پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو
چرا توانمندی خود را از دست داده ایم؟
به "بهانه" مرگ امیر حشمت ساران
حسن ماسالی
قریب هشت سال بود که امیر حشمت ساران را در ارتباط با کوشش هائی که در راه باز سازی جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران صورت می گرفت می شناختم. از اینکه امیر حشمت ساران و زنان و مردان آزاد اندیش دیگری را از دست داده ایم متاثر و متاسف می شویم. اما شایسته مبارزین آزادیخواه و ملی ایران نیست که فقط "مراسم عزاداری" بر پا کنیم.
ما هر روز از جنایت، سرکوب و اسارت مردم میهن خود مطلع می شویم؛
ما هر روز دربارهء ویرانی کشور، واپسگرائی فرهنگی، فروپاشی مناسبات انسانی و پایمال شدن ارزش های دمکراسی خواهی در ایران باخبرمی شویم؛
اما مشاهده می کنیم که بخشی از ایرانیان با سکوت و بی عملی خود، نسبت به آنچه که بر مردم ایران روا داشته می شود و در میهن ما می گذرد "بی تفاوت" شده اند؛
بخش دیگری از ایرانیان که "درد وطن" داريم، در داخل و خارج از کشور، ضمن "مقاومت و مبارزات پراکنده"، هنوز نتوانسته ایم تخریب و جنایات رژیم آخوندی را متوقف سازیم.
سی سال است که از استقرار حکومت جنایتکاران می گذرد. باید بطور جدی بیاندیشیم که چرا بخشی از ایرانیان در برابر رویدادهای میهن خود "بی تفاوت" شده اند؟ و چرا ما ایرانیان توانمندی خود را برای مقابلهء دستجمعی بمنظور بر چیدن این نظام از دست داده ایم؟
1- مدتی دکتر شاپور بختیار پرچم مقاومت و مبارزه را در دست گرفته بود و امید میرفت که بتواند "اپوزیسیون" شکست خورده و پراکنده را بازسازی کند و همآهنگ سازد. در آنزمان بخش بزرگی از فعالین و محافل سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور هنوز "منطقی " نمی اندیشیدند و هیچکس حاضر نبود دربارهء "اشتباهات خود" سخن بگوید و اکثریت ما مدعیان دمکراسی خواهی نیز حاضر نبودیم که "دگراندیشان" را برای شکل گیری یک اتحاد وسیع فراگروهی و فرا مسلکی تحمل کنیم. عاقبت دکتر بختیار بدست دژخیمان جمهوری اسلامی بقتل رسید و دولت های خارجی و مراجع بین المللی نیز " گفتگو و داد و ستد مالی و تجاری" با آخوند ها را به حقوق بشر و دمکراسی خواهی ترجیح دادند و حاضر نشدند رهبران جنایتکار جمهوری اسلامی را دستگیر و در دادگاه های جنائی بین المللی به محاکمه بکشند.
2- در تاریخ هشتم مرداد ۱۳۷۴(28 تا 30 ژوئیه 1995)، با الهام از آرمان های ملی و دمکراسی خواهی دکتر مصدق و دکتر شاپور بختیار، و با همکاری عده ای از مبارزین با گوناگونی اندیشه، درصدد برآمدیم که شرایط "اتحاد نیروها" را بطور فراگروهی و فرامسلکی دوباره فراهم سازیم. موفق شدیم قریب هشتاد نفراز فعالین سیاسی – از طیف چپ تا مشروطه خواه – را به شرکت در نشست مشترکی بنام "کنفرانس ملی" در شهر اشتوتگارت ( آلمان) تشویق کنیم. قریب صد و بیست نفر از علاقمندان نیز که بدلایل گونه گون مادی و شغلی موفق نشده بودند در نشست مزبورشرکت کنند، با ارسال نامه و پیام هائی که در بایگانی اسناد اين کنفرانس ملی حفظ شده اند، پشتیبانی و همیاری خود را ابراز داشتند. اما در آنزمان، جنبش سیاسی و مدنی مردم ایران هنوز از انسجام کافی برخوردار نبود و لذا سه سال تلاش در مدار بستهء خارج از کشور، بدون ارتباط " ارگانیک" سیاسی و تشکیلاتی با داخل کشور، نمی توانست به نتیجهء مطلوبی برسد.
3- در ده سال گذشته، جنبش خود جوش مردم اوج گرفت و خواست های سیاسی، اقتصادی و مدنی مردم ایران تبلور یافت و از طریق بخشی از روشنفکران، زنان، دانشجویان و کارگران ایران بطور پیگیرانه و سازمان یافته، مطرح گردیدند.
4- با الهام از مبارزات داخل کشور، جنب و جوش و تحرک سیاسی در خارج از کشور نیز شدت یافت و چندین نشست و کنفرانس از طرف جریان های چپ، جمهوریخواه، مشروطه خواه و سایر محافل سیاسی ایرانی در برلین، لندن، پاریس، هانور، بروکسل، استکهلم و... با انگیزه های مشابهی برگزار شدند .
اما ببینیم چرا این تلاش ها در داخل و خارج از کشور، هنوز پس از سی سال به نتایج مطلوبی نرسیده اند؟
چرا جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران از سازمان یافتگی و همآهنگی کافی برخوردار نیست؟
چرا با وجود نارضایتی عمیق و گستردهء مردم ایران نسبت به رژیم حاکم، "نیروهای ملی و آزادیخواه ایران" نتوانسته اند بعنوان " آلترناتیو" مطرح شوند و به مردم ناراضی امید بدهند و محافل "بی تفاوت" را جلب مشارکت در تعین سرنوشت آینده ایران کنند؟
چرا با وجود اينکه هم اکنون هزاران کادر فرهیخته و مبارز سیاسی، از نسل سابق و نسل جوان، از زنان، دانشجویان ، کارگران و روشنفکران در داخل و خارج از کشور فعالیت می کنند، هنوز در پراکندگی بسر می بریم؟
چرا با وجود حضور فعال هزاران نفر از کادرهای اندیشه ورز و مبارز سیاسی، نتوانسته ایم علیه رژیم جنایتکار حاکم در ایران، نقش موثری ایفا کنیم و برای تحقق دمکراسی در درون "اپوزیسیون" و در جامعه ایران به نتایج مطلوبی برسیم؟
برخی از دوستان "چپ" به درستی بر این عقیده هستند که ابتدا باید اتحادی بین گرایش های مختلف "چپ" بوجود آید تا بعداً بتوانند با صف مستقل خود با دگراندیشان درباره "اتحاد نیروها" و برنامهء عمل مبارزاتی مشترک به گفتگو بنشینند. اما این پرسش مطرح است که چرا پس از سال ها گفت و شنود و نشست و برخاست، امر اتحاد و ائتلاف نیروهای چپ تاکنون به نتیجه مطلوبی نرسیده است، بلکه انشعاب و تفرقه ميان آنها بیشتر شده است؟
بسیاری از افراد و محافل متشکل در "جبهه ملی ایران" – با وجود برخی کمبودها و ناتوانی ها - سابقاً از یک خصلت خوب برخوردار بودند و آن اینکه با گونه گونی اندیشه و سلیقه، همدیگر را تحمل میکردند. اما اگرچه جبههء ملی ایران یک "حزب یکپارچه با ایدئولوژی واحد" نیست چرا افراد آن – بخصوص در خارج از کشور که از آزادی گفت و شنود دمکراتیک برخوردارند- حاضر نیستند حتی همدیگر را تحمل کنند؟
در درون "طرفداران سلطنت" عناصر دمکرات، ایراندوست و دمکرات منش یافت می شوند و شخص شاهزاده رضا پهلوی، اصول اساسی مبارزه: یعنی حاکمیت ملی، دمکراسی پارلمانی، جدائی دین از حکومت ، و همبستگی ملی و یکپارچگی کشور را قبول دارند و عقیده دارند که "شکل نظام "، در آینده باید با مشارکت و رای آزادانه مردم تعین شود. پس چرا ده ها گروه که خود را "سلطنت طلب و طرفدار رضا پهلوی" می دانند، به تخریب همدیگر و سایر نیروها مشغول هستند ؟
هموطنان عزیز، یاران مبارز!
بررسی تاریخ تحولات سیاسی ایران، از انقلاب مشروطه تاکنون، نشان می دهد که مردم ایران و مبارزین سیاسی بارها قیام کرده اند تابه دمکراسی و تکامل اجتماعی دست یابند؛ اما مشاهده می کنیم که تنها در اثر "خلاء قدرت"، که ناشی از درگیری و تضاد میان قدرت های ارتجاعی داخلی، و یا تضاد بین قدرت های خارجی، بوجود می آمد، بوده که مردم ایران بطور نسبی در کوتاه مدت به برخی از خواست های خود دست می یافتند،
تاریخ تحولات اجتماعی دنیا بما می آموزد که استقرار آزادی و دمکراسی از طریق ایجاد "احزاب مدرن اجتماعی"، از طریق سازمان یافتگی هدفمند و دراز مدت اقشار و طبقات اجتماعی، و از طریق ایجاد "توازن قوا" در پایه های جامعه امکان پذیر می باشد.
دمکراسی و آزادی را نمی بخشند و بما " هدیه" نمی دهند. باید با ایجاد "ابزار مناسب دمکراتیک (تشکیلات) مبارزه کرد و آن را بدست آورد.
دمکراسی و آزادی های بدست آمده را نیز باید در جامعه "نهادینه" کرد تا همیشه برقرار شود.
"نهادینه" کردن آزادی و دمکراسی نیز فقط از طریق ترویج "فرهنگ دمکراسی" و ایجاد "نهادهای مردمی" و سازماندهی "احزاب مدرن اجتماعی" امکان پذیر می باشد.
بی دلیل نیست که:جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران از زمان انقلاب مشروطه تاکنون در بحران مداوم بسر می برد.
بنابراین، برای خروج از بحران فکری، سیاسی و تشکیلاتی ضرورت دارد:
1- جایگاه فکری ، سیاسی و تشکیلاتی مستقل خود را در رابطه با نیروهای اجتماعی ، بطور دراز مدت و هدفمند مشخص کنیم، و زمینه را برای شکل گیری "احزاب مدرن اجتماعی " فراهم سازیم. با التقاط فکری و سیاسی، و از طریق تشکل های "شتر، گاو، پلنگ" نمی توان به اهداف دمکراسی خواهی رسید.
2- بعنوان انسان های دمکرات، حقوق و حضور "دگراندیشان" را در جامعه بپذیریم تا "همبستگی ملی"، و "کثرت گرائی سیاسی" در جامعه شکل بگیرد و دمکراسی " نهادینه" شود.
3- برای حفظ منافع مردم، نجات میهن و نوسازی کشور، و ایجاد تحول و تکامل اجتماعی، باید رابطه ای باز و شفاف با سایر نیروها داشته باشیم. کوشش کنیم که "اشتراک نظر و اشتراک منافع" خود را با دگر اندیشان تنظیم و مشخص کنیم. از سیاست های "فرصت طلبانه"، "سکتاریستی و انحصار گرانه" دوری کنیم که به منافع مردم و به فرهنگ دمکراسی خواهی لطمه می زند.
4- عناصر جاه طلب، عناصر فرصت طلب، "عوامل نفوذی رژیم" و همچنین" لات-و- لوت ها" را از درون تشکیلات سیاسی و از درون جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران طرد کنیم.
5- " فرهنگ گفتگو" و رایزنی های سیاسی را برای جستجوی راهکارهای نوین سیاسی، تشکیلاتی و برنامه عمل مبارزاتی، در دستور کار خود قرار بدهیم.
6- مشترکاً تلاش بعمل آوریم که "برنامه های تلویزیونی مشترک و مستقل" را سازماندهی کنیم که در خدمت "فرهنگ دمکراسی خواهی و ایجاد همبستگی ملی ایرانیان» باشد.
هموطنان عزیز، دوستان گرامی!
تسلیم مرگ تدریجی نشویم، نکبت سیاسی و فرهنگی را که توسط آخوندها بر جامعهء ما حاکم شده، با اراده دستجمعی خودمان، از میان برداریم.
بیائید همهء اندیشه ها، نیرو و امکانات خود را مشترکاً بکاراندازیم تا از بحران کنونی رهائی یابیم و با کوشش دستجمعی، توانمندی مطلوب سیاسی و مبارزاتی خود را کسب کنیم و با هویت ملی و دمکراسی خواهی بمردم و میهن خود خدمت کنیم.
هشتم مارس 2009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |