بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان پيوند به اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/06/30.Tuesday/063009-Shokooh-Mirzadegi-Az-Negaah.htm |
||
مـا را بـه دم پير نگه نتـوان داشــت در خانه ی دلگير نگه نتـوان داشت آن را که سـر زلـف چو زنجير بود در خانه به زنجير نگه نتوان داشت مهستی گنجوی |
از نگاه يک زن يادداشت های هفتگی شکوه ميرزادگی 10 تير 1388 ـ 1 جولای 2009 |
نداهايي که در زندان به مرگ تدريجی گرفتارند
اخيراً، سازمان های حقوق بشر گزارش داده اند که تعداد آن دسته از زنان آزادی خواه و حق طلب ايرانی که در هفته های گذشته دستگير و زندانی شده اند چنان زياد است که «علاوه بر بندهای 240 و 209 و 2 الف زندان اوین، "بند عمومی" ی نسوان این زندان هم بعنوان محل دیگری برای نگاهداری بازداشت شدگان زن اعتراضات اخیر تهران مورد استفاده قرار گرفته است».
اين سازمان ها، همچنين، از حضور زنان زندانی در بندهای بيماران معتاد موسوم به "متادونی" خبر داده و می گويند: «کمبود جا به حدی است که تعداد زیادی از زنان تازه منتقل شده تنها با یک پتو در راهروهای این اندرزگاه اسکان داده شده اند. راهروهای مذکور که به غیر از دهه ی شصت هیچگاه سابقه نداشته مورد استفاده قرار گیرد محیطی غیربهداشتی و نامناسب برای نگهداری زندانیان، خاصه زنان زندانی، است».
همچنين اطلاعاتی که از سوی زنان فعال حقوق زنان می رسد نشان از آن دارد که چون آوردن اين همه زندانی زن از قبل پيش بينی نشده بوده، موج گسترده ی بازداشت های اخير زنان سبب شده که آنها را در مراکز ديگری جز زندان های شناخته شده نگاهداری کرده و يا به شهرهای ديگر بفرستند.
اين گزارش ها نشان می دهند که اين زنان، که برخی شان زخمی هم هستند، در زندان های خود از وضعيت بسيار تاسف باری رنج می برند و گاه ناچارند که در فضايي فشرده با دست و پايي جمع شب ها و روزها را سپری کنند و از داشتن غذای کافی و خواب محروم باشند.
چوبی که کروبی، به خاطر زن ها، از رهبران نظام خورد
آشنایی که از شخصيت های مطلع امور سياسی در ايران است برايم می گفت که اعتقاد دارد اگر آقای کروبی نبود به طور قطع شانس آقای موسوی در انتخابات زيادتر می شد. ايشان در توضيح اين حرف از خشمی می گفت که آيت الله خامنه ای نسبت به کروبی و به دنبال آن به کل کانديداهای تازه پيدا کرده است. او می گفت شنيده که: «خشم رهبر حکومت چنان از کروبی زياد بود که علاوه بر حذف همه ی کانديداها، در تقسيم بندی و سهم دادن رای به آن ها نيز ماموران مربوطه ايشان جانب ظاهرسازی را حتی رعايت نکرده و بيشترين حق کشی را در ارتباط با کروبی انجام داده اند. يعنی، اگر که رای آقای موسوی را نصف کرده باشند رای آقای کروبی را به طور قطع از يک دهم هم پايين تر آورده اند. و دليل عمده آن هم پرداختن آقای کروبی به مسایل مربوط به زنان است».
ايشان در توضيح گفته های خود اضافه می کرد که: «کروبی تنها شخصيت حکومت اسلامی در سی سال گذشته است که رسماً از حجاب زنان در ايران به عنوان حجاب اجباری نام برده و آن را، همراه با تعدد زوجات، غير لازم و غلط اعلام کرده است. انکار اين دو امر کاملاً مهم در جمهوری اسلامی، نه تنها موجب برافروخته شدن غضب رهبری شده بلکه همه ی شورای نگهبانی ها و سران حکومت را ـ که سی سال است از حجاب و تعدد زوجات بمثابه ناموس و شرف اسلام نگاهداری کرده اند ـ برافروخته کرده است. ما می دانيم که جمهوری اسلامی طی اين سال ها در مورد بسياری از مسايل اقتصادی و اجتماعی کوتاه آمده است، اما در مورد چند مساله، که مهم ترين آنها حقوق زنان و به خصوص حجاب و تعدد زوجات است، نمی تواند کوتاه بيايد. آنها يقين دارند که اگر به خصوص حجاب را اختياری کنند، در واقع، به دست خود يکی از پايه های مهم حکومت خود را فرو ريخته اند».
حرف های اين آقا، که خودش نيز در انتخابات شرکت نکرده بود، مرا به ياد انبوه زنان و مردانی انداخت که در روزهای انتخابات شعار «حجاب اختياری» و يا «نه روسری، نه توسری» را در کمپين های آقای کروبی سر داده بودند؛ شعارهايي که به زودی خاموش شد و پس از آن نيز سعی شده که در تظاهرات مردم و به بهانه ی «خشمگين نکردن حکومت» از آنها ياد نشود.
به راستی هم که همين تجربه ی اخير انتخاباتی نشان داده است که حکومت نه تنها از شنيدن شعار «حجاب اختياری» خشمگين می شود بلکه عبارت «حجاب اجباری» نيز برای آن ها غيرقابل تحمل است. در طول سی سال گذشته، از آيت الله خمينی گرفته تا خامنه ای، و همه ی سران حکومتی، سعی بر آن داشته اند که بگويند حجاب اسلامی پوششی است که زنان ايران خودشان انتخاب کرده اند.
در واقع، خمينی و بسياری از حکومتی ها می دانند که مجبور کردن مردمان در مورد استفاده از پوششی خاص، از نظر قوانين بين المللی حقوق بشر، کاری خلاف و غير قانونی است و همواره کوشيده اند بگويند که حجاب در ايران «اختياری» است. حال، با قرار دادن «حجاب اختياری» در برابر «حجاب اجباری»، نشان دادن تضاد آنها، و بيان اينکه دومی آن چيزی است که در ايران وجود دارد اما زنان ـ و بسیاری از مردان ـ ايران خواستاری اختياری کردن حجابند، مردم ايران يکی ديگر از بی قانونی ها و تن ندادن های حکومت اسلامی به قوانين بين المللی ـ که خود زير پای شان امضا نهاده است ـ را افشا کرده اند.
مثالی است قديمی در آمريکا، به نقل از کارآگاهان غربی، که می گويد: «قاتل هميشه به محل قتل بازمی گردد». اين مثال، تا امروز ، کارایی خود را برای پليس آمريکا حفظ کرده و پليس، همچنان، اگر قتلی اتقاق بيفتد که قاتل يا فرستادگان قاتل ناشناس مانده باشند، تا مدت ها و حتی ماه ها مراقب می نشيند تا ببيند چه کسانی دور و بر محل قتل يا دور و بر ماجرای قتل می گردند. راستش امروز، با ديدن نامه ی آقای احمدی نژاد، رييس جمهور غيرقانونی حکومت اسلامی (حتی اگر قبول داشته باشيم که خود حکومت اسلامی قانونی است!) به ياد اين مثال افتادم.
ايشان، در نامه ای به آيت الله شاهرودی، از او خواسته که: «دستور فرماييد تا دستگاه قضايي با جديت هر چه بيشتر به موضوع قتل آن مرحومه رسيدگي و عوامل جنايت را شناسايي و محاكمه و نتيجه را جهت اطلاع مردم شريف منتشر نمايد!» البته ايشان قبل از اين تقاضا در پاراگراف اول نامه اش تکليف رييس دادگستری را روشن کرده و تاکيد کرده که « يكي از شهروندان محترم به نام سركار خانم ندا آقا سلطان (که تا چند روز پيش طرفداران ايشان، با کثيف ترين اتهام ها و کلمات از او نام می بردند) در مورخ 30/3/88 توسط عوامل ناشناس به طور كاملا مشكوكي در يكي از خيابان هاي تهران به ضرب گلوله كشته شدند. با توجه به حاشيه سازي هاي فراواني كه در خصوص اين حادثه ی دلخراش صورت گرفته و شانتاژ تبليغاتي وسيع رسانه هاي بيگانه و قراين و شواهد فراوان ديگر، دخالت مخالفين و معاندين ملت ايران براي بهره برداري هاي سوء سياسي و مشوش نمودن چهره پاك جمهوري اسلامي قطعي به نظر مي رسد!»
البته اگر کمی عميق تر به ماجرا نگاه کنيم، می بينيم که آقای احمدی نژاد در اين لحظات حساس چاره ای ندارد جز اين که، اولاً، خودش را آدمی خوش قلب نشان دهد که اين نوع مسايل برايش «دلخراش» است و، سپس، تلاش کند که آلودگی ناشی از قتل هايي را که در اين روزهای اخير در ايران اتقاف افتاده به نوعی از دست هايش بشويد؛ زيرا حالا که قرار است اتحاديه ی اروپا و آقای اوباما با او به عنوان «رييس جمهور حکومت اسلامی» وارد مذاکرات مربوط به انرژی هسته ای شوند، اگر هنوز خون مربوط به اين کشتارها بروی دستانش مانده باشد يا مذاکرات انجام نمی شود و يا اگر هم انجام شود، اين عمل «رهبران جهان آزاد!» از جانب مردمان متمدن اين کشورها به شدت مورد اعتراض قرار خواهد گرفت چرا که در آن صورت آنها نيز به صورت عاملان جنايات عليه بشريت در آمده و صلاحيت هيچ مذاکره ای را نخواهند داشت. به هر حال، او که از «ندا» ـ اين مشهورترين قربانی اين قتل ها ـ شروع کرده خبر ندارد که بار خونين تمامی اين قتل های اخير بر گردن او و رهبرش تا ابد سنگينی خواهد کرد و آنها بايد روزی جوابگوی نه تنها مردمان ايران که مردمان جهان باشند. چرا که آنچه در ايران می گذرد، به مدد عصر ارتباطات، در همه ی خيابان های جهان، پژواک دارد.
از دو روز پيش که اعلاميه ای از سوی آقای موسوی و خطاب به ايرانيان خارج از کشور منتشر شد و در آن ايشان صراحتاً خواستار جدا کردن صفوف معتقدان به نظام «مقدس» جمهوری اسلامی از ناباوران به آن شده اند، متاسفانه، شکافی در ميان برخی از تظاهرات کنندگان خارج از کشور بوجود آمده که به هيچ روی در لحظه ای که همگان در راستای همبستگی ملی می کوشند نشانه ی خوبی نيست؛ و روشن است که اگر اين شکاف ها عميق تر شوند بدترين ضربه به ايرانيانی خواهد خورد که در داخل ايران زندگی می کنند ـ کسانی که جان شان را سر دست گرفته و به مقابله با يکی از بی رحم ترين و خشن ترين حکومت های جهان برخاسته اند.
با توجه به اينکه در ميان معترضين داخل کشور، که بسياری شان «حق طلب انتخاباتی» محسوب می شوند، بيشمارانی نيز وجود دارند که بی آن که رای داده باشند، به پشتیانی هموطنانی برخاسته اند که حق شان را باطل کرده اند، و اين امر توامان بودن و، در عين حال، رنگارنگی انسانی يک ملت را به نمايش می گذارد که جنبشی متمدنانه را شکل داده و تحسين همگان را برانگيخته است، و چنين بيانيه و دستوری از جانب آقای موسوی جای تأسف بسيار دارد.
نامه ی آقای موسوی با اين پاراگراف روشن و دلگرم کننده شروع می شود: «حضور گسترده و پرشور شما هموطنان در انتخابات 22 خرداد امسال نمایانگر دلبستگی شما عزیزان به ایران عزیز و دغدغه هاي قابل تحسین شما نسبت به آینده کشورتان است و، همانطور که در پیام انتخاباتی به شما عزیزان اعلام کردم، ایران متعلق به همه ایرانیان است و همه آحاد ملت در داخل و خارج نسبت به آینده آن مسئول و در آن از حقوق یکسان برخوردارند».
اما، بعد، در اواخر نامه، می خوانيم که: «اینجانب، ضمن تشکر مجدد از اعتراضات مسالمت آمیز شما هموطنان خارج از کشور، که انعکاس وسیعی در جهان داشت، از شما می خواهم که با استفاده از کلیه راهکارهاي قانونی و وفاداري به نظام مقدس جمهوري اسلامی، صداي اعتراض خود را در تقلب گسترده انتخابات به گوش مسئولین کشور برسانید. من کاملاً بر این نکته واقفم که خواسته ی مشروع و برحق شما هیچ ارتباطی با فعالیت گروه هایی که معتقد به نظام مقدس جمهوري اسلامی ایران نیستند، ندارد. بر شماست که صفوف خود را از آنان جدا کرده و اجازه سوء استفاده از موقعیت کنونی را به آنان ندهید».
من به راستی نمی دانم که چرا آقای موسوی و مشاوران ايشان ناگهان به صرافت افتاده اند تا به طور «رسمی» صف «طرفداران نظام مقدس اسلامی» را از صفوف کل ملت ايران جدا کنند؛ آن هم به هنگامی که از يک سو فشار و خفقان روزافزون بر مردم ايران هر لحظه شدت گرفته و، از سويي ديگر، در تقريباً تمامی کشورهای جهان، ايراني های برون مرز، و حتی دوستان غير ايرانی آن ها، (که بسياری شان در انتخابات شرکت نداشته اند) بازگو کننده ی خستگی ناپذير صدای مردمان حق طلب ايران و پشتيبانان آزادی خواهی شان شده اند.
البته، عده ای، به خاطر موارد ضد و نقضيی که در ابتدا و انتهای اين «بيانيه ی رسمی» بسيار کوتاه وجود دارد، آن را ـ مثل برخی از موارد ديگر ـ نتيجه ی «از سر اجبار سخن گفتن» و يا «سياستمداری عاقلانه» ی آقای موسوی می دانند و اصرار دارند که بهتر است مخالفان نظام هم به خواست ايشان توجه کرده و با ظاهر موافق با نظام اسلامی در تظاهرات خارج از ايران شرکت کنند. به نظر من اما خواست اين عده آشکارا از جنس کارهای حکومت اسلامی است و شايسته نيست کسانی که رودروی ديکتاتوری و دروغ و تقلب ايستاده اند چنين دروغی را به مخاطبين کشورهای ميزبان خود که ناظر و شاهد اين تظاهرات هستند بگويند و، در واقع، حربه شان همان چيزي باشد که استفاده از آن بوسيله ی طرف مقابل را رد می کنند.
به اعتقاد من، همانطور که اين حق دموکراتيک طرفداران آقای موسوی است که به هر شکلی که دوست دارند يا صلاح می دانند در تظاهرات حمايت از مردمان ايران حضور يابند و شعار بدهند، حق دموکراتيک تک تک مردمان ايران در سراسر جهان نيز هست که در هر تظاهراتی آنگونه که صلاح می دانند شرکت کنند و به عنوان پشتيبانان مردم حق طلب و آزادی خواه ايران فرياد بر آورند. (البته با تاکيد صددرصدی مدنی بودن و متمدنانه بودن اين تظاهرات، همانگونه که تا امروز در همه جای دنيا چنين بوده است). در غير اين صورت، تاسف آور خواهد بود اگر مردمانی که در خارج از ايران هستند نتوانند حتی از شعارهايي استفاده کنند که مردم داخل ايران نه تنها پس از يورش حکومت اسلامی به آن ها، که حتی در جريان تبليغات انتخاباتی اخير، بارها و بارها آنها را به زبان آورده اند و شعارهاشان در اکثر رسانه های جهانی بازتاب داشته است.
اين شعار ها که در رد ديکتاتور و ديکتاتوری، و در تاييد آزادی زنان، آزادی بيان، آزادی اجتماعات، آزادی اقليت های مذهبی و قومی، و باز پس گرفتن پرچم ايران از ديکتاتورها بوده اند، از شعارهای مهم و محوری جنبش آزاديخواهانه ی ايرانيان بشمار می روند و ممنوع کردن آن ها همان «هيس!» معروفی است که در بسياری از جنبش های خود با آن روبرو شده و ديده ايم که پذيرش اين تفرقه و جداسازی سر آغاز خطرناک ديکتاتوری تازه ای بوده است.
سی ام جون 2009
برگرفته از سايت نويسنده:
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |