بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/07/01.Wednesday/070109-A.Imagar-Being-in-Early-Islamic-time.htm |
تير 1388 ـ جولای 2009 |
چه خوب که در صدر اسلام نبودیم
هر شیعهای در زندگی خود با این پرسش مواجه شده است که اگر من صدر اسلام بودم، چه میکردم؟ آیا اسلام میآوردم؟ آیا اگر اسلام میآوردم، به هنگام سقیفه و خیانت اهل حلّ و عقد به بیعت صدهزار نفری در غدیر خم چه میکردم؟ در کشاکش بین علی و دشمنانش کدام طرف بودم؟ به هنگام حرکت حسین به او میپیوستم یا نه؟ و ... آخرین سؤال این است که اگر امام موعود بیاید جزو همراهان او خواهم بود یا نه؟
اکثر مردم با قطعیّت به این پرسشها جوابی میدهند که میپسندند؛ که بله، معلوم است که ما چنین و چنان میکردیم - یا خواهیم کرد - ولی توجّه ندارند که باید شرایط را در ظرف همان زمان سنجید و جواب به این آسانی هم نیست.
براستی چرا در روایات، «دورهء آخرالزّمان» اینقدر تیره و تار توصیف شده است؟
جز این است که کسانی لباس حق را بر تن میکنند که شایستگی آنرا ندارند و مردم بین آنچه درمییابند و آنچه به آن دعوت میشوند تناقض میبینند و حیران میمانند؟
چرا اینقدر تأکید شده که دست به دعا برداریم که ایمان ما محفوظ بماند که اين کار از هر دشواری دشوارتر است؟
اگر جریان به این سادگی بود که احمد خاتمی می گويد که غمی نداشتیم: خدا ، حجّتی بر زمین قرار داده و ولی فقیه هم نائب اوست و اطاعت امر او در نهایت به اطاعت از خداوند منجر میشود.
اینکه خیلی ساده و روشن و عالی است، پس این همه اختلاف برای چیست؟ این همه دستور به پناه بردن به خدا از فتنه های آخرالزّمان برای چیست؟
محمّدتقی بهجت که آب پاکی روی دست همه میریخت و میگفت: «ما» آنان را کشتیم و اگر این یکی بیاید با او هم همین میکنیم. با توجّه به اینکه قاتلان آنان، دشمنان اهل بیت و غیرشیعه بودند، چرا مرجع ضمیر او به «ما» بود؟ آیا واقعاً به فرض که صدر اسلام بودیم، جزو خائنان یا - در بهترین فرض- کناره گیران و محتاطان بودیم؟
نگاهی به بزرگان و مراجع تقلید بیندازید: جز حسینعلی منتظری هیچ کس صدایش را به صراحت بلند نکرده است. فردی که دروغگویی و فسق او محرز است، رئيس جمهور شده است، انتخاباتی با بیشترین میزان تخلّف و ابهام برگزار شده است، معترضان حق شکایت ندارند و جوانان و زنان معترض را آگاهانه به قتل میرسانند و خطیبان میگویند «باید بیرحمانه با همه برخورد کرد». خوب، پس چه وقت زمان واکنش و فتواست؟
دیگران هم یا سکوت کردهاند یا دعوت به استفاده از راه های قانونی میکنند ـ قانونی که به وسیلهء شورای نگهبان به بدترین شکل تفسیر میشود و به دست مجریان به بدترین وجه اجرا؛ همانان قرار است که مرجع رسیدگی هم باشند.
کسی که نمیتواند و جرأت ندارد که در دو سطر اعتراض خود را بیان کند، نمیتواند خود را پیرو و وکیل کسانی بداند که تجلّی حقیقت در دنیای تیره و خاکی ما بودند.
به شباهت انحراف «سقیفه» با وضع موجود دقّت کنیم: در هر دو واقعه، بیعت یا رأیی انبوه با دخالت افرادی اندک که خود را نخبه و ریش سفید مردم میدانند نقض شده است.
«آنان» کم هستند ولی کسانی که سکوت میکنند، در گناه آنان شریکند.
خطبههای جوادی آملی را که خواندم متأسّف شدم. او دیگر چرا؟ کسی که خود به یقین میداند احمدی نژاد دروغگوست، نه تنها شخصاً او را رسوا نمیکند، یا محتاطانه سکوت نمیکند و کناره نمیگیرد، بلکه حالا از تأیید رهبر از وی حمایت ضمنی میکند و دربارهء نقش ولیّ فقیه داد سخن میدهد.
وقتی حقیقت به پای هوای نفس قربانی شد، دیگر چه چیز برای حفظ یا دفاع باقی میماند؟
اگر نمیتوانیم حقیقت را بیان کنیم، باید بتوانیم با کنارهگیری، از شرکت در جرم و عمل مجرمان تبرّی بجوییم.
آقایان بروند از ته دل خدا را شکر کنند که در «صدر اسلام» نبودند! هرچند که بر اساس کردار و گفتار افراد میتوان حدس زد که هرکس آن روزها کجا و چگونه قرار میگرفت.
http://imayan.blogsky.com/1388/04/06/post-885/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |