بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/06/25.Thursday/062509-Ali-Salari-What-to-do.htm |
تير 1388 ـ جون 2009 |
سئوال اينست: چه بايد کرد؟
علي سالاري
در شرايط کنوني طرح اين سئوال از آنرو حياتي تر شده که بنابه گزارشاتي که از داخل کشور مي رسد، بيش از پانصد تن از نخبگان فکري و روزنامه نگاران، و عدهءزيادي از جوانان و دانشجويان معترض در داخل کشور بطور بي سابقه اي دستگير شده اند و مردم عادي، گروههاي مرجع اجتماعي، و گروههاي سياسي بيش از هرزماني با اين مسئله مواجه اند که واقعاً چه بايد کرد؟ اين نوشته تلاشي است براي يافتن پاسخي درخور به اين سئوال حياتي.
براي شناخت شرايط کنوني لازم است نخست به اهمّ رويدادهاي چند روز اخير نظري اجمالي بيافکنيم:
اول، خامنه اي بعنوان ولي فقيه مطلقهءنظام، در دعواي بين دولت و ملت، جانب دولت را گرفت. او با اين کارش، ماهيت دروني خود را بارزساخت، پرده از رخ کشيد و برخلاف خميني که مي گفت من به کمک ملت توي دهن اين دولت ميزنم، به حمايت از دولت انتصابيش شتافت تا به خيال خام خود به دهان معترضيني، که اکثريت ملت ايران را شامل مي شوند، بکوبد.
موضعگيري نمازجمعهءخامنه اي از دو جنبه حائز اهميت است. نخست، روحانيت شيعه که بعد از شکست ايران از روس ( که در آن مردم ايران مراجع شيعه را مسئول آن شکست ها مي دانستند و باعث فراروييدن جنبش بابي در جامعه شد) رويکرد خود را عوض کرد و بجاي حمايت از حاکمان (از زمان صفوي تا قاجار) جانب مردم را گرفت. نتيجهءاين تغيير رويکرد را در جنبش تنباکو، انقلاب مشروط و انقلاب ضد سلطنتي پنجاه و هفت شاهد بوديم. جريان متحجر روحانيت که طي اين دوران به حاشيه رانده شده بود، اينبار در قامت خامنه اي و مصباح و جنتي دوباره براي تسخير تمامي ارکان قدرت و برقراري حکومت مطلقهءولايي خيز برداشته است. اين باند، طي ساليان گذشته، مراجع مردمي را با تهديد يا تطميع از دايرهءحکومت و قدرت و حيات سياسي-اجتماعي خارج ساخته است.
خامنه اي با اين موضعگيري نشان داد که جايگاه رهبري را به سکويي براي برآوردن منويات و سلايق شخصي و خانوادگي اش تنزّل داده است. عده اي براين باورند که بدليل ترس از مرگ ناشي از بيماريش، او مي خواهد مقام رهبري را براي پسرش مجتبي، که تحت تأثير القائات مصباح و حسن عباسي است به ميراث گذارد. باند مصباح و احمدي نژاد هم براي جانشين کردن مصباح دندان تيز کرده اند، اينست که با کودتاي انتخاباتي، هردو عليه رقيب اصليشان، يعني باند رفسنجاني وارد عمل شده اند تا مانع قدرتگيري دوبارهءرقباي سناريوي مطلوب خود گردند.
ديگر اينکه، بي عدالتي که خامنه اي در حق مردم ايران، در اين انتخابات، روا داشته است، بدعتي در مذهب شيعه و برخلاف اصول بنيادي و موازين اعتقادي شيعيان است. از اين منظر، اقدام خامنه اي مشروعيت مذهبي را نيز از حکومت و دولت منتصبش سلب مي کند. در طول تاريخ، مرجعيت شيعه، پشتوانه و مقبوليت و حمايت مردمي اش را مرهون اين پايه اي ترين اصل اعتقادي، که اصلاً وجه مميزهءشيعه با ساير فرق اسلاميست، مي دانسته است، که در دعواي بين مردم و حکومت، بايد جانب مردم مظلوم و بي پناه را گرفت. مراجع پيشرو شيعه، هميشه شيعيان را به مخالفت و مبارزهءبا بي عدالتي و "سلطان جائر"، براي برقراري حکومتي عادل فرامي مي خوانده اند. در اين مورد روشنگريهاي زيادي توسط نوانديشان ديني بويژه آقايان کديور، شبستري، سروش، قابل، ملکيان و ديگران شده و مي شود. اکنون بجاست تا افراد و گروههاي مذهبي، از مراجع و مراکزعلمي شيعه ، بويژه آقايان سيستاني و منتظري و حوزه هاي علميهءقم و نجف بخواهند که در دعواي بين دولت انتصابي ولايت مطلقه حاکم بر مردم ايران، صريحتر و شفافتر موضعگيري کرده و به رسالتي که بدان مکلف شده اند، عمل نمايند.
دوم، از آنجا که بالاترين سرمايهءهر حکومتي، براي تضمين بقايش، سرمايهءاجتماعي است. با اين موضعگيري خامنه اي، حکومت و دولت دست نشاندهءاش را از اين سرمايهءاجتماعي، براي هميشه، محروم کرد. هم اينک، علاوه بر نخبگان جامعه، گروه هاي مرجع اجتماعي، و احزاب و سازمان هاي سياسي، اکثريت قريب اتفاق مردم ايران، که دراين انتخابات به احمدي نژاد رأي ندادند، نيز در مقابل حکومت و دولت کودتاچي قرارگرفته اند. رهبري که مدعي زعامت "امت اسلامي" بويژه "ملت ايران" بود، با اينکارش خود را به رهبري اقليت موسوم به فرقهءمصباح و احمدي نژاد تنزل داد. او برخلاف خميني که در دعواهاي درون جناحي سعي مي کرد که "حلقهءوصل" آنها باشد، اکنون "کانون فصل" و جدايي و مناقشه، بويژه براي تصفيهءهمان ميراث خميني، شده است.
ضمناً، محروميت از سرمايهءاجتماعي، يعني خط بطلان کشيدن بر تئوري مديريت دولت پوپوليستي احمدي نژاد، که قيد علم و سازمان مديريت را زد و مدعي بود که مي خواهد با بسيج خود مردم به جنگ مشکلات برود. اکنون با از دست دادن اعتماد و حمايت همان مردم، ادعاهاي عدالت محوري، ملت (گداپروري) مداري، و داشتن طرح نوين براي مديريت ايران و جهان، نقش برآب شده است. فروکاسته شدن دولت او به دولت نظامي و بسيجيان جيره خوارو سرکوبگرباعث خواهد شد تا اگرهم بر سر قدرت بماند، مردم ايران، اينبار در سفرهاي استانيش، بجاي نامه باران کردن، بيزاري و تنفر خود را نثار او سازند.
سوم، اين کودتا ماهيت خامنه اي و احمدي نژاد را بطور شفافتر و گسترده تري در معرض تماشا و قضاوت جهانيان، عموم مسلمانان و بويژه مردم ايران قرار داده است. با اين موضعگيري خامنه اي روشن ساخت که او، اگر چه تا حالا در پشت پرده، ولي مسئول مستقيم همهءحوادث تلخي (حادثهءکوي دانشگاه، قتل هاي خارج از کشور، قتل هاي زنجيره اي و کشتارکنوني) بوده و هست که در دورهءزعامتش روي داده است. اتهامات احمدي نژاد مبني بر تير خلاص زن در جريان قتل هاي سياسي، بويژه شرکت مستقيم در ترور قاسملو و قتل دکتر سامي، و نيز قتل حدود صد و پنجاه تن در اعتراضات مسالمت آميز اخير، مصداق ارتکاب جنايت عليه بشريتند که قابل پيگرد قانوني در مراجع حقوقي و دادگاههاي بين المللي مي باشند. بي شک از اين پس ايرانيان خارج از کشوربطور جد آنرا دنبال خواهند کرد تا اين جانيان فکر نکنند در دنياي کنوني نيز "چهارديواري اختياريست" و مي توانند هر بلايي که برسر مردم بي دفاع ايران بياورند، از کيفر و مجازات در امان باشند. کشتار هاي اخير، بويژه تيري که قلب ندا را نشانه گرفت، تيري بود که نه تنها قلب تمام ايران، بل قلب تمام جهان را شکافت. شهادت معصومانهءندا، اشک ميلياردها نفر در سراسر ايران و جهان، را که از طريق اينترنت و رسانه هاي جهان آزاد صحنهءآنرا ديدند، جاري ساخت و سيماي خلافت جائرسلطاني ولي فقيه را در انظار جهانيان بنمايش گذاشت. وجدان جهاني اينبار خامنه اي را مخاطب قرار داد که براستي اين نداها به کدام گناه کشته شدند؟ بي شک خون نداها در قلب همهءايرانيان، بويژه نسل جوانش، مي جوشد، و ايرانيان اکنون، يکپارچه تر و مصمم تر، برادامهءراه اين شهداي پاک، معصوم و بي گناه، پاي فشرده و بيش از پيش خواهند خروشيد.
چهارم، در طول هفته اي که گذشت، برخلاف تصور بسياري، بويژه تحريمي ها و اپوزيسيون خارج از کشور، موسوي و کروبي در مقابل خط و نشان کشيدن و توپ و تشر زدن رهبر کوتاه نيامدند، به وعده هايشان پشت نکردند، پشت مردم را خالي نکردند، بلکه گفتند که غسل شهادت داده اند و براي احقاق حق راًي مردم آمادهءپرداخت هر هزينه اي مي باشند. بقول معروف "سخن کز جان برآيد، لاجرم بر دل نشيند". آنها در اين انتخابات با جان ودل آمدند و مردم ايران نيز بپاي جان از آنها حمايت کرده اند. روشن است که هيچ ملتي بدون مقاومت شايستهءآزادي نيست؛ هيچ رهبري هم بدون ايستادگي بر سر خواست و نياز اصلي مردم و مملکتش، لايق حمايت مردم و ماندگاري تاريخي نشده است. بنابراين همانطورکه مردم ايران، سي سال بعد از انقلاب پنجاه و هفت، اکنون بالغ شده و براي استيفاي مطالبات و صيانت از آرايشان حاضرند بها بپردازند، اين بلوغ و اعتلا را بايد در صلابت و استواري نمايندگان و رهبران فکري، سياسي و فرهنگي و اجتماعي آنان نيز شاهد بود.
برغم فراخوان جسته گريختهءاپوزيسيون سرنگوني طلب به راديکاليزه کردن اعتراضات اجتماعي، تحولات يک هفته اخير نشان داد که شرايط پيچيدهءکنوني رويکرد متفاوتي را مي طلبد. الزامات شرايط جديد ايجاب کرده که نيروهاي جبههءدموکراسي و حقوق بشر در ايران، در هدف آرماني، در مشي پراگماتيست، و درعمل رآليست باشند. همانطور که آقايان موسوي و کروبي، در عين حاليکه درهدفشان مبني بر صيانت از آراي مردم کوتاه نيامده اند، برمشيي متناسب با شرايط مبني بر مسالمت آميز و قانوني و شرعي بودن احقاق حق مردم معترض پاي مي فشرند، و در پراتيک هم از همهءتاکتيک هايي که مي تواند در ميدان تعادل قواي موجود، موثر افتد و طرف مقابل را وادار به عقب نشيني در مقابل خواست برحق معترضين بنمايد، يعني بر استمرار همهءاشکال مقاومت مسالمت آميز منجمله بر اعتراضات، و احتمال اعتصاب و تحصن پاي فشرده اند.
پنجم، برغم اقدامات سرکوبگرانهءبعد از کودتا، اعم از سانسور و دروغپراکني سيماي حکومتي، دستگيري گستردهءروزنامه نگاران، تهديد وبلاگ نويسان و تعطيلي و سانسور روزنامه هاي اصلاح طلب، اينروزها هر ايراني معترض يک خبر نگار شده است. جوانان ايراني نشان دادند که در دنياي سايبر و مدياي پس از انقلاب ارتباطات و اطلاعات، قدرت رسانه اي محدود و محصور به دولتيان نمانده و پايه هاي قدرت رسانه اي امروز متکي و برآمده از همهءمردم است. اخبار و گزارشات نوشتاري، صوتي و تصويري که توسط جوانان ايران تهيه و گزارش مي شوند، نه تنها در دنياي مجازي اينترنت، بلکه در رسانه هاي جهان آزاد، لحظه به لحظه انعکاس مي يابند و "افکار عمومي جهانيان" که احمدي نژاد در استراتژي سياست خارجي و ادعاي رهبري نوين جهانيش وقيحانه به آن مي نازيد، را نه تنها نقش برآب ساخته اند بلکه برعکس، افکار عمومي داخلي و بين المللي را بسرعت و شدت غير قابل وصفي عليه خامنه اي و احمدي نژاد بر انگيخته، گفتار و اعمال سرکوبگرانهءآنان را در معرض نظر و قضاوت جهانيان قرار داده اند.
ششم، اهرم اصلي و نقطه قوتي که خامنه اي براي حقنه کردن احمدي نژاد در اين کودتاي انتخاباتي بدان توسل جسته است، همان توسل به سياست افشاشدهء"النصّر بالرٌعب" و ترساندن مردم از سرکوب بوده است. پاشنه آشيل اين رويکرد در خود آن نهفته است، و بايد گفت "پس واي بروزي که جان مردم به لب رسد و ترس آنان فروريزد" آنگاه هيچ نيرويي قادر نخواهد بود جلوي سيل حرکت و خشم توده ها را بگيرد. پيشنهادات و رهنمودهاي کاربردي که باعث فروريختن ترس در مردم و متقابلاً ايجاد ترس و تفرقه در بين نيروهاي سرکوبگر، بويژه لباس شخصي ها مي شود، اينروزها بطور فزاينده اي، بطور خودجوش مطرح شده و بکارگرفته شده اند که بسيار هم تأثير گذار بوده اند. تأکيدات آقايان منتظري، موسوي و کروبي و خاتمي که نيروهاي نظامي و انتظامي و بسيج را به عدم سرکوب مردم معترض فرامي خوانند و متقابلاً از معترضين خواسته اند تا مانع شعارها و اقدامات تحريک آميز شوند، تا حدود زيادي مانع از دادن بهانهءايجاد فضاي رسمي حکومت نظامي در سطح شهرها به دولتيان شده است. شکي نيست که خامنه اي و احمدي نژاد مزدورانشان را براي سرکوب اعتراضات مردم به خيابانها مي فرستند، ولي بايد بياد داشت که بسياري از همين نيروها متعلق به مردم هستند و مثل اکثريت مردم ايران، با احمدي نژاد مخالفند. بجاست تا در شعار و عمل به اين عده که کم هم نيستند فرصت داده شود تا بتوانند در فرصت مناسب به خواست دروني خود عمل کرده، از سرکوب سرباز زنند و به مردم معترض بپيوندند.
هفتم، بذل و بخشش ها، هوچيگري ها و بحران سازي هاي احمدي نژاد، در عرصهءسياست خارجي، طي چهار سال گذشته، طرفداران و متحداني در سطح منطقه وً بين المللي يافته است. دولت هاي روسيه و چين و ونزوئلا، که در رقابتشان با غرب و بويژه آمريکا، اهرم صدام حسين را در منطقه از دست داده اند، طي اين مدت از سياست هاي احمدي نژاد بغايت استفادهءسياسي و اقتصادي برده و مي برند. بر اين متحدين بايد حزب الله لبنان و گروه بنيادگراي حماس را نيز افزود؛ براي گروههاي تروريستي القاعده و طالبان نيز متحدي بهتر از خامنه اي و احمدي نژاد در ايران متصور نيست. در هفتهءاخير، بسياري بدرستي بر نقش روسها در کودتاي انتخاباتي ايران انگشت گذاشتند، اين متحدين بين المللي خامنه اي و احمدي نژاد نخستين دولتها و گروههايي بودند که به رئيس جمهور قلابي، مستقيم و يا غير مستقيم، تبريک گفتند. روسها، اولين کشوري بودند که از احمدي نژاد استقبال کردند. بي شک اين دولت ها و گروههاي خارجي که منافع استراتژيک خود را با حمايتشان از احمدي نژاد به قمار گذاشته اند، در آينده پشيمان خواهند شد. مردم ايران نشان خواهند داد که عواقب اين دخالت ها و موضعگيري فرصت طلبانه بي پاسخ نمي ماند. مردم مي توانند با تحريم شرکت ها و اقلام چيني و روسي و ونزوئلايي در داخل کشور، اين دولتها و گروهها را وادار سازند تا از دخالتهاي ضد مردمي در امور داخلي ايران دست بردارند. بعلاوه، چنين رويکردهايي باعث خواهد شد تا دولت هاي آينده نيز، که برآمده از رأي مردم باشند، در روابطشان با اين دولت ها و گروهها تجديد نظر کنند.
موارد فوق الذکر شمه اي از اهم خبرها، تغييرات و تحولاتي بود که در روزهاي اخير شاهد آن بوديم، اينک باز برمي گرديم به همان پرسش اصلي که در اين شرايط و اوضاع چه بايد کرد؟
بديهي است که در عالم سياست، رويکردهاي متفاوت به پاسخ هاي مختلفي مي انجامند. سه شق عمده در ارائهءپاسخ به اين سئوال عبارتند از رويکرد آرماني که هميشه بدنبال پاسخ مطلوب مي گردد؛ رويکرد پراگماتيستي که بدنبال پاسخ معقول است؛ و رويکرد عمل گرايانهءرآليستي که بسته به تعادل قواي موجود، به راه حلهاي ممکن مي انديشد. اين سه راه حل (مطلوب، معقول، و ممکن) طرفداراني در ميان طيفهاي مختلف سياسي ايران دارند و بنابراين هرسه در شکل دادن به تحولات گذشته، حال و آينده سهيم بوده و خواهند بود. اشخاص و گروههاي متحجر مذهبي و نيز تندروهاي آرماني ايدئولوژيک، که هنوز در فضاي فکري جنگ سرد بسر مي برند، در اتخاذ تاکتيک و استراتژي و هدفشان، راديکاليزم را ترجيح مي دهند؛ اين گروهها و گرايشات طبعاً از "راه حل مطلوب" خود کوتاه نمي آيند. بعنوان مثال، در جريان کودتاي اخير، راه حل مطلوب خامنه اي، پيروزي احمدي نژاد جهت تضمين ايده آل موروثي کردن ولايت در خانواده و باند خوداش بوده است. اپوزيسيون آرمانخواه خارج از کشور نيز خواهان راديکاليزه کردن اعتراضات، بدون در نظر گرفتن شرايط و امکان تحقق شعارهايش، بوده و از راه حل مطلوب خود کوتاه نيامد.
در اين وانفسا، بايستي اذعان داشت از آنجا که دموکراسي نه حکومت مطلوب، بلکه معقول ترين نوع حکومت است، پراگماتيست هاي حامي موج سبز، بويژه بيانيه هاي اخير موسوي، کروبي و خاتمي به معقول ترين راه حلهاي ممکن فراخوانده اند. آنها ضمن اينکه از هدف اصلي، يعني صيانت از آرا کوتاه نيامده و به منويات رهبر مبني بر توسل به شوراي متقلب نگهبان تمکين نکرده اند، به يافتن راه کارهاي بي طرفانه تر، منصفانه تر و کم هزينه تر و قابل وصول در شرايط کنوني فراخوانده اند. بديهي است آنانکه رسيدن به اهداف مطلوب خود را در دسترس و يا متقابلاً در خطر مي بينند، از تن دادن به راه حل معقول ابا دارند. ولي طرفداران "راه حل مطلوب" بايد بخاطر بسپارند، از آنجا که راه حل معقول سياسي، به دليل کم هزينه تر بودن، بي طرفانه تر بودن، و منصفانه تربودنش، اکنون مورد اقبال و بنفع اکثريت جامعه است، متحجرين مذهبي و آرمان گرايان ايدئولوژيک، در ادامهءاين روال ناگزير شده و خواهند شد تا در پي گيري اهداف مطلوبشان بسياري از موازين پذيرفته شدهءسياسي و ارزشهاي عرفي و اخلاقي جامعه را زير پا بگذارند. چنين رويکردي قطعا دست آخر براي آنها نتيجه اي جز خسران و روسياهي در پيشگاه مردم و تاريخ ايران ببار نخواهد آورد.
موضوع ديگري که در اين تحولات رخ نمود ضعف نخبگان و اپوزيسيون خارج از کشور است. مرحوم احمد کسروي در مورد انقلاب مشروطه گفته اي به اين مضمون دارد که دونيرو در انقلاب مشروطه سهيم بودند: "مردم متحد و رهبران متفرق". مردم ايران در صد و پنجاه سال گذشته، در هر سرفصلي، از نثار خون و جان و مالشان فروگذار نکرده اند. ولي اختلاف سليقه ها و خودسري هاي آرماني در ميان رهبران و گروههاي باصطلاح پيشتاز مانع از به ثمر رسيدن اين فداکاريها و مايه گذاريها شده است. بنابراين، ضعف اصلي جنبش دموکراسي خواهي مردم ايران را در ميان نخبگان و مدعيان رنگارنگ اپوزسيون بايد جست و نه مردم و گروههاي مرجع اجتماعي. در کودتاي اخير، دولت کودتاچي خامنه اي و احمدي نژاد به دستگيري گستردهءنخبگان جناح اصلاح طلب در داخل کشور پرداخته است، تا در شرايط فقدان حضور آنان، بخيال خود، جنبش موج سبز را در نطفه خفه کند. انتظار مي رفت و مي رود که در چنين شرايطي کميته اي از نخبگان خارج از کشور تحت عنوان "کميتهءهماهنگي مقابله با کودتا"، يا "صيانت از آرا" و يا هرنام ديگر تشکيل شود تا در شرايط فقدان چنين امکاني در داخل کشور، نيازها و امور مربوط به هماهنگي و سازماندهي اعتراضات داخل کشور را، زير نظر کانديداهاي معترض، رهبري کند.
بعلاوه، ضعف موجود در سطح رهبري اپوزيسيون ايجاب مي کند که اپوزيسيون رژيم در خارج از کشور، پارلماني را در تبعيد تشکيل دهند که همهء ايرانيان معتقد به دموکراسي، حقوق بشر و تماميت ارضي ايران را نمايندگي کند. چنين پارلماني مي تواند نمايندگاني از کليهء احزاب و سازمانها (اعم از چپ و راست، مذهبي و سکولار، سوسياليست و ليبرال) و نيز برگزيدگاني از ميان گروه هاي مرجع اجتماعي، اقليت ها و نيز نخبگان فکري و فرهنگي جامعه را در خود جاي دهد. بعلاوه، وجود چنين پارلماني، مي تواند مشوق تشکيل شوراهاي ايرانيان براي حمايت از مبارزات داخل کشور در سراسر جهان باشد؛ به بحران رهبري و ناکامي هاي ناشي از تک روي رهبران خود سرمذهبي و ايدئولوژيک در ايران معاصر، پاسخ درخور دهد. پارلمان ملي ايرانيان در تبعيد قادر خواهد بود در بحران کنوني و نيز در آينده نقش مکمل و رهبري کننده اي در تحولات ايران ايفا کرده و بسياري از کمبودهاي کنوني ناشي از سرکوب و دستگيري نخبگان داخل کشور را مرتفع سازد.
کلام آخر اينکه، همانطور که گفته شد، با اين کودتاي انتخاباتي، حکومت خامنه اي و دولت احمدي نژاد، مشروعيت مذهبي و مقبوليت (سرمايهء) اجتماعي خود را از دست داده اند. از آنجا که سرمايهء اجتماعي کنترل کنندهء سرمايهءاقتصادي مملکت است، فراخوان به اعتصاب در بازار و شرکت ها، و نيز تحريم منابع اقتصادي کودتاچيان و دولت هاي حامي آنان، و همچنين فشار بر کشورهاي خارجي براي برسميت نشناختن دولت احمدي نژاد، تحريم دولت او و نيز بلوکه کردن دارايي هاي دولت و سردمداران رژيم در بانکهاي خارجي مي تواند به فلج کردن دولت کودتا در زمينهءاقتصادي نيز بيانجامد. چنين اقدامي چنانچه فراگير شود مي تواند ماشين سرکوب و سانسور و اختناق رژيم را بسرعت فلج سازد.
www.gozarbedemocracy.blogspot.com
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |