بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

اسفند   1387 ـ مارچ 2009   

                        آرشيو  

آن روی سکه

يادداشت های هفتگی سيروس بهرامی

گياهی که بايد از خاک خود ما برويد...

 

قبل از هر چيز اجازه دهيد آرزو کنم که نوروزتان خجسته باشد و برای همهء ايرانی های گرامی تندرستی و شادی و پيروزی بخواهم. من، بالطبع، يکی از خوانندگان ثابت «سکولاريسم نو» هستم و، تا جائی که وقتم اجازه دهد، مطالب مفيد آن را تعقيب می کنم و هرگاه که به نوشته ای زيبا و ريشه دار بر می خورم سخت خوشحال می شوم چرا که می بينم نسل آيندهء ايران بسيار بيشتر از نسل ما به منابع مفيد و سازنده دسترسی دارد و می تواند آسان تر از ما با همهء آنچه خوبی و زيبائی است آشنا شود.

 تکيهء من بر روی «نسل آينده» به آن خاطر است که به تجربه دريافته ام که ما خود زمانی، در دبيرستان های روزگار خودمان، «نسل آينده» ای بوديم که می رفت دورانی را بسازد که اکنون تبديل به گذشتهء خودمان شده است. و در آن «سازندگی» (که چيزی جز تخريب نبود!) ما هم آدم هائی بوديم که از منابع در دسترسمان استفاده می کرديم اما آن منابع بودند که، در دوران دبيرستان، نسل ما را به حداقل چهار گروه تقسيم می کردند: نخست آنها بودند که به دلايل بيشتر خانوادگی و کمتر شخصی با مدرنيته آشنائی پيدا کرده و با علوم جديد اجتماعی و تجربی مأنوس بودند و، در نتيجه، ديگر براحتی زير بار حرف سنت و آئين و «همانطور که گذشتگان مان گفته اند» نمی رفتند و اغلب شان هم جوانانی ملی گرا و وطن دوست بودند. گروه دوم ما را دانش آموزان مذهبی با هوشی تشکيل می دادند که، با حفظ عقايد و باورهاشان، به نوعی با مدرنيته کنار آمده بودند و در بين شان می شد مهندس بازرگان ها و علی شريعتی های آينده را ديد. گروه سوم را گرايندگان به سوسياليسم و کمونيسم (در آن حدی که می شد اين مکاتب را فهميد)، و حتی بعدها به مجاهدين، تشکيل می دادند که موتور فکر و حرکت شان جستجوی «مساوات اجتماعی» و «جامعه بی طبقهء کمونيستی» و «جامعه بی طبقهء توحيدی» بود؛ بی آنکه فهم شان در اين موارد از سطح شعارهای بدون پشتوانهء عملی برنامه دار و تجربی بالاتر رود. اين سه گروه اقليتی از ما را تشکيل می دادند. و اکثريت با گروه چهارمی بود که من و يکی از رفقای صميمی ام آنها را اعضاء «حزب گربه» می خوانديم؛ که اکنون بنظرم می رسد که همان تعبير «حزب باد» باشد. اما از آنجا که شعار آنها اين بود که «آهسته بر، آهسته بيا، که گربه شاخ ات نزند» ما آن نام جديدتر را برايشان انتخاب کرده بوديم و متأسفانه، می ديديم که اغلب مردم ما در اين گروه جای می گيرند.

می خواهم بگويم که دبيرستان کوچک ما نمادی از خلقيات و ايده آل های «مردم آينده» ای بشمار می رفت که قرار بود در سال 1357 دست به انقلابی گسترده بزنند. که زدند و ديديم که حاصلش چه شد. و اکنون وقتی به چشم انداز آن روزگار می نگرم می بينم که، در آن چهارشنبه بازار باورها و عقايد، آنچه به صورتی اساسی مفقود بود «چهارچوبی اخلاقی» بود که اگر عقيده ها و باورهای آدميان بر آن مبتنی نباشد آنها هرگز نمی توانند در راستای حرکت به سوی هدف پايدار بمانند.

در اينجا منظور من از «اخلاق» چيزی فراتر از مذهب و دين و سنت است. اخلاق را نه خدا می تواند در ما بيافريند، نه پيامبرانش و نه معلمان مذهبی اش؛ حال آنکه همهء اين ها می توانند در متلاشی کردن مبانی اخلاقی يک نسل مؤثر باشند؛ چرا که با حلال کردن حرام های اخلاقی، آن هم به نام خدا و دين، ريشهء هرچه را که ايمانی و قلبی است می سوزانند.

مثلاً، نسلی که در درون ذهن خود به لزوم «راستگوئی» ـ بعنوان يک اصل اخلاقی ـ باور نداشته باشد، و حتی دين اش، با سفارش به عمل کردن بر مبنای «مصلحت» و «تقيه»، دروغگوئی را مباح کرده باشد هرگز نمی تواند انقلابی را بيافريند که به فلاح و رفاه جمع مردمان بيانجامد. نسل من ديده است که  همان اعضاء «حزب گربه» يا «حزب باد» که هميشه حاشيه نشين بودند در زمستان 1357 يکباره نه تنها انقلابی شدند و به خيابان آمدند بلکه، نهايتاً، جهت انقلاب را هم تعيين کردند و امروز نکبت باری را ساختند که بر بنياد بی اخلاقی حرکت می کند.

اين حرف تازه ای نخواهد بود اگر بنويسم که تربيت کردن يک نسل بدون تکيه بر اصول اخلاق اجتماعی حاصلی جز سقوط به ورطهء فساد شخصی و سپس اجتماعی نخواهد داشت و، بدون يک چهارچوب اخلاقی، بهترين کتاب ها و مقالات بهترين مغزهای جهان نخواهند توانست انسانی سازنده و آينده نگر و دور انديش را که بر مبنای اخلاق اجتماعی فکر و عمل می کند بوجود آورند.

در عين حال، تجربهء تاريخ نشان داده است که محروم کردن سيستم های تعليم و تربيت از مبانی اخلاقی اغلب حاصل وجود حکومت های استبدادی است. چرا که اين نوع حکومت های غير دموکراتيک هستند که اتفاقاً جوينده و مشوق و بالا کشندهء  اعضاء «حزب گربه» بشمار می روند و  سيستم تعليم و تربيت حکومتی شان جائی برای تشويق و راهنمائی برای آزاد انديشی ندارد.

اما آنچه گفتم می تواند ما را در دايرهء باطله و مکرری گير بياندازد، چرا که ديکتاتوری حاصل گستردگی شمارهء اعضاء «حزب گربه» است و، در عين حال، خودش پرورانندهء اينگونه آدميان محسوب می شود. در نتيجه، مثل هر مورد ديگری، اگر بخواهيم  اين دور باطل را بهم بزنيم و به اصطلاح چوب لای چرخ سهمناک آن بگذاريم بايد، در فراسوی بحث های سياسی و ايدئولوژيک، در جستجوی آن «وسيلهء اخلاقی» باشيم که می تواند از بيرون سيستم حکومتی با نسل جوانی که در درون آن سيستم پرورش می يابد تماس گرفته و تعليمات غير انسانی حکومت را خنثی سازد.

شايد در طول تاريخ هيچ نسلی مثل نسل کنونی ايران امکانات بهمريختن اين «دور باطل» را در اختيار نداشته است. اين نسل، که در عصر ارتباطات بين المللی بدنيا آمده، دارای وسائل گوناگونی است که حکومت نمی تواند همهء آنها را در اختيار خود داشته باشد. ديوار حاکميت مطلق حکومت های استبدادی ترک بداشته است و امروزه، با وجود اينترنت و ماهواره و نظاير آن، می شود آنچه را که نيکی اخلاقی است به نسل دبيرستانی کنونی آموزش داد و منتقل کرد

آنگاه، وجود اين همه امکان و اين وضعيت بی نظير، ما را در برابر پرسشی بزرگ و ناگهانی قرار می دهد: آيا ما به محتوای آنچه بايد به نسل نو آموزانده شود انديشيده ايم؟ آيا اصول پايه ای يک سيستم اخلاقی فسادناپذير را برای خود روشن کرده ايم؟ پاسخ من به اين پرسش ها، متأسفانه، منفی است و اغلب روشنفکران و نويسندگان ما آنچنان در «انديشه های سياسی معطوف به قدرت» غرق هستند که لزومی برای يافتن درمان «بی اخلاقی» گسترده ای که در کشورمان جاری است نمی بينند و متوجه آن نيستند که، مثلاً، اگر ريشهء دروغگوئی در نسل جوان ما کنده نشود آنها،در وقت خود، از نسل ما نيز عقب افتاده تر و منحط تر خواهند بود.

بخصوص که حتی وقتی بخواهيم در اين مورد قدمی برداريم تازه با اين مشکل روبرو می شويم که چگونه می توان آموزش ارزش های اخلاقی مدرن را چنان انجام داد که برای نسل جوان جذاب و آشنا باشد. مجموعه های ارزشی بيگانه يا وارداتی امکان کمتری برای جا افتادن و متوطن شدن در ذهنيت ما را دارند. هر نوع «مجموعه سازی اخلاقی»، برای مؤثر بودن و اثر داشتن، بايد ريشه در خاک «خودمان» داشته باشد، بايد از سرچشمه های خودی آب بخورد، و بايد چنان تنظيم شود که موجبات ايجاد غرور ملی و سرفرازی ملتی باشد که سال هاست از چشم مردم جهان افتاده و متحمل توهين های بسيار شده است.

اينجاست که من روندی را که در راستای گسترده شدن آگاهی ملی ما نسبت به گذشته های دور دست کشورمان و ارزش های پرورده شدن در آن گذشته آغاز شده به فال نيک می گيرم و فکر می کنم اين وظيفهء کوشندگان راه آزادی ايران است که در منسجم کردن و شکل بخشيدن به يک مانيفست اخلاقی ملی با يکديگر همکاری کنند. چرا که بازنمودن آنچه از فرهنگ ايران باستان همچنان زنده و قابل امروزی شدن باقی مانده، و قرار دادن آن در معرض درک و قدر دانی نسل جديد ، می تواند زمينهء نوعی دگرگونی اجتماعی باشد که نتيجهء آن را شايد بيست سال ديگر بتوان مشاهده کرد.

          اگر ما به دنبال تبليغ دموکراسی و سکولاريسم هستيم بايد اين مفاهيم را با فرهنگ ايرانی خويش مأنوس کنيم و بنياد اجتماعی و ساختار حکومتی آينده را بر پايهء تعليم و تربيتی «ايرانی» بگذاريم. به عبارت ديگر، اگر ساختار ارزشی اين مفاهيم ظاهراً «غربی» بر پايهء فرهنگ زنده و نيکوی ايرانی گذاشته نشده و مورد قدردانی نسل آينده قرار نگيرد هرچه از راه سياست ورزی معطوف به قدرت به دست آيد به آسانی از دست می رود.

          بياد آوريم که آرزوی داريوش بزرگ برای کشورش آن بود که «خداوند ايران را از دروغ نگهداری کند». اين کلمات را تنها ما هستيم که می توانيم از مرحلهء شعار خارج کنيم. و تنها روشنفکران ما هستند که بايد آنچه هائی را که داريوش در کتيبهء مشهور به «گنج نامه» ی خويش بر سنگ نوشته قلباً پذيرفته و آن را در عمل معيار زندگی روزانهء خود قرار دهند.

امروز نسل دیستانی و دبيرستانی ايران فقط در معرض شستشوی مغزی حکومتی هستند. اين ما هستيم که بايد دست به دست هم بدهيم و اعلام کنيم که «ايرانی بايد راستگو باشد، بکوشد تا به هيچ وجه، در هيچ موردی، دروغ نگويد؛ و بداند که دروغ گفتن بزرگ ترين دشمن ما و مليت ما است». چنين قدمی می تواند به بازسازی ارزش های ايرانی بيانجامد؛ ارزش هائی که رنگ اشغالگران را بخود نگرفته باشند؛ و ارزش هائی که فراگير همهء اقوام ايرانی هستند.

بنظر من، چنانچه اين ارزش ها باز شناخته نشوند و آنچه را در عالم انديشه و سياست بيان می کنيم بر مبنای روحيات و ارزش های ايرانی نباشند، ما همچنان بازيچهء دست قدرت های مختلف جهانی خواهيم بود و اگر خود به آنچه بيان می کنيم باور نداشته باشيم، همچنان، چون بيد با هر بادی بسوئی خم خواهيم شد.

سکولاريسم، دموکراسی، آزادی انديشه و هزار فکر انسانی ديگر فقط در پی استقرار يک باور جمعی به مجموعه های اخلاقی ايرانی می توانند چاره ساز مشکلات انسان کنونی ايرانی باشند.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630