها را در حمایت از مردم داخل به میدان بیاورد نکرده اید.
بله، در ضمن، همانطور که گفتم، هر کس هم می تواند برای خود برنامه های جداگانه گذاشته و تریبون را هر چقدر که می خواهد در اختیار خود بگیرد. این نه تنها هیچ اشکالی ندارد، خیلی هم خوب است. ولی در ضمن می توان هر از چند گاهی هم با ایجاد یک تریبون آزاد نیروی متحد همگانی را با شرکت همه نیروها به نمایش گذارد و به این پراکندگی ها و تفرقه ها به شکلی دمکراتیکی پایان داد.
من از همه ی خوانندگان روشنگر می خواهم بطور جدی و پیگیرانه ای احزاب سیاسی خارج از کشور را تحت فشار قرار داده، در پاسخ به این طرح وادار به عکس العمل بنمایند. در داخل هم می بایست همین سنت بتدریج برقرار گردد. ما نمی خواهیم در تجمعات مختلف آقای موسوی یا هر فرد خاص دیگری به تنها سخنگوی جامعه ی ما تبدیل شود، چون چنین چیزی جز آنکه ما را از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگری رهنمون گردد، نتیجه دیگری نخواهد داشت.
اگر ما افراد واقعا دمکراتیکی هستیم، باید از هم اکنون، و در جریان همین مبارزه ای که در گیر آن هستیم، شرایطی را بوجود بیاوریم که در آن همه جریان های فکری و سیاسی، آزادانه نظرات خود را بیان داشته، در معرض دید مردم قرار دهند. این خود مردم اند که با شنیدن این نظرات تصمیم نهائی خود را در حمایت کمتر یا بیشتر از این یا آن جریان میگیرند. فراموش نکنیم که طرح خود از طریق حذف دیگران، هر چقدر هم بظاهر انقلابی یا دمکراتیک باشد، چیزی جز پایه ریزی یک دیکتاتوری جدید نیست.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |