پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو
لیبرالیسم، محصول جانبی دموكراتیسم
محمدرضا نیكفر
از من پرسیده شده است كه: «آیا گفتار و كنش لیبرالیستی، همچون یك پروژهء سیاسی و اجتماعی، میتواند به تمامی گشایشی برای بن بستهای جامعه ما باشد؟» پاسخ این است كه هیچ پروژهای نمیتواند «بهتمامی» گشایش ایجاد كند. اگر كسی به پرسش بالا پاسخ دهد «آری»، لیبرالیسم را نفهمیده است. لیبرال كسی است كه بگوید دوای واحدی برای همهء دردها وجود ندارد، از جمله دوایی به نام «لیبرالیسم». پس «لیبرال پیگیر» كسی است كه با «لیبرالیسم تمامیتخواه» هم مشكل دارد.
یكی از جلوههای لیبرالیسم تمامیتخواه آن جریانی است كه «نئولیبرالیسم» میخوانندش. نئولیبرالیست كسی است كه دركی توتالیتر از مالكیت خصوصی دارد و ایدهآلش را در آن میبیند كه در همهء عرصههای زندگی اجتماعی، منطق بازار فرمانروایی تام یابد. نولیبرالها، برخلاف كهنه لیبرالها، غم آزادی عقیده و بیان را نمیخورند. اصلاً مسئلهشان این چیزها نیست و فكر میكنند كه اصل این است كه آزادی مالكیت تأمین شود. وقتی از آزادی مالكیت سخن میرود، منظور سرمایه كلان است. نئولیبرال كسی است كه اصل و غایت پروژهء او آزادی مالكیت بزرگ باشد. از دید او چنین پروژهای گشایشی است برای «تمام» بنبستهای اجتماعی.
«لیبرال»، معمولاً به كسی میگویند كه معتقد است دخالت دولت در امور جامعه بایستی محدود باشد. خواست اصیل او آن نیست كه دولت به جامعه آزادی دهد، چون جامعه از نظر او در اصل آزاد هست. لیبرال، در متن تفكر سیاسی غرب، جامعه را قلمروی آزادی در نظر میگیرد. جامعه آزاد است، چون آحاد آن آزاد هستند. انسان، آزاد به دنیا میآید. آزادی، حق طبیعی اوست. لیبرالیسم، زاده روشنگری است و روشنگری، اندیشیدن با مغز خود است. كنش كانون ذهن، با خودانگیختگی مشخص میشود. ذات خرد، آزادی است. بنابر آموزهء روشنگری، به لحاظ عقلانی، تنها عقل محق است آزادی را محدود كند. این، محدود كردن آزادی توسط آزادی است. بر پایهء این منطق، دولت، به عنوان نیروی محدود كنندهء آزادی، بایستی مظهر عقلانیت باشد. «لویاتانِ» هابسی، آن نهادی كه انسانها سلاحهایشان را به وی تحویل میدهند و روا میدارند كه او با خشونت مانع جنگ داخلی شود، یك غولِ بیعقل نیست. او مظهر عقلانیت ماست، عقل او را ایجاد میكند و او در جایگاهی نشسته است كه بایستی معقولانه عمل كند. پس مسئله فكر لیبرالی، حد آزادیهای فردی و نحوهء كنترل آنها توسط یك نهاد عقلانی مركزی است. فرد آزاد، خود عقل دارد و از اینرو حق دارد با دید انتقادی عقل دولتی را بسنجد. وظیفهء هدایت مركزی اساساً آن است كه موانع بودشیابی آزادی و خرد فردی را از میان بردارد. لیبرال، این اطمینان را دارد كه در جامعهء لیبرال، آزادیها و عقلهای فردی در تقابل تخریبی با یكدیگر قرار نمیگیرند.
در دیار ما، مسائل بنیادین رابطهء فرد، جامعه و دولت اینگونه مطرح نشدهاند و در گفتار سیاسی مقولههای عقل و آزادی چنین ارج و جایگاهی را نداشتهاند. در سنت سیاسی ما، دولت مظهر عقلانیت ـ عقلانیت چیرگی بر موقعیت ضد عقلی جنگ همه علیه همه ـ نیست. طایفهای حمله میكرده و سلطنت وقت را برمیانداخته. رئیس طایفه بر تخت مینشسته و بدینسان سلسله تازهای تشكیل میشده است. جان و مال مردم در دست سلطان و ایادی وی بوده است.
در جهانی كه «توماس هابس: توصیفش میكند، مردم به دولت پناه میبرند؛ در جهان ما اما باید از دست دولت گریخت. سعادتمند بودیم اگر نظریهء غالب در میان ماركسیستها، در این مورد كه دولت ابزار سلطه دارایان است، در ایران صدق میكرد. در این حال، صاحبان ابزار به فكر كارآمدی ابزار میافتادند و همین امر، شاید به آن كمی عقلانیت تزریق میكرد. در تاریخ ما، دولت مظهر بیعقلی است.
از طرف دیگر، جامعه را داریم كه هر چیزی هست جز عرصه بودش و بروز آزادی. هنوز جمع شهروندان نیست، شأن جماعت رعایا را دارد و هیچ سنت فكریای وجود ندارد كه بخواهد در آن تحقق آزادی را ببیند. بنابر این، نه دولت ما آن چیزی است كه در ذهن لیبرال اروپایی مطرح است، نه جامعهء ما و افراد آن با تصورات چنین ذهنی میخوانند.
بر این قرار، مقدم بر پرسش از پی كارآمدی «پروژه» ی لیبرالیستی در جامعهء ما، پرسش از پی شرطهای امكان لیبرالیسم در این جامعه است. در مورد سوسیالیسم هم میتوان چنین گفت. فقط در مورد استبداد نیازی به پرسش نیست. برای «پروژه»های استبدادی، زمینه از هر نظر فراهم است.
لیبرالی كه این موضوع را نبیند و، منتزع از مسئلهء محوری استبداد و نحوه تجسم آن در قدرت، پیشنهاد لیبرالی بدهد، ناچار به دورویی میشود. مثلاً، هر طرحی در مورد مالكیت، كه در آن توجه نشود به در همرفتگی اقتصاد، ایدئولوژی و نظام، پذیرش بازاری است كه در آن دو ارزش با بهرهء تضمینی وجود دارد و ارزش اقتصادی فقط با ورود به دستهبندیهای معینی، عرصهء عمل پیدا میكند، وگرنه بایستی به ریزهخواری بسنده كند.
این نحوهء بازی، طبعاً، با منشِ اصیل لیبرالی نمیخواند. لیبرالِ اروپایی رفرمیست است. طرحهای او برای اصلاح وضعیت موجودند. در خطهء ما، دستگاه قدرت میتواند «كارآمد»تر شود و به این معنا «اصلاح» گردد و چون چنین شود، قدرتمندتر میشود. جهت چنین اصلاحی، طبعاً لیبرالی نیست و این «اصلاح»، آنی نیست كه معمولا از این واژه برداشت میشود.
در اروپا، سنت لیبرالی و سنت رفرمیستی تا حد بسیاری یكی هستند. در ایران، اصلاحطلبی فاقد یك سنت است. اصلاحطلبان سلسلههای اخیر از یك مقوله نیستند و تجربههایشان به سختی به یكدیگر پیوند میخورند. آنان اما شكستهای مشابهی دارند که همه آنان در جایی، به تخت سینه واقعیت دستگاه میخورد.
واقعیت مصدق در مقوله رفرمیسم میگنجد. اسطورهء او اما وارد گفتار انقلابی شده است، چیزی كه اتفاقی نیست. لیبرالها میبایست انقلابی باشند و انقلابیون میبایست لیبرال میشدند. دراین صورت شاید شرط امكان لیبرالیسم در كشور پیدا میشد.
لیبرالیسم خود نمیتواند شرایط امكان خود را ایجاد كند. در اروپا نیز معمولاً تحولات انقلابی دموكراتیك، برای لیبرالیسم زمینهساز شدهاند. مجموعهء دگرگونیهایی كه بایستی آن زمینهای را بسازد كه لیبرالیسم نیز در آن امكان رشد یابد، با صفت دموكراتیك تبیین شدنی است. منظور از آن، در سادهترین بیان، روندی است كه در جریان آن، رعیت، شهروند میشود و میتواند سرنوشت خود را به دست گیرد.
فقط یك سنت وجود دارد كه این روند بتواند به آن رجوع كند: تجربهء انقلابی. این اتكا برای لیبرالیسم وحشتزاست و این وحشت قابل فهم است. اما هیچ سنت دیگری وجود ندارد. تنها دگرگشت تكاملی سنجیدهء این تجربه است كه میتواند شالودء دموكراسی را بسازد.
جنبش دموكراتیك، با یك ضربه همهء مشكلات را حل نمیكند، اما با گسترش و ژرفاگیری آن، راههایی پیدا میشوند برای اینكه هر مشكلی درست و در جای خود تقریر شود و نیروی دموكراتیكی برای حل آن برانگیخته گردد.
یكی از محصولات جانبی دموكراتیسم، لیبرالیسم خواهد بود.
http://www.kargozaaran.com/ShowNews.php?43595
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |