پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو
بیاعتباران، در چشم فرزندان ايران
پیمان فرزندی از ایران زمین
توضيح سکولاريسم نو: اين نامهء «پيمان»، از همکاران سايت ما که در تهران زندگی می کند، خطاب به نوشته ای از نويسنده ای تهيه شده که ما دوست نداريم صفحات مان را با کلمات ايشان آشنا کنيم. اما، از آنجا که پاسخ های پيمان می تواند خطاب به ده ها نفر ديگری هم که در همين پياده رو قدم می زنند باشد، و همچنين، دريچه ای را بر ذهنيت بخشی از جوانان تحصيل کردهء ايران می گشايد، آنها را در اينجا منعکس می کنيم. هرکس هم که فکر می کند می تواند پاسخی، بی مسخره بازی و نفرت و دشمنی، داشته باشد، می تواند آن را به دست ما بسپارد.
به نام خداوند جان و خرد
چندی است که یکی از نويسندگان مقيم خارج کشور ـ که معلوم نيست چرا حکومت مطلوب خويش را رها کرده و به آمريکا کوچيده اند ـ مطالبی در حمایت از جنایات رژیم و تطهیر این حکومت خونخوار منتشر می کند. او که ظاهری حق به جانب میگیرد و از اشعار مولانا و دیگر بزرگان سوء استفاده میکند، بارها به وضوح خمینی را قطب خود اعلام نموده و از اظهارات ارتجاعی آن ضحاک زمانه حمایت کرده و حتی، مثلاً، از مجازات دانشجویان در زنجان و طرح وحشیانه امنیت اجتماعی و حجاب اجباری دفاع کرده است. اخيراً هم نامه ای خطاب به آقای خاتمی نوشته، تحتعنوان "آقای خاتمی، من بیاعتبارم!!!"، که چون آن را توهين مستقيم به همنسلان خود و نسل بعد از خود می بينم، خواستم چند کلمه ای خطاب به او و ديگرانی که چون او فکر می کنند و می نويسند گفته باشم.
او، در نامهء مزبور، از آقای خاتمی گله می کند که چرا ايشان از سیاست خارجی احمد ینژاد انتقاد کرده و آن را مايهء بی اعتباری ايرانيان در جهان دانسته است. او توضيح می دهد که، قبلاً، ایرانیان از آن رو در دنیای غرب مورد احترام بودند که رژیم شاه نوکر کامل غرب بود، اما بعد از انقلاب، چون دولتی مستقل به وجود آوردند غرب از آنها روی گردانده است. ایشان می افزايد که من به «بیاعتباری خود در آمریکا» میبالم چون سی سال است که ما ايرانيان ابرقدرتی آمریکا را به چالش گرفتهایم. و می افزايد:
«جناب آقای خاتمی، شخصاً در چنین فرازی از این سرود [سرود «ای، ايران»: «دشمن ار تو...»] بارها اشک شوق را در دیدگان ایشان [خارج نشينان] دیده ام اما هیچوقت متوجه نشدم این چگونه اعلام جان نثاری در راه میهن است که در بزنگاه جنگ تحمیلی که ناموس میهن تشنه جان نثاری ایشان در نبرد با دشمن متجاوز بود، تا قلب لوس آنجلس و پاریس و لندن و نیویورک و آمستردام و فرانکفورت و تورنتو و ... فرار کردند؟ و عمده اهتمام شان در غربت جهت معرفی فرهنگ ایرانی پختن قورمه سبزی و رقص باباکرم در کارناوال های شهری شده و می شود. اجازه فرمائید خاطره ای عبرت آموز را خدمت تان معروض دارم. چندی پیش با بانویی نسبتاً جوان از این گروه از هم وطنان گفتگوئی داشتم و وقتی از ایشان دلیل خروج اش از ایران و مهاجرت اش به آمریکا را پرسیدم با موضعی کاملاً حق به جانب اظهار داشتند: بدلیل تنگ نظری ها حاکم در ایران تن به این هجرت داده چرا که در سال 63 که به اتفاق دوست پسرشان جهت تفریح به پیست اسکی دیزین تشریف برده بودند از جانب مسئولین کمیته مستقر در دیزین بازداشت و مورد مواخذه قرار گرفته و ایشان نیز بعد از این برخورد به این فهم رسیده اند که ایران دیگر کشوری برای ماندن نیست و بار سفر را بسته و به آمریکا آمده اند! دقت فرمودید؟ سال 63 که کشور درگیر یک جنگ تمام عیار در مرزهای غربی و جنوبی بود و جوانان سلحشور ایران با خلوص نیت برای دفاع از دین و میهن و ناموس وطن شان در جبهه های جنگ سلحشوری می کردند ایشان و امثال ایشان در دغدغه تفریح و خوش باشی با دوست پسر یا دوست دخترهای شان و فقد اسباب چنان خوش باشی در ایران، مام وطن را ترک گفته اند! جناب آقای خاتمی، این بمعنای فضیلت داخل نشینان با هجرت کردگان نیست. آنها که رفتند، امکان رفتن را داشتند و آنها که ماندند نه از باب وطن خواهی که از باب ناتوانی در رفتن بود و اکنون طلبکارانه تباه شدن سال های جوانی شان در دوران جنگ را به رخ مسئولین می کشند که در آن سالها خاطر مبارک شان از این بابت مکدر شده بود که مراسم های جشن تولد ها و میهمانی های شان با آژیر خطر مبتلا به کابوس شده!!! همه اینها را از این باب مطرح کردم تا اکنون به صراحت اذعان دارم: ناسیونالیسم و ملی گرائی در ایران دروغی بیش نیست.»
من، بعنوان يک جوان ايرانی که تحصيلاتم را در ايران تمام کرده و به تدريس در دانشگاه مشغولم، دوست دارم به اين «آقا» بگويم:
1. مگر جوانان ایران آدم نیستند؟ چرا باید از صبح تا شب به خاطر يک مشت عرب مفتخور و دزد و کشتارگر 1400 سال پیش داتماً بر سر خودشان بزنند و عزاداری کنند؟ چرا ایرانی که پیش از اسلام بسیار شاد بود و جشنهای متعدد داشت باید هر روز عزاداری کند؟
2. جوان شاد و بااستعداد ایرانی در آن سالها درگیر جنگی شد که نظام مقدس مورد حمایت تو آنرا، با تحریک یک وحشی دیگر به نام صدامحسین، به راه انداخت. اما در سال 1361 که پیروزی در چنگ ایران بود، چون جنگ برای خمینی و یارانش «رحمتی الهی» بود آنرا ادامه دادند چرا که میخواستند با ادامهء آن هم بهانه ای برای سرکوب خونبار مردم ایران داشته باشند و هم اینکه انقلاب کثیفشان را به همه جای دنیا صادر کنند. خود محسن رضایی گفته است که «باید برای تثبیت نظام به جنگ ادامه میدادیم». در اين صورت چه دليلی برای شرکت در اين جنگ خمينی زاده وجود داشته است؟
3. گفته ای که چرا وقتی جوانان وطن در راه کشور جانبازی میکردند آن دختر و پسر به «دیزین» رفته بودند؟ اما چرا نمیپرسید که در همان زمان پسران رفسنجانی و فرزندان آخوندهای ديگر در اروپا، کانادا و آمریکا چه میکردند؟ مگر خون آنها رنگینتر از دیگر بچههای ایران بود؟
4. خودت هم میدانی که بسیاری از جوانان دلاور ایرانی چندان به این حکومت دلبسته نبودند و بخاطر ايران می جنگيدند. وجود مردان بزرگی از ميان آنها، همچون دکتر کیوان انصاری، مهندس طبرزدی و دکتر علیرضا رجایی، که سالها در جبهه بودند بطلان این نظریه اند که تمام یا بخش اعظم رزمندگان جبهه ها حزباللهی صرف بوده اند.
5. در آن ميان نسل ما تباه شد. ما که نوجوانانی سرشار از انرژی بودیم میخواستیم در محیطی آرام درس بخوانیم، رشد کنیم، تفریح کنیم و پیشرفت کنیم اما نابود شدیم. بسیاری از جوانان و نوجوانان زیر بمباران و موشکباران دشمن کشتهشدند. خیلی ها معلول شدند و الان در بدترین شرایط زندگی میکنند و مسوولان نظام مقدستان آنها را به حال خودشان رها کردند.
6. در آن ميان بسیاری جوان و نوجوان دههء 60، و بهخصوص در دو سال 1360 و 1367، در زندان های رژیم به طرز فجیعی قتلعام شدند که دیگر هر نادانی حتی در مورد آن چیزکی میداند اما شما خود را به جهالت زده ای. دختران 11 تا 19 ساله بسیاری مورد تجاوز واقع و بعد اعدام شدند. بسیاری از نوجوانان مورد شکنجه در مدارس و کمیتهها واقع شدند. بسیاری بیرحمانه شلاق خوردند. یادم نمیرود که در سال چهارم دبيرستان، یکی از بچههای همکلاسی را، به خاطر اینکه از هنجارهای کثیف انقلابی پیروی نمیکرد و نوجوانی زیبا بود، وحشیان به اصطلاح حزباللهی شلاق زدند. من این صحنه از یادم نمیرود وقتی که او را برای درمان به اتاق بهداشت مدرسه بردیم. چه صحنه وحشتناکی بود: سرتاسر باسن و کمر و ران هایش کبود و سیاه شده بود و چند رد خون بر این بخشهای بدنش دیده میشد و وقتی خانوادهاش به خانه بردندش تا یک هفته بستری بود. آيا میدانی که همین بسیجیان جان برکف شما در سياهی شب جلوی چه بسیاری از خانوادهها را گرفتند و آنها را کشتند؟
7. آیا میدانی چه بسیاری از همنسلان من در برابر غربالی به نام «گزینش» از ورود به دانشگاه ها محروم شدند؟ و در مقابل هر پلید بسیجی توانست بدون کنکور به بهترین دانشگاهها راه پيدا کند؟
8. بسیاری از بچههائی که چون من امکانات مالی نداشتند همچنان در زندان بزرگی که تو و اربابان تو برای ما و نسلهای بعدی ایجاد کرديد اسیر ماندید. من خدا را هزاران مرتبه سپاس میگویم و دستبوس پدر و مادرم هستم که کمکم کردند تا تحصیل را تا مراتب عالی در ایران ادامه دهم.
9. آری ما نسل سوختهایم. و در حالی که دنیا در قرن بیست و یکم با سرعت پیش میرود، ما در قرون وسطی و عربستان 1400 سال قبل به سر میبریم. گشتهای ارشاد مانند گرگ به زن و دختر مردم حمله میکنند؛ حتی حرمت پیرزنی که دو سفر مکه رفته است را نگه نمیدارند؛ و آنقدر تنگ نظرند که به خرید مردم هم گیر میدهند که «چرا چیپس و ماست خریدهای!» آری، در سرزمین کوروش و داریوش در دو چشم یک جوان نادان اسید میریزند تا قانون مقدس قصاص شان رعایت شود. حتما شنیدید که دوباره چند نفر را سنگسار کردند. از شلاقزدن در ملاعام در زمان دوست عزیزتان آقای خاتمی چیزی نمیگویم. از بریدن دست و پای جوانان در سیتان و بلوچستان سخنی نمیگویم. از اعدام روزنامهنگار جوان و همنسلم یعقوبعلی مهرنهاد چیزی نمیگویم. از دانشجویان همنسلم که از سال 1378 و قیام 18 تیر شهید شدند و زندان و شکنجه شدند چیزی نمیگویم...
10. آری ما نسل سوختهایم و بیهویت، چون حکومت فعلی رسماً علیه تاریخ ایران و فرهنگ ایران اعلان جنگ دادهاست. به روند نابودی آثار باستانی، سریالسازی برای عرب های وحشی اعصار پيش و چاپ و انتشار کتاب علیه ایران باستان و نیز سخنرانی بزرگان حکومت بنگرید.
11. براستی آیا گناه است که جوانی بخواهد شاد زندگی کند؟ آیا دوستداشتن گناه است؟ آيا عشق ورزيدن دو جوان سقف آسمان را پائين می آورد؟ آیا داشتن یک زندگی سالم با حقوق مناسب و حق مسکن و غذا و تفریح حق مسلم یک جوان نیست؟ آیا باید یک جوان تحصیلکرده آهی در بساط نداشته باشد و یک تروریست بسیجی و یک طلبهء فاسد الاخلاق همه جور امکانات داشتهباشد؟
12. میفرمایید ما جوانان سکولار ایران ضد عرب هستیم. بله ما ضد بیفرهنگی اعراب مهاجم به کشورمان هستیم و این به معنی دشمنی با اعراب فعلی نیست چون انها هم آدمند و حق خوب زندگی کردن دارند. حتی حق دارند آنگونه که چهارده قرن پيش بودند بمانند. اما اين چه ربطی به ما ايرانيان دارد؟ ما با آن فرهنگ وحشیانه و آن رسومات حیوانی و نیز دشمنی مفرطشان با ایرانیان مشکل داریم.
13. اما گریزی به «استقلال» مورد تفاخر شما هم بزنم. آری، ما مستقلیم چون دریای خزر را به روسها دادیم. ما مستقلیم چون تمام بازارمان را به چین دادیم و هر روز به چینیان باج میدهیم. ما مستقلیم چون هر وقت وزیر خارجه انگلیس به تهران میآمد مقامات حکومت در ارایه گزارش به او سبقت از یکدیگر میگيرند. ما مستقلیم که تا انگلیس تشر میزند رییس جمهور از سربازان دستگیر شده انگلیسی دلجویی نموده و با سلام و صلوات بدرقه شان میکند. ما مستقلیم چون روحانیون بلندپایهء ما یک پایشان تهران و پای دیگرشان لندن است. ما مستقلیم چرا که حتی فلسطینی جانی و تروریست که از پول ایران زمین فربه شده نیز برای ما شاخ و شانه میکشد! آری ما مستقلیم که مستشاران روسی صد برابر بدتر از آمریکاییهایی (که شما مدعی حق توحش گرفتنشان هستید) با ایرانیان رفتار میکنند. آری ما مستقلیم چرا که کمپانیهای روسی، چینی و انگلیسی در چاپیدن ایران باهم مسابقه گذاشتهاند! شرم هم بخدا چيز بدی نيست!
14. و، بله، اين را درست فهميده اي، منظور ایرانیان از رای به خاتمی «امامزدایی» بود. آخر مگر آن ضحاک چه داشت که شماها اینقدر به او تفاخر میکنید؟ آری، ما از خمینی و حکومتش متنفریم و با هر دشمن او، بشرط آنکه طرفدار سکولاريسم و دموکراسی باشد اعتلاف میکنیم. حال چه میگویی؟
15. و از اعتصابات و تظاهرات دانشجویان، کارگران و زنان چیزی نمیگویم چرا که در چشم شما ما نسلی بیعمل و فقط در فکر جشن تولديم! اما، باور کن که دیر نیست که روز آزادی فرا خواهد رسيد و در دادگاه ملی رسيدگی به جنايات اين رژيم جایگاهی هم برای نوکران و مزدوران این حکومت در خارج کشور در نظر گرفته خواهد شد.
16. اين را هم درست گفتی: تو بیاعتباری! نه تنها در چشم جهانيان که نزد ملت ایران و جوانان اش.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |