بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت   1388 ـ مه  2009 

 

مقایسه مدرن سازی در ایران رضاشاه و ترکیه آتاتورک

گفتگو با تورج اتابکی

گفتگوگر: علی ملیحی

 

رضاخان در 4 اردیبهشت سال 1304 رسما در کاخ گلستان تاجگذاری کرد. 5 ماه قبل تر مجلس شورای ملی، در مادهء واحده ای، به نام سعادت ملت سلسله قاجار را منقرض و حکومت موقت را به دست «آقای رضا پهلوی» سپرده بود. رضاخان اما در طول زمستان سال 1303 مجلس موسسانی تشکیل داد که در آن حتی یک رای منفی به پادشاهی او در آن داده نشد. او که به نمادی برای اجرای پروژه معوق مانده تجدد تبدیل شده بود، در مراسم تاجگذاری بر لزوم بذل توجهي خاص به حفظ دين (به عنوان ضامن اصلي وحدت ملّي) تأكيد كرد و نياز كشور را به اصلاحات اساسي در زمينه تعليم و تربيت، اقتصاد، حمل ‌و نقل، كشاورزي، ارتش و نظام قضايي يادآور شد. در خصوص اصلاحات در عصر رضاخان در ایران و قیاس آن با پروژهء مشابه در ترکیهء آتاتورک با دکتر تورج اتابکی، استاد تاریخ دانشگاه آمستردام گفتگو کردیم. آخرین کتاب منتشره از تورج اتابکی «جامعه و دولت در عصر رضاشاه» است و کتاب دیگر او با نام «دولت و فرودستان»به زودی توسط انتشارات ققنوس روانه بازار کتاب خواهد شد.

  

پرسش: آقای دکتر اتابکی در خصوص تلاش های رضاخان برای مدرن سازی ساختارهای سیاسی و اجتماعی ایران این مورد به صورت کلیشه ای وجود دارد که او بعد از سفر به ترکیه و دیدار با آتاتورک مفتون اصلاحات رییس جمهور ترکیه شد و با بازگشت به ایران تصمیم به اجرای برنامه ای مشابه گرفت. این مسئله تا چه میزان مقرون به صحت است؟

پاسخ: من در این ادعا که زمینه ساز اصلاحات رضا شاه سفر او به ترکیه و دیدارش با کمال آتاتورک بوده، گونه ای اغراق می بینم. رضا شاه در سال  1313 نزدیک به یک دهه بعد از رسیدن به قدرت  به ترکیه می رود  اما آغاز اصلاحاتی که در این دوره تاریخی در کشورمان آغاز شده بود به پیش تراز این تاریخ  باز می گردد.

برای پاسخ به سوال شما و واکاوی پروژه مدرن سازی در ایران، بازخوانی سال های پیش از به قدرت رسیدن رضاشاه ضرور است.جنبش اصلاحی در ایران با انقلاب مشروطیت و ایجاد جامعه سیاسی در ایران آغاز شد. در جریان این انقلاب، عقیده رایج بر این بود که مسیر اصلاحات و پیشرفت از استقرار یک دولتی متمرکزو مقتدر مبتنی بر قانون و نظم خواهد گذشت. چنین خواست و آرمان سیاسی دستکم یک دهه پس از انقلاب مشروطیت مورد بحث بوده و صف موافقان و مخالفان اصلاحات را از هم جدا می کرد. طرفداران مشروطیت حامی حکومت قانون و اصلاحات بودند، آنها مخالف حکومتی بودند که تمام ارکان تصمیم گیری را در انحصار خود داشته باشد. آنان بر این باور پای می فشردند که انقلاب مشروطیت باید ساختار کهنه قدرت در ایران را که خودسرانه و استبدادی بود تغییر دهد ودولتی را جایگزین آن سازد که در عین تمرکزو اقتدار، بر پایه یک قانون اساسی مدون و معقول اداره شود. جنبش مشروطیت این ظرفیت را داشت که تغییرات عمده ای را در ساختارهای کهنه و عقب مانده سیاسی و اجتماعی ایران ایجاد کند، که کرد. به گمان من و به خلاف باور کسانی که مشروطه ایرانی را ناکام می دانند، انقلاب مشروطیت در بسیاری از زمینه ها، انقلابی کامیاب بود و به دستاوردهای روشنی رسید که همچنان و بعد از گذشت یکصدسال می توانیم دستاوردهایش را در زندگی روزمره مان ببینیم. این را جای دیگر بحث کرده ام.

با شروع جنگ جهانی اول، گفتمان های دیگری هم در کنار گفتمان اصلاحات در ایران پا گرفت . و آن رشد حس ملی گرایی و میهن دوستی بود. این حس ملی گرایی و میهن دوستی عمدتا در تقابل با سیاست قدرت های بزرگ  بود که تمامیت ارضی کشور را تهدید می کرد. ازدیدگاه بسیاری از ایرانیان، تضمین یکپارچگی ارضی ایران، نخستین گام ضرور برای حرکت در مسیر تشکیل دولتی مدرن و قانونمند بود.

به خلاف کسانی که معتقدند ایران در سال های جنگ جهانی اول و در سال های پایانی سلسله قاجار ایران دستخوش آشوب و پراکندگی بسیار گسترده بود معتقدم، در این دوره، زمانی که دنیا در آتش جنگ می سوخت، اگرچه مشکلات عدیده ای در ایران جاری بود، اما ما شاهد زایش یک جامعه سیاسی بودیم که خواست های روشنی نیز داشت.  بسیاری از طرح های اصلاحی که بعدها در دوران رضا شاه جاری شد، به حقیقت از سوی اندیشمندان و اهل سیاستی بود که در این دوره به طرح و بسط آنها پرداختند. در آستانهء جنگ بسیاری از سیاستمداران آن روز، طرفدار اصلاحات بودند. به عنوان نمونه مستوفی الممالک در برنامه کابینه دوم خود در 1293 موارد ذیل را پیشنهاد می کند: الغای نظام کهنه مستمری، اجرای سریع قانون اساسی جدید، تاسیس مدرسه حقوق عرفی برای تربیت پرسنل لازم در دیوان عدل، تاسیس مدارس دختران و قوانین تازه در مدیریت ارتباطات تلگرافی. در همان سال مشیرالدوله کابینه اش را با برنامه ای به مجلس سوم پیشنهاد کرد که طرح های زیر را در دستور کار داشت: تدوین قوانین تجارت، وضع قوانین ورشکستی، تاسیس دانشکده تربیت معلم برای دختران، ایجاد کتب و برنامه درسی یکسان برای مدارس، تغییر شکل تدریجی مکتبخانه ها به مدارس عرفی و تشکیل اتاق بازرگانی.

مشاهده می کنید که این طرح ها سال ها قبل از کودتای اسفند 1299 و سال ها قبل از تاجگذاری رضاشاه و سفر او به ترکیه در1913 بوده است. به حقیقت این مطالبات و خواسته ها خیلی پبش از به قدرت رسیدن رضاشاه در جامعه مطرح و در دستور کار حکومت ها قرار داشت.بنابراین اینکه اصلاحات آن دوره را گرته برداری صرف از اصلاحات ترکیه اتاتورکی بدانیم درست نیست.

این سیاست در ایران با مشروطیت آغاز شد و در خلال جنگ جهانی به شکلی که عرض کردم هم نزد اندیشمندان ایرانی در داخل کشور و هم در خارج از مرزها مطرح شد. اندیشمندانی که روزنامه کاوه و ایرانشهر را در برلین منتشر می ساختند از این تبار بودند. در واقع رضاشاه وقتی به قدرت رسید طرح های اصلاحات به نوعی روی میز کارش بود . او به این خواست ها پاسخی مثبت داد و تلاش کرد آنها را عملی سازد. البته گفتنی است که روشنفکران آن روز ایران ما، اگر چه همه در پی ایجاد حکومتی متمرکز و مقتدر بودند تا بتواند این اصلاحات را انجام دهد اما آنچه را که نمی خواستند حکومتی مستبد بود.

 

پرسش: با این وجود می بینیم که مسیر تجددخواهی رضاخان که نوعی توسعه آمرانه را دنبال می کرده است،سرانجام منتهی به یک دیکتاتوری تمام عیار می شود. او قانون اساسی مشروطه را در بسیاری حوزه ها نقض می کند. بدین شکل می خواستم نظر شما را در خصوص الگوی حکومت توسعه گرا به شکل آمرانه و حرکت در مسیر تجدد از این راه  با توجه به تجربه ای که در دوران رضاخان در ایران بدانم؟ 

پاسخ: اصولا وقتی از تجدد نام می بریم، باید به این حقیقت توجه کنیم که تجدد به ذات آمرانه است. اما درجه آمریت در طرح تجدد در جوامع مختلف متفاوت بوده است. بسته به میزان مشارکت جمهور مردم در اجرای طرح تجدد، نتایج متفاوتی حاصل شده است. مانایی و پایداریی تجدد بسته به میزان مشارکت جمهور مردم دراجرای این طرح است .هنگام که نخبگان و خبرگان جامعه، هر چند خوش نیت، به نیابت از مردم و در غیاب آنها دست به اجرای این طرح زدند نباید انتظار مانایی و پایداری داشت .آن جوامع اروپایی نیز که نوعی تجدد آمرانه را با نرخ  پایین مشارکت جمهور مردم تجربه کردند، بیشتر مستعد بحران شدند. این بحران ها نه بلافصل بلکه در دوران های بعدی به سراغشان آمد. روی کار آمدن حکومت فاشیستی در آلمان هیتلری حاصل آنگونه تجددی بود که به شیوه آمرانه در این کشور صد سال پیش از آن جاری شده بود. انقلاب های 1905 و 1917 در روسیه تزاری نیز ریشه در سیاست های آمرانه ای داشت که در قرن 19 در این کشور اجرا شده بود.

در جنبش مشروطیت ایران، گرچه بسیاری از اصلاح طلبان خواهان نوعی خواهان حکومتی متمرکز و مقتدر بودند اما در این تمرکز و اقتدار نوعی مشارکت جمهور مردم را نیز می دیدند یا می خواستند که ببینند. به مجلس اول که بنگرید، از بقال و بزاز و عطار، همه را بر سر سفرهء مصلحت ملی می ینید که نشسته اند.  اما در مجالس بعدی رفته رفته حضور این طبقات کاهش می یابد. و باز در دوران مجلس اول، این انجمن های مختلف فرهنگی و سیاسی، شهری و ولایتی هستند که حضوری فعال دارند و به مبارزه برای تحقق خواست های خود برخواسته اند. وقتی به سال های بعد می رسیم، مردم دیگر کمتردر صحنه اند. در حقیقت حکومت به اینها می گوید به خانه خود بازگردید چرا که من نایب شما هستم و در غیاب شما و به نیابت از شما امورکشور را اداره خواهم کرد. به باور من هر چقدر هم که حکومتی از این دست خیرخواه باشد، حاصل کارش به استبداد میرسد و بیگانگی جمهور مردم را با حکومت ببار خواهد آورد. تکرار می کنم، آن روشنفکران و سیاستمدارانی که درانقلاب مشروطیت به حکومت مقتدر و متمرکز اشاره داشتند، این تمرکز و اقتدار را با مشارکت مردم می خواستند. اما آنچه که پیش آمد استبداد بود و این استبداد در حقیقت مشارکت مردم را بر نمی تافت. به همین خاطر اگر بخواهیم به حاصل کار بنگریم و بپرسیم که چرا اصلاحات دوران رضاشاهی در پاره ای زمینه ها  حاصلی نداد، ریشه اش را باید در نبود مشارکت جمهور مردم جستجو کرد.

در ترکیه نیز در حوزه هایی که حضور مردم فعال بود اصلاحات ماندگار تر شد و در زمینه هایی که سیاست های آمرانه بدون مشارکت مردم جاری شد، مردم به سادگی پس از مرگ اتاتورک به سیاق گذشته بود و باش شان باز گشتند. و این بازگشت همچنان جاری است. مثالی بیاورم: اتاتورک پیشنهاد حکومت تک حزبی را آورد و این طرح اجرا شد. اما دیدیم که چند سالی پس ازمرگ او در ترکیه به نظام چند حزبی رأی دادند. افزون بر این، سیاستی که اتاتورک در قبال گروه های مذهبی اتخاذ کرد بلافاصله پس از مرگ او به کناری نهاده شد و مردم به اداب و سنن و اعتقادات خود بازگشتند.

 مسئله مهم دیگر خشونت بی حدو حصر رضاشاه بود. در ترکیهء اتاتورک نیز بودند بسیاری از افراد که مغضوب او شدند. اما در آنجا مغضوبان اتاتورک نهایتاً از کار خود برکنار شده و دوران بازنشستگی زودرس را تجربه کردند، اما سرنوشتی دردناک  به سراغ مغضوبان رضاشاه آمد. یادمان باشد بر سر تیمورتاش و داور چه آمد. به گمان من گسترش فرهنگی سفله پرور از پیامد های اجرای چنین سیاست های خشونت بار است.

 

پرسش: بدین شکل اگر بخواهیم به مقایسه تجددخواهی در ایران و ترکیه که تقریبا در برهه زمانی مشابهی توسط اتاتورک و رضاخان اجرا شده است نگاه کنیم، از دیدگاه شما چه تفاوت های عمده ای میان آنها وجود داشته است؟

پاسخ: امپراتوری عثمانی دولتی با تنوع قومی، مذهبی و زبانی بسیار گسترده بود. حضور این تنوع، سطح تساهل و تسامح را در این امپراتوری بسیار بالاتر از کشوری مانند ایران قرار می داد که فاقد چنین تنوعی بود. سرزمین هایی از امپراتوری عثمانی یکدست غیرمسلمان نشین بودند و سلطان مسلمان مجبور بود تا به آری مذهبی وهویت قومی رعیتش احترام بگذارد. از سوی دیگراصلات در عثمانی خیلی پیش تر از ایران آغاز شد. در سال های آغازین قرن 19 میلادی بسیاری از اصلاحاتی را که ایران دوران محمد شاه و  عصر ناصری به طرحش نشست، امپراتوری عثمانی به شکلی گسترده تجربه کرد. حتی در دوران سلطان عبدالحمید، که به استبداد شهره است، نیز نوعی تجدد آمرانه جاری بود. بدین ترتیب، وقتی اتاتورک به قدرت رسید، ارتش منظم ملی متشکل از سربازان وظیفه، نظام پول ملی، شبکه ارتباطات سراسری، خطوط تلگراف و راه اهن، یک دستگاه اداری گسترده و متکی به خود ویک نظام قضایی که به استثنای قانون خانواده، کاملا عرفی بود را از امپراتوری عثمانی به ارث برد. در حالی که در ایران شرایط بسیار متفاوت بود. رضاخان باید دولتی را پایه می ریخت بی آنکه میراثی از این دست داشته باشد. کار او بسیار سخت تر بود.

اگر چه ترکیه اتاتورک و ایران رضاشاه هر دو طرح اصلاحات را مدیون نسل روشنفکران جوان ترک و ایرانی بودند، اما تفاوتی در این میان بود. در ترکیه، اتاتورک رفته رفته از نیمه دوم عمر حکومت خود، از سیاست های روزمره فاصله گرفت و تمام تلاش خود را صرف اجرای طرح های کلان مدرن سازی کشور کرد. اما در ایران، رضاشاه تا روز اشغال ایران توسط متفقین همچنان به عنوان مهم ترین فرد سیاسی و اجرایی کشور، در عرصه سیاستگذاری های ریز و درشت مملکتی حضوری جدی داشت. اگر به ارتش ترکیه نگاه کنید می بینید در 7 سال پایانی عمر، اتاتورک در عزل و نصب مقامات عالی رتبه ارتش دیگر نقشی نداشت. اما در ایران، رضاشاه تا آخرین لحظه فرمانروایی تمامی ارکان ارتش را از بالا تا پایین زیر نظر داشت و دیدیم که خروج او از عرصهء سیاست، چگونه ارتش را با بحرانی جانکاه رو به رو کرد.  

 

پرسش: سوال دیگر ما در خصوص دلیل اجماع گسترده نیروهای سیاسی و روشنفکر ایرانی در سال 1304 بر سر لزوم به قدرت رسیدن رضاشاه است به گونه ای که در مجلس موسسان و در روز رای گیری،هیچ کس به پادشاهی رضاخان رای منفی نمی دهد و تنها سلیمان میرزا که یک سوسیالیست بوده است، رای ممتنع می دهد اگرچه او هم بر اعتقادش به لزوم به قدرت رسیدن رضاخان جهت انجام اصلاحات تاکید می کند. اگرچه می بینیم که در میان روحانیت و مشخصا فردی مانند ایت الله مدرس مخالفت های جدی با رضاخان وجود دارد؟

پاسخ: همان گونه که اشاره کردید  در مجلس موسسان از رای منفی به  سلطنت رضاشاه خبری نیست. اگر بخواهیم بحث را از همین نکته آغاز کنیم باید نگاهی به ترکیب مجلس موسسان تغییر سلطنت بیاندازیم.  همه اعضای این مجلس را، افرادی مانند تیمورتاش و یا داور که از روشنفکران طرفدار رضاخان بودند، تشکیل نمی داد. در میان اعضای مجلس شمار کسانی که از تبار قاجار، خوانین و روسای ایلات و عشایر می آمدند، کم بودند. اما طرفه این که که حتی اینان نیز به تغیر سلطنت رای دادند.  اگر کسی هم رای ممتنع  داد باز بر این  این نکته تاکید داشت که با اصلاحات مورد نظر رضاخان موافق است.

 در توضیح این اجماع، همان گونه که پیشتر گفتم خواست همگان حکومتی بود مقتدر و متمرکز به ریاست فردی که بر راس بنشیند و با دستی آهنین قانون را اجرا کند. این خواست ان زمانی بسیاری از ایرانیان بود. خواست ظهور یک قهرمان که جامعه را از ناهنجاری های ساختاری سیاسی و اجتماعی نجات دهد در فرهنگ ایرانی سابقه ای بلند دارد. برگرفته از چنین فرهنگی و با توجه به پی آمد های انقلاب مشروطیت، این اندیشه رفته رفته درجامعه پا گرفت که تنها ظهور یک ناجی سیاسی مشکل گشای ایران است.

در ترکیه هم دقیقا چنین دیدگاهی حاکم بود، چرا که روشنفکران ترک نیز بر این باور بودند که سلطان عثمانی در استانبول بر تخت نشسته قادر به اداره کشور نیست و تنها حضور بدیلی خارج از استانبول می تواند با ایستادگی در برابر بیگانگان، آخرین پارهء باقی مانده از امپراتوری بزرگ عثمانی رانجات دهد، آن را سامان بخشد و اصلاحات را در آن جاری کند. آنان نیز همچون یاران ایرانی خود، چون تقی زاده، افشار، داور، کاظم زاده و دیگران حکومتی متمرکز، مقتدر و نه مستبد می خواستند بی آن که بدانند تمرکز و اقتدار بی حد و مرز مالاً به استبداد منتهی خواهد شد.

منبع: اعتماد ملی

http://www.advarnews.us/

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630