پدرخواندهء جنبش زنان
و سناریوی «شکارثانیه ها»
رادیو صدای زنان
مطلب زیر گفتار رادیویی صدای زنان است. بدیهی است که در گفتار رادیویی استناد به نقل قول ها مشکل است و به همین خاطر سعی کردیم کمتراز آن ها استفاده کرده و برای درک بهتر سناریوی "شکار ثانیه ها "، خواننده را دعوت می کنیم که متن آن را در سایت "مدرسهء فمینیستی" مطالعه کنند. بعلاوه، در این گفتار رادیویی قصد ما بررسی ساختار فکری نویسندهء "شکار ثانیه ها" نیست؛ این مهم را به فرصت دیگری واگذار کرده و در اینجا تنها به دعاوی نویسنده در این نوشته بسنده می کنیم.
*****
اخیرا خانم نوشین احمدی خراسانی مطلبی تحت عنوان "شکار ثانیه ها: جنبش زنان و دهمین انتخابات ریاست جمهوری" نوشته اند که هم در نوع دروغ پردازی و هم در توجیه و وارونه کردن حقایق تاریخی در نوع خود بی نظیر است. ایشان در این نوشته خواب نما شده و در جایگاه قهرمان لحظه های جنبش زنان ظاهر می شوند، مدام در باب قهرمانی های خود و همکارانش در فتح "ثانیه ها" ی جنبش زنان قلم فرسایی می کنند. البته ایشان در این نوشته تنها در مقام مدیر [سايت] "مدرسهء فمینیستی" ظاهر نمی شوند، بلکه "سردار سازندگی" آزادی بیان و اجتماعات هم هستند.
البته نوشتهء پدر خواندهء جنبش جنبش زنان و درک انگیزهء ایشان در "شکار ثانیه" هوش و ذکاوتی لازم ندارد. همه می دانند که "طرح همگرایی زنان در انتخابات" جمهوری اسلامی با موانع درونی روبرو شده و خیلی ها، حتی در گرایشات بورژوا - رفرمیستی در جنبش زنان، هم به راحتی حاضر نیستند بردگی خود را در انتخابات اسلامی به حراج بگذارند. بنابراین آشفتگی ایشان ازاین است که چرا خیلی از "دختران جوان و تازه نفس" قانون بردگی زن در انتخابات اسلامی را به ریشخند گرفته اند و حاضر نیستند از روزنهء عبای آخوند به تحولات سیاسی نگاه کنند. ایشان مجبور شده سناریوی جدید "جنگ صلیبی" در جنبش زنان و شکار "ثانیه ها" را برای"دختران جوان و تازه نفس" بازسازی کند و خود در مقام سناریو نویس، کارگردان و بازی ساز صحنه های این سناریو ظاهر شود.
دشمنی پدرخواندهء جنبش زنان با چپ ها، رادیکال ها و کمونیست ها چیز تازه ای نیست. برای آشنایی بیشتر با "شکارچی لحظه ها" ما پیشنهاد می کنیم سناریوی فیلم "شکار ثانیه ها"را در صفحه های اینترنتی ببینید و ببینید که در دنیای خیالی و دایی جان ناپلئونی پدرخواندهء جنبش زنان، چگونه واقعیت های جنبش زنان زیر حجاب اصلاحات، تکه تکه می شود و یک فمینیسم پدرسالار اصلاح گر،چگونه ناچار است با سانسور رادیکال ها،بریده های سناریوی خود را وصله پینه کند.
با هم گوشه هایی از سناریوی جدید پدرخواندهء جنبش زنان را دنبال می کنیم.
در تمامی لحضات این سناریو، زنان رادیکال و انقلابی با طنزی نیش دار به ریشخند گرفته شده اند. کسی که بخواهد سیاست "سربزیر بودن" جنبش زنان و اصلاحات قطره چکانی در رژیم ضد زن اسلامی را توجیه کند، ناچار است که ابتدا یک دهه سرکوب خونین و نقش زنان، کمونیست، رادیکال و انقلابی در تحولات سیاسی در ایران و در تبعید را یکسره از جنبش زنان پاک کند. به همین خاطر، در این سناریو از یک دهه از جنبش زنان و زنانی که جان باختند، به زندان افتادند، و یا در تبعید راه مترقی جنبش زنان را دنبال کردند، نشانه ای در دست نیست. یک دهه از تاریخ یک جامعه به کلی حذف شده.
اما مساله به اینجا ختم نمی شود؛ حتی زنان مبارزی که در ایران بر مبارزه جویی در فعالیت های زنان تاکید داشته و دارند نیز با گستاخی تمام نفی می شوند. با هم ببینیم که، پدرخواندهء جنبش زنان، آن ها را چگونه تصویر می کند:
"به یاد می آورم روزگاری را که، پس از وقایع تلخ و خشونت بار دهه 60، هر کسی حتا اگر مجوز نشریه ای ادبی ـ و نه لزوماً سیاسی ـ دریافت می کرد از سوی برخی از دوستان روشنفکرمان، «مشکوک» تلقی می شد".
اولاً، بحث های آن دوران را وارونه نکنید. این شما بودید که هر نوع فعالیت سیاسی و مترقی در جنبش زنان را به "بهانهء کارادبی و فرهنگی" محکوم می کردید و هر کس تلاش داشت نشان دهد که جنبش زنان از عرصه های سیاسی جدا نیست، از جانب شما و شرکا به بهانهء "سیاسی کاری" محکوم می شد. ثانیاً، امروز که در مقام یک سیاست مدار حرفه ای تلاش دارید جنبش زنان را در مسلخ پروژهء اصلاح طلبی قربانی کنید، لطفاً پروسهء تحول خود از یک "خدمت گذار فرهنگی" به یک سیاست ساز "اصلاحگر" را برای دیگران هم توضیح دهید. البته "کار ادبی و فرهنگی" در آن دوران بهانه ای بود برای پیش برد سیاست موزیانهء اصلاح طلبانه برای کنار زدن چپ ها.
به ادامه سناریو توجه کنید: «شاید باور کردنش برای نسل جوان امروز سخت باشد اگر بشنوند که در فضای روشنفکری ترس خوردهء آن زمان حتا انتشار نشریه با "مجوز" جمهوری اسلامی (مجوز از وزارت ارشاد) از سوی بعضی ها، نوعی "دولتی بودن" قلمداد می شد».
نه، دوست عزیز! ماجرا به این سادگی که شما تصویر می کنید نبود. در همان دوران، در همهء جنبش های اجتماعی بحث بر سر آزادی بیان و اجتماعات بود. یک صف آرایی بود که می خواست آزادی بیان را به قانون اساسی و وزارت ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی بدوزند و گره بزند، و صف آرایی دیگری از آزادی بی قید و شرط بیان و الزاماً تشکل و اجتماعات، به عنوان یک حق آزادی خواهی، دفاع می کرد. همین نوشته نشان می دهد که شما در کجای این دو صف ایستاده بودید و اکنون با سماجتی، پدرسالارانه، جدال های این دو صف آرایی در جامعه و جنبش زنان را وارونه می کنید.
ایشان می نویسند: «به طورکلی هر گونه تلاش و حرکت مستقل فرهنگی اگر در چهارچوب قوانین و مقررات جاری مملکت صورت می گرفت، باج دادن به دولت، معرفی می گردید».
نه تنها در آن مقطع، بلکه در هر شرایطی، پیش شرط هر نوع استقلال در حرکت فرهنگی و سیاسی کنار زدن چارچوب قوانین جمهوری اسلامی است. همین الان هم اگر کسی جنبش زنان را در چارچوب قوانین نگه دارد به دولت باج می دهد. پیش شرط هر گونه پیشروی جنبش زنان در گرو کنار زدن قوانین و مناسبات یک رژیم ماهیتاً ضد زن، با اتکا به نیروی رزمندهء جنبش زنان است. حرکت مستقل فرهنگی در چارچوب قوانین رژیم اسلامی تنها از دست شعبده بازانی برمی آید که زیر چادر خود در یک دست قران دارند و در دست دیگر مانیفست فمینیسم پدرسالار را. به اسلامیون قران را نشان می دهند و به زنان لائیک مانیفست پدرسالار را.
اما ادامهء فیلم نامه: «اما برخلاف رفتار "توطئه بینان"، که مدام روایت های یأس در گوشمان زمزمه می کردند و با دلایل محکم فلسفی، بیهوده بودن انجام هر فعالیت فرهنگی و اصلاحی را به ما جوان ترها تلقین می کردند، با این همه، ما زنان، بر خلاف آموزه های ایشان، یعنی به جای نشستن و ایراد گرفتن و محکوم کردن دیگران، کمر همت بستیم و برای "حق نوشتن" و چاپ مطالب فمینیستی و انتشار آن در فضای عمومی، تلاش دسته جمعی مان را آغاز کردیم. کار انتشار مطالب مان را هم اتفاقاً با "مجوز از وزارت ارشاد" آغاز کردیم ولی طی پروسه ای، چنان "حق نوشتن و داشتن نشریه" برای طرح مسائل زنان را جدی گرفتیم و پیگیری کردیم که سرانجام توانستیم آن را به واقع "حق مسلم" خود بدانیم، و لاجرم درونی و نهادینه اش سازیم.»
در اینجا نویسندهء فیلم نامه هم سردار سازندگی آزادی بیان است هم نظریه پرداز تاکتیک - پروسه در جنبش زنان. اوهام ایدئولوژیک و پریشان گویی ایشان که دیگر نظیر ندارد. از منظر ایشان، امثال پوینده و مختاری که بر حق آزادی بی قید و شرط بیان تأکید داشتند و آن را از دستگاه قدرت گدایی نمی کردند و دست آخر هم بر سر اهداف شان جان دادند از آن دسته "توطئه بینانی" بودند که حرکت "فرهنگی اصلاحی" را از جوانانی مثل ایشان دریغ داشته بودند و ایشان توانسته اند با "اجازه از وزارت ارشاد" این حق را "درونی و نهادینه" کنند.
نتیجهء اخلاقی سیاست اصلاح طلبی این است که اول از سانسورچی اجازه بگیر و بعد هم درونی اش کن و، خود بخود، نهادینه می شود و اکنون در مملکت گل و بلبل، که هر روز زنی در خیابان به جرم بد حجابی سرکوب، قصاص یا اعدام می شود، طرح مسائل زنان چنان نهادی شده که برای انتخاب نهاد رئیس جمهوری اش ایشان و همکارانشان در طرح همگرایی خواسته های زنان از "رئیس جمهور محترم"، سر و دست می شکنند.
نه، دوست عزیز! در هیچکدام از جنبش های اجتماعی واقعیت به گونه ای که شما تصویر می کنید، نبوده و نیست. در جنبش کارگری هم هر کس خواست تشکل کارگری را از رژیم اسلامی طلب کند، کارش به وزارت کار و سه جانبه گرایی کشید و از طرف گرایش چپ نقد شد و همین چندی پیش دیدیم هنگامی که کارگران به نیروی خود برای تشکل یابی اقدام کردند، دست آوردهایش بالنده تر بود و هم اکنون هم که شما به همراه به اصطلاح "کار آفرینان زن"، یعنی کارفرمایان، برای انتخابات اسلامی سر و دست می شکنید و با جناح های اسلامی لابی گری می کنید، آن ها به جرم تلاش برای تشکل مستقل از دولت و کارفرماها در زندان اند.
حق تشکل برای زنان و فعالیت آن ها تنها به نیروی رزمندهء زنان و همکاری با جنبش های اجتماعی، به ویژه چنبش کارگری، امکان پذیر است. کسی هم، با دلایل "محکم فلسفی"، شما را از خواسته هایتان جدا نکرده؛ این فلسفهء اصلاح طلبی است که می خواهد تحرکات جنبش زنان از پائین را به قدرت حکومتی وصله پینه کند.
اما سناریو ادامه دارد؛ به پردهء دیگر آن توجه کنید: «هنگامی که سال بعد از آن، یعنی در سال 1379، می خواستیم انجمنی زنانه را با نام "مرکز فرهنگی زنان" راه بیاندازیم، به یاد دارم که چگونه دوستان رادیکال و انقلابی مان باز هم "مشکوک" شدند و "اخذ مجوز" برای فعالیت این تشکل را "جرم" نابخشودنی و "دولتی شدن" قلمداد کردند و چه شایعات و سنگ اندازی هایی که در راه تشکیل و تثبیت "مرکز فرهنگی زنان" ایجاد نکردند».
در اوایل انقلاب، خمینی، برای سرکوب چپ ها، جار می زد که کمونیست ها شایعه پراکنی می کنند و خرمن آتش می زنند. ما به این گونه اراجیف در بارهء "شایعه پراکنی" عادت داریم.
دوست عزیز! واقعیت ها را کتمان نکنید. با اروج خاتمی گرایی، شیفتگی شما از "عرصهء فرهنگی" به "سیاست اصلاح طلبی" سرایت کرد. همانند زنی که همراه بچه اش پشت سر شوهرش راه می افتد، می خواستید حنبش زنان را به دنبال پروژهء اصلاحات خاتمی روانه کنید. چنان شیفتهء اصلاح طلبی شده بودید و هنوز هم هستید که در همین جلسات زنان، به قول خودتان، «برانداز» را علناً انگشت نما می کردید و همین دوستان رادیکال و انقلابی "مشکوک به براندازی" از دست شما چه رنج هایی که کشیدند و صد البته زنان مبارز، و به قول شما برانداز، نه در پروژه های شما جایی داشتند و نه می خواستند جاده صاف کن دوم خردادی ها باشند. این شما بودید که برای حذف مخالفین سیاسی تان "سنگ اندازی" می کردید و آن هم با کاربست حربه های زشتی که هر فعال اجتماعی شریفی آن را محکوم کرده و می کند. نه تنها در آن مقطع شما از حربه های دروغ و افترا بر علیه زنان مبارز استفاده می کردید هم اکنون هم با همین نوشته تان دارید همان روش زشت را تکرار می کنید.
اما در صحنه ای از این سناریو شیرین عبادی هم چراغ به دست حضور دارد: «[آنها] "جایزهء صلح شیرین عبادی" را هم که سرمنشاء "روشنی افکندن بر جنبش زنان" بود به طرزی زیرکانه بی ارزش و حتا به طور ضمنی تقبیح می کردند».
جایزهء صلح نوبل منشا هیچ ارزشی نیست. قبل از خانم عبادی، کیسنجر، طراح کودتای شیلی هم مفتخر به دریافت آن شده بود. این جایزه و سرمنشاء روشنی افکندن آن به جنبش زنان ارزانی خودتان. به طور ضمنی هم نمی گوئیم، علنی می گوئیم که تلاش شما برای شخصیت پرستی و ایجاد الیت های قدرت در جنبش زنان و کاریزما سازی از یک طرف و پیشبرد سیاست اصلاح طلبی از طریق کاریزماهای قدرت نه تنها به جنبش رهایی زنان ربطی ندارد بلکه تاریک خانه ای است که تنها عکس رهایی جنبش زنان در آنجا چاپ می کنند.
اما داستان همچنان ادامه دارد، ایشان با تردستی ماهرانه ای علاوه بر این که کل حرکت سال 84 زنان را به حساب "انجمن فرهنگی" خود می ریزند می نویسند:
«به یاد می آورم که چگونه از سوی همین دوستان عزیز، که مانند ناظم مدرسه همیشه چوق الف بر سر ما می کوبند، باز هم با زیرپا گذاشتن همه معیارهای اخلاقی، و با هدف جلوگیری از تثبیت روز 22 خرداد، شایعه ای جعل کردند و به طور وسیع میان فعالان جنبش زنان در داخل و خارج پراکندند مبنی بر این که ما قصد داریم "روز بین المللی 8 مارس" را تحت الشعاع "روز ملی 22 خرداد" قرار دهیم».
این شایعه را کسی پخش نکرد؛ این "معیار اخلاقی" مدیر مدرسه فمینیستی است که یک شب در میان، "نسل های فمینیستی" می آفریند و سناریوهای "فمینیسم پراگماتیست"، "فمینیسم موقیعتی"، و غیره می سازد و هر جا که به اصلاح "چوق الف" پدرخواندهء جنبش زنان بالا می رود یک روز دیگر هم به روزهای تاریخی جنبش زنان اضافه می شود.
اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود دعاوی مرکز عالم جنبش زنان بیشتر از این هاست. ببینیم که چه می گوید:
«تشکل های ما که، از نظر دوستان رادیکال، تشکل هایی لیبرالی و دولتی معرفی شده اند هیچ کار ماندگاری هم اگر انجام نداده باشند حداقل مراسم روز 8 مارس (روز جهانی زن) را با سختی و به جان خریدن هزار انگ و تهمت، از پستوی خانه ها بیرون کشیدند و "حق" زنان دانستند. در مقابل اما بنگرید سکوت گورستانی 8 مارس سال گذشته (1387) را؛ بنگرید رفتار "دوستانی" که به جز تخطئه و سرکوب ما، عملاً، هیچ حرکت گره گشایی انجام نمی دهند و همین بی عملی شان سرانجام باعث شد که آرزوی برگزاری مراسم 8 مارس سال گذشته را (در نبود همین چند تشکل به اصطلاح لیبرالی از جمله "میدان زنان"، "مدرسه فمینیستی" و "کانون زنان ایرانی")، چگونه به یاس تبدیل اش کنند.»
نه، دوست عزیز! مراسم روز جهانی زنان با دیدگاه های مختلفی از "پستوی خانه ها"به خیابان کشیده شد. عده ای امثال شما، با اتکا به لابی گری و کسب مجوز، و عده ای به نیروی واقعی و از پائین جنبش زنان تاکید داشته و دارند و هم اکنون هم ادامه می دهند. سکوت قبرستانی را فعالین چپ به جنبش زنان تحمیل نکرده اند، این رژیمی که شما به دنبال روزنه های اصلاحی در آن می گردید، به جامعه تحمیل کرده؛ و هر کس که روش شما را کنار بزند جنبش زنان را به "پستوها" نکشانده، بلکه سیاست ائتلافی شما با "میدان زنان" و دیگران است که می خواهد جنبش خیابانی زنان را در بارگاه قدرت اسلام قربانی کند.
قبل از ما و شما، یکصد سال است که حرکت زنان در خیابان وجود داشته و دارد. هزاران هزار زنی که هر روز در خیابان دستگیر می شوند و کتک می خورند، هزاران زنی که برای حق طلاق در جلوی دادگاه ها حضور دارند، زنانی که همین چندی پیش در حمایت از جنبش کارگری به خیابان آمدند، همه اجزای مختلف جنبش زنان هستند و اگر کسی دچار کوررنگی نشده باشد باید نیروی واقعی جنبش زنان را اینجا ببند نه در بارگاه قدرت دارو دسته های رژیم اسلامی و نه در سیاست زنگار گرفته لابی گری با یک رژیم زن ستیز . برخلاف گفتهء شما، امسال هم 8 مارس سکوت "قبرستانی" نداشت. در کردستان، کرمانشاه و خیابان های تهران و دیگر شهرها، زنانی که در 8 مارس بدون هیچ مجوزی به خیابان آمدند و در زیر سایهء اختناق شعارها و خواسته هایشان را به در و دیوار شهرها آویختند و سیاست اصلاح طلبی و قبرستانی کردن جنبش زنان را، که در دالان های تو در توی حکومتی سرگشته مانده است، به نسبت توانی که داشتند، به حاشیه راندند.
حالا ببینیم که پایان این سناریو چیست؟ و این همه داستان سرایی و تقبیح زنان چپ و رایکال برای چیست؟ و چگونه ایشان برای توجیه شرکت در انتخابات رئیس جمهوری اسلامی این سناریو را سرهم بندی کرده است:
«به نظر می رسد، امروز نیز می توانیم با بهره گیری از فرصت سیاسی موجود (فضای انتخابات ریاست جمهوری)، پروسهء "حق رأی" خود را با حضور تاثیرگذار و آگاهانه در فضای انتخاباتی بار دیگر با موفقیت از سربگذرانیم... این بار نیز همچون دورهء قبل (1384)، فضای انتخابات را به فال نیک بگیریم و با شهامت و نهراسیدن از انگ ها و تهمت ها، از این موقعیت، فرصتی بسازیم برای تقویت و تثبیت هرچه بیشتر این ائتلاف نورسته، و در حد ظرفیت مان ـ فارغ از خط کشی های ایدئولوژیک مرسوم ـ از آن حمایت و پشتیبانی کنیم تا ائتلاف دموکراتیک همگرایی، پویاتر و موفق تر گام بردارد».
نه، پدرخوانده عزیز! این دقیقاً خط کشی ایدئولوژیکی زنگار گرفته است که می خواهید به خورد معترضین بدهید. چرا "دختران جوان تازه نفس" در میان خودتان را می ترسانید؟! بگذارید خودشان تصمیم بگیرند. این همه دروغ بافته اید که به آن ها اثبات کنید که راه قدس آن ها از کربلای شرکت در انتخابات می گذرد؟! چرا نمی خواهید درک کنید نسل جوان جامعه ایران از جمهوری اسلامی بیزار است و حتی اگر بخشی از آن ها مرعوب سیاست بازان حرفه ای کنونی و فرهنگ بازان پیشین شده باشند، با جعبهء مارگیری و عکس مار نمی توان آن ها را از چپ ترساند؟ سناریوهایی که شما تصویر می کنید، ثانیه هایی که شما در ساختار جمهوری اسلامی به دنبال شکار آن هستید، بیش از سی سال است که شکارگاه زنان بوده، حتی برای یک روز هم شده "دختران جوان تازه نفس" که ادعای رهبری آن ها را دارید راحت بگذارید.
شما مجازید "حق رای" خود را به صندوق رای رژیم بردگی زنان بریزید؛ می توانید روز انتخابات اسلامی را به "یک روز تاریخی دیگر" تعبیر کنید و آن را در تقویم سالانه ای که منتشر می کنید در کنار روز تولد و مرگ خمینی ثبت کنید؛ همانطور که قبلا کردید. می توانید بازهم در بارهء فعالین رادیکال زنان خروارها دروغ و افترا بسازید؛ بالاخره این هم یک نوع "تاریخ نویسی" است. ارزانی خودتان.
ما هم مجاز هستیم که به نسل جوان جامعه بگوئیم که تاریخ نویسی از طریق "بازجستن مواضع طبقهء حاکم در هر جامعه ای آسان تر" است. اما "دیدگا های فرودستان را باید به زحمت و جز به جز بازسازی کرد". برخلاف تکفیرهای پدرخوانده ها و تقبیح آرمان خواهی توسط آن ها، ما معتقدم که جنبش زنان ـ به ویژه نسل جوان آن ـ همواره نیازمند آرمان خواهی انقلابی است. باید به اعماق جامعه رفت، به گوشه های کارخانه، و زنان کارگر را بسیج کرد. باید به هزاران هزار زنی تکیه کرد که ستم طبقاتی و جنسی را تجربه می کنند، و باید به نیروی خلاق همهء ستم دیدگان، رژیم زن کش اسلامی را سرنگون کرد و جامعه ای آزاد و برابر ساخت که آزادی هر فرد شرط رهایی همگان باشد.ما این تاریخ را نقب می زنیم.
16 ماه مه 2009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |