بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت   1388 ـ آوريل  2009 

 

چه می نويسم که بنيادگرايان را خشمگين می کند؟

تسلیمه نسرین

متن زیر سخنرانی تسلیمه نسرین در انجمن بین المللی قلم (سوئد) است

که در سال 1994 به هنگام دریافت جایزه "کورت توخواسکی" ایراد شده

و اکنون ترجمهء آن در اختیار فارسی زبانان قرار می گیرد.

(کانون فرهنگی- سیاسی ایرانیان در آمریکا)

 

بسیارخوشحالم که درجمع شما هستم.درجمع آزادیخواهانی که به خرد و ارزش های انسانی باور دارد. من از این همه میهمان نوازی (که موجب شده تا خود را در خانهء خویش احساس کنم) سپاسگزارم. همچنین از اعضای انجمن بخاطر گزینش من برای دریافت جایزه بسیارمتشکرم، و می دانم که، در واقع، از طریق این جایزه و این اجلاس، به ستایش از بزرگانی می پردازيم که علیه بی خِرَدی، بی عدالتی و ستمگری برخاستند.

من این جایزه را با کمال فروتنی می پذیرم؛ هرچند مطمئن نیستم که واقعاً شایستگی آن را داشته باشم.

من نویسنده ای بنگلادشی ام. بنگلادش سرزمینی کوچک در جنوب آسیا است. بیش از دویست میلیون نفر در سراسر جهان به زبان بنگالی صحبت می کنند. این زبان دارای ادبیاتِ مکتوبی به قدمت دست کم هزار سال و سُنتی غنی است. معروف ترین نویسندهء بنگلادش شاید "رابیندرانات تاگور" باشد که جایزهء نوبل سال 1913 را از آن خود کرد. من نیز، مانند بسیاری از نویسندگانِ کشورهای همجوار خودمان، "تاگور"را بخاطر انسان گرائی اش، همچون یک ایده آل در مد نظردارم. به هنگام استقلال هند از سلطهء انگلیس درسال1947، بنگلادش به بخش های متعددی تقسیم شد. یکی ازآن بخشها، بنگلادش نام دارد. بخش دیگر، «بنگلاد شِ غربی» است که قسمتی از جمهوری فدرال هند محسوب می شود. با این وجود، ادبیات بنگلادش تقسیم شدنی نیست. بیشترشاعران و نویسندگانِ بنگلادشی در نقطه نظراتشان عرفی و در طرز تلقی هاشان آزادیخواه اند.

تا آنجا که به خود من مربوط می شود، سعی میکنم که همواره به شیوهء خود به بیان خویش بپردازم. به جرأت هم می توانم بگویم که من به هیچ گروه ویژه ای در جهانِ ادبیات وابسته نیستم. من در رشتهء پزشکی فارغ التحصیل شده ام. تحصیل در این رشته به من نقطه نظری علمی بخشید و مرا واداشت تا به مسئولیت های خود، یعنی مبارزه برای آزادی وعدالت، پی ببرم. در نتیجهء این آگاهی، رنج هایم از سئوال های بی شمار پیرامون جامعه ام، بویژه شرایط زنان، آغازشد.

هنگامی که کارم را بعنوان یک پزشک آغازکردم، و از طریق آن با آدم هایی از اقشار مختلفِ جامعه برخورد کردم، عمیقاً ازنابرابری و ستمگری که بر سرزمینم چنگ انداخته بود رنج بُردم و بفکر اصلاح و تغییر افتادم و، لذا، قلم به دست گرفتم.

در آغاز به شعر روی آوردم. بعد بطور مرتب به نوشتنِ گزارش در روزنامه ها و مجلات،بویژه دربارهء موقعیت زنان در بنگلادش پرداختم. این گزارش ها تنها ورزش هائی روشنفکرانه نبودند. شعرها، داستان ها، رمان ها و همهء نوشته هایم پژواکِ صدای زحمتکشانِ کشورم بودند.

و طبیعی است که، در این میان، شنوندگانِ مشتاقی پیدا کردم. پاسخ های متقابلِ خوانندگان، مخصوصاً زنان، بسیار زیاد بود. درکناراین مشتاقان، دشمنان فراوانی نیز برایم بوجود آمد. خصوصاً مذهبی های بنیادگرای کشورم، بسیجی کینه توزانه علیه من به راه انداختند. آنها از من به دولت شکایت کردند که زنان را به شورش وا داشته ام. گفتند که من مذهب و مذهبی ها را بد نام کرده ام.

یک حزبِ بنیادگرای اسلامی، که شریک و همکار دولتِ بنگلادش است، شروع به تأثیر گذاری بر دولت کرد تا میدان را بر من تنگ کنند. با وجود عناصر مترقی در پارلمان و دیگر نهادها، متأسفانه دولت موفق نشد در برابر اعمال فشارها ایستادگی کند و اولین خوش رقصی دولت برای بنیاد گرایان، توقیفِ یکی از رُمان هایم بنام "شرم" بود.

بعد از آن، به دنبال سفر کوتاهی که به اروپا و هند داشتم. بنیاد گرایان مبارزهء نفرت انگیزی را علیه من به خاطر بیان یک اظهار نظر دری ک روزنامهء هندی آغاز کردند.

درست بعد از این دو رُخداد، دولت حکم دستگیری ام را صادر کرد. مخفی شدم اما، پس از شصت روز به دادگاه مراجعه کردم و در مقابل قرار ضمانت آزاد شدم. اما دعوا علیه من خاتمه نیافت.

اکنون می خواهم در چند جمله برای شما بگویم که من چه می نویسم که باعثِ خشمِ بنیاد گرایانِ اسلامی می شود. من بیشتر دربارهء نابرابری و تبعیض های بر اساس نژاد، جنسیت و مذهب می نویسم. بیشتر برای اختناق زدگان، ناتوانان، آسیب پذیران و زحمتکشا ن می نویسم. من مخالف آن جامعه و دولتی هستم که بین زن و مرد، فقیر و غنی، اقلیت و اکثریت اختلاف می اندازد و این اختلاف را ادامه می دهد. من آرزوئی در سر می پرورانم؛ آرزوی جهانی خالی از نابرابری و ستمگری؛ جهانی که درآن زنان روی پاهای خود ايستاده اند و از احترام و استقلال برخوردارند؛ جهانی که درآن اقلیت ها به شهروندانِ درجهء دوم یا موجودات وحشت زدهء خاموش تنزل نمی کنند؛ جهانی که در آن دیوانگیِ بنیاد گرائی چیز نا شناخته ای است؛ جهانی که در آن شکاف هایی که انسان ها را از یکدیگرجدا می کنند محو شده اند.

اگرچه واقعیت بخشیدن به این آرزوها چندان آسان نیست، اما باید نهایت کوشش مان را بکار گیریم تا که آنها به آرزوهای تحقق یافته بدل شوند.

افتخاری که شما با اهدای این جایزه بمن ارزانی داشتید مرا در تصمیم ام برای مبارزه در راه آرمان هایم راسخ تر می کند. می دانم که بنیادگرایان اسلامی می خواهند مرا ساکت کنند؛ چرا که می خواهم زنان، خود را همچون اعضای آزاد و برابرجامعه ببینند. می دانم که بنیادگرایان می خواهند مرا خفه کنند؛ چراکه می خواهم زندگی انسانی، نه از خرافه پرستی وناتوانی، که از خِرَد و علم رهنمائی بگیرد.

من خواستار آن نظم انسانی ام که در آن زنان و مردان مطیع هدف قدرت نباشند؛ بویژه آن قدرت کور و انحصاری که کثرتگرائی و حقِ داشتن عقیدهء فردی را نابود می کند.

هنگامی که نبردی مرگبار میان قلم وشمشیر، میان نیروهای نور و ظلمت در می گیرد، اتحادی بین انسان ها، بخصوص بین نویسندگان و هنرمندان، بوجود می آید. واین واقعاً و بی تردید ارزشمند است.

من زندگی خویش را مدیون این اتحاد می دانم؛ نویسندگانی از سرزمین های گوناگون، دست در دست هم، می کوشند تا به من فرصت زندگی کردن بدهند. می دانم که هیچگاه نخواهم توانست از عهدهء پرداخت این دین برآیم. اما تلاش می کنم تا ارزشِ جایزهء انجمن بین المللی قلم را داشته باشم.

تا کنون از مرگی که بنیادگرایان اسلامی قولش را بمن داده اند دوری جسته ام. راستش نمی دانم تا چه مدت دیگری موفق خواهم شد که به این کار ادامه دهم. به هر رو، سرنوشت من هرچه باشد، سوگند می خورم که در تعهدِ بینش ام نسبت به جهانی که تحت حاکمیتِ خِرَد، بُردباری، عشق و زیبائی باشد استوار باقی بمانم.

در پایان، تعهدِ عمیقِ شما اعضای انجمن بین المللی قلم را نسبت به حقوق انسانی و اصل آزادی بیان، تحسین می کنم.

منبع: نشریهء لوموند

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630