بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/06/28.Sunday/062809-Omid-Mehrgan-Addressing-Authorities.htm |
تير 1388 ـ جون 2009 |
تلاش برای خطاب کردنِ حاکمان
امید مهرگان
يک. ما وسیعاً در حال تجربهء چیزی هستیم که میتوان آن را سیاست در معنای درست کلمه خواند. سیاست از حد حرفهای سیاسی، از حد سیاستبازی، از حد اشاره به پدر و مادر سیاست، حتی از حد رأیدادن در انتخابات فراتر رفته است.
روزگاری همه میگفتند سیاست پدر و مادر ندارد، ولی اکنون به صرافت آن افتادهاند که تکلیف خود را با این پدر و مادر موجود یا ناموجود روشن کنند. نوبت آنهاست. نوبت ماست. نوبت خودِ مردم است. هر دو یا چهار سال یک بار برای رأیدادن به صحنه فراخوانده میشوند و بعد با عزت و احترام از آنها دعوت میشود به خانههایشان برگردند زیرا وظیفهشان را انجام دادهاند، اما این بار مردم سرشان را زیر نیانداختهاند و به خانههایشان برنگشتهاند. میخواهند بایستند و ببینند بناست با رأیشان چه کنند. چند دهه به بازی با مفهوم "مردم" و انواع بهره کشیها و مایه گذاشتنها و یارگیری های دلبخواهی از مردم گذشت، ولی اکنون مردم جدی جدی میخواهند بازی را ادامه دهند، جدی جدی میخواهند از خودشان مایه بگذارند، یارگیری کنند، داوری کنند. احتمالاً میتوان به زبان خود مردم گفت: "خودتان سر شوخی را باز کردید!" ولی ظاهراً حاکمان طاقت و جسارت بازی را ندارند.
اگر میزانْ رأی ملت است، پس نترسید و بگذارید مردم وزنتان کنند، اندازهتان بگیرند. این بار نوبت مردم است که قدرت را محک بزنند، حد بزنند، سبک و سنگین کنند. و دارند این کار را میکنند. تصاویر خیالیای که سالها از تلویزیون دولتی از "مردم" پخش میشد اکنون جدیجدی با امر واقعیِ خویش، با هستة سخت خویش، روبهرو شده است، جدیجدی از سطح دوبعدی به درآمده است و بر فراز دولتشهر در حال پرواز است. مگر از "مردم همیشه در صحنه" ستایش نمیشد؟ همین حال روی صحنهاند، و این شما نیستید که تعیین میکنید کِی، چه مدت، تا کجا، و برای چه روی صحنه بمانند. و این صحنه، برخلاف تصور، صرفاً صحنة تلویزیون نیست، بلکه عمدتاً از خیابانها، از میدانهای عمومی، از بزرگراهها تشکیل شده است. حاکمان باید هنوز جسارت آن را داشته باشند که آدمهایی را که روی صحنه آمده اند همچنان "مردم" بنامند، نه چیزی کمتر، نه چیزی بیشتر.
نترسید، فعلاً قرار نیست شالودة همه چیز بر باد رود، کسی خیال ندارد انقلاب کند، کسی همه چیز را زیر سوال نبرده است. قضیه به بیگانگان و جاسوسان و دشمنان هم ربطی ندارد. خوب نگاه کنید. همه چیز بهوضوح در برابر چشمانتان است. کسی نمیگوید آن چند میلیونی که به رئیس دولت رأی دادند "مردم" نیستند، نه، معلوم است که مردماند (و آنقدر هم میتوانند فکر کنند که این روزها رودروی باقی مردم قرار نگرفتهاند، و آن قدری میتوانند فکر کنند که وقتی میبینند دولت با معترضان چه میکند، بهرغم رأیدادن به رئیس این دولت، سخت از دولت خشمگین میشوند و به صف معترضان میپیوندند)؛ مسأله دقیقاً این است که آن عدهای که به رئیس دولت رأی ندادند و نخواهند داد نیز "مردم" اند. در چنین وضعیتهایی نیاز به تحلیل عجیب و غریبی نیست. برای همگان، محل نزاع از روز هم روشنتر است. یادمان باشد، مقاومت و ریاضیات شباهت غریبی به هم دارند. همانطور که دو دو تا چهار تاست و مجموع زوایای مثلت صدوهشتاد درجه است، مقاومت هم بر اساس یک محاسبة ساده، عقلانی و هرگز فسخ ناپذیر استوار شده است، و برای مقاومتکردن، چندان هم نیازمند قدرت، نیروی جسمانی، شجاعت خارقالعاده، هوش استثنایی، و غیره نیست، بلکه فقط به جسارت عقلانی و صداقت فکری نیاز است. مردم رأی دادهاند و از رأیشان صیانت نشده است. و مسأله این است که "باید" از رأیشان صیانت میشد، درست همانطور که در هر مثلت، مجذور وتر با مجموع مجذورهای دو ضلع دیگر برابر است، یا به عبارت دیگر: "باید" برابر باشد.
دو. ولی این مردم چند نفرند، چه تعدادیاند، از چه قشریاند؟ هیچ اهمیتی ندارد. مردم تکهای گوشتِ به هم چسبیده مثل جنین نیستند تا، مثلاً، تعیین کنیم که در چهار ماهگی در زهدان مادر واجد روح میشوند و فقط از آن به بعد است که از بین بردن جنین مساوی با آدمکشی است. از طرف دیگر، آنها فقط مشتی دانشجو نیستند و هستند، یا مشتی روشنفکر، یا مذهبی، یا کارگر، یا بالاشهری، یا اراذل، یا قرتی، یا فقیر. آنها حیوانهای سیاسیاند که فکر میکنند، بدنهایی اند که به هم متصل میشوند و بدنة سیاسی را تشکیل میدهند.
هرجا بدنهای شکل میگیرد، احتمالاً سیاست شروع میشود، و ضرورتاً پلیس هم به میدان میآید. یا به عبارت درستتر: هرجا بدنهای شکل بگیرد و همزمان پلیس هم به میدان بیاید، آنجاست که احتمالاً سیاست شروع میشود، و این "احتمالاً " زمانی به "ضرورتاً" بدل میشود که این بدنه چیزی را بخواهد که همة بدنهای غایب نیز بخواهند، چیزی را اعلام کند که همة بدنها، مطلقاً هر بدنی در هر جایی، بتواند در آن مشارکت و از آن استفاده کند. مسلماً بدنهای که بهشیوهای وسواسگونه درگیرِ میل خویش است سیاسی نیست.
فرمان ابدی و ازلیِ پلیس این است: "متفرق شوید!" تمام قوای قهریة دولتی در این روزها موقوف به تحقق این فرماناند. البته میلیشیای موسوم به لباسشخصیها حتی فرمان هم نمیدهند، بلکه مستقیماً پراکنده و لتوپار میکنند، زوری مستقیم و کور برای دراندن و شکافتن این بدنه. سیاست، یگانه عرصهای است که ضرورتاً و حتماً باید بدن و حضور جسمانی در کار باشد. این تفاوتِ سیاست با ارتباطِ از راه دور، تدریس از راه دور، نیایش از راه دور، کنفرانس از راه دور، معاملة از راه دور، و در یک کلام، حضور از راه دور (tele-presence) است. جهان غیرسیاسی امروز سراپا استوار بر همین حضور از راه دور است. لازم نیست به فروشگاه بروید تا یک پاکت سیگار، بستهای تخممرغ، کره و پنیر، دستمال کاغذی، آب معدنی، و غیره بخرید. میتوانید در خانه بمانید و خریدتان را با اینترنت انجام دهید. مطلقاً هر خریدی، مطلقاً هر نوع پرداختی، هر نوع معاملهای، هر نوع کنشی، هر نوع حضوری، حتی میتوانید اعلامیهها، بیانیهها، عریضهها، دادخواهیها وغیره را در حمایت از هر گروه، مردم، ملت، صنف، و غیرهای از پشت میزتان امضاء کنید. ولی این دقیقاً کنش سیاسی است که نمیتوان آن را از راه دور تحقق بخشید.
سه. در روزهای اول اعتراض، مردم شبها به این یا آن میدان و خیابان بیرون میریختند، اما درگیریها و باتوم زنیها اغلب شبها به راه میافتاد. در تقابل با آرامش عظیم و هیبتِ باشکوه مردم در تظاهرات روز، شبها عرصة تکتازیِ لباس شخصیها بود. ولی بهزودی مردم شبها را به آنها سپردند و نشان دادند که اعتراض آنها در نیمروز، در صلات ظهر، در میدان عمومی شهر انجام میشود. آنها نه در پی درگیری و خشونت فیزیکی اند و نه آشوب و آنارشیِ کینه توزانه که صرفاً در شکستن چند شیشه و لهکردن چند ماشین مدل بالا و انتقامگیری حقیرانه از چند "بسیجی" با چک و لگد خلاصه میشود. مردم نشان دادهاند که سیاستشان سیاستِ شجاعانة نیمروزی است، سیاستی که همهچیز را، درست و نادرست، "حق و باطل"، خیر و شر را، بر آفتاب افکنده است، و حقیقت را مثل روز روشن میتاباند. دادخواهیِ یک سیاست راستین، حق یا حقیقتی که مورد دعوی آن است، به واقع واجد بداهتی تام و تمام است و درک آن به هیچ رو نیازمند تحلیل و تفسیر و کارشناسی نیست. در چنین وضعیتهایی، همة مردم مستقیماً و به یک نظر میتوانند درست و نادرست، خیر و شر، حق و باطل، را تمییز دهند. داوری، در سیاست، از انحصارِ کارشناسان، قاضیان، حاکمان، خبرگان، درمیآید. مردم خود بهروشنی میتوانند قضاوت کنند. کسی حق ندارد بهجای آنها دست به قضاوت بزند. در این شرایط، فقط فاکتهای پیشپاافتادة روزمرهاند که نیازمند بررسی و تحقیقاند. ولی تاآنجاکه به حقیقتِ یکتای وضعیت مربوط میشود، سوژههای درگیر، یا همان مردم، آشکارا آن را درک میکنند و میفهمند. اینجا ما با وضعیتِ برابریِ مطلق همگان روبهروایم، نه استاد و شاگردی در کار است، نه ارباب و رعیتی، نه روشنفکر و عوامالناسی.
چهار. در نیمروز، وقتی آفتابِ سیاست، نظیر همین روزها، عمود بر سر مردمان میتابد، همه چیز، مطلقاً همه چیز، دو تا میشود، دو پاره میشود. همچون افتادنِ سایة هرچیز روی خودش و یکیشدن شیء و سایه، در نیمروز سیاست نیز هر چیزی در همان حال که خودش و یکی است، دو تا و دوپاره است. آفتاب عمودیِ سیاستْ چیزها و آدمها را در هر نقطهای که هستند، بدون تولید سایههای بیهوده و بیگانه و اضافی، با سایة خودشان یکی و در همان حال دو تای شان میکند. این روزها این استعاره، با نظر به رفتار همة اقشار، به خوبی عینیت یافته است.
پیش از این، عادت داشتیم افراد و چهرهها را براساس علایق فرهنگی، رفتارهای اجتماعی، نوشتهها و آثار هنری و غیره قضاوت کنیم. ولی در این چند هفته، زیر تابش سیاست، هر کسی، هر سینماگری، هر نویسندهای، هر فعال سیاسیای، هر شاعر، هر نقاشی، به میانجی تصمیمی که در وضعیتِ روشن کنونی میگیرد، مستقیماً به سوژه، به واقع به آدم، بدل میشود. وضعیتْ معیار روشنی برای تبدیل افراد به سوژه و غیرسوژه، به کنشگر و منفعل، به اخلاقی و غیراخلاقی، به باشعور و بیشعور، بهدست میدهد. این واقعیت که فلان بازیگر یا فیلمساز قبلاً فیلمهای ارتجاعی میساخت یا نه، یا سروظاهر مزخرفی داشت یا نه، یا آدم بداخلاق و بیحیایی بود یا نه، در وضعیت فعلی جای خود را به معیار جدیدی میدهد. بسیاری از کسانی که آنها را مرتجع و ابله میدانستیم، با خط سیاست دو نیم شدند و نیمة درست را انتخاب کردند.
هرکس وادار شده است و باید بین خودش و خودش دست به انتخاب بزند. و بسیاری از آنانی که مطمئن بودیم در این انتخاب شکست خواهند خورد، انتخاب درستی کردند. سیاستْ همة تقسیم بندیها را از نو تقسیم بندی میکند. همة خطکشیهای فرهنگی، اخلاقی، رفتاری، سلیقهای، قومی، هنری، و غیره را از نوع خطکشی میکند. حتی در جناح ارتجاع نیز از نو جناحبندی میکند، مرتجعِ مترقی یا مرتجع مرتجع، لیبرالِ مترقی یا لیبرال مترجع، چپ مترقی یا چپ مرتجع. و از قضا نکتة اصلی این است که این تقسیمبندی به هیچ رو به صورت پیشین و از قبل وجود ندارد. فقط زیر آفتاب عمود سیاست است که هر جناحی، خود، به دو جناح سراپا متفاوت بدل میشود. تقسیمِ سیاسی بهراستی همة تقسیمهای دیگر را از کار میاندازد، و همینجاست که سرشت الاهیاتیِ سیاست، سرشتِ ضدتجارتی، ضدمدیریتیِ آن، عیان میشود. روز سیاست شبیه به روز داوری است. خودِ تاریخ هم دوپاره میشود. مردگان رستاخیز میکنند، اشباح مغلوبان و شکست خوردگان، قربانیان به صحنه میآیند تا داوری کنند، تا داوری شوند.
ولی معیارْ روشن و صریح است، نیاز به قاضی زیرک و همهچیزدان نیست. در این لحظات نادر، قضاوت همانقدر بدیهی است که درمورد هابیل و قابیل بوده است. قابیل نباید هابیل را میکشت، به همین وضوح و روشنی. به رأی مردم نباید خیانت کرد، به همين روشنی.
http://rokhdaad.com/spip.php?article197
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |