بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان   |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/06/29.Monday/062909-Mehdi-Estedadi-Shad-the-same-play.htm

تير   1388 ـ جون  2009 

 

اجرای مجدد نمایش ایرانی، بشتابید!؟

مهدی استعدادی شاد

 

حضور میلیونی مردم تهران، در فردای سخنرانی آقای خامنه­ای در نماز جمعه، فقط زیر پا گذاشتن فرمان خلیفهء شیعه در ایران نبوده است. این حضور با وقار و با متانت که هفته­ای از سال 2009 در صدر اخبار بود و توجه جهانیان را به خود جلب کرد، چهارمین نمایش ایرانی است.

چهارمین نمایشنامه­ای که از دوره­ء مشروطه (1906 -1903)، جُنبش ملی کردن نفت و انقلاب اسلامی تا به امروز بر روی صحنه رفته و از کشور، تئاتری چشمگیر و تماشاخانه­ای بزرگ ساخته است؛ بزرگ آنگونه که حتا یونانیان مبتکر نمایش را نیز به حسرت می کشاند. گرچه اینان نیز همین اواخر با تظاهرات خیابانی و اعتصابات سراسری به فساد اداری در کشور خود اعتراض کرده­اند.

بهر حالت ایران را نباید دست کم گرفت. حتا اگر سرود خود پسندانه ای مرز پُر گُهر به مذاق غیر ایرانیان خوش نیاید و در چشم واقع­بینان سخن منطقی نباشد. اهمیت ایران، از منظر جغرافیای تمدنی – سیاسی، سوای نافرمانی گسترده و چند بارهء مردمانش، به واقعیت چهار راهی بودن سرزمینش در جهان بر می گردد؛ ایستگاهی برای رو در رویی، برخورد و حتا سازش تمدن ها با فرهنگ بومی.

در شمال این چهار راه، کمینگاه خرس روسی است؛ او که، پس از شکست شیر ایرانی در صد و پنجاه سال پیش، بارها میل خود را برای رفتن به سواحل آبهای گرم خلیج فارس و اطراق در آنجا ابراز کرده است؛ خرسی که پس از چنگ اندازی بر قفقاز با قشون خود، به یارگیری از غیر خودی هم پرداخت. از آن پس پرسنلی چند ملیتی را در میدان بازی سیاسی ایران فعال داشته است: کهنه جواسیس روس، نسل در نسل.

از غربش، در مسیری که تورانیان افسانه­ای هموارش کرده و در سرحدش عثمانیان قرون وسطایی سنگر بستند، شیر بریتانیای به سودای غلبه بر فیل هندی آمد و شد داشته است. آمد و شدی که در ضمن گاهی  ما را هم بلیعده است.

در دور اندیشی سربازان ملکه ویکتوریا ها و الیزابت ها نفوذ به دربار و رخنه در مراکز قدرت و افکار عمومی ایرانیان همواره جای خود را داشته است. چنان که از جا به جای ایران زمین برای خود اردوگاهی ساخته و جیره خورانی را دست و پا کرده­اند.

وسعت اردوگاه و تعداد جیره خوران بریتانیا چنان بی در و پیکر بوده که حتا فرانکو فیل های دربار ایرانی نیز در دوره­هایی از گماشتگی ابایی نداشته­اند. در حالیکه ابواب جمعی خروس فرانسوی، یعنی فرانکو فیل ها، معمولا در دیار هند و چین و شمال افریقا باید دنبال نان و آب بوده با­شند.

این یورش های شمالی و غربی، اگر سوء سابقه دیپلماسی و تاریخ استعماری در سرگذشت چهار راه ما باشند، آنچه اما "آپ دیت" یا به روز است از سمت شرقی می­آید. البته یورش شرقی که تبارش به چنگیز مغول میرسد، امروزه دو جنبه دارد. یکی تسخیر بازارهای ما با جنس ارزان و بُنجل اژدهای چینی است که "دستاورد"ی از روند گلوبالیزسیون معاصر بشمار می رود و عطش مصرف گرایی ما را نصفه و نیمه می خواباند. جنبهء دومی را در سحر و جاذبه الگوی کشورداری چینی برای حاکمان امروز ایران می توان مشاهده کرد: الگوی ترکیب کمونیسم سربازخانه­ای با ولع پولسازی بهر طریق ممکن و ردشدن از روی جان زحمتکشان بی حق و حقوق انسانی.

عالیجنابان دستار بر سر ما در زمره شاگردان ممتاز تقلید و بدل سازی الگوی چینی هستند که اختناق و استبداد سیاسی را بر سر مردمان می ریزند و منفعت اقتصادی را در جیب.

با اینحال آن یورشی که از سمت جنوب گریبان شیر ژیان ما را گرفته از همه­ء همتایان در سمت و سوهای دیگر چهار راه ایران بغرنج تر است.

از جنوب، دو دشمن مختلف به سوی ما آمده­اند. دشمنانی که، در نگاه اول و تأمل نشده، به صورت دوست و حامی بنظر می رسند. هم نفت و هم اسلام تازیان، دشمنان دوست نمای ما هستند. اولی را طلای سیاه می خوانند. این گنج مثل طلای زرد رنگ نیست که همواره باید آن را در کوه و سنگ جست و جو کرد. کافی است یکبار از زمین درآید. دستگاه تخلیه­ای مدام آن را بیرون خواهد کشید.

به مصداق این ضرب المثل که خدا برای تنبل ها می سازد، پول شدن راحت و بلاواسطه این نوع طلای خاص که تازه کشف و استخراج آن را نیز مدیون انگلیسیها هستیم دهه ­ها ما را از فکر کار، تولید صنعتی  و برنامه ریزی علمی برای آتیه باز داشته است.

نفت آن صندوقچهء جادویی است که دولتمردان نظام های دهه­های اخیر ایران جیب بی انتهای خود را پُر و با گداپروری شکم صدقه گیران را سیر کرده­اند. جادوی آن گنج چنان است که دستجات مختلفی از مردان ریز و دُرشت سیاست را در امتحان اخلاق و آرمانخواهی و ایران دوستی مردود و به رانت خواران صرف بدل کرده است. جامعهء ما بار این مردان فربه و فریبکار را سال ها است که بر دوش خود دارد.

امروزه در همین فربگی و فریبکاری مردانه، که از بغرنج نفت و اسلام و در هم تنیدگی­شان بر می­آید، گرفتاری ملی ما بیش از هر زمان دیگری خود را هویدا میسازد. ایشان از خرافات عوامانه و درآمد نفت طناب داری ساخته اند که بتوانند آزادیخواهی ما را هر روزه  اعدام کنند.

تبعیض و آپارتاید زن ستیزانه در واقعیت به صورت زندگی ستیزی و سرکوب شادی و خوشباشی جوانی در آمده است. مای جمعی کلافه و پریشان است. خود بودن پیشا اسلامی را به برکت تاریخ نویسی نومسلمانان نمی­شناسد. از غرب نیز چنان اهریمن و غولی برایش ساخته­اند که خود بودن پسا اسلامی و مُدرن جهانی را همچون گناه احساس کند. با آن عادت به توبه و سنت ندامت که با دروغ مصلحتی و تقیه جور شده، مثل در و تخته­ای ناجور، به سختی فعل شناسایی را صرف می کند.

ما از نیرنگ های خودمان بیشترین ضربه­ها را خورده­ایم. چنان که در مقابل عرب مرکز مداری اسلام نخستین، بتدریج، شعوبیه و مذهب شیعه را علم کردیم و عناصری از آئین پیشینی خود را در آن جا دادیم.

امروزه شیعه گری، که زمانی خط تمایز ما با تازیان مهاجم بشمار می رفت، یک ایدئولوژی دولت پرست و عوامفریب را بر ما مستولی کرده که نمی گذارد با تحول سایر جهانیان همراه شویم.

ماجرای حذف امتیازات ویژه روحانیت که جدایی ساختار سیاست گذاری از منافع فرقه دینی را در جهان پیشرفته رقم زد، روندی که شروعش در اروپا به سده­های قبل بر میگردد، برای جامعه ایرانی امروز به صورت آرزویی دست نیافتنی جلوه می کند.

از این عقب ماندگی تاریخی و موقعیت پریشانحالی فقط خشم و کینه بر می­آید؛ احساسی که هم بر ارتباط میان جنسیت های مختلف (مرد و زن) سایه می اندازد و هم رابطه گرفتن اقلیت های اجتماعی، قومی و دینی و غیر دینی را مخدوش می سازد. قانون اساسی جاری کشور، سیاهکاری حک شده­ای روی کاغذ سفید است که آپارتاید و تبعیض گسترده را در محتوا نهفته دارد.

درست در لحظه­ای که ما جهانیان را به همبستگی با آزادیخواهی مردم ایران فرا می خوانیم، و مردم جوانی که رنگ های مختلفی را همچون برنامه سیاسی مطلوب خود حمل کرده و می کنند، بایستی به سنجش آن مای جمعی و نمایش های پیشین اش بپردازیم.

به نقاب و به گریم های خود بنگریم. پیش از آن که دوباره روی صحنه رویم. اندکی مکث کنیم. آیا می توانیم دریابیم که نمایشهای ما فقط حماسی نبوده­اند؟ به راستی که لحظه­های تراژدی و کمدی در آنها فراوان یافت می شوند. تازه، از این ها گذشته، در این اواخر تئاتر گروتسک را هم که تولید توأمان خنده و اشمئزاز است، به  وانمودها و بازتاب های خود افزوده­ایم.

یک نمونه­اش این بود که شاه را به تبعید راندیم تا خودمان، تک به تک، ادای شاه را در آوریم. جالب بود که سنت و محافظه­کاری، دست در دست هم، درس عبرت آموزی به ما دادند. خلیفه­ای را بر کرسی نشاندند که نه تنها اختیارات زمینی­اش به مراتب بیشتر از شاه بلکه همچنین خود را همچون جانشین خدای آسمانی عرضه می کند.

با اینحال اگربخواهیم جانب انصاف را رعایت کنیم به اعتراف زیر نیز مجبوریم. چرا که در صف مخالفان ریز و دُرشت نظام خلیفگانی، شاهان خود خوانده­ای در دسته­های چپگرا و در جرگه­های دست راستی وجود داشته­اند که با جان سختی به حیات خود ادامه داده و به صورت رشد فرهنگی شهروندانه تُف کرده­اند.

باری. به رغم این وضعییت ناخوشایند پوزیسیون و اپوزیسیون، و به رغم ناکامی ها و سردر گمی هایی که در این سه دههء گذشته گریبان ما را گرفته بود، سوژه ـ یا فاعل شناسا ـ ی ایرانی با پیشرفت جهانیان همگام شده و بر اصولی چون خواسته­ء لغو اعدام و احترام به حقوق اقلیتهای اجتماعی پای فشرده است.

بنابراین نباید به گذشته و سنت تامل نشده خود باز گردیم و مرده باد و زنده باد دوره­های پیشین را تکرار کنیم. با گفتن مرگ بر دیکتاتور، هر چقدر هم که آقای خامنه­ای باعث بیزاری ما از زمین و زمان شده باشد، مسئله ما با دیکتاتوری در جامعه ایرانی حل نخواهد شد.

چرا که آزادیخواهی ما با نظام خلیفگانی فقط دعوای سیاسی ندارد. بسیار مُهم تر از این دعوا، چالشی فرهنگی و رفتاری برای بهبودی اوضاع باید صورت گیرد. به عبارت دیگر، نباید گول وسوسه­ء «مثل دشمن عمل کردن» را بخوریم. شعارهای زنده باد و مرده باد را به آرشیو تاریخ بسپاریم. بنگریم که چگونه با زندگی بهتر کنار بیائیم و چقدر به خوشباشی بال و پر ببخشیم.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630