آرشيو  |  خانه  |   فهرست همهء مطالب به ترتيب نام نويسنده يا موضوع   |   پيوند به تقويم 1387  |   تماس    جستجو در سايت   |   English Section

 

=======================================================

سال دوم ـ شماره 464 ـ يک شنبه 25 اسفند 1387 ـ  15 مارچ 2009

=======================================================

مصلحت ديد من آن است که اوضاع خراب است، خراب

=======================================================

انقلاب فاشیستی یا اسلامی؟

کیخسرو آرش گرگین

در براوردهای گوناگونی که در تولد سی سالگی انقلاب عرضه شد جای یک چیز بیش از همه خالی بود: دیدگاه و روایت نسل جوان؛ نسلی که از آن تحت عنوان «نسل سوم» نیز یاد می شود. بیش از هفتاد درصد ایرانیان امروز را مردمانی زیر سن سی سال تشکیل می دهند. با در نگر داشتن این نسبت می توان سهم این نسل را در روایت هایی که اجازه و مجال حضور یافتند چیزی در حد «هیچ» تخمین زد؛ باید خستو بود: رهاورد رهبر انقلاب در فراسوی نسل ها، دست کم از این روزن، هنوز اعتبار خود را حفظ کرده است و چنین می نماید که «هیچ» اش مستمر است. باری، با بهره گیری ای به اجبار فروتنانه از این سهم به یغما رفته است که می کوشم از این انقلاب، روایتی به همان اندازه کوتاه و فشرده که چه بسا از جنمی دیگر، به دست دهم.

=======================================================

بهائیان: دادخواهی، نه شرم خواهی

مجید نفیسی   

اخیراً نامه ی سرگشاده ای از جانب چهل و دو تن از روشنفکران ایرانی خطاب به جامعه ی بهائیان تحت عنوان "یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافی ست" منتشر شده که جان کلامش این است: "ما شرمساریم". بیش از یک ماه پیش هنگامی که آقای خسرو شمیرانی متن این نامه را برای امضا به من فرستاد به او نوشتم که با وجود این که من از چهارده سالگی از دردی که بهائیان ایران می کشیدند متأثر شده و درباره ی آن نوشته ام، اما نمی توانم این متن را امضا کنم زیرا پایه ی آن بر "ایجاد حس شرم" و "گناه عمومی" گذاشته شده و نه "دادخواهی قانونی" و حق انسانی "آزادی وجدان".  (+ يک توضيح از اسماعيل نوری علا)

=======================================================

کیترینگ سید علی؛ بن بست مهدی؛

ما کجا ایستاده ایم ؟

ایراندخت دل آگاه

پسرک سیاهپوش گفت : «گ... می خورن. یک چهارشنبه سوری واسشون می سازیم که بوی سوختگی اش تا اون سر دنیا بره». با خود گفتم: «خوبه نگفت تا ماهواره امید»! و او مغرورانه پی گرفت: «فک یکی یکیشون را میاریم پایین. چنان لت و پارشون کنیم که برن وردست اربابای آمریکایی شون». بوق یک کامیون هووو (ساخت چین) حامل زباله نگاهمان را به سوی خود کشاند... نشنیدم پسرک دوم چه گفت که باز هم آن یکی خنده زنان پاسخ داد: «بابا، بی خیال. ورق هم برگرده فکر می کنی چیکار می کنند؟ یک "عفو عمومی" و کار تموم. اول و آخر ما برنده ایم! حاجی راست میگه به مولا. دم اش گرم»!

=======================================================

راستی، گناه نسل ما چه بود؟!

مینا انتظاری

ما، نسل "مجاهد" و "فدایی" خلق، نسلی که بار اصلی انقلاب را به دوش کشید، هنوز رایحهM اولین "بهار آزادی" را نچشیده بوديم که بناگاه "ضد انقلاب" و "ضد خلق" شديم! برای خانوادۀ بزرگ این نسل فاجعه تازه آغاز شده بود. فرزندان این خانواده در کردستان به یکباره "تجزیه طلب" و "ضد دین" گردیدند و بر روی برانکارد تیرباران شدند و در شهر و روستا به توپ بسته شدند. فرزندان ترکمن این نسل "آشوب طلب" و "توطئه گر" شدند و شبانه ربوده و سر به نیست گردیدند. فرزندان عرب در خوزستان، "جدائی طلب" و "ستون پنجم" شدند و سپس درو شدند. فرزندان بلوچ و یلان سیستان، "قاچاقچی" و "اشرار" شدند و در ملاء عام بر جراثقال ها آویزان شدند. در تهران و سراسر ایران فرزندان مجاهد این نسل که در پاکبازی و صداقت و ایمان سرآمد همه بودند، "التقاطی" و "منافق کوردل" و "از خدا بی خبر" شدند و هزار هزار به قربانگاه برده شدند. فرزندان حق طلب و برابری خواه این نسل در کسوت کمونیست، "کافر" و "مرتد" و "سد راه خدا" شدند و دسته دسته ذبح شرعی شدند. میهن دوستان و ملیون این نسل، "بی وطن" و "وطن فروش" شدند و در گوشه و کنارسلاخی شدند...

===================== کوتاه و گويا  ====================

دربارهء اراجيف آخوند مهدی دانشمند در مورد ايرانيان سنی

سـازمان مـوحدین آزادیخـواه ایـران

مهدی دانشمند (که نام اصلی اش بیژن جارچی است) یکی از آخوندهای نظام فرقه گرای ولایت مطلقه و بنابر معلومات موجود وابسته به دفتر علی خامنه ای ولی مطلقۀ این نظام صفوی و فتنه جو می باشد. این آخوند کذاب و دجال صفت، با «صوت و صورت!» و در حد اعلای خصومت و دشمنی در بحثها و سخنرانی های خـود چنین اعلام می دارد: «شما اگر دَرِ حرم ابولؤلؤ را می بندید (>>>) (خطاب به شیاطین همدستش)، پس «جلو شناسنامه دار شدن سنی ها را هم بگیرید!!». لعنت بر عمر! لعنت بر ابوبکر! لعنت بر هر کسی که سُنی است! (>>>) ...... یعنی ایرانی ها را عُمر مسلمان کرده! یعنی ما حق نداریم که به عُمر توهین کنیم! نه.... من تا زنده ام می گویم «عمر حرام زاده بوده است!»، تا زنده ام می گویم: «هر که سنی است حرام زاده است». « آقایون؛ امسال دیگر سالی که بخواهد سنی شیعه بشود نیست....... امسال نمیخواهد که «بیگانه ها» را شیعه کنید» (>>>) آری؛ این اظهارات کذابانه و عمیقا بی شرمانه، که بیانگر حد اکثر دشمنی و کینه توزی است، «اعلام جنگ» بحساب می آید، اعلان جنگ علیه کل مسلمین، و اعلام جنگ علیه تمام ایرانیان، و خاصتا علیه اهل سنت ایران. بدیهی است که مُخاطبان این اظهارات وحشیانه، که تنها بخش ناچیزی از دریای «عداوت صفوی – ولایت فقیهی» علیه مسلمین و علیه اتحاد و همزیستی «جوامع قومی و مذهبی ایران» است، استعمارگران غربی و از جمله برگزار کنندگان «نمایش هنرهای صفوی» در انگلستان (لندن) و در چند روزۀ اخیر می باشد. حال سؤال اینست که آیا اعلان این مواضع بسیار صریح و خصمانه و در اَنظار عمومی و درجلو چشم نظام ولایت مطلقه و ولی مطلقه اش (همراه با صوت و صورت)، سرآغاز بیرون کشیدن تیغ و شمشیر جهت «شیعه سازی اهل سنت ایران» بحساب نمی آید؟! طبعا همه چیز از شروع این برنامۀ «شوم و خونین» حکایت میکند، و از اول نیز این نظام صفوی - ولایت فقیهی در پی چنین کار و برنامه ای بوده، و خط و روش خمینی نیز همین تیغ زنی و شمشیر کشی را اقتضاء می کرده است. اما اینکه تحمیل شیعه گری صفوی به «زور شمشیر»، کِی و چگونه شروع خواهد شد، بدیهی است که این کار وحشیانه مراحلی را می طلبد، و اعلان و تصریح آن «اولین مرحله» بحساب می آید. مرحلۀ دوم میتواند با «محروم سازی علنی» آغاز شود، و مثلا بجای اینکه امضاء و اعتراف به ولایت مطلقۀ فقیه را شرط برخورداری از حقوق شهروندی اعلام نمایند (که تاکنون اعلام و تحمیل کرده اند)، تشیع ولایت فقیهی را بعنوان شرط برخورداری از «حقوق شهروندی» تحمیل می کنند. و البته «چراغ سبز استعمارگران غربی» نیز در چگونگی و زمان تحمیل این روش صفـوی-  ولایت فقیهی، نقش اسـاسی بازی میکند. و ما بعنوان سازمان موحدین آزادیخواه ایران، ضمن محکوم کردن این اظهارات عمیقا خصمانه و دارای ماهیت استبـدادی - استعماری، که در واقع مقدمۀ اِعمال و اجرای این روش استبدادی- صفوی- استعماری محسوب میشود، با جدیت تمام هشدار می دهیم که: اگر مردم ایران هوشیاری لازمه را به خرج ندهند، در «دامهای» استبداد و استعمار می افتند، و بجای توجه به طرد و اسقاط استعمار و استبداد، بسوی «جنگ و عداوت با یکدیگر» کشیده می شوند، روند شومی که جز نابودی ایران و جنگهای خونین بین مردمان آن و ویرانگریهای بی پایان حاصلی نخواهد داشت. مرگ بر استبداد – مرگ بر استعمار، مرگ بر فتنه گران فرقه ای، برقرار باد اتحاد و همبستگی مسلمین، پیش بسوی آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی.      (آرشيو)

 
 

© 2008 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630